زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب)

آغاز دوره‌ی دوم کار تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب)

هم‌میهنان و هم‌زبانان ارجمند!

با پشت‌سرنهادن دوره‌ای نسبتن دراز که توصیف آن در این مختصر نمی‌گنجد، اکنون بسیار دلشادم که بار دیگر  افتخار خدمت به شما عزیزان را به دست ‌می‌آورم و خرسندم که می‌توانم با نوشتارهای آموزشی و پژوهشی بیش‌تری از بزرگان و اندیشمندان زبان فارسی، بخش دیگری از گنجینه‌ی بی‌کران زبان و ادب فارسی را به شما بزرگواران ارائه کنم.

 پیام‌های مهرآمیز شما در مدت‌زمانی که ناگزیر در خدمت نبودم، مایه‌ی دلگرمی فراوان و انگیز‌ه‌ی ادامه‌ی کار من شد.  امیدوار هستم دوره‌ی دوم کار تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب) نیز در رسیدن به مراد خود که همانا یاری و خدمت‌ به همه‌ی فارسی‌زبانان، به‌ویژه فرزندان ایران‌زمین برای فراگیری و کاربرد درست زبان فارسی و آشنایی بیش‌تر با جنبه‌های انسانی، مترقی و جهان‌شمول ادبیات گران‌بهای فارسی است، کام‌یاب باشد.

ایدون باد!

 و تا دیرتر

آریا ادیب

خوانندگان ارجمند من برای آشنایی با مجموعه ی مقاله های نوشته شده در این تارنما و خواندن مستقیم آن ها می توانند به این جا نگاه کنند. با سپاس،   آریا ادیب


آسیبشناسی زبان فارسی

در جلسه‌ی گذشته‌ی شورای فرهنگستان، آقای دکتر پورجوادی نگرانی خود را از نادرستهایی که در رادیو و تلویزیون و رسانهها پخش میشود، بیان کردند و گفتند فرهنگستان باید به این کار رسیدگی کند. نگرانی ایشان از بابت نادرستهای فراوان در رادیو و تلویزیون است که رسانههای خارجی هم عینن از این نادرستها تقلید میکنند. در هر حال، من در چند مرحله مسایل را مطرح کنم: مرتبه‌ی واژگان، صرف، نحو، ترکیب‌ها و جز این‌ها. دنباله

  ادبیات علمی‌تخیلی در ایران



هرچند اوج شكل‌گیری و خلق ژانر علمی‌- تخیلی كه جوانان به‌ آن علاقه‌ی زیادی دارند به دهه‌ی ٢٠ و ٣٠ سده‌ی بیستم باز می‌گردد، اما خیلی‌ها ژول ورن را نخستین نویسنده‌ای می‌دانند كه از دهه‌ی ٨٠ سده‌ی نوزدهم میلادی با نوشتن آثاری خیالی كه انسان را راهی اعماق دریاها، اوج آسمان‌ها و زیر زمین می‌كرد، این سبك را بنیاد گذارد. باید در نظر گرفت كه در سال ١٨٨٠ بشر هنوز نه هواپیمایی اختراع كرده بود كه بتواند پرواز كند و نه توانایی ساخت زیردریایی داشت. برای همین «كاپیتان نمو» با زیردریایی‌اش «ناتیلوس» شخصیتی مهم و علمی
‌به‌شمار می‌آید. دنباله...


طنز و شکل‌های آن در ادبیات فارسی


طنز یکی از شاخه‌های ادبیات انتقادی و اجتماعی است که در ادبیات کهن فارسی، به عنوان نوع ادبی‌مستقل شناخته نشده و مرزهای مشخصی با دیگر مضمون‌های انتقادی و خندهآمیز چون "هجو"، "هزل" و "مطایبه" نداشته است. از واژه‌ی طنز‌، اغلب معنی لغوی آن‌ یعنی "مسخره کردن" و "طعنه زدن" مورد نظر شاعران و نویسندگان بوده است ولی معنی امروزی آن، که جنبه‌ی انتقاد غیرمستقیم اجتماعی با چاشنی خنده، که بُعد آموزشی و اصلاح‌طلبی ‌آن مراد است، از واژه‌ی  اروپایی satire گرفته شده است. دنباله...

 

 فعل مجهول در زبان فارسی

برخی از دستورنویسان بر این باورند که در زبان فارسی فعل مجهول وجود دارد, اما برخی دیگر معتقدند که چنین نیست. این هر دو نظر از جهتی درست اما دلیل آن‌ها ناشناخته بوده است. در این گفتار بررسی می‌شود که ساخت فعل مجهول در زبان فارسی در چه‌صورت مجهول است و در چه‌صورت نیست. پیش از پرداختن به این مسأله که آیا در زبان فارسی فعل مجهول وجود دارد یا نه، لازم است که ببینیم فعل مجهول چیست؟ دنباله...

 جوان‌مرگی در نثر معاصر فارسی

امشب می‌خواهم گزارشی بدهم از نثر معاصر و این که چه بوده است، پس از این ‌یا هم‌اکنونش با من نیست، تکلیفش را تک‌تک شما و زنده‌بودنتان تعیین خواهد کرد و نیز همه‌ی آن‌ها که دارند می‌نویسند و خواهند نوشت. چشم من و شما به دست آنان نیز هست تا بنویسند و حتمن به‌تر از هدایت، آل احمد، به آذین، دانشور، ساعدی. ضمنن می‌خواهم بگویم که آن‌ها چرا خودکشی کردند ‌یا چرا قد نکشیدند. دنباله...


 شاعران شعرستیز

شاعران به نكوهش هر كس و هر چه زبان گشوده‌اند، از جمله خود شعر! این شعرستیزی گونه‌ای "شعر ضد شعر" را پدید آورده که نمونه‌ی آن در ادبیات فارسی کم نیست. دنباله...


ادبیات انتقادی ایران از آغاز تا عصر مشروطیت

ادبیات و آثار ادبی همواره تابع رویدادهای‌ سیاسی و اجتماعی هستند و جهت‌گیریها و مسایلی که در ادبیات مطرح می‌شوند، از تغییرات‌ مهم در جامعه تأثیر می‌پذیرند. مجموعه‌ی این عوامل‌ است که زمینه را برای بررسی تأثیر رویدادهای‌ اجتماعی در ادبیات فراهم می‌آورد.

 یکی از مسایلی که در ادبیات فارسی از نظر جامعه‌شناسی قابل‌بررسی است، ادبیات انتقادی و پرخاشگر و زمینه‌های اجتماعی آن است.  ادبیات‌ پرخاشگر از شاخه‌های مهم ادب فارسی است و  دنباله ...


  با این‌همه شاعر چه باید کرد؟

وقتی که من در اداره‌ی دارایی یکی از شهرها کار می‌کردم، معمولن هر سال به دستور اداره، ماموریت سفر داشتم که برای خرید مازاد غله به شهرها و شهرک‌ها و قصبات اطراف بروم. یک سال طبق معمول مامور شدم که به شهرکی بروم و مازاد غله‌ی آن حدود را خریداری کنم. دنباله...


  مقامه‌نویسی در ادبیات فارسی 

«مقامه» واژه‌ی‌ عربی است و در كتاب‌های لغت در معنی‌های گوناگونی به كار رفته است.‌ این واژه‌ پس از تغییر معنی در دوره‌های گوناگون ادبی و اجتماعی، سرانجام در سده‌ی چهارم هجری برای فن خاصی از نثر مصطلح و مشهور شده و در كتاب‌های لغت و دایره المعارف‌ها بیش‌تر بدان اصطلاح ثبت شده است. مقامه در آثار برجای‌مانده از دوره‌ی جاهلی در معنی «مجلس» و «مجمع» و نیز به معنی «گروهی كه در یك مجلس یا مجمع گرد آمده باشند»، به كار رفته است.‌ دنباله...


  راهنمای رماننویسی

نویسنده کسی است که می‌‌نویسد. شما وقتی به فکر نوشتن می‌افتید که طرحی در سر داشته باشید. نوشتن فکر کردن است، چون چیدن و آرایش کلام است و کلام تنها رسانه‌ی فکر است. هر رمان با طرح موضوعی آغاز می‌‌شود، در واقع طرح نخستین گامی ‌‌است که برای نوشتن داستان برداشته می‌شود‌‌ . هر کس ممکن است طرحی برای نوشتن رمان داشته باشد، اما برای آفریدن رمان باید عنصرهای سازنده‌ی آن را شناخت. دنباله...



درختان ایستاده می‌میرند

از انقلاب مشروطه به ‌بعد نسلی نبوده است که از این دو همراه همیشگی «شور» و «یأس» در امان باشد. وقتی‌که در یکی از همین روزهای تاریخی در میدان توپخانه به ‌دوست شاعر و فیلمسازم رسیدم، او با نوک پای راست زمین زیر پایش را نشان داد و گفت: «مدرنیته ی ایرانی از همین جا شروع شد». اشاره‌اش به «شوری» بود که انقلاب مشروطه در دهخدا و هم رزمان و هم نسلانش ایجاد کرده بود؛ و من با سر و نگاه به‌ جایی دورتر، به ‌میدان بهارستان، اشاره کردم و گفتم: «یأس تاریخی و لعنتی آن ها و ما هم از آن جا شروع شد»، و بغضم را فرو خوردم و با اشاره ی دستی از او خداحافظی کردم. بغضم از همه ی این «یأس»های جانکاه ِ بعد از آن «شور»ها بود. آن یأس عظیمی که شب به ‌توپ بستن مجلس موهای سر و روی دهخدا را یکباره سفید کرد، و آن یأس‌های ریز و درشت فراوان این ۱۰۰ سال. از به ‌توپ بستن مجلس و استبداد صغیر بگیر تا کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و بیا تا... و تا... (حالا جوان‌ها چه خوب شعر «زمستان» اخوان را می‌فهمند). دنباله . . .

راز نوشتن داستان های کوتاه‌

«یکی بود، یکی نبود...» عجب عبارت جادویی؟ دعوتی که تاب مقاومت را می‌گیرد: «بشین و گوش کن، می‌خوام برات یه قصه بگم.» کم تر سرگرمی‌هایی به اندازه ی شنیدن داستان، خوشایند هستند- به استثنای لذت نوشتن داستان. داستان گویی، باید از همان زمانی آغاز شده باشد که اصواتی که بشر تولید می‌کرد تبدیل به زبان شد. داستان‌هایی پیدا شده‌اند که در زمان مصر‌ باستان روی درخت پاپیروس نقش شده‌اند. این داستان‌ها اسناد پراکنده‌ای بودند که بعدها گرد‌آوری شدند. احتمال دارد طرح‌هایی که روی دیوارهای دود اندود غارها کشیده شده‌اند قصه‌هایی از شکار باشد، که در هنگام آشپزی و نشستن دور آتش تعریف می‌شدند. تمدن‌های سراسر جهان کوشیده اند از راه داستان، قهرمان‌های خود را جاودان کنند و ماجرای هوس بازی‌های خدایانشان را تعریف کنند.

امروزه، انگیزه ی داستان‌گویی کم تر نشده است. نویسندگان به دو دلیل می‌نویسند. دلیل اول این است که چیزی برای گفتن دارند. دلیل دوم که به همان اندازه قوی است این است که می‌خواهند چیزی کشف کنند. نوشتن نوعی کشف است. ما از راه داستان‌نویسی ایده‌ها، نگرش‌ها و تجارب شخصی‌مان را کشف می‌کنیم و با آن‌ها کنار می‌آییم. طی فرایند داستان‌نویسی، تا حدی درک به تری از دنیا، دوستان، اطرافیان و خودمان پیدا می‌کنیم. هنگامی که کسی نوشته ی ما را می‌خواند، در بخشی از دنیای ما و ادراک ما از این دنیا سهیم می‌شود. در ضمن، داستان‌نویسی تجربه ی بسیار شیرینی است. پس مداد خود را بتراشید، یا کامپیوترتان را روشن کنید تا با هم آغاز کنیم. دنباله . . .


 واژگان دخیل عربی در کهن ترین متن های فارسی نو

آگاهی ما از وضعیت اولیه ی تاریخ ادبیات فارسی، چه نثر و چه نظم، (۱) در گروهی از دستنویس ها بازتاب یافته است که در آستانه ی سده ی بیستم (۱۴- ۱۹۰۲) چهار هیئت کاوشگر آلمانی به سرپرستی آلبرت گرونوِدِل (۲) و آلبرت فُن لُکُک (۳) در واحه ی تورفان در ایالت شین جیان (۴) (ترکستان شرقی)، در غرب چین، کشف کرده اند. در حقیقت، قدیمی ترین مدارکِ زبان و ادب فارسی توسط مانویان برای ما به یادگار مانده است.(۵) پس از فرستادن نخستین گروهِ از مدارک بازیافته از تورفان به برلین، سرپرست وقتِ موزه ی مردم شناسی، فریدریش ویلهلم کارل مولر، (٦) «کسی که هیچ زبانی، از یونانی گرفته تا ژاپنی، برایش ناآشنا نبود»، (۷) در ۱۹۰۴ موفق به رمزگشایی خط این دستنویس ها شد. او نخستین کسی بود که متوجه شد اگرچه بیش تر متن های تورفانی مربوط به کیش مانی به خط ویژه ی مانوی نوشته شده، زبان برخی از این قطعه ها، نه سُغدی، پارتی یا فارسی میانه، بلکه فارسی نو است؛ و از این هیجان انگیزتر آن که حتا واژگان دخیل عربی نیز دارد. او یازده واژه ی دخیلِ عربی قطعه ی M106 را در اثرش، دستنوشته های بازمانده به خط استرانجلو از تورفان، ترکستان چین، (۸) نام برده است. (۹) پژوهش های بعدی نشان داد که زبان این قطعه های فارسی، نه آن فارسی دری فرهیخته و مورد انتظار، که زبانی است حد فاصلِ میان فارسی میانه و فارسی دری؛ زبانی در مرحله ی گذار که شاید بتوان آن را «فارسی نوِ آغازین» خواند. دنباله . . .

اهمیت گویش های ایرانی

روزگار ما از یک دیدگاه عصر تشخص ستیزی است. مردم زمانه رو گردان از هرگونه تبعیض و تفاوت، هراسان از هرنوع تشخص و تمایز، با شتاب هرچه تمام تر به سوی یکسانی و یکدستی و یکنواختی رانده می شوند. پی روان آیین جهان بینی، طرفداران یکسوگرایی اجتماعی و کارگزاران سوداگری آزاد جهانی می کوشند طرحی بیاندازند و سامانی بچینند تا در ناکجاآباد هزاره ی سوم، همگان زیرسلطه ی یک نظام اقتصادی نامریی، همه مثل هم بزایند و مثل هم بزیند و مثل هم بمیرند! با این شتاب که هر روز در هر چهار سوی جهان، مرزهای طبیعی، گسست های ضروری و ناهمداستانی های سالم و لازم می شکنند و فرو می ریزند، دیری نپاید که گیتی ِ عاری از آرایش ها و برهنه از شکفتگی و زیبایی هایش که بخش کلانی از آن ها ناشی از رویارویی تفاصل ها و ناهمتایی هاست، خراب آبادی شود هموار که در آن ترک و رومی و چینی و زنگی، همه در پشت رایانه هایشان با کیف های سامسونت دردست و تلفن های همراه در جیب و همبرگر مک دونالد در دهان، همه همسان بزیند و بمیرند.
در عرصه ی فرهنگ نیز درها گشوده و سرحدات برداشته می شوند. امروزه «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» نه، بلکه اجیران حرفه ای حرص و آز سیری ناپذیر سوداگران طرفدار کشورهای بی مرز و فرهنگ های یک رنگ و مبلغان و اتحادیه تراشان تجارت جهانی از طریق اینترنت و فکس و ایمیل و ماهواره و رسانه های گروهی جورواجور دیگر در تلاش اند تا همه جا پسند فردی، دیدگاه شخصی، اندیشه و باور و زبان مستقل و در یک کلام هویت فردی و ملی من و تو را از ما بگیرند و به جایش سلیقه ی یکسان، جهان نگری یکسان، کردار و پندار و گفتار یکسان صادراتی ارزانی مان دارند. فعله ها، بنایان و معماران چیره دست در خفا و آشکار، دست اندرکار برافراشتن دوباره ی «برج بابل» اند تا همه ی زبان ها در هر هفت کشور جهان منسوخ شوند و زبانی واحد، این بار نه لسان عبری هدیه ی یهوه، بلکه انگلیسی ناب آمریکایی در سراسر گیتی رایج شود! دنباله . . .

 


 

 شاعرانی که با آن ها گریسته ام

فریدون مشیری

وقتی به شعر معاصر نگاه می‌كنم، مخصوصن در این جا كه هیچ كتابی و جُنگی و سفینه‌ای هم در اختیار من نیست، شاعران در برابرم در چند صف قرار می‌گیرند:

یك صف، صف شاعرانی است كه من با آن ها گریسته‌ام ؛ مثل گلچین گیلانی، حمیدی شیرازی، شهریار، لاهوتی، عارف قزوینی و چند تن دیگر.

یك صف، صف گویندگانی است كه با آن ها شادمانی داشته‌ام و خندیده‌ام، نه بر آن ها كه با آن ها و بر زمانه و تاریخ و آدم های مسخره ی روزگار از سیاستمدار خائن تا زاهد ریاكار و همه ی نمایندگان ارتجاع و دشمنان انسانیت شاعرانی مثل سیداشرف، ایرج، عشقی، روحانی، و افراشته و بهروز و چند تن دیگر.

یك صف، صف شاعرانی است كه شعرشان مثل چتری است كه روی سرت می‌گیری تا از رگبار لجنی كه روزگار بر سر و روی آدمیزادان پشنگ می‌كند، خود را محافظت كنی، مثل شعرهای بهار و پروین و عقاب خانلری و شعر چند تن دیگر.

یك صف هم صف شاعرانی است كه به تحسین سر و وضع هنرشان یا بعضی لحظه‌ها و تجربه‌های خصوصی‌شان می‌پردازی، مثل توللی (در بافت تاریخی «رها»)، سپهری (در حجم سبز)، فروغ (در تولدی دیگر)، و بعضی كارهای كوتاه و ژرف نیما .

یك صف هم صف شاعرانی است كه هر وقت نامشان را می‌شنوی یا دیوانشان را می‌بینی، با خودت می‌گویی: حیف از آن عمر كه در پای تو من سر كردم .

یك صف یك نفره هم هست كه ظاهرن در میان معاصران «دومی» ندارد و آن صف مهدی‌اخوان‌ثالث است كه از بعضی شعرهایش در شگفت می‌شوی . من از شعر بسیاری ازین شاعران، كه نام بردم، لذت می‌برم ولی در شگفت نمی‌شوم؛ جز از چند شعر اخوان، مثل «آنگاه پس از تندر»، « نماز»، و «سبز». فریدون مشیری، در نظرمن، در همان صف شاعرانی است كه من با آن ها گریسته‌ام. شاعرانی كه مستقیمن با عواطف آدمی سروكار دارند. دنباله . . .




پاره‌ها و نکته ها در ادب فارسی

كسانی كه با متن ها سروكار دارند، حتمن هر از گاه با مطالب و موضوع هایی جالب توجه برخورد كرده‌اند كه چه‌بسا در گشودن مشكلات متن های دیگر كارآمد باشند. برخی از این موردها در كتاب‌هایی دیده می‌شوند كه اصلن ربطی به موضوع ندارند و از این نظر بسیار بعید است كه كسی این موضوع ها را در چنان منابعی جست و جو كند، در حالی كه این نكته ها ممكن است بسیار  ارزشمند باشند.

برخی از این موردها آن اندازه كوتاه‌اند و شمار شواهدی كه در تأیید آن ها یافت می‌شود آن اندازه اندك است كه نمی‌توان آن ها را در مقاله‌ای مستقل ارایه كرد. این نوشتار به انتشار این موردها اختصاص یافته است و امیدوارم كه پژوهشگران، یافته‌هایی از این دست را برای انتشار در این بخش بفرستند. دنباله . . .



مقایسه ی آثار شاعران زن از دیدگاه فكری و محتوا با شاعران مرد
(در شعر معاصر)

ادبیات فارسی حضور زنان را چه گونه در خود پذیرفته است؟ زنان چه فعالیت و تأثیری در ادب پارسی داشته‌اند؟ و تأثیر زنان در پایه‌گذاری، پیشرفت و دگرگونی های شعر معاصر فارسی، این مهم ترین جلوه ی ادبی زبان فارسی، چه گونه بوده است؟
با یك دید كلی، پس از ناصرالدین شاه قاجار دگرگونی های چشمگیری در موقعیت و عملكرد زنان ایران پدید آمد، به گونه ای كه هم‌اكنون زن ایرانی امتیازهای چشمگیری به دست آورده و از اعتبار و موقعیتی بسیار ممتازتر از گذشته برخوردار شده است و تقریبن همدوش و همراه مرد ایرانی در مراكز علمی، فرهنگی، هنری، اقتصادی، سیاسی و حتا گاه نظامی حضوری فعال دارد. دخالت زنان و تأثیر آنان در آراستن صحنه‌ها و ایجاد حوادث داستان های عامیانه در دوران های گوناگون به یك پایه نیست. در روزگاری كه زنان در كارهای اجتماعی شركت می‌جستند و در زندگی روزمره دخالتی قوی و فعالانه داشتند، طبعن در داستان ها اهمیت بیش تری می‌یافتند و در هر دوره ای كه زنان به پشت پرده ی‌ انزوا رانده می‌شدند و از دخالت در کارهای اجتماعی باز می‌ماندند، از اهمیت و تأثیر آنان كاسته می‌شد. زنان در حوزه ی داستان‌نویسی حضور چشمگیری نداشته‌اند، مگر در زمان معاصر، بنابراین تأثیر اصلی و بزرگ زنان در ادبیات بیش تر در عرصه ی شعر بوده است. دنباله . . .

ادبیات اینترنتی

دیگر بر کسی پوشیده نیست که در حال حاضر همه ی بار ادبیات بر دوش کاغذ گذاشته نشده است و در این میان اینترنت، سهمی را هم از آن خود کرده است. ما بنا بر سبک و سیاقی دیر پا عادت کرده ایم که به ادبیات "غیر از مقوله شفاهی آن " به چشم کلمه های نوشته شده بر کاغذ نگاه کنیم ، ادبیات را تا به حال در قالب کلاسیک آن یعنی کتاب شناخته ایم و با آن انس گرفته ایم . گمان می کنیم ماندگاری نوشته ها و کلمه ها بر روی کاغذ محتمل تر و ماندگارتر است، در حالی که اکنون و در عصر حاضر به دلیل آسان شدن ارتباطات، ادبیات اینترنتی می تواند بسیار آسان تر، زودتر و سریع تر به دست مخاطبان خود برسد.

به ویژه که اکنون ادبیات کاغذی ما در وضعیتی به سر می برد که از هر ۱۰۰۰ نسخه ی کتاب داستان و یا شعری که چاپ می شود (باز داستان وضعش از شعر به تر است ) ۱۰۰ شماره ی آن بیش تر به فروش نمی رسد و بقیه یا تحویل نویسنده داده می شود که خودش یک فکری به حال آن ها بکند و یا این که آن قدر در انبارهای ناشران و پخشی ها و ...می ماند تا روزی که تمام شوند که آن روز هیچ گاه چندان نزدیک هم نبوده است. دنباله . . .

اندیشه‌ی سیاسی سعدی

زمینه و زمانه‌ی سعدی
سعدی شیرازی (٦۰٦- ٦۹۰ه. ق) در دوره‌ای چشم به جهان گشود که ایران زمین از هر سو عرصه‌ی تاخت و تاز نیروهای ویرانگر زندگی اجتماعی قرار گرفته بود.
از سوی غرب صلیبیان، حکومت در حال زوال سلجوقیان را هر چه بیش‌تر به سوی نابودی می‌کشاندند. از سوی شرق مغولان از کشته‌ها پشته می‌ساختند، و از درون نیز، امیران و حاکمان محلی با باج و خراج و در گیری‌های خونبار داخلی، عرصه‌ی زیست اجتماعی را به جهنمی سوزان تبدیل کرده بودند. سعدی از زمانه‌ی خویش چنین یاد می‌کند:

ای محمد گر قیامت می برآری سر ز خاک /  سر برآور وین قیامت در میان خلق بین
زینهار از دور گیتی و انقلاب روزگار /  در خیال کس نیامد کانچنان  گردد چنین

در نیک اندیشی و بزرگ منشی سعدی همین بس، که در چنین زمانه‌ی خون ریزی از آموزه‌ی

 بنی  آدم  اعضای یک پیکرند /  که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامد نهند آدمی

سخن به میان آورده است. هر چند نباید از یاد بُرد که نه سعدی خود توانست به این آموزه همواره پایبند بماند و نه در جامعه‌ی آن روز ایران این آموزه قابل تحقق بود. نکته‌ی مهم اما این بود که سعدی با این آموزه، افقی بسیار انسانی فرا راه ذهن و زبان جامعه گشود. دنباله . . .

چه گونگی پیدایش پرسش های شگفت آور خیام

حکیم عمر خیام نیشابوری

غبار روبی از چهره‌ی واقعی اندیشمندان گذشته و شناخت راستین آنان، جز با آگاهی از رویدادهای زمانه‌ی آنان و آشنایی با وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگارشان به شایستگی صورت نمی‌پذیرد. حكیم عمر خیام نیشابوری که به احتمال زیاد در سال ٤۳٩ ق. به دنیا آمده و در ۵١۷ درگذشته است نیز از دایره‌ی این باور بیرون نیست. روزگار او با رویدادهای رنگارنگ و پیشامدهای گوناگونی روبه‌رو بوده است و پی‌بردن به ریشه‌های شكل‌گیری اندیشه‌های او، بررسی اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران، پیش از سده‌ی پنجم و درنگ در جریان‌های فكری و مذهبی آن دوران را ضروری می‌نماید. ویژگی‌های برجسته‌ی اندیشه‌های خیام عبارت است از: دنباله . . .

نقش گاو در استوره ها و باورهای ایرانی

نمونه ی واقعی یا نمادین جانوران در استوره های ایران باستان آمده است و می‌توان آن را در منابع اوستایی، پهلوی و حتا فارسی دید. در بخش هایی از اوستا از جمله در بخش گاهانی: یسنا ۲۸ بند ۱، ویسنا ۲۹ بند ۱ تا ۱۱، در اوستای متأخر: یشت ۱۳ بندهای ۸٦ و ۸۷، یسنا ۱۳ بند ۷، یسنا ٦ بند ۴، یسنا ۲٦ بندهای ۴و ۵، یسنا ٦۸ بند ۲۳، یسنا ۱ بند ۲، یسنا ۳۹ بند ، یسنا ۷۰ بند ۲، یشت ۷ (مقدمه)، یشت ۱۴ بند ۵۴، و یسپرد ۲۱ بند ۲و یشت هفتم و سی روزه دوم بند ۱۲... از گاو سخن رفته است. . . .

بر پایه ی كتاب های دینی پهلوی به ویژه بندهش و نوشته‌های زادسپرم و دادستان دینیك و دینكرد می‌توان این‌گونه برداشت كرد كه كیومرث و گاو نخستین به نام اوگدات یا ایوك‌داد e.vak.dad از خاك درست شدند. گاو در ساحل راست رودخانه داییتی da.i.ti یا ویه‌دایت vi.ye.dayt و گیومرث در ساحل چپ آن آفریده شد. این گاو كه بنابر بیش تر منابع نر بود، تنها آفریده ی روی زمین و حیوانی زیبا و نیرومند به شمار می‌رفت. دنباله . . .

 

آیا می دانستید که . . . ؟

 

۱۱۱-  آیا می دانستید که عبارت اصطلاحی "هر را از بر تشخیص نمی دهد" از زبان چوپانان روستایی گرفته شده و در میان شهرنشینان رایج شده است؟

۱۱۲-  آیا می دانستید که "جهنم دره" در استان آدربایجان غربی قرار دارد؟

۱۱۳-  آیا می دانستید که به دلیل شیوه ی زندگی ترکان و مغولان که چادر نشینی بوده است، در زبان فارسی نیز واژه ی "اتاق" به جای "خانه" و واژه ی  "خانه" به جای "سرا" نشسته است؟

۱۱۴-  آیا می دانستید که شیخان فرمان روا در برخی از کشورهای همسابه ی ایران که به برکت دلارهای نفتی و پشتیبانی امپریالیستی حکومت و دم و دستگاهی یافته اند، دست آوردهای فرهنگ و ادب و هنر ایرانی و فارسی را زیر عنوان "هنرهای اسلامی" در موزه های جهان زده بندی می کنند و با بی شرمی با انتشار تمبر با چهره ی پورسینا، پزشك، دانشمند و فیلسوف بلند آوازه و جهان شناخته‌ ی ایرانی را فیلسوف و پزشك دولت عربی می نامند؟

۱۱۵-  آیا می دانستید که واژه ی "هالو" که در عبارت اصطلاحی "هالو گیر آوردن" وجود دارد، در گذشته نه در معنای منفی، بلکه درست برعکس، برای اظهار ادب و ادای احترام به کار گرفته می شده است؟

۱۱٦- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان نمی توانند بسیاری از کشورها و ملت ها را به درستی نام ببرند و چیزی را به آن ها نسبت دهند؟

۱۱۷- آیا می دانستید که بسیاری از واژه های "عربی" موجود در زبان فارسی در حقیقت عربی نیست و تنها چون از راه زبان عربی وارد زبان فارسی شده است، عربی یه شمار می رود؟

 ۱۱۸- آیا می دانستید که بسیاری از مترجمان و قلم به دستان فارسی نویس هنوز نمی دانند که به هنگام ترجمه از زبان های انگلیسی یا فرانسوی به زبان فارسی،  پسوند اسم‌ساز ity- یا ité  را چه گونه به فارسی برگردانند؟

۱۱۹- آیا می دانستید که بنا بر استوره ی ایرانی که در شاهنامه ی فردوسی نیز آمده است رستم دستان با یک عمل سزارین به دنیا آمده است؟

پاسخ ها . . .

تاریخ خط حرفی در ایران و جهان

می گویند كه هندوان در آغاز هر كتابی می نویسند: «درود بر كسی باد كه خط را اختراع كرد.» ما نیز چنین ستایشی را به حق در خور ‌آن كس می دانیم، چون كلید هر دانشی خط است. بی جهت نیست كه آغاز دوران تاریخی را با پیدایش خط میزان كرده اند. دیر زمانی است كه مردم جهان پی به اهمیت آن برده و خواسته اند كه بدانند كی و كجا و چه گونه اختراع شده است.

چنان كه از كتاب های فارسی و عربی و یونانی آشکار می شود، موضوع اصلی الفبا و مخترع آن چندین بار در تاریخ جهان زمینه ی بحث و جدل دینی و فرهنگی بوده است.

تا یك سده ی پیش موضوع الفبا را به گونه ای با روایات مذهبی مربوط كرده بودند كه كسی از ترس تكفیر جرات سخن گفتن در آن باره را نداشت و كم كم موضوع بدین سادگی را با غرض های خاصی به موضوع باستان شاسی در آمیختند و  کوشیدند پرده ای بر روی تاریخ این اختراع شگفت آور بكشانند و مخترع خط الفبایی را به دست فراموشی بسپارند.

در اسناد كهن اروپایی مدركی دیده نمی شود كه از مخترع خط نامی برده  باشد و هنگامی كه در این باره سخن می گویند جز افسانه و اوهام چیز دیگری دستگیر كسی نمی شود. در ایران با این كه سده هاست كه به علت تعصب های جاهلانه و خراب كاری زندیقان از جعل و دست خوردگی در مدارك تاریخی فروگذار نشده است، با این همه خوشبختانه از لابه لای سطور تاریخ می توان اسناد و مداركی تاریخی و فنی یافت كه به گونه ای روشن تاریخ الفبا را نشان می دهند.

ما پیش از این كه وارد بحث تاریخی شویم توجه خوانندگان را به دو نكته جلب می كنیم: دنباله . . .

سوگند و رد پای آن در ادبیات فارسی

جز راست مگوی گاه و بیگاه / تا حاجت نیایدت به سوگند (ناصر خسرو)

در روزگاران قدیم و دوران های كهن راه های گوناگونی برای رفع و حل اختلاف ها و ادعاهای مردمان مرسوم و متداول بوده است كه یكی از آن ها نبرد تن‌به‌تن یا Duell و دیگری (Ordal  (۳ است كه ما آن ‌را به پهلوی ور( var  (۴ می‌خوانده‌ایم و هنوز هم در برخی از سرزمین های افریقا رایج و معمول است. وَر نزد ایرانیان و اُردال نزد اروپاییان عبارت بوده‌است از آزمایش های گوناگونی كه همپتكاران (۵) یا پیشمار و پسمار طی آن می‌بایستی راست گویی خود را به اثبات برسانند و خویشتن را از تهمت بزه كاری بزدایند و چون در زمان های پیشین كشف چنین حقایقی را دشوار می‌دیده‌اند،  به ناچار طی محاكمه ها و تشریفاتی بس پیچیده و مبهم دو طرف دعوا را می‌آزموده‌اند تا هر‌كدام كه از بوته ی آزمایش رستگار به درآید، ذیحق باشد و راست گو شناخته شود.

این گونه سنن و رسوم در همه جا و در میان همه ی قوم های متمدن و غیرمتمدن آن روزگاران رایج بوده‌است. از كهن‌ترین آثار یعنی از اوستا كتاب دینی زرتشتیان و ودا (٦) آیین‌نامه ی مذهبی برهمنان آگاهی های بسیاری در این باره می‌توان بیرون آورد. در ایران باستان ور را اقسام و انواعی گوناگون بوده‌است. در اوستایی كه امروز (۷) در دست داریم ، چندین‌بار از ورهای گوناگون یاد شده‌است، دنباله . .

نقش و تصویر در ادبیات فارسی

زنده یاد هانری ماسه از ایران‌شناسان نسل گذشته تنها كسی است كه افزون بر آشنایی كامل با ادب فارسی به خلقیات و هنرهای عامیانه ی ایرانیان نیز توجه بسیار داشت. كتاب «اعتقاد و عادات ایرانیان»Croyances et coutumes Persanes,Paris 1938  حاصل نخستین آشنایی نزدیك و دلبستگی او به مردم این سرزمین بود. پس از آن در طی نیم‌ سده كوشش و با انتشار « تمدن ایرانی » و « منتخبات نظم و نثر فارسی » و ده‌ها مقاله جهانیان را بیش از پیش با شگفتی‌های تمدن و ادب ایران آشنا كرد، وی هرگز از مردم بازار و روستاها نیز غافل نشد و یكی از آخرین كارهای او در این زمینه مقاله‌ای با عنوان: Imagerie popoulaire de I'Iran است كه در مجله ی آر آزیاتیك جلد پنجم – بخش ۳ -  سال ۱۹٦۰ به چاپ رسیده است و ما برای معرفی بیش تر این زبان دان و ایران‌شناس بزرگ برگردان فارسی آن را در پایین می آوریم:

در سده ی نوزدهم میلادی در ایران برای انتشار چند روزنامه چاپ خانه‌ای تأسیس كردند كه در واقع دستگاه چاپ سنگی (لیتوگرافی) بود.  این روش تا آخرین سال های این سده  برای چاپ روزنامه، نشریات عامیانه و متن‌های ادبی و علمی به كار می‌رفت . برخی از این كتاب ها كه به دقت لیتوگرافی شده با هنرهای عامیانه ایران بستگی دارد، چه گروهی از سازندگان تصویرهای آن ها به ویژه میرزاحسین از خلقیات معاصران خود الهام می‌گرفتند. برای مثال، من چاپ زیبای هزار‌و‌یكشب (۱۲۷۳)، مجموعه ضرب‌المثل‌ها (۱۲۷۳) و اسكندرنامه  منظوم (۱۲۷۴) (۱) را نام می‌برم . دنباله . . .


 

پژوهشی در ادبیات‌ شفاهی

ادبیات‌ شفاهی‌ بخش‌ مهمی‌ از فولكلور است‌ و برای‌ آن‌ كه‌ درك‌ دقیقی‌ از آن‌ داشته‌ باشیم‌، ضروری‌ است‌ كه‌ توضیحاتی‌ درباره ی‌ فولكلور ارایه ‌شود.
فولكلور (Folklore) كه‌ در زبان‌ فارسی‌ به‌ فرهنگ‌ مردم‌، فرهنگ‌ عامه‌، دانش‌ عوام‌، فرهنگ‌ توده‌ و... ترجمه‌ شده است‌، نخستین بار توسط‌ ویلیام‌ جان‌ تامز انگلیسی‌ (در سال‌ ۱۸۴٦میلادی‌) عنوان‌ شد. از نظر وی‌، این‌ واژه‌ ناظر بر پژوهش‌هایی‌ بود كه‌ بایست در زمینه ی‌ عادات‌، آداب‌ و مشاهدات‌، خرافات‌ و ترانه‌هایی‌ كه‌ ازدوره های قدیم‌ باقی‌ مانده‌اند، صورت‌ می‌گرفت‌.
پذیرش‌ این‌ اصطلاح‌، با مقاومت‌هایی‌ در میان‌ پژوهشگران‌ همراه‌ بود. این‌ مقاومت‌ها بیش‌ از هر چیز، به‌ ابهام هایی‌ مربوط‌ می‌شد كه‌ در خود این‌ اصطلاح‌ و نیز تعریف‌ تامز از آن‌ وجود داشت‌. با وجود چنین‌ مقاومت‌هایی‌، در زمانی‌ نه‌ چندان‌ زیاد، این‌ اصطلاح‌ در میان‌ اهل‌ علم‌ و نظر پذیرشی‌ جهانی‌ یافت.
از فولكلور تعریف‌های‌ فراوانی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. این‌ تعریف‌ها گاه‌ به‌ هم‌ بسیار نزدیكند و گاه‌ فاصله‌ای‌ نسبتن دور از هم‌ دارند. نگاهی به‌ دایره ‌المعارف‌های‌ مهم‌ جهان‌، گویای‌ چنین‌ اختلاف هایی‌ است‌. در فرهنگ‌های‌ تخصصی‌ نیز با چنین‌ اختلاف هایی‌ رو به رو  می‌شویم‌. مثلن در یكی‌ از فرهنگ‌های‌ تخصصی‌، به‌ نام‌ «فرهنگ‌ استاندارد فولكلور، استوره‌شناسی‌ و افسانه‌»، نردیک به بیست‌ و یك‌ تعریف‌ از اصطلاح‌ فولكلور ارایه‌ شده‌ است‌. (۱)
این‌ اختلاف ها‌ بیش‌ از هر چیز به‌ استنباط‌های‌ متفاوتی‌ مربوط‌ می‌شود كه‌ نسبت‌ به‌ دو بخش این‌ اصطلاح‌، یعنی‌ Folk و Lore در میان‌ پژوهشگران‌ وجود دارد. دنباله . . .

تکرار در ادبیات فارسی

(جایگاه تكرار و بازنویسی)

چكیده :
تكرار، غالبن سخن را آراسته تر می کند. ساختار منظمی به آن می بخشد و موسیقی شعر را پدید می آورد. در نمایش نامه، تكرار در ساختار گفت و شنودها به چشم می خورد. همچنین در تكیه كلام ها. در نوشته های منثور، در روزنامه نویسی یا داستان پردازی، برای آهنگ سخن از تكرار استفاده می شود.
بازنویسی متن نیز نوعی تكرار «بینا متنی» است و افسانه ها و استوره های دیرین با بازنویسی حیات دوباره می یابند. از ساختار شعری گذشتگان اقتباس می شود، اما هر بار اثری تازه و بدیع آفریده می شود.

مقدمه:
مقصود از تكرار، اندیشه ای را برجسته ساختن یا به جنبه ای از یك تفكر جلوه ویژه ای بخشیدن و قدرتی فزون تر کردن و سودایی را بیان داشتن است.
بی گمان هر تكراری به خودی خود بر زیبایی سخن نمی افزاید. آن چه زیبایی می آفریند سبك گفتاری است، نه تكرار پیام. اما تكرار كلام، وزن و آهنگی پدید می آورد، باعث تحریر صدا می شود  یا لحن را تغییر می دهد و جایگاه آرایه را به خود می گیرد. نمونه ی بارز تكرار در شعرهایی كه قالبی سنتی دارند، دیده می شود  که در آن ها، واكه ها و همخوان و قافیه ها به شكل مناسبی تكرار می شوند. در مثالی از منوچهری می بینیم كه چه گونه تكرار صوت های «خ» و «ز» به شعر زیبایی می بخشد:
خیزید و خز آرید كه هنگام خزان است / باد خنك از جانب خوارزم وزان است. (ابراهیمی، ۱۳۷٦، برگ ٦۲)
در این مقاله به شکل های دیگر صنعت تكرار نیز اشاره شده و بر تفاوت میان تكرار، بازنویسی و بینامتنی، یا حضور متنی در متن دیگر، تأكید می شود.

در سخنوری، تكرار بر چند گونه است: دنباله . . .

گقت و گو با روز جهانی کتاب کودک

(نگاهی به وضعیت ادبیات کودکان در ایران)

- از شما خواهش می‏کنم خودتان و آرمان‏تان را معرفی کنید.

- من «دوم آوریل / روز جهانی کتاب کودک» هستم که از سال ۱۹٦۷ میلادی، در سراسر جهان جشن گرفته می‏شوم تا با آرمان ایجاد علاقه به مطالعه و توجه به کتاب کودک، کتاب‏خوانی در میان کودکان گسترش یابد.

-  چرا «دوم آوریل»؟

این روز به افتخار زادروز «هانس‏کریستین آندرسن» برگزیده شده است. او در دوم آوریل سال ۱۸۰۵ میلادی در دانمارک به‏دنیا آمد. نام کوچکش «هانس‏کریستین» یک نام سنتی دانمارکی است و هر دو با هم یک اسم به‏ شمارمی‏روند. او نخستین داستانش را به ‏نام «شبح در گور پَلنَتوک» در سال ۱۸۲۲م منتشر کرد. «هانس‏کریستین» تا سال ۱۸۲۷ در مدرسه های گوناگونی درس خواند و زبان انگلیسی و آلمانی و اسکاندیناویایی را فراگرفت. وی بعدها آن سال‏ها را بدترین و تلخ‏ترین سال‏های زندگی‏اش نامید و گفت مدرسه او را از نوشتن دلسرد می‏کرد و همواره در «ساختن شخصیت خودش» مورد سوءاستفاده قرار می‏گرفت و هم‏کلاسی‏هایش با او بدرفتاری می‏کردند.  دنباله . . .

درست بنویسیم

درست نویسی

هنگام سخن گفتن برای القا به تر معنی ها از تكیه, آهنگ و تأكید بهره می گیریم. رعایت این موردها به سخنور كمك می كند به آسانی بتواند با شنونده اش ارتباط برقرار كند. رعایت شیوه ی خط فارسی نیز در یك نوشته موجب گویایی, سادگی و سهولت خواندن و نوشتن می شود. به كمك شیوه ای یك دست از دوگانگی پرهیز می شود.
در شیوه ی خط فارسی اصل بر چند مطلب است:
۱- رعایت موازین دستور زبان فارسی
۲- رعایت استقلال واژه ها
۳- همخوانی نوشتار با گفتار
۴- پی روی واژگان بیگانه از شیوه ی خط فارسی
۵- آسانی خواندن و نوشتن
٦- گزینش به ترین شكل نوشتاری
۷- انعطاف پذیری
۸- چشم نوازی و زیبایی خط

اکنون به این چند جمله دقت كنید: دنباله . . .

گفت و گو پیرامون تارنمای "زبان و ادبیات فارسی"

تارنمای زبان و ادبیات فارسی

اخیرن همکار گرامی من آقای کورش جوشن لو گرداننده ی تارنمای گران بهای "سرای دانای توس" پیرامون مراد من از راه اندازی تارنمای "زبان و ادبیات فارسی"، شیوه ی کار و موازین حاکم بر این تارنما، برنامه های آینده ی آن و همچنین در زمینه ی برخی مسایل خط و زبان و ادبیات فارسی، خواهان گفت و گویی با من شدند که من با علاقه ی فراوان این درخواست را پذیرفتم و در حد بضاعت خودم به پرسش های ایشان در زمینه های یاد شده پاسخ دادم.

آن گروه از خوانندگان ارجمند من که علاقه مند به آشنایی با مطالب این گفت و گو هستند، می توانند متن این گقت و گو را در این جا بخوانند. با سپاس آریا ادیب

2

 

مکتبخانه

فلک کردن در مکتب خانه

«مکتب» یا «مکتب‌خانه»، «كُتَّاب» (به ضم كاف و تشدید تاء) یا «كتاب‌خانه»، به نخستین محل آموزش و تربیت گفته می شده است و مدیر آن ‌را معلم، مکتب‌دار، ادیب، مؤدِب، ملا و یا آخوند می نامیده اند.

پس از پیدایش اسلام در ایران، نخستین محلی كه پایگاه آموزش و پرورش قرار گرفت، مسجد بود، زیرا به وسیله ی مسجد منظور مسلمانان كه ترویج دین اسلام و آموزش مبانی آن بود، برآورده می شد؛ نظر به تأثیر فوق‌العاده مذهب در اخلاق و رفتار گروندگان، حاکمان عرب با تأسیس مسجد و آموزش دین، تفوق و تسلط خود را بر روح و جسم ایرانیان تأمین می كردند، آنان  از لحاظ دنیوی علاقه‌مند به تأسیس مسجد بودند.

اوقات آموزش در  هنگامی بود كه مردم از كار عبادت فارغ شده و به مسجد نیاز نداشتند، یعنی از بامداد تا نیمروز و بعداز ظهر در فاصله ی نمازها. جایگاه درس، شبستان، رواق و ایوان مسجد بود. موادی كه تدریس می شد در آغاز عبارت بود از خواندن قرآن، حدیث، بحث در اصول دین و مذهب، تفسیر قوانین شرع (فقه)، كه بعدها صرف ‌و نحو زبان عربی و ادبیات عرب و منطق و علم كلام نیز بر این مواد افزوده شد. دنباله . . .

ترجمه ی ماشینی

در این مقاله، خلاصه ی پژوهش های انجام شده در زمینه ی پردازش زبان فارسی اعم از واكافت ساختواژی، دستوری و معنایی،‌ شیوه ی ی بازنمایی معنای جمله ها و به كارگیری دانش بازنمایی، درك متن فارسی و ساختار دستور زبان فارسی و نیز نظریه ی گشتاری چامسكی در ساختار زبان فارسی و پژوهش هایی از این دست گردآوری شده اند.

این مجموعه می تواند در ارایه ی راه به پژوهشگرانی كه هدفشان پژوهش در حوزه ی پردازش ماشینی زبان فارسی است، كمك موثری باشد. در این نوشته همچنین، به موانع موجود به ویژه در زمینه ی ابهام معنایی اشاره شده و در پایان راه حل مناسبی برای ترجمه ی ماشینی زبان فارسی مورد بررسی قرار گرفته است. دنباله . . .

لقب های پادشاهان در ادب فارسی

 نخستین بار در كتاب اوستا با لقب «كی» كه از لقب های پادشاهی ایران است آشنا می شویم. اوستا مجموعه ای است از کتاب های دینی كه به زبانی خاص به نام زبان اوستایی تدوین شده است و متن های مقدس دین زردشتی را تشكیل می دهد. دانشمندان ایران شناس نظر می دهند كه زبان  اوستایی در حدود سده های ششم و هفتم پیش از میلاد مسیح رایج بوده است، بنابراین لقب «كی» از بیست و شش سده ی پیش در ایران شناخته شده است و چنان كه در متن های باقی مانده از دوره ی ساسانی (۲۲٦– ٦۵٦م) آمده است طبقه ی دوم پادشاهان ایرانی به نام كیانیان نامیده می شدند و نخستین آنان «قباد» بوده است.

كلمه «كی» در اوستا به گروهی از امیران و رؤسای قبیله هایی كه با زردشت پیامبر معاصر بودند، گفته می شد. این امیران پشتیبان زردشت بودند و برای گسترش دین او در میان قوم های شرقی ایران قدیم جنگ ها كردند. از پادشاهانی كه به لقب «كی» خوانده می شدند باید «كیقباد» و «كیكاووس» و «كیخسرو» را نام برد. بنابراین لقب «كی» از نخستین لقب های پادشاهی ایران به شمار می رود. دنباله . . .

نسخه‌ی خطّی جلوه گاه اندیشه و هنر ایرانی

نسخه ی خطیثبت و ضبط اندیشه در دوران دراز تمدن بشری به سه شیوه عملی شده است : نوشتن دستی بر صفحه‌های گلی، سنگی، چوبی، كاغذی و . . . . ؛ چاپ آثار با وسایل فنی و صنعتی؛ و سرانجام صبط و انتقال گفته ها بر صفحه و نوار و موج و رایانه.

در تاریخ تمدن ایران، سابقه ی نسخه‌نویسی ِ خطی پردامنه است و این نوع كار در میان آثار باستانی دیگر ارزش خاص و اعتباری ویژه دارد. زیرا افكار همه ی اندیشمندان و دانشمندان و شاعران ما بر این اوراق كه بیش ترشان اکنون فرسوده و پاره و چركین و ناخواناست، پس از سده ها و روزگاران دراز به دست ما رسیده است و امروزه ما می‌توانیم تاریخ حیات ملت نام داری را در میان آن ها پژوهش و كشف كنیم.

تردیدی وجود ندارد كه اهمیت این نسخه ها نه از تخت جمشید و مسجدهای اصفهان كم تر است و نه از گنجینه‌های زرین زیویه و مارلیك كه چشم‌ها را خیره می‌كنند. شناخت ملت و سرزمین ما منحصر به تاریخ جهانگیری هخامنشی و هنر ساسانی و پهلوانی های رستم و نقش های زیبای شیخ لطف‌الله نیست. ما در كنار و هم تراز با این آثار بزرگ و با جلال، نسخه‌های خطی زیبا و پركار هنرمندانه و كهنه كتاب های فرسوده و شیرازه دررفته ای داریم كه هر یك سندی بزرگ و مهم است، هم از حیث خط و هنر و هم از دید مضمون و اندیشه. دنباله . . .

شعرهای پایان نسخه

بسیاری از كاتبان نسخه های اسلامی (به ویژه نسخه های فارسی) پس از این كه «خاتمه ی مؤلف» را نقل می كردند، سطرهایی نیز از خود به نسخه ها می افزودند و در آن سطرها نام و نسب و نسبت و كنیه و لقب خود و احیانن نام شهر یا ده و حتا نام مدرسه یا رباط یا خانقاه (و جز این ها) را كه نسخه در آن جا نوشته شده و نیز اطلاعاتی از قبیل آن كه كدام نسخه مأخذ نسخه برداری واقع شده و البته در بسیاری از موارد تاریخ روز و ماه و سال نگارش خود را در پایان نسخه  جدید می نوشتند.

كاتبان، جز این اطلاعات، مقداری جمله های دعایی در طلب آمرزش و رحمت الاهی برای خود و والدین خود می آوردند و گاه به نقل شعرهایی یادگارگونه از خود (یا از شاعران و شعرهای قدیم) یا بیت هایی در عذرخواهی از خط بد خویش می پرداختند.

این مطالب كه پس از آخرین کلمه ی «مؤلف» توسط كاتب در پایان نسخه ها نوشته می شد در اصطلاح فرنگی كلوفون Colophon  نام دارد. اگر عبارت «خاتمه ی مؤلف» را به اصطلاح قدیمیان «خاتمه الكتاب» بنامیم، ناچار نوشته های كاتب را می توان «خاتمه ی كتاب» یا «پایان نسخه» نامید. دنباله . . .

تجلی فلسفه، عرفان و تصوف در ادب پارسی

عرفان و تصوف در ادب فارسی

ادب و ادبیات چیست؟

در باب واژه ی ادب و این كه منظور از ادب و ادبیات چیست سخنان گوناگون گفته‌اند و تعریف های گوناگونی برای ادب و ادبیات كرده‌اند كه هیچ یك جامع نیست. البته مفهوم آن تا حدی برای همه ی مردم روشن است و منظور از آن را كم و بیش در می‌یابند بدون آن كه نیازی به قالب‌گیری در تعریف و حدود معینی باشد.

آیا می‌توان مرزی و حدی برای ادبیات ملت ها قایل شد و اگر می‌توان حدی برای آن دانست، دامنه ی آن تا كجا كشیده می‌شود؟ ، من هنوز نتوانسته‌ام احساس را از اندیشه باز شناسم و اصولن نمی‌دانم و یا نتوانسته‌ام بدانم كه احساسات مردم از اندیشه های آنان جدا باشد و جه امتیازی میان اندیشه های منطقی و احساسات ذوقی پیدا كنم. روزگاری گفته می‌شد همه ی اندیشه‌های انسانی در همه ی شئون فلسفی است ، من نمی‌دانم كه آیا چه گونه می‌توان خود را از دانش‌های معمول عصر و زمان بركنار داشت و باز هم ادیب و نویسنده و یا شاعر بود، ادبیات كهن ما پر است از اندیشه های علمی و مذهبی و عرفانی ، اگر دیوان ها و نوشته‌های شاعران و بزرگان باستان را بررسی كنیم، این امر برای ما مسلم می‌شود كه ادیب نمی‌تواند از دانش های روزگار خود به یك سو باشد – زیرا ادب با همه ی شیون زندگی انسانی سر و كار دارد. دنباله . . .

بزرگ سازی و کوچک سازی ِ واژه ها در زبان فارسی

الف ) بزرگ سازی

روندِ بزرگ سازی واژه در فارسی  اَشکال سخت متنوعی به خود  می گیرد که در بادی امر به نظر نمی‌رسد  که چنین باشد و این خود از گوشه های نهان این زبان است که شماز آن بسیار است و تنها با دقت و جست و جو به دست می آید.

اینک برخی موارد بزرگ سازی که نگارنده‌ یافته است و نمونه های مربوط بدان ها:

١- با افزودن واژه ی «نره» مانند:  نره شیر,  نره غول,  نره گدا ، نره دیو,  نره گور.

فردوسی گوید:

 « یکی نره گوری بزد بر درخت  /  که در چنگ  او پر مرغی نسخت »

در این نمونه ها  «نره» حتمن  و ضرورتن به معنای «نر»  (در مقابل «ماده» )  نیست , بلکه کلانی  و هنگفتی نیز درنظر است.

۲-  با افزودن واژه اکِ «خر» به معنای بزرگ :

مانند خربوف (جغد بزرگ) , خر گردن, خرپول, خرسنگ, خرچنگ, خر آس ( آسیای دستی بزرگ ), خروار دنباله . . .

ترانه، گونه ی ادبی مستقل در ادبیات فارسی

ترانه در ادبیات فارسی

الف ) پیش از شیدا

مانند بسیاری از هنرها تاریخ دقیقی برای پیدایش ترانه (یعنی سرودن شعر بر پایه ی ملودی) و این که چه کسی نخستین ترانه را سروده است نمی توان یافت. پیشینه ی ترانه سرایی در زبان پارسی به متن های ساسانی باز می گردد و "خسروانی" هایی که به باربد منسوب است. وی موسیقی دان و بربت نواز دربار خسرو پرویز بوده است که شعرهایش را با ساز می نواخته و می خوانده است. از او در متن های ادبی بسیار یاد شده و ۳۰ لحن او در ادبیات کلاسیک پارسی معروف است.

در ادبیات پس از اسلام و با نفوذ ادبیات و عروض عرب، قالب ها و شکل های شعری آنان نیز به سرعت در میان ایرانیان رواج یافت. از این زمان تا دوره ی قاجاریه به صورت پراکنده به ترانه با تعبیرهای گوناگون اشاره شده است، مانند : حراره گویی که مقصود از حراره شعرهایی بوده است که توسط عامه ی مردم ساخته و خوانده می شده است. ترانه در متن های قدیمی عمومن به معنای رباعی به کار رفته است. دنباله . . .

گفتاری پیرامون زبان، گویش و لهجه در فارسی

‏برای اين که تعريف دقيقی از زبان انجام بگيرد. من آن را از سه نظر تعريف می ‌کنم. زبان به معنی اعم آن، زبان از ‏نظر زبان‌شناسی و زبان از نظر گويش‌شناسی.

زبان به معنی اعم آن هر نوع نشانه يا قراردادی است که پيامی را به میان افراد يک ‏جامعه می برد، مثلن بوق اتومبيل، آژير آمبولانس، چراغ راهنمايی، زنگ اخبار، تابلوی ورود ممنوع، تابلوی توقف ‏ممنوع، و حرکات چشم و ابرو و سرو دست و غيره نوعی زبان است.

زبان از نظر علم زبان‌شناسی شامل تعداد محدودی ‏قاعده ی آوايی، معنايی و دستوری است که همراه تعداد محدودی واژه می‌تواند بی ‌نهايت جمله بسازد و اين جمله‌ها از طريق ‏دستگاه گفتار آدمی توليد می ‌شوند و واسطه ی ارتباط میان افراد می ‌گردند، مثلن در زبان فارسی، ما قاعده هایی داريم که جای فاعل، ‏مفعول و فعل در جمله کجاست، صفت و موصوف و مضاف و مضاف اليه نسبت به هم چه گونه قرار می ‌گيرند، يعنی اين چيز ‏که به آن می ‌گویيم دستور، جای حرف های اضافه، حرف های ربط، قيد و غيره کجاست، به اين قاعده ها دستور زبان گفته می ‌شود . . .

ولی زبان از نظر ‏گويش شناسی تعريف ديگری دارد. دنباله . . .

ریشه ی ایرانی نام "دریای سیاه" و رودخانه های "دانوب" و "دُ ن"

 دریای سیاه و رودخانه ی دانوب

نواحی اطراف دریای سیاه در دوران بسیار کهن مسکن اقوام و طوایف ایرانی بوده است. در دوره های پیش از تاریخ، این نواحی گذرگاه اقوام ایرانی بوده است که از آسیای مرکزی به سوی اروپای شرقی در حرکت بوده اند و قبایلی از آن ها با نام های  "سکایی" و "سرمتی" در نواحی شرقی و شمالی در یای سیاه جای گرفته بودند و هنوز بقایای این اقوام ایرانی به صورت قوم اوسِت Osset که همان "آس" های قدیمی و تاریخی هستند، در آن حوالی سکنا دارند و دسته ی بزرگی از آنان اکنون خود را "ایرونی" Ironi می خوانند و سرزمین شان را "ارستان"  erestōn می نامند به معنی جای ایرانیان.

ناحیه ی " پونت" در اطراف دریای سیاه در دوره های تاریخی زیر نفوذ هخامنشیان درآمد و به هنگام پادشاهی داریوش اول، "ساتراپ" های هخامنشی بر آن جا فرمان روایی کردند و سپس "میتریدات" جانشین ساتراپ ها شد و در سال ٣۰١ پیش از میلاد یک سلسله ی پادشاهی در ناحیه ی پونت تشکیل داد و پادشاهی پونت تقریبن همه ی سواحل جنوبی دریای سیاه را فراگرفت و نوادگان میتریدات مدت های دراز در آن جا فرمان روایی کردند.

از این رو اقوام گوناگون ایرانی ساکن در اطراف دریای سیاه، به بسیاری از نواحی آن جا و از جمله به خود این دریا نام "دریای سیاه" دادند که ریشه ی ایرانی دارد. دنباله . . .

شاعرانی که زن به شمار آمده اند

شاعرانی که زن به شمار آمده اند

 تذكره نویسی ظاهرن كاریست كه مایه نمی‌خواهد، همچنان كه از سده ها پیش تا كنون عده‌ای بی‌مایه دست بدین كار زده‌اند و عده‌ای دیگر نسنجیده به گفته ی آنان اعتماد كرده و استناد جسته‌اند، ولی اگر بنا باشد كه كسی یك تذكره ی سودمند و درخور اعتماد بنویسد، افزون بر اسباب جمع، اطلاعات و معلومات زیادی هم درین زمینه باید كسب كرده باشد.

درباره ی روش كار تذكره‌نویسان و ارزیابی اثر هر یك از ایشان آن چه به نظر بنده رسیده است، در دو مجلد «تاریخ تذكره‌های فارسی» نوشته‌ام و درین مختصر اجمالن عرض می‌كنم این كه پژوهشگران برای آگاهی یافتن از احوال و آثار هر شاعری ناگزیرند دیوان او را از آغاز تا انجام بخوانند.

كسانی كه تذكره ی عمومی نوشته‌اند غالبن درباره ی شاعران پیش از خود اطلاعات دقیقی در اختیار ما نگذاشته‌اند. هر یك از عبارت های زیر به اصطلاح ترجمه ی حال شاعریست كه صاحب "ریاض‌الشعراء" زحمت نگارش آن را به خود داده است: دنباله . . .

علل و تاریحچه ی پیدایش خوش نویسی در خط فارسی

خوش نویسی در خط فارسی

نگاهی كوتاه به نقشی كه خط در فرهنگ و هنر بشر دارد ، ارج و ارزش آن را بر ما روشن می كند . به راه گزاف نرفته‌ایم اگر خط را مادر همه ی دانش ها و دانستنی های بشر بدانیم . زیرا اگر خط نبود كه بتوان دانش ها و دانستنی ها را به وسیله آن نوشت، و از دستبرد زمان نگاه داشت، گنج بزرگ دانش امروز بشر را گردباد مهیب زمان و رویدادهای گوناگون آن از میان برده بود.

بدین سان پیدایش خط را باید یكی از بزرگ ترین رویدادهای تمدن بشر دانست. رویدادی كه هر چه زمان بیش تر بر آن بگذرد ارزش و اهمیت آن روشن تر می شود. نیازی به گفتن نیست كه فرهنگ امروز بشر دارای ریشه‌های عمیق چند هزار ساله است و  تلاش و اندیشه ی میلیون ها بشر دست به دست هم داده تا دانش بشر را بدین پایه رسانده است. انتقال این میراث گران بها كه هر روز بارورتر و بارورتر می شود، چه گونه انجام پذیرفته است ؟ این پرسشی است كه تنها یك پاسخ دارد. از راه نوشتن. دنباله . . .

هنر تزیین به وسیله ی خط

تزیین با خط

چرا خارجی ها بدون آن كه اطلاعی از زبان فارسی داشته باشند کار خوش نویسان ما را می‌خرند؟ چه گونه ذوق لطیف ایرانی خط را به عنوان یك عامل تزیینی مورد استفاده قرار داده است؟

در سراسر جهان خط وسیله ای برای فهماندن آن چیزی است كه در مغز انسان می گذرد. در كشور ما كه همه چیز را با شعر و هنر همراه می كنیم، خط را نیز به صورت یك رشته ی هنری بسیار زیبا درآورده‌ایم،  به گونه ای كه کسانی مانند هلندی‌‌ها و فرانسوی‌ها یا آمریكایی‌ها، كه كوچك ترین اطلاعی از خط ما ندارند، صفحات خوش نویسان ما را به بهای گزاف می خرند و آن ها را زینت خانه‌های خود می کنند.

در عهد اشكانیان و ساسانیان هنرمندان ایرانی برای تزیین در و دیوار كاخ های امیران و پادشاهان از گچ بری ها استفاده می كردند. دنباله . . .

داستان جلد كتاب در ایران

داستان جلد کتاب در ایران

یكی از هنرهایی كه ایرانیان در آن مهارت زیاد داشته‌اند ساختن جلدهای زیبا برای كتاب های خطی بوده است. امروز نمونه‌هایی از جلدهای چرمی ساخت ایران در موزه‌های بزرگ جهان موجود است كه هر كدام بیش از چند مقاله و كتاب ذوق هنری پدران ما را معرفی می کنند.

در حقیقت مردمی كه از این كتاب ها استفاده می‌كردند از دو جهت لذت می‌بردند: یكی از جهت مطالبی كه در آن ها موجود بود، دیگر از جهت ارضای حس زیبا پرستی كه در همه ی امور پدران ما دخالت داشت.

ساختن جلدهای چرمی از هنگامی آغاز شد كه سلطان حسین بایقرا تصمیم گرفت در هرات كتاب خانه ی معتبری به وجود آورد. دنباله . . .

کتاب آرایی در ایران

 ایرانیان به آرایش كتاب دلبستگی فراوان داشته اند. ولی از آن جا كه پوست و كاغذ كه نقش بر روی آن ها پدید می شود از اجناسی است كه در برابر رویدادها پای داری كم تری دارد، نمونه های باستانی این هنر بسیار كمیاب است.  بید و موریانه و دیگر حشره ها و آتش و عامل های دیگر همیشه كتاب و دفتر و نامه ها را تهدید می كند.

بدون شک هنگامی كه در سال ۳۸۹ هجری قمری كتاب خانه ی باشكوه سامانیان دستخوش آتش سوزی شد، بسیاری از كتاب های مصور و گران بهای ایران در آن سوخته است. همچنین هنگامی كه كتاب خانه آل بویه در ری به دست سلطان محمود غزنوی ویران شد، انبوهی از كتاب های گران بهای باستانی ایران از میان رفت. ولی همه ی این ویرانی ها و آتش سوزی كتاب خانه ها در برابر تاراج مغولان ناچیز می نماید. دنباله . . .

نگاهی به تاریخ نمایش و نمایش‌نامه در ایران 

قدمت نمایش درایران را اگر بخواهیم از دوران پیش از اسلام بررسی كنیم، باید بحث خود را از نمایش‌های آیینی كه به داستان سوگ سیاوش و كین ایرج معروف شده است آغاز کنیم. بنابر آن چه در آثار بر جای مانده از ادبیات كهن ایران و شاهنامه فردوسی و اشاره‌هایی كه در برحی از کتاب های تاریخی ایران آمده (۱)، این مراسم هرسال در زمانی معین برگزار می‌شده است و در دوره ی اسلامی چون با سنت‌ها و آیین‌های «گبركان» مخالفت می‌شد به تدریج رنگ اسلامی گرفت و با روی كارآمدن مذهب تشیع به تعزیه ی حسین و یارانش تغییر شكل داد. درباره ی زمان آغاز تعزیه میان پژوهشگران اختلاف نظر هست.  دنباله . . .

درباره ی شعر و شاعر

(شعر و نوپردازی)

در مطبوعات ایران بحثی درباره ی آن که شعر چیست و شاعر کیست بسیار درگرفته و سخنوران و سخن سنجان نوپرداز و کهن پرداز در این زمینه بارها به میدان آمده اند. ما برای خود این حق و وظیفه را قایل نیستیم که در میان طرفین به داوری برخیزیم، ولی از آن جا که مایلیم ارزیابی خود را از شعر نو عرضه داریم به عنوان پیش زمینه ی سخن پر بیراهه نمی دانیم که اندیشه ی خود را درباره ی برخی مسایل مورد بحث درباره ی شعر و شاعر، از کنار بیان داریم.

شعر مرکب  از چهار عنصر ضرور است:

١- اندیشه

۲-  احساس

٣- تخیل

۴-  آهنگ

دنباله . . .

نقش اروپا در ادبیان امروز ایران

ادبیات اروپایی 

نخستین نشانه های تاثیر اروپا در ادبیات امروز ایران را می توان در تحولات این ادبیات در دوره ی بازگشت ادبی به سوی شاعران کهن و ماقبل کلاسیک ( مانند عنصری، فرخی و منوچهری) دید که با ایجاد نوع جدیدی از ملی گرایی عصر قاجار پیوند خورده بود (بر خلاف تصور عامه، پیدایش ایران به عنوان یک "دولت ملی" نه به دوره ی صفویه یا پیش از آن، بلکه به عصر قاجار برمی گردد).

در آن هنگام که شعر غنایی اروپا در مکتب های نئو رمانتیسم، رئالیسم، سمبولیسم و غیره مورد بررسی و تحلیل قرار می گرفت، ایران که سبک های گوناگونی را تجربه کرده بود، به نوعی نئوکلاسیسم برگشت که به جنبه های ناب و زیبای زبان تاکید داشت و برای ترجمه به زبان های اروپایی مشکل و به ذائقه ی اروپاییان نیز خوش نمی آمد. این مساله نه برای ایرانیان که تلفیقی از سبک های اروپایی و ایرانی را تجربه می کردند، بلکه بیش تر برای محققان اروپایی مسایل پیچیده ای را پیش کشید و در عین حال توجه و علاقه ی زیادی را در آنان برانگیخت.

ادبیات نوین ایران چندین سال پیش از انقلاب مشروطیت ظاهر گردیده بود، ولی جز غرق شدن در نظریات اجتماعی نتوانسته بود روشنگر راهی باشد. شعر نئوکلاسیک فارسی بدون آن که قالب های پذیرفته شده اش را از کف بدهد، سرشار از مفاهیم اخلاقی و اجتماعی شد. آثار منثور دارای طنزهای گزنده علیه حکومت مستبدانه بود و کوشش هایی را نیز در زمینه ی قصه های کوتاه و رمان ( که اغلب بدون جنبه ی هنری بودند) شامل می شد. دنباله . . .

نخستین مطبوعات كودکان و نوجوانان در ايران

 

پیدایش مطبوعات كودکان و نوجوانان در ایران به‌عنوان نشرياتی كه به طور مشخص، تنها براي خوانده شدن توسط كودكان يا نوجوانان نوشته می‌شوند، نه پديده ای ناگهانی، بلكه همچون هر مقوله ی فرهنگی ديگری، پيامد حركتي پيوسته و زمانمند بود.
نگاهي تاريخي به این مقوله نخست اين پرسش را مطرح می سازد كه در تاريخ مطبوعات ايران نخستین ‌بار در كجا و چه گونه به كودكان اشاره شده است؟ گام بعدی جست‌وجوي مطالب درباره كودكان، و گام ‌ها ي پس از آن نیز جست‌وجوي نشريات درباره كودكان و نوجوانان و مسايل آنان (همچون آموزش و پرورش) و نشرياتی است كه در اماكن منسوب و مربوط به كودكان و نوجوانان (مانند مدرسه ها و آموزشگاه‌ها) انتشار يافته است.
پيش‌شماره ی نخستین نشريه ی ايرانی كه امروز با نام "كاغذ اخبار" (Newspaper ) از آن ياد می‌كنيم و در سال ١٢۵٢ قمری، در دوران سلطنت محمدشاه قاجار منتشر شده است، اشاره‌ای كوتاه به كودكان دارد. دنباله . . .

ضرب المثل های فارسی

 

ضرب المثل ها در میان مردم و از زندگانی مردم پدید می آید و با مردم پیوند ناگسستنی دارد. این جملات کوتاه زاییده ی اندیشه و دانش مردم ساده و میراثی از غنای معنوی نسل های گذشته است که دست به دست و زبان به زبان به آیندگان می رسد و آنان را با آمال و آرزوها، با غم و شادی، با عشق و نفرت، با ایمان و صداقت و با اوهام و خرافات پدران خود آشنا می سازد.

زبان شیرین پارسی در نتیجه ی فکر موشکاف و باریک بین و طبع بذله گو و نکته سنج ایرانی، از لحاظ امثال و حکم از غنی ترین زبان های دنیاست. امثال و حکم از دیرباز در ادبیات منظوم و منثور ایران رخنه کرده و هیچ شاعر معروف ایرانی نیست که در سخنان خود مقداری از این ضرب المثل ها را به کار نبرده باشد. هم در ادبیات کلاسیک فارسی و هم در نیم زبان ها و لهجه های ایرانی ضرب المثل ها به فراوانی دیده می شود.از سده ی دهم هجری به بعد، برخی از ضرب المثل ها در جُنگ ها و بیاض ها و مجموعه های شخصی و خصوصی ثبت و ضیط شده و حتا مقداری از آن ها را به عنوان شاهد مثال در فرهنگ های فارسی که از سده ی پنجم به بعد در ایران تالیف شده، می توان دید. دنباله . . .

فرافکنی در ادب فارسی

فرافکنی در ادب فارسی

فرافكنى يا برون‏فكنى، يكى از اصطلاح ها و مفهوم های نوين روان‏شناختى است كه نخستين بار در آثار زيگموند فرويد ــ روان‏شناس و روان‏پزشك نامدار اتريشى ــ ضمن بحث سازوكار (مكانيسم)هاى دفاعى مطرح شد. اما اگر آن را، فارغ از مباحث صرفن تخصصى و نكته‏سنجى‏هاى فنى، به‏معناى ساده‏اش: «افكندن گناهِ كمبودها و تقصيرهاى خود به‏عهده ديگران يا عامل های خارجى» و يا به معنايى عام‏تر: «تسرى احوال خود بر ديگران» درنظر بگيريم، مفهومى است بسيار كهن كه از ديرباز مورد توجه و اشاره انديشه مندان و صاحبنظران فرهنگ‏هاى گوناگون قرار گرفته است و سابقه ی آن شايد به قدمت خود انسان برسد.
فرافكنى، به‏ویژه در حالت های ساده و غيرپيشرفته ی آن، بسيار شايع است، تا آن جا كه روزانه موارد متعددى از آن را مى‏توان در گفتارها و رفتارهاى خود و ديگران آشكارا دید: دنباله . . .

بازگشت ادبی در ایران

(رنسانس ادبی)

نگاهی دقیق به دوره های ادبیات فارسی نشان می‌دهد که این دوره ها پیوسته به عامل های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وابسته بوده‌اند. دوره‌ی بازگشت یا رنسانس نیز از این قاعده مستثنا نیست. دوره‌ی بازگشت، از لحاظ محتوای ادبی دوره‌ایست کم‌مایه و بی‌جان و اسم‌هایی که به یاد انسان می‌آید ـ یعنی چهره‌های برجسته‌اش، هرچند این‌ها چندان برجسته هم نیستند – چهره‌های مکرر و زایدی است. (شفیعی. ۱۹) همه ی نقدهایی که بر این دوره از ادبیات فارسی می‌شود، ریشه در عامل هایی دارد که بر این دوره وارد شده است. با نگاهی به تاریخ می‌توان دلیل های کم‌مایگی بازگشت ادبی را جست و جو کرد . با وجود این عیب ها، نمی‌توان نقش مهم این دوره و تاثیری را که بر ادبیات معاصر گذاشت، از یاد برد. ادبیات معاصر کالبدی تازه به حیات ادبی ایران دمید ولی پیش از آن، جنبش بازگشت، ساده‌گویی و ساده‌نویسی را به ادبیات فارسی بازگردانده بود. بازگشت ادبی، مقدمه‌ی شکل‌گیری ادبیات معاصر است. زمان حیات این دوره از ادب فارسی طولانی نیست . از اواسط حکومت کریم‌خان زند، دو، سه تن از مردان خوش‌قریحه و صاحب‌ذوق یکباره روی از سبک رایج هندی (اصفهانی [آریا ادیب]) برتافتند و به شیوه‌ی استادان پنج و شش سده ی پیش پرداختند و زمینه‌ی پیدایش گویندگان از خود بزرگ تر را فراهم کردند. ( آرین. ۱۳) این دوره کم و بیش تا زمان انقلاب مشروطه ادامه پیدا کرد. هر چند در طول حیات خود، فراز و نشیب‌هایی نیز داشت که ریشه‌ی آن را می‌توان در عامل های فرهنگی جست و جو کرد. دنباله . . .

نگاهی به تاریخچه ی خط و زبان در ایران

خط فارسی باستان

آغاز تاریخچه ی خط در ایران باستان که طبق کتیبه ای که در جنوب ایران کشف شده است به حدود پنج تا هفت هزار سال پیش می رسد و برای نمونه می توان از کتیبه های موجود در معبد سه هزار و پانصد ساله ی زیگورات نام برد. ولی از آن جا که مدارک ما در این باره کامل نیست، ما نیز از اشاره به زبان ها و خط های پیش از هخامنشیان خودداری نمودیم.

تاريخ ايران از زمان مادها روشن و مدون است و خلاصه اش اين است كه شخصی به نام دياكو بنیادگذار سلسله ی ماد بود. او هگمتان يا اكباتان (همدان) را پايتخت خود قرار داد. يكی از فرمان روايان بزرگ ماد به نام هُوَخشَتَرَ حكومت آشور را برانداخت و دولت ماد را اقتدار و اهميت بخشيد. جانشين او نیز كه آستياگ نام داشت مغلوب كوروش كبير گرديد و سلسله ی ماد برافتاد. كوروش بنیادگذار سلسله ی هخامنشيان، مركز حكومت خويش را در پاسارگاد قرار داد و كشور ليدي و بابل را مسخر نمود و مهم ترين دولت و سلطنت دنيای قديم را تشكيل داد. داريوش بزرگ ترين شاهنشاه هخامنشی هم، نخست ياغيان را سركوب كرد و كشور ايران را از سر حد چين تا ريگزارهای سوزان افريقا بسط داد و دولت هخامنشی را از مقتدرترين دولت های روی زمين كرد. از زبان مادی سند و آثار كتبی بر جای نمانده است ولی شكی نيست كه زبان مادی با پارسی باستان خويشاوندي نزديك داشته است،‍‌ به طوری كه پارسی ها و مادی ها زبان يكديگر را به خوبی می فهميده اند. دنباله . . .

واژه های فارسی به کار رفته در قرآن

 

آرتور جفری، زبان شناس و اسلام شناس انگلیسی (پروفسور دانشگاه کلمبیا و نیز دارنده ی کرسی الاهیات در دانشگاه های نیویورک و  قاهره )  که تخصص اصلی اش در زبان های سامی بوده است، در کتاب خود با نام  The Foreign Vocabulary of the Qur'an کوشیده است تا واژگان گوناگونی را که از سایر زبان ها به عربی راه یافته و در قرآن نیز به کار گرفته شده است، گردآوری نماید و بدین ترتیب به یک مطالعه ی ریشه‌شناختی Etymologic دست زده است و کتاب وی  با نام «واژگان دخیل در قرآن» و برگردان «فریدون بدره‌ای» در ایران نیز به چاپ رسیده است.

دانش ریشه‌شناسی، در علوم اسلامی با نام «علم الاشتقاق» شناخته می شده است، لیکن روش به کار رفته در علم‌الاشتقاق با روش های زبان‌شناسی امروزی و دانش نو در ریشه‌شناسی واژه ها بسیار متفاوت بوده و آگاهی زبان شناسان قدیم از دانش ریشه شناسی نیز در سنجش با امروز بسیار اندک بوده است، از این رو در گذشته برخی از پیشینیان بر این باور پافشاری می‌کرده اند که تمامی واژگان به کار رفته در قران، واژگان عربی فصیح است و هیچ واژه غیر عربی در این کتاب راه نیافته است. دنباله . . .

ویژگی های سبک شاعران و قالب های شعر کلاسیک فارسی

 سبک های شعری

هر چند در شعر همه ی شاعران، می توان عناصری را يافت كه سبب تمايز كلام آنان از سخن عادی می شود، ولی شيوه ی استفاده ی آنان از این عناصر يكسان نيست. مثلن عنصر خيال (در کنار عنصرهای زبان و موسیقی شعر)، يكی از ابزارهای عمده ی بيان شاعرانه است. اما در همین زمینه، از ميان چند شاعر هم دوره، ممكن است يكی به تشبيه گرايش بيش تری داشته باشد، يكی به استعاره و ديگری به مجاز.

١- ویژگی های سبک شاعر

منظور از سبك يك شاعر، مجموعه ی آن ويژگی هايی است كه شعر او را از عامه ی شاعران آن روزگار، متمايز می سازد. دنباله . . .

3

 

تحولات ادبیات فارسی از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن

١- دوره ی پیش از مشروطه ( از اواخر صفویه تا قاجار )

مترقیان ایرانی از اواخر دوره ی صفوی به ویژه از طریق هند تا حدی با شیوه های تفکر و نظم اجتماعی اروپایی و شیوه ی زندگی مردم غرب آشنا شده بودند. یکی از نخستین کسانی که به این مقوله توجه کرد حزین لاهیجی (١١٤۵- ١٠٧١ ش) است که از شاعران مبرز  آن عصر به شمار می رود. او در یکی از آثار خود به طرز حکومت و شیوه ی زندگی اروپاییان و محاسن آن توجه کرده و می نویسد: « شاید تنها راه اصلاح امور ایران در این باشد که آن را بر اساس شیوه های غربیان سر و سامان بخشند ». چندی بعد در همان زمان، عبداللطیف شوشتری در تحفه العالم توصیفات چندی از زندگی مردم انگلستان عرضه کرد که نشانگر آشنایی او از حکومت قانون در این کشور بود. او اثر خود را در اوایل دوره ی قاجار تالیف کرد و در هند منتشر ساخت. بحث او پیرامون فراماسونری و برابری حقوق همه در مقابل قانون جالب توجه است. دنباله . . .

 

 لالایی ها نخستین شعرهای نانوشته ی زنان ایرانی

«لالايی» نخستين پيمان آهنگين و شاعرانه ای است که ميان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نامريی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پويد و تاثير جادويی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گيرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و اين آرزوها آن چنان بی تشويش و ساده بيان می شوند که ذهن شنونده در اين که آن ها آرزو هستند يا واقعيت، بی تصميم و سرگردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود.

«لالايی» ها از جمله ادبيات شفاهی هر سرزمينی هستند، چرا که هيچ مادری آن ها را از روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آن که بدانند از کجا و چه گونه، آن ها را می دانند. انگار دانستن لالايی و لحن ويژه ی آن از روز نخست برای روان زن تدارک ديده شده است. دنباله . . .


  زبان   و  جامعه

 زبان و جامعهمجموعه ی لغاتی که در طی تاریخ در زبان ملتی وجود داشته و به کار رفته است در حکم فهرست حوادث و شیوه ی زندگانی و تمدن و اندیشه ها و آرزو های آن ملت است. از مطالعه ی این مجموعه می توان بر سرگذشت مادی و معنوی هر یک از جوامع انسانی وقوف یافت.

این مجموعه ی لغات در هیچ زبانی هرگز مدتی دراز یکسان نمی ماند. هر تحولی که در جامعه رخ می دهد، چه مادی و چه معنوی، تغییراتی در لغات متداول آن جامعه پدید می آورد. یک دسته از لغات، به سبب آن که مصداق خارجی آن ها متروک شده است از این مجموعه بیرون می رود و منسوخ می شود.

اما چیزهای تازه و معانی نوی که به اقتضای تحولات اجتماعی ایجاد شده محتاج الفاظی است که بر آن ها دلالت کند. این الفاظ ناچار به وسیله ی اقتباس از زبان های دیگر، یا اشتقاق، و یا  استعمال لغات متروک در مورد و معنی جدید ایجاد می شود. دنباله . . .

تاریخچه ی پژوهش در زبان‎های ایرانی

خط میخی

بر خوانندگان معلوم است كه اصطلاح "زبان‎‏های ایرانی" منحصر به زبان و گویش‎های زبان در ایران كنونی نیست. این تعبیر مربوط است به همه‎ی زبان‎هایی كه امروز در فلات ایران با آن‏ها ایرانی‎نژادان سخن می گویند. مانند فارسی ایران، افغانستان و ماوراء‎النهر و جزیره‎نمای هند، كردی، لوری، گیلانی، پشتو، آسی، تاتی، تالشی، بلوچی، زبان‎های پامیری، یغنابی و غیره. دست‏‎آورد‎های علم زبان‎شناسی اثبات کرد كه زبان‎های نام برده، ریشه به زبان قوم قدیمی با نام آری ـ آریانی دارد. دوره‎ی موجودیت این زبان، تقریبن از هزاره‎ی سوم تا هزار‎ی یکم پیش از میلاد ادامه داشته است. ایراتوسفن، جغرافیا‎شناس یونان قدیم (۲۶۷ ـ ۱۹۲ پیش از میلاد) كشور میان هند و بین‎النهرین را آریان می‎نامد. و اتیمولوژی كلمه‎ی ایرانی از كلمه‎ی "آری" مشتق گردیده است.

تقریبن در هزاره‎ی دوم پیش ازمیلاد، قوم های آری به دو دسته، یعنی هند و ایرانی تقسیم می‎شوند. اوستا اثر خطی کهن‎ترین ایرانیان و ریگ‏ویدا یا ویدا، اثر خطی کهن ترین هندوان، در این باره شهادت می‎دهند. دنباله . . .

تخلص در ادبیات فارسی

سعدی شیرازی

خواجه شمس‌الدین محمد ‌ابن محمد شیرازی را همه با نام «حافظ» و سید ‌محمد حسین بهجت تبریزی را با نام «شهریار» می‌شناسند. «حافظ» و «شهریار» "نام شعری" یا "تخلص" این دو سخن‌سرای نغز گفتار است. تخلص نامی است كه شاعر در شعرش، خود را به آن می‌نامد و می‌خواند.
شاعران به چند روی، برای خود نام شعری برگزیده و در شعر خود می‌آورند: دنباله . . .

 

سرگذشت واژه ی گل

 

گل در مرز و بوم ایران پیشینه ای بس دراز دارد و اگر می بینیم که در شعر و ادب فارسی بیش تر از دیگر سرزمین ها سخن از گل می رود، برای آن است که مردم این سرزمین از دوران های کهن به گل عشق می ورزیده اند و ایران زمین مهد پرورش گل بوده است. در میان گل ها، گل سرخ ( گل سوری) بیش تر مورد توجه ایرانیان بوده و هنوز بوته های وحشی این گل در گوشه و کنار روستاهای ایران به فراوانی دیده می شود و گلاب از زمان های بسیار قدیم شناخته شده بوده و در مراسم مذهبی و نیز در پزشکی به کار می رفته است و هنوز هم به کار می رود و در جشن ها، عروسی ها و میهمانی ها هنوز گلاب می گردانند.

واژه ی مرکب گلاب خود می رساند که مراد از گل، همان گل سرخ است و در ادبیات فارسی نیز گل بیش تر به گل سرخ گفته می شود و شکل های گوناگون این واژه در دوران های پیش از اسلام نیز به معنی گل سرخ است.بررسی های ریشه شناختی نشان می دهد که واژه ی گل خود شکل دگرگون شده ی واژه ی دیگری است که در زبان فارسی برای این گیاه وجود داشته است و ما رد آن را خواهیم گرفت. دنباله . .

پیشینه ی تئاتر ایران در ادبیات فارسی

تئاتر در ادبیات فارسیعطار، "پرده بازى" ، "خيال بازى" و "بازى خيال" را تقريبن به يك معنى به كار مى بَرَد و این معنا ظاهرن برابر است با آن چه در زبان عربى به آن «خيالُ الظّل» مى گفته اند. از اين بيت خاقانى (ديوان، برگ ۲۲۷)

در پرده دل آمد دامن كشان خيالش *** جان شد خيال بازى در پرده وصالش

روشن مى شود كه "پرده بازى" و "خيال بازى" يك چيز بوده است. عطار خود "بازىِ خيال" را به گونه اى تصوير مى كند كه امرى است كه در نظر جلوه مى كند و سپس محو مى شود (مختارنامه، برگ  ۱۱۹ ديوان، برگ  ۲۹۵)

چندان كه به سرِّ كار درمى نگرم *** مانندِ خيال بازى ام مى آيد.

ور ز رخش لحظه اى نقاب برافتد *** هر دو جهان بازىِ خيال نمايد

و نشان مى دهد كه كسانى كه "پرده بازى" مى كرده اند، در پرده نهان مى شده اند و سپس به گونه اى ديگر آشكار مى شده اند (مختارنامه، برگ  ۲۲۷ ديوان، برگ  ۴۱۲). دنباله . . .

تاثیر متقابل سنت و تجدد در ادبیات کودک ایران

ادبیات سنتی و مدرن کودکان

مدرنیته (تجدد، نو گرایی) یک طرح کودتایی علیه سنت نیست ، بلکه پروسه ‌ای است که نخست با هدف روزآمد کردن سنت‌ های فرهنگی و فکری ، به بازنگری سنت دست می ‌یازد و سپس به نواندیشی به عنوان یک ضرورت می‌پردازد. البته بازتاب این امر در جوامع شرقی ، از جمله ایران، به‌ طور ناقص انجام شده و مدرنیته تنها در نواندیشی و نو‌آوری خلاصه شده است، بی ‌آن‌که به باز نگری سنت پرداحنه باشد. از این رو وقتی به پدیده ی ادبیات کودک در ایران می ‌پردازیم ، در برابر این پرسش قرار می‌گیریم که ادبیات کودک به چه نسبت از فرهنگ سنتی و ایده‌ های مدرنیته تأثیر پذیرفته است؟ آیا همان‌گونه که برخی از صاحب‌نظران معتقدند، این ژانر ادبی، سابقه ی تاریخی در ایران داشته و تنها پس ار مشروطیت دچار تحول ساختاری شده است (١)یا این‌که ادبیات کودک در بنیاد خود، رهاورد اندیشه ی مدرن است و از سابقه‌ای طولانی برخوردار نیست ؟ (٢). دنباله . . .

سلام عمو صمد !

آرامگاه صمد بهرنگی

«شهری است كه ویران می شود، نه فرونشستن بامی. باغی است كه تاراج می‌شود، نه پرپر شدن گلی. چلچراغی است كه در هم می‌شكند، نه فرومردن شمعی و سنگری است كه تسلیم می‌شود، نه از پا درآمدن مبارزی! صمد چهره ی حیرت انگیز تعهد بود. تعهدی كه به حق می‌باید با مضاف غول و هیولا توصیف شود: «غول تعهد!» ، «هیولای تعهد!» چرا كه هیچ چیز در هیچ دور و زمانه‌ای هم‌چون ‹‹تعهد روشنفكران و هنرمندان جامعه›› خوف انگیز و آسایش برهم زن و خانه خراب كنِ كژی‌ها و كاستی‌ها نیست. چرا كه تعهد اژدهایی است كه گران‌بها‌ترین گنج عالم را پاس می‌دارد، گنجی كه نامش آزادی و حق حیات ملت‌ها است. و این اژدهای پاسدار، می‌باید از دسترس مرگ دور بماند تا آن گنج عظیم را از دسترس تاراجیان دور بدارد. می‌باید اژدهایی باشد بی‌مرگ و بی‌آشتی. و بدین سبب می‌باید هزار سرداشته باشد و یك سودا. اما اگر یك سرش باشد و هزار سودا، چون مرگ بر او بتازد، گنج بی پاسدار می‌ماند. صمد سری از این هیولا بود. و كاش ... كاش این هیولا، از آن گونه سر، هزار می داشت؛ هزاران می داشت!» (احمد شاملو)  دنباله . . .

کتاب های علمی برای کودکان و نوجوانان

به گونه‌ای كلی، كتاب‌ها را در دو دسته‌‌‌‌ی ادبیات خیالی (Fiction) و ادبیات واقعی (Nonfiction) قرار می‌دهند. ادبیات خیالی شاخه‌ای از ادبیات است كه از خیال نویسنده ریشه می‌گیرد و شامل ادبیات داستانی و شعر است. ادبیات واقعی درباره‌ی جهان واقعی سخن می‌گوید و درباره‌ی مردمان واقعی، رویدادهای واقعی زندگی و مكآن های واقعی به خواننده اطلاعات می‌دهد. زندگی‌نامه‌ها، كتاب‌های تاریخ، كتاب‌های علوم گوناگون، فرهنگ نامه‌ها، كتاب‌هایی درباره‌ی موضوع‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی یا ورزشی، كتاب‌های دینی، كتاب‌های جغرافیا، كتاب‌های خاطره، گفت و گو و نامه‌ها، در گروه ادبیات واقعی قرار می‌گیرند. گاهی نیز ادبیات واقعی با خیال آراسته می‌شود تا مخاطب را بیش تر جذب كند. البته، كتاب‌های معروف به علمی و تخیلی مورد نظر نیست؛ بلكه كتاب‌هایی مورد نظر است كه از خیال بهره می‌گیرند تا مفهوم های واقعی را آموزش دهند. مجموعه ی كتاب‌های سفرهای علمی نمونه‌ی خوبی در این زمینه است. دنباله . . .

شعرهای زن ستیزانه ی فردوسی

زن ستیزی در شاهنامه

در شاهنامه بیت های بسیاری در توصیف و ستایش ویژگی های ظاهری و معنوی نیكوی زنان آمده است. توصیف هایی از این دست فراوان به چشم می‌خورد: آراسته همچو باغ بهار، آرایش روزگار، پری چهره، سرو سهی، ناسفته گوهر، آرام دل، بهشتی روی، بهشت پرنگار، ماه دیدار (۲) ولی در شاهكار فردوسی بیت هایی نیز هست كه زن‌ستیزانه است و در آن ها عقاید منفی نسبت به زن ابراز شده است. چه بسیارند زنان و مردان ایرانی كه این بیت ها را از زبان شاعر بزرگ ملی خود، كه بر قله ی شعر و ادب فارسی خوش نشسته است، برنمی‌تابند و احیانن شخصیت واقعی او را در هاله‌ای از ابهام می‌نگرند و شاید از خود می‌پرسند، شاعر و حكیم و اندیشمندی كه شاهكار او شناسنامه ی ملی هر ایرانی است، چه گونه می‌تواند چنین حكم تعمیم‌پذیری را درباره زنان صادر كند:
زن و اژدها هر دو در خاك به / جهان پاك ازین هر دو ناپاك به  دنباله . . .

نگاهی به ریشه و معنی واژه ی آذربایجان

مقبره الشعرا، تبریز

منطقه ی آذربایجان بخشی از سرزمین ماد بزرگ بود. این سرزمین از زمان یورش اسكندر مقدونی به نام آتورپاتگان معروف شده است. نام این منطقه در كتاب بن دهش (خلاصه ی اوستا) "ایـران ویچ" نوشته شده است. در آن كتاب می خوانیم: «ایـران ویچ ناحیت آذربایجان است. ایـران ویچ (آذربایجان) به ترین سرزمین آفریده شده است. زرتشت چون دین آورد، نخست در ایـران ویچ (آذربایجان) فراز یشت، پرشیتوت و مدیوما (مدیا – ماد) از او پذیرفتند. ایرانویچ یعنی آذربایجان».(۱)

علاوه بر ایـران ویچ كه به آذربایجان اطلاق شده، نام بامسمای آذرگشسب نیز به آذربایجان داده شده است و بنا به خبر شاهنامه، دو آتشكده‌ی مقدس به نام آذرگشسب بوده است كه هنوز یكی در باكو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان) قرار دارد. دنباله . . .

شکل گیری زبان فارسی

١- بیست سال پیش در مجموعه ی مقالاتی که به کوشش گروهی از پژوهشگران در یک جلد به خاطره ی و. مینورسکی اهدا شد، مقاله‌ای به چاپ رساندم که در آن ضمن تجزیه و تحلیل مقدمه ی ابن مقفع درباره ی زبان‌های ایرانی، بر معانی گوناگون نام‌های پهلوی، پارسی و دری تاکید کردم (لازار، ١٩۷١). من موضوع یاد شده را بدین مناسبت برگزیده بودم که در میان مباحث فراوان مورد علاقه مینورسکی، تاریخ زبان‌ها همواره یکی از موضوع‌هایی بود که توجه او را به خود جلب می‌کرد. اکنون که داده‌های تازه امکان تکمیل این مقاله را به من می‌دهد، خوشوقتم که آن را به نشانه ی احترام، همراه با درودهای دوستانه به تاریخدان دیگری که او هم علاقه ی ویژه ای به تاریخ زبان‌ها ابراز می‌دارد، پیشکش کنم. دنباله . . .

بررسی تاریخچه ی آواشناسی آکوستیک

آوا شناسی آکوستیک

هنگامی که با واژه ی آواشناسی رو به رو می شویم مراحل تولید آواها در ذهن ما تداعی می شود و عقیده ی بیش تر افراد بر این است که آواشناسی علمی است که چه گونگی تولید آوا ها را بررسی می کند. ولی آیا فقط با تولید آوا رابطه ی زبانی میان سخن گو و مخاطب برقرار می شود ؟ قطعن چنین نیست. اگر ما سخن بگوییم بدون این که مخاطب ما سخنانمان را بفهمد ارتباط زبانی برقرار نشده است. بنابراین اگرچه نخستین مرحله در برقراری ارتباط تولید آوا توسط سخن گوست اما برای برقراری ارتباط زبانی کافی نیست. پیش از این که سخن گو آغاز به سخن کند تصمیم می گیرد که چه بگوید و این مغز است که پیغام تولید آوا را بر اساس آن چه سخن گو در نظر دارد به اندام های تولید آوا می رساند. پس از رسیدن این پیام، اندام های آوایی برای رساندن منظور و مفهومی خاص آغاز به تولید آوا می کنند. دنباله . . .

خط در استوره ها

قدیمی ترین خط جهان در جیرفت

اگر آغاز نگارش را از زمانى بدانیم که بشر خواسته است آن چه را مى اندیشد نفش کند و به دیگران برساند، پس نخستین نگاره هاى روى سفال ها نخستین گام براى نوشتن بوده است، و از آن جا که برخى از دانشمندان و از آن جمله گیرشمن زادگاه اولیه ی سفال هاى نقش دار را نواحى غرب سرزمین ایران مى دانند [۱]. پس در آغاز این شاهراه فرهنگى، سرزمین ما جاى دارد. گرچه با دلایلى که عرضه خواهد شد نیاکان ما دیرتر از دیگران در به روى خط گشوده اند.

دانشمندان معتقدند که خط به معناى واقعى و کاربردى خود، در بین النهرین از حدود پنج هزار سال پیش پاى گرفته است [۲] و سومر گاهواره ی اصلى آن است [۳]  دنباله . . .

نسخه های خطی تصویردار ایران در موزه های جهان

نسخه ی خطی تصویر دار

یكی از قدیمی ترین کتاب های خطی كه صفحات آن مصور شده است و در حال حاضر موجود است، كتاب «منافع الحیوان» است كه دركتاب خانه ی «مورگان» Morgan در نیویورك حفظ می شود و شماره M.500 به آن داده شده است این كتاب مربوط به حیوانات است و به اصطلاح امروز می توان آن را كتاب «حیوان شناسی» نامید. اصل آن در تاریخ ۳۳۰ هجری به دستور خلیفه المتقی در بغداد به وسیله ی پزشك «ابن بختیشو» نوشته شده است. غازان خان پادشاه ایلخانی به عبدالهادی نامی دستور داد آن را به فارسی ترجمه كند و نقاشانی كه نامشان زیر كارشان قید نشده صفحه هایی از آن را مصور كرده اند و همین نسخه است كه امروز در کتاب خانه ی «مورگان» در نیویورك حفظ می شود و قدیمی ترین كتاب مصور است كه در ایران نوشته شده و امروز به دست ما رسیده است. این گفته به این معنی نیست كه پیش از آن كتابی در ایران مصور نشده است، بلكه قدیم ترین كتابی است كه از میان نرفته و اكنون موجود است.  دنباله . . .

تلفظ و نوشتن نام های بیگانه در زبان فارسی

واگویی نام های بیگانه

نام های خارجی را، که مهم ترین آن ها نام مکان یا شخص است، می توانیم به سه گروه بخش کنیم:

گروه نخست نام هایی است که در گذشته با تلفظ هایی معیّن در زبان فارسی تداول پیدا کرده، وارد فرهنگ زبانی شده و دیگر صلاح نیست که به سلیقه ی یا حکم کسی تغییر کند. مثلن کشور یونان از وقتی که در زبان فارسی پس از اسلام ذکر آن رفته است، همیشه «یونان» بوده است و به سه فیلسوف بزرگ آن کشور هم می گفته ایم سقرات، افلاتون و ارستو. کار نداشته ایم که یونانی ها خودشان نام این فیلسوف ها را چه گونه تلفظ می کرده اند یا می کنند. در متن های ادبی، فلسفی و تاریخی کلاسیک فارسی گاهی به جای ارستو نوشته اند «ارسطاطالیس»، ولی این تلفظ تداول پیدا نکرده است. ضمنن چون این گونه نام ها از راه ترجمه ی متن های عربی وارد فارسی شده است، ما تا کنون  همان املای عربی آن ها را حفظ کرده ایم، هر چند که برخی از واج های (phoneme) آن ها را مانند عرب ها ادا نمی کنیم. مثلن حرف «ط» در ارسطو در فارسی «ت» تلفظ می شود و اکنون باید این نام را به صورت «ارستو» بنویسیم. دنباله . . .

درباره ی ریشه ی فعل "کردن" در زبان فارسی

در زبان های ايرانی يك ويژگی هست كه در آن با پيوند ميان دو يا چند واژه، واژه ی ديگری ساخته می‏شود و اين ويژگی در زبان های اشتقاقی ديده نمی شود . مثلن  واژه ی " كاروانسرادار "  از سه بهر كاروان، سرا و دار تشكيل شده است و اگر به بخش كاروان آن نيز بنگريم، آن نيز خود از دو بخش تركيب يافته است ( كار + وان )، زيرا كه در کنار همين كاروان دست کم  واژه  ديگری را به نام ساروان داريم و  بخش پایانی و مشترك این دو ( یعنی وان)، از واژه های سار و كار جدا است و آشكار می‏سازد كه كار نيز در واژه ی کاروان خود  واژه ای جداگانه است. پس با اين حساب كاروان‌سرادار واژه ای است مركب از چهار بخش  و کاروانسراداری پنج بخش دارد.

بسياری از واژه‏های زبان فارسی که يك بخشی به نظر می‏آيد خود از دو يا چند بخش تشكيل شده‏ است . دنباله . . .

تاریخ نقد شعر در ادبیات کلاسیک ایران

تاریخ نقد در ادبیات کلاسیک ایران

قدیمی ترین برگه هایی که بر وجود "شعور نقدی" در تاریخ شعر ایران دلالت می کند، از سده ی چهارم هجری فراتر نمی رود. گفت و گو از شعر جدید ایران، یعنی ادبیات پس از اسلام است، زیرا آن چه از شعر قدیم و ادبیات پیش از اسلام به دست ما رسیده است، چندان نیست که آثار و آغاز نقد شعر در ایران را در آن جست و جو توان کرد.

در اواخر سده ی چهارم هجری است که در شعر ایران اثر توجه به صنعت شعر ظاهر گشت. نام برخی از صنعت های بدیع گویا برای نخستین بار در شعرهای فرخی و عنصری گفته می شود. همین اندازه توجه به صنایع لفظی از وجود نوعی ذوق انتقادی حکایت می کند، ولی اثر این درجه از نقد در کتاب های آن زمان به زحمت دیده می شود.

همچشمی و رقابتی که در دربارها میان شاعران بود، آنان را به انتقاد از آثار یکدیگر وادار می کرد و این کار به تدریج در ادبیات ایران سنتی شد. طرح تاریخچه ی نقد شعر در ایران، بدون اشاره به این نکته ناقص خواهد بود، زیرا این نیز خود نوعی نقد شعر، ولی نقدی بدون قاعده و ترتیب بود. دنباله . . .

مقوله های اقتصادی در ادبیات کلاسیک ایران

 مقوله های اقتصادی در ادبیات فارسی

آثار منثور و منظوم ادبیات کلاسیک ایران که در طی نزدیک به هزار سال پدید شده بسیار متنوع است . این آثار بی شک در عین حال اسناد معتبری است برای شناخت تاریخ ده سده ی اخیر کشور ما و به طور کلی برای آشنایی دقیق با جامعه ی سنتی ایران که بسی بیش تر از این ده سده با تغییرات کمابیش در این آب و خاک دوام آورده و آمیزه ای از نظام اربابی ـ رعیتی، غلام داری و پدر سالاری همراه با استبداد شرقی و نظام خراج بوده است.

این آثار را می توان از زاویه های گوناگون بررسی کرد: ادبی و لغوی، فلسفی و ایدئولوژیک، تاریخی و جامعه شناسی و غیره. نگارنده یک بار به مطالعه ی اجمالی برخی از مهم ترین آثار ادبی منثور و منظوم ایران در جست و جوی مقوله ها و مسایل اقتصادی دست زد و این بررسی اجمالی را چنان که این نوشته نشان خواهد داد، بی فایده نیافته است. دنباله . . .

فارسی شناسی

 * ثبت و مطالعه گویش‌ها و لهجه‌های زبان که شما برایشان از اصطلاح" گونه‌های غیر معیار" استفاده می‌کنید، اساسن چه فایده‌ای دارد؟ دکتر علی اشرف صادقی: به دو دلیل این ها باید ثبت شوند، زیرا، هم تاریخ زبان فارسی خودمان را روشن می‌کنند و هم به روشن شدن نکات مبهم و حل نشده از زبان‌های میانه و قدیم کمک می‌کنند. ما هنوز نتوانسته‌ایم معنای برخی از کلمات پهلوی را در متون تشخیص دهیم. معنی این ها با مطالعه ی گویش‌های فارسی روشن می‌شود. خیلی از این کلمات هنوز زنده هستند. حتا زبان دورافتاده و خاموشی مانند اوستا که دو هزار سال است که مرده است معنای برخی از کلماتش مشخص نیست. دنباله . . .  

 

4

 

زبان دیو زدگی

زبان دیو زدگی

کتاب «زبان باز، پژوهشی در باره‌ی زبان و مدرنیّت» نوشته ی پژوهشگر نام آشنای ایرانی آقای داریوش آشوری است که نشر مرکز همین امسال در تهران به چاپ رسانده است. این کتاب بسیار خواندنی است و برانگیزاننده؛ خواندنی است چرا که برخی از رایج‌ترین کج‌فهمی‌ها از مقوله ی زبان را با نثر بسیار شیوایی بر آفتاب انداخته است؛ و برانگیزاننده است چرا که به مانند بیشینه ی نوشته‌های ایشانُ، از زبان، این شاکله ی بنیادین هویت فردی و ملی، گفته به میان آمده است.

در آن چه در پی می‌آید، من به چند نکته از درونمایه ی این کتاب می‌پردازم، هم برای ادای دین به آنانی که آموزگارم بوده‌اند و هم به پاسداشت زبانی که دل در گرو آن داریم. دنباله . . .

پادشاهان سخنپرداز ایران

در این مقاله گروهی ‌از پادشاهان ایران - از آغاز تا پایان سلسله ی قاجار- كه‌ در زمینه ی شعر فارسی ذوق آزمایی كرده‌اند معرفی می‌شوند:

بهرم گور و ماجرای نخستین شعر فارسی:

بهرام گور پادشاه معروف ساسانی كه در تاریخ به بهرام پنجم مشهور است از ۴۲۰ تا ۴۳۸ ه میلادی سلطنت كرده است. از زندگی پرتنعم و جنگاوری ها و خوش گذرانی های او داستان های بسیار گرد آمده كه بخش عمده ی آن ها از کتاب های پهلوی نقل شده است .

اگر گفته ی همه ی مؤلفان و پژوهشگران تاریخ ادبیات ایران و تذكره‌نویسان پذیرفته آید كه نخستین شعر فارسی- و لو درهم شكسته و بدون آهنگ عروضی- از آن اوست، پس بهرام‌گور را باید نخستین شاعر شعر (پهلوی با دری آمیخته به عربی) دانست كه در مقام سلطنت به نظم كلام پرداخته است. نورلدین محمد عوفی صاحب كتاب مشهور لباب‌الباب گوید: دنباله . . .

شاه زادگان  سخن پرداز  ایران

من در جست و جوی نام كسانی از شاه زادگان ایران به  این نتیجه رسیدم كه پیش از تیموریان، شمار كسانی از این طبقه كه به شعر و شاعری تمایلی نشان داده اند بسیار اندك و برعكس، در سه دوره ی تیموری، صفوی و قاجار شماره ی آنان سخت روزافزون است. از آن جا كه حسب حال و آثار هر دوره به تنهایی محتوای یك جُنگ یا تذكره ای غنی و پرسخن تواند باشد. با این ملاحظه ها، در نوشتن مقاله ی حاضر برای آن كه مبادا درازای كلام، ابهت و لطافت سخن صاحبان تراجم را از میان ببرد، تنها به معرفی گروهی از آنان، مبادرت ورزیدم و جویندگان و علاقمندان را به مطالعه ی تذكره هایی كه جای جای در متن یاد می شود حواله می دهم. دنباله . . .

کند و کاوی  در  معنی  واژه ی  دهقان

دهقانان در ایران

در دوران پادشاهان ساسانی كه اصول طبقاتی برقرار بود، مردم به پنج طبقه ی شهرداران، شاه زادگان، بزرگان، آزادگان و دهقانان تقسیم می شدند كه سه طبقه ی نخست یعنی شهرداران، بزرگان، شاه زادگان در یورش عرب ها از میان رفتند. و فقط دو طبقه ی آخر كه آزادگان و دهقانان باشند بر جای ماندند، و دهقانان كه تا استیلای مغولان بر ایران باقی بودند، اغلب طبقه ی ملاكان ایران را تشكیل می دادند و بسیاری از مردان عمل و ادب دوره ی اسلامی دهقان و دهقان زاده بودند و از معروف ترین آنان می توان فردوسی و فرخی و نظام الملك توسی را نام برد. كریستینس می گوید: دهقانان از طبقه ی نجبای درجه دوم بودند كه اقتدارشان بدین بود كه اداره ی امور محلی به ارث به آنان می رسیده است، و اگر چه اینان در رویدادهای تاریخی تظاهری نداشته اند، لیكن از جهت این كه جزو اركان كشور به شمار می آمدند دارای اهمیت فوق العاده ای بودند و خود دهقانان بر پنج صنف بوده اند كه به جامه های گوناگون از هم متمایز می شدند. دنباله . . .

شاهنامهخوانی از دیدگاه  مردم‌شناسی

(نظری به تاریخچه ی شاهنامه‌خوانی)

داستان های شاهنامه

استوره از زیباترین تجلیات روح آدمی است؛ در استوره آفرینش و هستی جهان بر بنیاد تجربه های مردم بازسازی می‌شود. استوره جلوه‌گاه آرزوهای نهفته ی بشر در چیرگی بر سراسر هستی و نمودار خواست آدمی در گشایش رازهای آفرینش است. از این رو است كه استوره به دل می‌نشیند و به این سبب است كه تداوم می‌یابد. و حماسه فرزند بلافصل استوره است، با این تفاوت كه در حماسه آدمی، بیش تر در قالب آدمی، بر سریر آرزوهایش می‌نشیند و از خدایان فاصله می‌گیرد. در شاهنامه، استوره هست، حماسه هست و تاریخ نیز؛ و از این رو است كه شاهنامه شناسنامه ی فرهنگی ایران است،‌ و چیزی بسیار برتر از یك شاهكار شعری و هنری. بی‌سبب نیست كه دهقان ایرانی هنگامی كه به دنبال گاو زمین را شخم می‌زند شاهنامه‌خوانی می‌كند؛ و شب هنگام كه برای رفع خستگی به گوشه ی قهوه‌خانه پناه می‌برد به شهنامه‌خوان گوش فرا می‌دهد و برای فرزندش قصه از رزم‌آوران شاهنامه می‌گوید و دلیری‌ها را از رستم مثال می‌آورد. دنباله . . .

فرهنگ  عامه  و  زندگی

در این روز‌ها دیگر گمان نمی‌رود سخن گفتن در باب لزوم گردآوری فرهنگ عامه و پبش گیری از تباه شدن و از میان رفتن این شاخه ی عظیم درخت تناور فرهنگ و هنر مردم ایران موردی داشته باشد. بیست سال پیش ـ و شاید حتا ده سال پیش ـ چنین گفتاری ممكن بود مؤثر واقع شود و گروهی از علاقه مندان به ادب و فرهنگ را در این كار رهنمون شود. اما امروز دستگاه های متعدد، مركز مردم شناسی وزارت فرهنگ و هنر، دستگاه رادیو تلوزیون و برخی سازمان های دیگر از روی شغل و علاقه به این کار می‌پردازند و گروهی جوانان پر شور در دور افتاده ترین نقاط كشور یا به دست یاری ایشان بر می‌خیزند و یا خود در حد امكان ها و مقدورات خویش گامی در این راه بر می‌دارند و هر روز كه می‌گذرد، شاهد انتشار اثری تازه در این زمینه هستیم و این خود ـ با نهایت مسرت نشان آن است كه كوشش گذشتگان و پیشگامان در این راه مؤثر اقتاده و جماعتی را در این میدان به تلاش و تكاپو وا داشته است. آهنگ این فعالیت نیز خوش بختانه روی در افزونی دارد و آینده ی به تری را نوید می‌دهد. دنباله . . .

اصطلاح ها و تعارف‌های رايج در میان زنان شيرازی

شاه چراغ

اگر از افاده‌ی خيابان‌های «متشخص» دلتنگ شوی و به هوای يافتن باز مانده‌ ای از صفا و سادگی سر به خلوت پس‌کوچه‌های خودمانی شيراز بگذاری، هنوز هم «آنان» را می‌بينی. آنان که آرام و انديشه‌ناک در آمد و شد هستند. در خم گذرگاه‌های تنگ عافيت‌سوز، در دوردست کوچه‌های باريک و دراز نرسيدن، در انتهای بن‌بست‌های گردآلود فقر، و در تاريکنای دالان‌های فراموشی به يکديگر بر می‌خورند، به دوستی و مهر حالِ هم می‌پرسند، به اندوه‌گزاری بار سنگين غم از دوش دل بر می‌دارند، و غم زمانه اگر سخت زورآور شده باشد، چشمی هم نم می‌کنند. اما به پايان اين گپ و گفتِ اتفاقی اشک از چشم می‌زدايند و خواه ناخواه چهره را به لبخندی درخشان می‌کنند، به لطف و صفا بدرود هم می‌گويند و ديگر بار در افق کوچه‌های باريک و دراز نرسيدن غروب می‌کنند و در تاريکنای دالان‌های فراموشی ناپدید می‌شوند. آن‌ها زنان شيرازند. اگر به گپ و گفتِ ايشان گوش بداری گه گاه درخشش الماس گونه‌ی ناب‌ترين تعبيرهای شاعرانه چشم و دلت را خيره خواهد کرد. جای شگفتی نيست. آنان شاعرانی گمنامند که گهواره‌ی نام‌دارترين شاعران اين سرزمين را جنبانده‌اند. دنباله . . .

زبانِ زايا و شاعر توانا

تقسيم‌بندی‌های گوناگون شعری و ارزش‌گذاری‌های گاه سليقه‌ای در گستره ی ادبيات از ديرباز وجود داشته است، اما اين مقوله در دهه‌های اخير به صورت پررنگ‌تری نمود يافته و بحث هایی غيرتخصصی را دامن زده است. این كه فلان قالب شعری دارای قابليت‌های ويژه‌ای ا‌ست و مابقی نه، يا اين كه به گمان برخی تنها يك شيوه‌ی گويش شعری مشخص را می‌توان اثر هنری ناميد و ...، موردهایی ا‌ست كه از دل اين تقسيم‌بندی‌ها بيرون می‌آيد. تقسيم‌بندی واژه‌ها به "شاعرانه" و "غيرشاعرانه" و اين كه به كار گيری واژه‌های غيرشاعرانه و كاربرد آن در شعر چيزی به غنای معنايی و عاطفی يا بار تخيلی آن نمی‌افزايد، از اين دست است.  دنباله . . .

بازتاب موسیقی در ادب فارسی

موسیقی ایرانی

الف) رابطه ی ادبیات و موسیقی

درخشش علوم و صنایع ایران، در دوره ی ساسانی بود. هنر موسیقی نیز در اثر تشویق شاهان رونقی به سزا یافت. در دوره ی اردشیر موسیقی دانان طبقه ی جداگانه ای را تشکیل داده و به مقام ویژه ای نایل شده بودند.
در دوره ی خسرو پرویز موسیقی پیش رفت بسیار کرد. از نوشته های شاهنامه فردوسی و خسرو شیرین نظامی برمی آید که «باربد» بزرگ ترین موسیقی دان این زمان بوده است. (وی را مبتکر ۳٦۰ لحن موسیقی می دانند) از دیگر موسیقی دانان این دوره می توان «نکیسا»، «بامشاد» ، «رامتین» و «آزادوار چنگی» را نام برد. در دوره ی ساسانی ۷۲ نغمه از نغمه های موسیقی رواج داشته است. از آن جمله : پالیزبان ، سبزه، باغ سیاوشان، راه گل ، شادباد، تخت درویش، گنج سوخته، دل انگیزان، تخت طاقدیس ، چکاوک، خسروانی، نوروز، جامه دران، نهفت ، گلزار، در غم، گل نوش و زیرافکن که هنوز برخی از این اصطلاح ها در موسیقی امروز ما رایج است. دنباله . . .
 

تاریخ و سنت ترجمه در ایران

تاریخ ترجمه در ایران

ترجمه به فارسی تاریخچه‌ای دراز و پرماجرا دارد و در تكامل تمدن های ایرانی و ایرانی شده در سراسر آسیای غربی و فراسوی آن نقش مهمی ایفا كرده است. اطلاعات درباره ی ترجمه پیش از ظهور اسلام در سده ی هفتم میلادی بسیار ناچیز است. در ایران سده‌های میانی، داد و ستد میان عربی و فارسی، ویژگی اصلی و تعیین‌كننده ی فعالیت های مربوط به ترجمه بود. در پی‌‌ِ یورش های مغول و تاتار در سده‌های هفتم تا نهم هجری كنش و واكنش های تازه‌ای میان فارسی از سویی و شماری از زبان های هندی و تركی، از سوی دیگر، پدید آمد و موجب پیچیده و گونه‌گون‌تر شدن این تاریخچه شد. از میانه‌های سده ی سیزدهم قمری، چه در ایران و چه در سرزمین های فارسی زبان خارج از ایران، ترجمه از زبان های اروپایی بخش جدانشدنی از برنامه‌های گوناگون امر امروزی‌سازی بوده است. دنباله . . .

مقوله هایی از  زبان شناسی در زبان فارسی

 

* شما در نوشته هایتان، هرگاه که به مساله ی خط پرداخته اید، همواره به اصلاح نظر داشته اید نه به تغییر. چون تغییر را کاری پر دردسر ارزیابی کرده اید. حال که اصلاح یک امر شدنی است، از نظر شما مهم ترین نقص خط فارسی کدام است، ‌به زبان دیگر مهم ترین اصلاحی که باید یا می تواند در خط فارسی صورت گیرد کدام است؟

-  من قبلن فکر می کردم اصلاح خط فارسی ممکن است و کم ترین اصلاحی که پیشنهاد کرده بودم این بود که سه نشانه برای سه مصوت زیر و زبر و پیش، در زنجیره ی خط وارد شود. ولی حالا نظرم را تغییر داده ام. به دو علت: یکی این که اگر این سه نشانه در زنجیره ی خط وارد شوند، ریخت کلمات تغییر می کند ؛ دوم این که حرف های "د، ذ، ر، ز، ژ" هیچ حرف دیگری را به دنبال خود نمی پذیرند و در نتیجه چنان چه برای سه مصوت بالا نشانه هایی هم در زنجیر ی خط وارد شود این حرف ها استثنا خواهند بود. می توان گفت که خط فارسی معایب ذاتی دارد و به هیچ روی سامان پذیر نیست. در واقع یا باید خط را عوض کرد یا با همین خط ساخت تا این که زمان برای تغییر آن فرا برسد. ولی یک اصلاح را شاید بتوان در خط فارسی وارد کرد و آن وارد کردن ِ نشانه ای برای "اضافه" در زنجیر ی خط است. با این کار، مشکل نحوی زبان به اندازه ی زیادی حل خواهد شد. دنباله . . .

نگاهى به اژدها در استوره های ایرانی

اژدها در استوره های ایرانی

واژه ی «اژدها» كه در فارسى صورت هایى دیگری چون اژدر، اژدرها و اژدهاك دارد به معنى «مارى باشد بس بزرگ، با دهان فراخ و گشاده و كنایه از مردم شجاع و قهرآلود هم هست و رایت و سر عَلم را نیز گویند و پادشاه ظالم و ضحاك ماران را هم گفته‌اند» (۱) و لقب ضحاك نیز هست؛ چنان‌كه خاقانى گوید:
در دل غم اژدها نیارم / كافریدونى درفش دارم
و نیز «اژدها» نوعى آتش بازى است، وحید در تعریف آتش باز گوید:
چون آن پر فسون برد افسون به كار/ زدم اژدها ریخت تخم بهار
حكیم اسدى در تعریف «اژدها» گوید:
سرش پیسه، از موى چون كوه تن/ چو دودش دم و همچو دوزخ، دهن
دو چشم كبودش فروزان ز تاب / چو دو آینه، از تف آفتاب
زبانش چو دیو سیه، سرنگون / كه در دم ز غازى سر آرد برون
ز دنبال او، دشت هر جاى جوى / بهر جوى در، رودى از زهر اوى
چو بر كوه سودى، تن سنگ رنگ / به فرسنگ رفتى چكاچاك سنگ (۲)
در «فرهنگ جهانگیرى» آمده است كه اژدها چهار معنى دارد: دنباله . . .


 دگرگردی واژه ها در سیر زمان

 دگرگردی واژه ها در سیر زمان

١- برخی واژه‌ها در درازنای تاریخ واژگون می‌گردد و

۲- برخی نیز معنای خویش را از دست می‌دهد و مفهومی تازه به خود می‌گیرد و

٣- برخی اگرچه خود در معنی، دیگرگون می‌شود، اما در واژه‌های ترکیبی، معنای اصلی خویش را نگه می‌دارد.

١-  از واژه‌های گروه نخست،  یکی «وایتی» اوستایی است که در پهلوی «وات» خوانده می‌شد، در فارسی دری آن را « باد»، در کهکیلویه و نیشابوری «بای»، و در گویش اورامی کردستان آن را «وا» می‌خوانند. این واژه همان است که در مفهومی دیگر در همه جای ایران، در ترکیب «ای وای» یا «وای بر تو» یا «وای من» به صورت «وای» تلفظ می‌شود و نیز همین واژه است که در انگلیسی «ویند» خوانده می‌شود و در زبان فرانسه بدان «وان» می‌گویند. دنباله . . .

پیشینه ی دستور نویسی برای زبان فارسی

دستور نویسی برای زبان فارسی

به علت طرز تلقی ویژه ای كه گذشتگان از دستور زبان داشته‌اند، یعنی این كه آموزش دستور زبان را برای كسانی لازم می‌دانستند كه بخواهند آن زبان را به عنوان زبان دوم بیاموزند، كم تر اتفاق می‌افتاد كه اهل یك زبان به تألیف و آموزش دستور همان زبان بپردازند؛ این قاعده درباره ی تدوین لغت‌نامه هم صادق بود؛ مثلن اگر مروری بر فهرست مؤلفان لغت‌نامه‌ها و کتاب های صرف و نحو عربی بیاندازیم، می‌بینیم، غالب این مؤلفان غیرعرب بوده‌اند. این نظریه درباره ی دستورنویسی برای زبان فارسی هم صدق می‌كند، چنان كه دستورهای اولیه ی فارسی را كسانی نوشته‌اند كه فارسی زبان نبوده‌اند. از سوی دیگر زبان عربی كه افزون بر زبان دینی، زبان سیاسی و علمی آن روزگاران نیز بود، در میان گویندگان فارسی به گونه ای رایج بود كه آنان را از توجه به زبان فارسی، كه حكم زبان محلی را برای نویسندگان داشت، منصرف می‌كرد و مانع می‌شد كه به تدوین قاعده های آن بپردازند. از این رو در جست و جو برای نخستین دستورهای زبان فارسی، لازم است به كشورهای همسایه و یا جاهایی كه زبان فارسی به دلیل هایی مورد توجه بوده است، نگاه کنیم.

برای تدوین تاریخ دستورنویسی برای زبان فارسی به چند موضوع باید توجه داشت؛ یكی زبان اثر، دیگری محل تألیف این دستورها، و سرانجام قومیت و زبان مؤلف. با در نظر داشتن مورد های بالا، نخستین دستورهای زبان فارسی را به هفت دسته ی گوناگون می‌توان تقسیم كرد: دنباله . . .

تاریخچه ی كتاب های درسی در ایران

(از آغاز تا انقلاب بهمن)

نخستین کتاب های درسی در ایران

نزدیک به دو سده ی پیش، پس از شکست ایران در جنگ با روسیه و از دست رفتن بخش هایی از سرزمین های ایران و بستن دو پیمان نامه ی ننگین گلستان و تركمانچای، ایرانیانی كه گذشته ی پرافتخار این سرزمین را می شناختند و به آینده ی آن امید داشتند، پرسش های جدی ای را مطرح ساختند، از آن جمله بودند: چه گونه می توانیم نیرومند شویم و شكست و عقب ماندگی خود را جبران كنیم؟
اندیشمندان و اصلاح طلبان جامعه، وجود نظم و قانون و داشتن دانش و فن آوری های جدید را عامل پیش رفت تشخیص دادند و چاره ی كار را در دست یافتن به آن ها از راه تاسیس مراكز علمی و فنی، استخدام آموزگاران و مشاوران خارجی،‌ فرستادن دانش جو به خارج از كشور، انتشار روزنامه، ترجمه و تالیف كتاب های علمی و فنی و برقراری ارتباط با كشورهای پیشرفته یافتند و برای عملی كردن این كارها به دنبال فرصت بودند. دنباله . . .

پژوهشی در اصل و ریشه ی واژه ی «گپ»

گپ زدن

گپ : gap – واژه ی گپ در همه ی فرهنگ های فارسی به چشم می خورد و به جز در فارسی این واژه در همه ی زبان های زنده ی هند و پاكستان و افغانستان مانند سانسكریت، اردو، هندی، مراتی، گجراتی، پشتو، سندی، بلوچی و فارسی دری افغانستان فراوان به كار می رود . نه فقط به زبان های آسیایی بلكه در زبان های اروپایی هم این واژه به صورت های گوناگون آمده است . ولی ریشه ی این واژه  آریایی است .

در این جا ما نخست معنی و کاربرد آن را كه در فرهنگ های گوناگون آمده است دنبال می‌كنیم تا سپس بپردازیم به ریشه ی اصلی آن: دنباله . . .

تاثیر ادبیات ایران بر ادبیات جمهوری آذربایجان

جمهوری آذربایجان

ادبیات كهن ایران بر ادبیات بسیاری از ملت های جهان به ویژه ادبیات‌مشرق زمین تاثیری شگرف نهاده است. این تاثیر در ادبیات حمهوری آذربایجان از نخستین دوران های شكل‌گیری ادبیات به شكل آشکاری نمود یافته است. گفتنی است كه شاعران و نویسندگان آذری را به لحاظ تاثیر از ادب فارسی به دو دسته می‌توان تقسیم كرد.
۱- گروهی كه آثار خود را به فارسی نوشته‌اند.
۲-  شاعران و نویسندگانی كه به زبان تركی آذربایجان صاحب آثاری هستند (اگر چه در میان گروه اخیر برخی به زبان فارسی نیز آثاری دارند) دنباله . . .

پژوهشی در "فعل های نمودی" در فارسی

پیرامون فعل

"نمود" مقوله ای از چند مقوله‌ی درهم‌پیچیده‌ی تصریف فعل است كه آن‌ اندازه در دو مقوله‌ی دیگر، یعنی زمان و وجه فعل، حل شده كه تا این اواخر، یعنی تا نزدیک به سه تا چهار دهه‌ی پیش، به وجود آن در زبان فارسی تصریح نشده، چه رسد به این كه پژوهشی فراگیر و مستقل در این‌باره ارایه شده باشد. تنها منبع جدید و مستقل در این‌باره پایان‌نامه‌ی نگارنده (۱۳۷۵) به راهنمایی جناب آقای دكتر حق‌شناس است كه به تفصیل به این مفهوم پرداخته است. مقاله ی زیر بسط بخش كوچكی از این اثر با عنوان «فعل های نمودی» است. دنباله . . .

کتاب های پهلوی در سه سده ی نخست هجری

کتاب های پهلوی سه دهه ی نخست هجری

در روزگار ساسانی، مذهب های زردشتی، مانوی، مزدكی، مسیحی و یهودی همچنان رواج داشت و پی روان این مذهب ها در گوشه و كنار شاهنشاهی ساسانی به انجام مراسم و آیین دینی و مذهبی خود می پرداختند. با شكست دولت ساسانی به تاریخ ٦۳۲ میلادی و تضعیف قدرت های حکم رانان و عاملان ایالت ها و ولایت های ایرانی در نگاهبانی از سرزمین كهن سال نیاگان خود، شهرهای ایران یكی پس از دیگری به تصرف و تسلط  سپاه اسلام درآمد و دوره ی جدیدی در تاریخ این سرزمین آغاز شد. اگر چه فتح عرب ها در جنگ نهاوند (فتح الفتوح) در سال ۲۱ هجری به سرداری نعمان و فیروزان، آخرین جنگ ایرانیان با عرب ها به شمار نمی رود، با وجود این، ایرانیان میهن پرست و فرهنگ دوست در طول این همه جنگ های خانمان سوز دلیرانه و شجاعانه برای حفظ و نگاه داری آثار نیاگان و نگاهبانی از سرزمین باستانی خویش كوشیدند و به ویژه مردم تبرستان و دیلمان، گیلان و دماوند و بخشی از نواحی ماوراء النهر تا دوره ی خلافت بنی عباس استقلال سیاسی و ملی خود را همچنان حراست كردند  دنباله . . .

علم  بیان

علم بیان 

بیان به معنی پیدا و آشکار شدن است و در اصطلاح ادبیات عبارت است از مجموع قواعد و قوانینی که به وسیله ی آن ها یک معنی به راه های گوناگون نشان داده می شود.

شیوه های بیان اندیشه را دردانش بیان در چهار زمینه گنجانده اند که ما در این بخش به بررسی هر یک از آن ها می پردازیم. این چهار زمینه که مباحث علم بیان است، عبارت است از:

تشبیه ، استعاره ، مجاز و کنایه که  از نظر حالات سخن نیز به سه دسته ی ایجاز، اطناب و مساوات بخش می شود. دنباله . . .

5

 

رابطه ی زندگی نامه و داستان

داستان ایرانی

وقتی دبیر بخش اندیشه ی نشریه ی آدم برفی ها موضوع این شماره را که توضیح و زندگی نامه ی یکی از اندیشمندان بود را به من گفت، چند روزی درگیر این قضیه بودم که چه شخصی را انتخاب کنم؟! از ایران سروش، فردید و منزوی و از خارجی ها راولز و هیوم در ذهنم بودند، ولی سرانجام به این نتیجه رسیدم، به جای آن که بخواهم در مورد یک اندیشمند یا ادیب مطلبی بنویسم، موضوع را از زاویه دید دیگری نگاه کنم. پرسش هایی برایم مطرح شدند. از جمله آن که رابطه ی داستان و به طور کلی ادبیات با زندگی نامه و به طور کلی تاریخ چیست؟ شرح حال و زندگی نامه نویسی صرف، چه سود و زیان هایی دارد؟ چرا در ایران ما فقط به این گونه نوشته ها بسنده می کنیم؟! دنباله . . .

آشنایی با مولفه های ادبیات داستانی پست مدرن

ادبیات پست مدرنداستان پست مدرن چیست؟ چه گونه بدانیم یک داستان پست مدرن است؟ ویژگی های یک داستان پست مدرن چیست؟ تفاوت ادبیات کلاسیک و مدرن با پست مدرن چیست؟ این پرسش ها که ذهن مخاطبان داستان و حتا نویسندگان آن را به خود معطوف می کند از جمله پرسش هایی است که منابع بسیار محدودی در زمینه ی آن ها وجود دارد و همین اندک منابع هم پراکنده و غیر منسجم به آن ها پرداخته اند. دنباله . . .

کتک کاری استتیك

(درباره ی نقد ادبی)

نقد ادبییك آدم شیر حلال خورده ای روزی گفت، نقد ادبی ترقی خواه باعث تولد، شكوفایی و پیشرفت ادبیات مردمی می شود  و انتقاد ادبی را به طنز  "كتك كاری استتیك" نام گذاشت. ویكتور هوگو ، خالق رمان بینوایان می نویسد : نقد، وجدان هنر است. و در مطبوعات ما سال هاست كه می پرسند: چرا ادبیات ایرانی جهانی نمی شود ؟ چرا نوبل ادبی را به ما نمی دهند ؟ چرا كسی آثار فارسی را به زبان های خارجی ترجمه نمی كند ؟ و..و..و . در این جا باید گفت، در مملكتی كه تعداد "بساز و بفروش" های ادبی روز به روز زیادتر و تعداد اهل قلم و منتقدان روز به روز كم تر می شود، آیا می توان انتظاری از این به تر داشت ؟ نقد ادبی در غرب، فرزند خلف عصر روشنگری و حكومت مردم بر مردم بود. نقد ادبی در جامعه ی مدعی مدنیت نیز نیاز به آزادی و برخورد عقاید دارد تا زیر شلاق سانسور به خودسانسوری و سطحی گری مبتذل دچار نشود. هر بحران ادبی، بحران نقد را نیز به همراه دارد و بر عكس. دنباله . . .

 

فراخوان به خوانندگان ارجمند برای یاری در گردآوری:

اصطلاحات عامیانه و ضرب المثل های امروزی زبان فارسی

زبان شکلی از حیات است و با ما زندگی می کند و همگام با ما تکامل می یابد. جمع بزرگی از انسان ها با زبان تکامل می یابند و جمع بزرگ دیگری خود تکامل دهندگان زبان هستند. در سده های ششم و هفتم هجری مولوی توانست زبان شعر فارسی و پس از آن زبان گفت و گویی را از بسیاری از پیچیدگی ها آزاد سازد.

زبان اگر زایش درستی نداشته باشد، ما دچار دریافت زبانی و فرهنگی می‌شویم و واژه‌های مورد نیازمان را از جاهای دیگر می‌گیریم. پدیده‌های جدید نگاهی جدید و زبان جدیدی را می‌طلبند.

امروزه دو نگاه به زبان وجود دارد: پویانگری و ایستانگری. نگاه ایستایی این است که زبان تغییر نمی‌کند و مقدس است؛ اما در نگاه پویانگری زبان ابزار است و متناسب با شرایط، حتا معنایش هم تغییر می‌کند.

به ویژه در طی سه یا چهار دهه ی گذشته در جریان تحولات بزرگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در کشور ما که به روند حرکت از جامعه ی سنتی به جامعه ی مدرن که از دوران مشروطه آغاز شده بود شتاب بیش تری بخشیدند، زبان فارسی نیز دگرگونی های ژرف یافت و در کنار غنی تر کردن خود، با مشکلات تازه ای نیز که برخاسته از ناهنجاری های پدید آمده در جامعه ی ایران است رو به رو شد که یکی از آن ها تابو شدن بسیاری از واژه ها و مفاهیم توسط فرهنگ مسلط بود. دنباله . . .

 دوره های تاریخی واژه پذیری در زبان فارسی

 دوره های تاریخی واژه پذیری فارسی

منشا زبانی که ما امروز آن را فارسی می‌نامیم، در دوره ی ساسانی، دریگ و در سده های نخستین پس از اسلام، فارسی دری نامیده می‌شده‌است. فارسی در دوره ی ساسانی به زبان رسمی آن دوره که ما امروز آن را پهلوی می‌نامیم، اطلاق می‌شده‌است. پهلوی در اصل، نام زبان منطقه ی پهله، یعنی خراسان فعلی، از حدود شهر مرو و نیشابور تا قومس و گرگان قدیم بوده است که پس از دادن نام پهله به منطقه ی ری، نهاوند، همدان و آذربایجان و چند شهر دیگر در این حدود، پهلوی برای نامیدن گویش‌های این منطقه نیز به کار رفته‌است. درحقیقت گویش‌های قدیم پهله ی اصلی، یعنی خراسان فعلی، با گویش‌های پنج شهر ری و قم و اصفهان و همدان و آذربایجان، یک طیف را تشکیل می‌داده که در اصطلاح، آن‌ها را گویش‌های شمال غربی ایران (پهلوی اشکانی یا پارتی) می‌نامند، در مقابلِ گویش‌های جنوب غربی (پهلوی ساسانی یا پارسیگ ) که فارسی دری دوره ی اسلامی و فارسی امروز ما دنباله ی همان است. دنباله . . .

علم عروض و وزن شعر فارسی

علم عروض

شعر را سخنی موزون و با قافيه خوانده اند و منطقيان نيز اگر چه معتقدند كه شعر سخنی خيال انگيز است، اما وجود وزن يا وزن و قافيه را برای شعر ضروری دانسته اند. حتا خواجه نصيرالدين توسي وزن را به دليل خيال انگيز بودن، از فصل های ذاتی شعر دانسته است. اصولن شعر هميشه نزد مردم موزون بوده و تنها در سده ی اخير، شعرهای بی وزن نیز سروده شده است. شعرهای بی وزن گرچه خيال انگيز هم باشند، اما شور و فسون اشعار موزون را ندارند.
مراد از خيال انگيز بودن يك شعر چيست؟ اين پرسشی است كه همواره در برابر شاعران مطرح می شود. اگر بگوييد : «خورشيد طلوع كرد» تنها خبر از طلوع خورشيد داده ايد، اما اگر بگوييد: «گل خورشيد شكفت»، افزون بر دادن خبر طلوع خورشيد و آغاز روز، سخن شما خيال انگيز و موزون و زيبا نیز هست. چرا خيال انگيز است؟ زیرا شما پيوند نهانی زيبايی ميان خورشيد و گل را يافته ايد و خورشيد را به گل، و طلوعش را به شكفتن تشبيه كرده ايد. اين سخن شما موزون نيز هست، زيرا بخش هجاهای آن با نظمي زيبا كنار هم نشسته اند و اگر می گفتيد: « گل خورشيد شكفته شد»، اين سخن شما تنها خيال انگيز بود، اما از نعمت وزن بهره ای نداشت. دنباله . . .


مشکلات کنونی زبان فارسی و راه های حل آن ها

 احسان طبری

زبان پارسی در مرحله ی بغرنج گذار و تحول کیفی است. در کشور ما تا آن جا که مشاهده می شود یک سیاست علمی برای اداره ی آگاهانه ی سیر تکاملی زبان و تسریع این سیر در مجاری سالم و ضرور وجود ندارد. تلاش های انفرادی و یا گروهی جمعی از دوستداران زبان پارسی، هنوز به معنای آن نیست که در این زمینه آن کار جدی که باید یشود، شده است و یا می شود.

زبان پارسی اکنون از همه جهات، در زمینه ی فونتیک، گرامر، لکسیک و از جهت دانشواژه ها ( ترمین علمی ) دچار هرج و مرج شگرفی است که ناشی از سیر خود به خودی آن است. باید درباره ی مشکلات زبان و حل آن ها تصور روشنی داشت و بر اساس این تصور و راه حل علمی،  عملکرد و زبان را آگاهانه در مجرایی که به سود تکامل سالم و واقعی آن است سیر داد و به تکامل خود به خودی آن که همیشه با بیراهه ها و کژراهی ها همراه است و طی زمانی طولانی به ثمر می رسد، بسنده نکرد.

عمده ترین مشکلات زبان پارسی چنین هستند : دنباله . . .

بلاغت  در  ادب  فارسی

بلاغت در ادب فارسی

پژوهش در سیر هنرهای بلاغی و سخنوری كه با شكار معانی و نشاندن آن ها در ساختارهای سخن سر و كار دارد، از روزگاری كهن، توجه ارباب نقد و اندیشه را برانگیخته و در ایران پیش از اسلام نیز نشانه‌هایی از این توجه به گفتار پیراسته و نیك وجود داشته است. در این نوشتار ما بلاغت در ادب فارسی را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار می‌دهیم.
الف) سیر هنرهای بلاغی و سخنوری در ایران
ب ) چشمه های بلاغت در شعر فارسی  دنباله . . .

 

نگاهی به زن در ادبیات فارسی

زن در ادبیات فارسی

گذشته از اجتماعات اولیه‌ که مادرشاهی در آن رواج داشته، در طول تاریخ، مرد بر زن مسلط بوده و رابطه‌ی میان این دو با کشاکش همراه بوده‌است. مردان جز برتری‌هایی که از نظر جسمی، مادی، قدرت اقتصادی و اجتماعی، در جامعه داشته‌اند، از موهبت آموزش و تحصیلات نیز برخودار بوده‌اند و از آن جا که اکثریت باسوادان جامعه را مردان تشکیل می‌داده اند، تاریخ و ادبیات نیز به قلم آنان نوشته ‌شده و بدین ترتیب با باورمندی‌های زن‌ستیزانه و مردسالارانه، طبیعی است که توانایی‌ها و جایگاه زن را نیز مردان در ادبیات مشخص کنند و در جایی بنشانند که خود می‌خواهند یا بر آن باور دارند. دنباله . . .

  تکامل و تغییر زبان فارسی

چند سال است که از تغییر زبان فارسی سخن می رود و این جنبش امروز به ویژه شدت پیدا کرده است. جنبش برای تغییر زبان فارسی ِ مخلوط امروز، دو دلیل کاملن متضاد دارد که نباید با هم مخلوط شود.

۱- جنبش شووینیسم

۲- جنبش ترجمه ی علوم ملت های غربی به فارسی

دنباله . . .

حتا مثلن خاهر

خط فارسى هر از چندگاهى مورد بحث قرار می گیرد و پس از مدتى دوباره به حاشيه رانده مى شود. حاصل هر بار پي گيرى افراد و گروه هاى مختلف، در رسم الخط آن ها دیده مى شود و از بين پيشنهادهاى آنان گاه يكى دو پيشنهاد رواج و روايى مى يابد. در مقاله ی زير کوشش شده است سه پيشنهاد كه پيش از اين در نوشته هاى برخى تیز اعمال شده، به شكلى مستدل بررسى شود تا چنان چه اختلاف نظر فراوانى در پى نداشت به عنوان پيشنهادهاى منطقى در خط امروز فارسى اعمال شود. دنباله . . .

بازتاب زبان و ادب فارسی در جهان عرب

در دوره ی معاصر تلاش عرب ها در خدمت به ادبیات فارسی كم تر از ملت ها و قوم های دیگر نبوده است و هر چند این خدمت به علت و اسبابی كه از اراده ی آنان خارج بوده است، دیر صورت گرفته ولی بی هیچ غرور و بالیدنی می توان گفت كه فراوان و عظیم و ارجمند بوده است. این تلاش ها به میراث ادبی قدیم ایران نیز محدود نشده، بلكه فراتر از آن رفته و شامل آثار جدید فارسی نیز می شود.

۱- نقش مصری ها و عراقی ها:
بی شك در تلاش هایی كه عرب ها در خدمت به زبان و ادب فارسی اعم از قدیم و جدید آن به خرج داده و می دهند عمده ترین نقش از آن مصری ها بوده و هست. علت های آن هم روشن است. هم صنعت چاپ و نشر در این كشور قدمت دارد و هم این كشور در میان کشورهای عرب در حوزه های علمی فرهنگی ریشه دارتر و باسابقه تر است. دنباله . . .

درددل های یک ویراستار

(در آشفته بازار خط فارسی)

من‌ تا حالا ویراستار خیلی‌ جاها بوده‌ام‌. سردستی‌ بخواهم‌ بشمرم‌، انتشارات‌ امیركبیر، انتشارات‌ مدرسه‌، مجله ی‌ رشد جوان‌، انتشارات‌ صابرین‌، دفتر تألیف‌ و برنامه‌ریزی‌ درسی‌، وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامی‌ و چند جای‌ دیگر. تا به‌ حال‌ هیچ‌ جا ویراستاری‌ نكرده‌ام‌ كه‌ رسم‌الخطش‌ با رسم‌الخط‌ دست‌ كم‌ یك‌ جای‌ دیگر مطابق‌ باشد. در واقع‌، هر جایی‌ یك‌ سازی‌ برای‌ خودش‌ می‌زند. جالب‌تر این‌ كه‌ رسم‌ الخط‌ خودم‌ هم‌ با همه‌ جاهایی‌ كه‌ ویرایش‌ می‌كنم‌، فرق‌ دارد!
گاهی‌ پیش‌ می‌آید كه‌ از چند جا، هم زمان‌ مطلب‌ برای‌ ویرایش‌ دریافت‌ می‌كنم‌. حالا بیا و درستش‌ كن‌! باید یادم‌ باشد برای‌ انتشارات‌ امیركبیر بنویسم‌: «به ویژه‌» چون‌ قید است‌، اما برای‌ بقیه‌ نه‌. در سازمان‌ پژوهش‌ «آنها» را جدا می‌كنند و بقیه ی‌ جاها نه‌. در انتشارات‌ مدرسه‌ «جلوی‌ مدرسه‌» ایراد ندارد، اما در انتشارات‌ امیركبیر، یك‌ غلط‌ فاحش‌ به‌ حساب‌ می‌آید. در انتشارات‌ صابرین‌، «تر» به‌ كلمه‌ می‌چسبد، مثل‌ «بزرگتر»، اما در وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامی‌ باید آن‌ را جدا كرد. هنگام‌ ویرایش‌ رشد جوان‌، باید یادم‌ باشد كه‌ حتا‌ «بیش تر» را هم‌ جدا كنم‌، در حالی‌ كه‌ بقیه ی جاها باید سر هم‌ باشد. دنباله . . .

تنبلی زبانی

تنبلی زبانی

تنبلی زبانیاز نظر زبانی، ما ایرانیان پارسی‌زبان امروزی بسیار تنبل هستیم و هرگز به خود زحمت یادگرفتن زبان خودمان را نمی‌دهیم و از به کار بردن واژه‌های زبان خودمان یا شرم داریم یا کوتاهی می‌کنیم. دامنه‌ی واژگان مورد کاربرد ما شاید از ٦-۷ هزار واژه نیز بیش تر نباشد. در حالی که در زبان انگلیسی، بر پایه ی پژوهش دکتر رابرت سی‌شور (Robert H. Seashore)، رییس گروه روان‌شناسی دانشگاه شمال غربی (Northwestern University) در ایالت ایلینوی امریکا، هر کودک ده ساله‌ی امریکایی نزدیک به ۳۴ هزار واژه را می‌شناسد و بر پایه ی پژوهش دیگری هر دانش‌آموخته (فارغ التحصیل) کالج نزدیک به ۲۰۰ هزار واژگان را می‌شناسد (این به معنای دانستن معنا و کاربرد آن واژه‌ها نیست. ن.ک. قدرت واژگان نورمن لوییس. و گزارش مجله‌ی تایم سال ۱۹۴۷ م/۱۳۲۶ خ)

http://www.time.com/time/magazine/article/0,9171,855861,00.html متاسفانه در کنار این تنبلی و کوتاهی برای یادگیری و کار بستن واژه‌های موجود و جدید پارسی، اشتیاق و شیفتگی فراوانی به استفاده و «پراندن» واژه‌های غیرپارسی (عربی یا فرانسوی یا انگلیسی) داریم و این شاید نشانی از بی‌سوادی، خودباختگی و نداشتن اعتماد به نفس زبانی باشد. دنباله . . .

دوره ها و ویژگی های شعر فارسی

(از مشروطه تا امروز)

ویژگی های شعر فارسی

شعر سنتی فارسی، عبارت بود از موضوع های ذهنی و كلی، با اطلاعات ادبی از پیش آماده و معلوم، در قالب معین و محدود. دراین گونه شعر، به طور عموم، زمان تاریخی و تقویمی وجود نداشت، لذا كاركرد آن به سبب كلی‌گرایی همواره همه زمانی و ذهنی بود.
شعر سنتی بازتاب‌دهنده ی زندگی واقعی نبود، نتیجه ی استحاله ی زندگی در ذهن بود، لذا نیازی به كلمه های واقعی نداشت.
نزدیك به یك سده ی پیش، در جریان جنبش تجددخواهانه در ایران ـ كه نتیجه ی گسترش روابط تجاری و فرهنگی ایران با غرب بود ـ در كنار دگرگونی‌هایی اجتماعی،‌ شعر نیز دگرگون شد، از كلی‌گویی‌های كلیشه‌ای و ذهنی درآمد و به گونه‌ای بازتاب‌دهنده زندگی شد.
پیشگامان تحول شعر در ایران از مبارزان سیاسی آن سال ها بودند. آنان دست كم با یكی از زبان‌های فرانسه، روسی و یا تركی آشنایی كافی داشتند. دنباله . . .

حرمت واژه ها

حرمت واژه ها

در هر زبانی هر واژه‌ای برای خود تاریخ و شخصیت و کاربردی دارد. یکی از دلیل‌هایی که نباید در جای گزینی وام‌واژه‌ها افراط و زیاده‌روی کرد آن است که نمی‌توان هر واژه‌ای را به جای دیگری به کار برد.
در سده‌های گذشته در زبان‌های گوناگون، از جمله در ادبیات پارسی، گاه مفهوم‌ها با هم اشتباه می‌شدند یا بدون توجه به جای یکدیگر به کار می‌رفتند، به ویژه در زمینه‌ی دین‌ها. برای نمونه در زبان عربی به همه ی زرتشتیان مجوس می‌گفتند که عربیده‌ی مگوس یونانی یا همان مغ پارسی است. انگار به همه‌ی مسلمانان بگویند آخوند! یا عطار نیشاپوری که دین زرتشتی را با بت‌پرستی اشتباه می‌گیرد:
من آن گبرم در این هستی که بتخانه بنا کردم /  شدم بر بام بتخانه و گبران را صدا کردم
دنباله . . .

نگاهی به ادبیات کودکان

ادبیات کودکان و نوجوانان

ادبیات ایران از زمره ی فرهنگ های شفاهی است. یعنی فرهنگ ایران از آغاز بر فرهنگ شفاهی و نه فرهنگ كتبی استوار بوده است. ما جزو آن ملت هایی هستیم كه همواره به روایت های شفاهی و به فرهنگ شفاهی وابسته هستیم. مثلن پیش از اسلام _ به تعبیری كه آقای دكتر آموزگار گفتند_ اصلن بسیاری از متن های تاریخی و مذهبی را نمی نوشتند، بلكه فقط روایت می كردند. بعدها وقتی كه عرب ها هجوم آوردند، برخی از این متن ها نوشته شد. حتا سند بزرگی چون شاهنامه، نخست به وسیله ی دهقان ها روایت می شده، به وسیله ی فردوسی و پیش از آن به وسیله ی دقیقی نوشته شده و دوباره پس از مدتی همان نقالی شد . یعنی باز هم دوباره روایت شفاهی پیدا كرد. یعنی این جور مردم بی تاب هستند برای شفاهی كردن امور كتبی. حالا از این مساله كه خارج از بحث ما هست می گذریم و برمی گردیم به قصه برای كودكان. دنباله . . .

واژه ‌گزینی و استقلال زبان فارسی

واژه گزینی در فارسی

یكی از بخت های ما ایرانیان این است كه زبان ملی و زبان علمی مان یكی است. ملت هایی در جهان و در كشورهای اطراف ما هستند كه یا به حكم اوضاع و احوال تاریخی یا دانسته و به این گمان كه اختیار كردن یك زبان اروپایی به عنوان زبان علمی می‌تواند ایشان را در كار انتقال علوم و غلبه بر عقب‌ماندگی علمی موفق كند، زبان ملی خود را برای كاربردهای روزمره نگاه داشته‌اند و برای كاربردهای علمی، زیان های این گزینش به حدی است كه بر سودهای  احتمالی آن می‌چربد.

جدایی نخبگان علمی از مردم، تشكیل یك گروه بسته یا كاست اجتماعی كه به اعتبار آشنایی اش با یك زبان بیگانه مزیت هایی بیش تر از لایه‌های دیگر اجتماعی به دست می‌آورد و مثل هر كاست دیگر این مزایا را در درون خود انتقال می‌دهد، و بریده شدن رابطه ی عامه مردم با علم از جمله ی این زیان هاست و چون مدار زندگی جدید بر پایه ی علم و فن‌آوری است، هنگامی که زبان ملی در بیان علمی و فنی ناتوان شود، اندك اندك حوزه‌های وسیعی از زندگی را به زبان بیگانه و به لایه‌های اجتماعی‌ای كه حامل آن زبانند واگذار می‌كند و خود و حاملانش روزبه‌روز بیش تر به حاشیه رانده می‌شوند. دنباله . . .

آشنایی جهان با زبان و ادب فارسی

آشنایی جهان با زبان و ادب فارسی

۱- آلمان و ادبیات فارسی
پیشینه ی روابط ایران و آلمان به سده ی شانزدهم میلادی و دوران سلطنت شاه اسماعیل اول برمی‌گردد كه این رابطه به صورت مبادله ی نوشته ها و اعزام سفیر بوده است. به سال ۱٦۳۳م. هیئتی از آلمان به سرپرستی فیلیپ كروز، روانه ی ایران شد كه آدام اولئاریوس،‌ منشی و مشاور سفیر هم همراه آنان بود و همین فرد، نخستین بار، گلستان سعدی را به طور كامل به زبان آلمانی ترجمه كرد و از نخستین ایران‌شناسان شد.
از ایران‌شناسان سده ‌های هجدهم و نوزدهم میلادی نیز می‌توان كسانی چون كارستن نیبور، یوهان گرتفرید، هاینریش هاینه (۱۷۹۷ـ۱۸۵٦م.)، كارل هاینریش گراف (۱۸۱۵ـ۱۸٦۹م.) هامر، روكرت (ت. ۱۷۸۸م.) فریدریش روزن (ف. ۱۹۳۵م.) تئودر نلدكه (۱۸۳۷ـ۱۹۱۳م.) هلموت ریتر (۱۸۹۲ـ۱۹۷۲م.)، فریدریش فن اشپیگل (ف. ۱۹۰۵م.)، كارل بروكلمان، برتولد اسپولر (ف. ۱۹۹۰م.)، فریتس ولف (۱۸۸۰ـ۱۹۴۳م.)، هرمان اته (۱۸۴۴ـ۱۹۱۷م.) را نام برد كه هر كدام از آنان در زمینه ی زبان و ادب فارسی كارهای ارزنده‌ای كرده‌اند.
دنباله . . .

نخستین نسل ادبیات داستانی مدرن ایران

زبان ادبیات داستانی در ایران با پیدایش و رواج روزنامه‌نگاری ـ  به‌ویژه با انتشار «قانون» و «صوراسرافیل» و ترجمه ی نمایش ‌نامه‌ها و رمان‌های فرنگی به زبان فارسی بنیاد گذاشته شد. انتشار کتاب‌هایی نظیر «سیاحت‌نامه ابراهیم بیگ» ، «مسالک المحسنین» و «سرگذشت حاجی‌ بابای اصفهانی» ، که اگرچه از لحاظ سبک و خصوصیات ادبی در یک سطح نیستند، در تحول نثر فارسی و پیدایش و تکوین ادبیاتِ داستانی ما تأثیر ژرفی گذاشت.

نثر طنزآمیز و هجایی «ملکم خان» و «دهخدا» و زبان ساده و عامیانه ی «زین العابدین مراغه‌ای» و طلاقت یا فصاحتِ کلام «میرزا حبیب اصفهانی» به مثابه نقطه ی پایانی است بر یک جریان هزار ساله ی ادبی، و در عین حال کوششی است در تجدید حیاتِ اشکالِ ادبیاتِ روایی در زبان فارسی.
تأثیر دهخدا در شکل‌گیری زبان ادبیاتِ داستانی ما بیش از هر نویسنده ی دیگری محسوس و ممتاز است. در نوشته‌های شورانگیزِ دهخدا، به ویژه «چرند پرند»، قطعاتی با ساختار روایی وجود دارد که با استناد به آن‌ها می‌توان دهخدا را پیشتاز گرایش‌های نو در ادبیات فارسی دانست. در حقیقت دهخدا نه فقط زبان عامیانه را در ادبیات فارسی رواج داد و به آن اعتبار ادبی بخشید،  بلکه ورشکستگی فارسی منحط و ملال‌آورِ منشیان و مترادف‌بافان را نیز آشکار ساخت. دنباله . . .

  ترهی نو در اندازیم

(درنگی در خط فارسی)

دگرگون سازی خط فارسی

. . .  

یکی از شاگردان من با علاقه و هیجان فراوان وارد بحث شد و گفت:

« من چند پیشنهاد درباره ی خط فارسی دارم:

۱- لطفاً واکه ها را بگذارید.

۲- یک راهی برای نشان دادن "اضافه" پیدا کنید.

۳- فقط یک نشانه برای تمام حروف همصدا بکار ببرید.»

این شاگرد من که اسمش الیسابت است (اشتباه نکرده ام، الیزابت نیست.) تازه دو ماه است که فارسی می خواند. دو ماه ناقابل! او چندین زبان می داند ولی مقاله های باطنی و آشوری و... را نخوانده و زبانشناسی هم نمی داند. مشکلاتی که در آموختن زبان فارسی داشته او را به این نتیجه رسانده است. دنباله . . .

6

 

شمار بیت های شاهنامه

در نزد عموم خوانندگان و علاقه‌مندان شاهنامه و حتا بسیاری از ادیبان و پژوهشگران، شمار بیت‌های اثر فردوسی شصت‌هزار بیت دانسته می‌شود. این تلقی مشهور، به ظاهر نادرست نیست و مستند بر بیتی از خود شاهنامه است که:
بود بیت شش بار بیور هزار / سخن‌های شایسته و غم‌گسار (۱)
شاید شهرت شاهنامه به داشتنِ شصت‌هزار بیت و تکرار این بیت ــ و نیز یک بیت الحاقی دیگر (۲)ــ به عنوان شواهد این نظر سبب شده است که غالب پژوهشگران و خوانندگان شاهنامه ــ جز از چند تنی که اشاره خواهد شد ــ شتابناک و بی‌تأمل کافی از سر آن بگذرند. در حالی که با اندکی دقت در مصراع نخستِ بیت دیده می‌شود که فردوسی شمار بیت های شاهنامه را «شش بار بیور هزار» گفته است.
«بیور» در اوستا، زبان پهلوی و بیش ترِ متن ها و فرهنگ‌های فارسی به معنای «ده هزار» آمده است (۳) و در شاهنامه تصریح شده است:
کجا بیور از پهلوانی شمار / بود بر زبان دری ده هزار (۴)
بر این اساس «شش بار بیور (ده هزار) هزار» (شش × ده‌هزار × هزار) برابر خواهد بود با شصت میلیون و نه شصت هزار! مشابهِ این کاربرد اغراق‌آ‌‌میز ترکیب «دو باره چهل بار بیور هزار» در بیت زیر از گرشاسپ‌نامه است:
دو باره چهل بار بیور هزار / گزین کرد گردان خنجرگزار (۵)
در این جا چون سخن از شمار سپاهیان است، تعداد هشتصد میلیون نفر (دو× چهل× ده هزار× هزار) با توجه به نوع اغراق‌های اسدی، (٦) حداقل قابل توجیه است، ولی در بیت مورد بحث از شاهنامه که شاعر از شمار بیت‌های اثر خویش یاد می‌کند، برخلاف متن روایات حماسی محملی برای اغراق وجود ندارد که سَراینده چنین رقمی را ذکر کند، آن هم فرزانه ای چون فردوسی که در سراسر شاهنامه شماره ای همانندِ این را در توصیف پرشکوه‌ترین لشکرکشی‌ها و آوردگاه‌ها نیز نیاورده است. دنباله . . .

کتاب سازی یا معرفی شعر عاشقانه ی فارسی؟

شناساندن فرهنگ، هنر و ادبیات فارسی به خارجیان، چه به همت بیگانگانی انجام بگیرد که زبان فارسی را خوب می دانند، چه به همت ایرانیانی که یک زبان خارجی را خوب آموخته اند، برای هر ایرانی فرهنگ دوستی شادی آوراست، و او را در دل سپاس گزار این همت می کند. اما اگر کسی که برای این همت شوق و انگیزه ای دارد، بی آن که از مایه و دانشی درخور این همت برخوردار باشد، دست به چنین کاری بزند، نتیجه ی کارش چیزی خواهد بود که هر ایرانی فرهنگ دوستی را سخت آزرده جان خواهد کرد، چنان که در دل بگوید: ای کاش چنین کسی این گام را در راه شناساندن نمونه ای از ادبیات فارسی به بیگانگان بر نداشته بود، زیرا که کار او در مقام یک نمونه، ادبیات فارسی را در ذهن خواننده ی خارجی حقیر و واپس مانده و بی ارزش خواهد کرد .

با این مقدمه ی کوتاه، می خواهم چند کلمه درباره ی کتابی بگویم با عنوان Persian Love Poetry یا «شعر عاشقانه ی فارسی» که آن را موزه ی بریتانیا منتشر کرده است. دنباله . . .

 "همچو باران بر خاک"

پرنده

پرنده ای بر دامی نشسته،

پرپر می زند، به خانه برگشتنی نیست.

گربه ی سیاهی به آن سو می خزد،

چنگ هایش تیز، چشمانش گداخته.

روی درخت پریده، از آن بالا می رود.

به پرنده ی زبون نزدیک می شود.

 

پرنده می اندیشد: حال که چنین است

و گربه دیگر مرا خواهد درید،

پس وقتی تلف نکنم،

هنوز دوست دارم کمی چهچه بزنم

و همچون گذشته شادمان آواز سر دهم.

پرنده به گمانم اهل شوخی ست.

* *

دنباله . . .

شعرها و چیزها

 ایجاد نقش و نگار بر ابزار كار، یا بر دیوار محل زندگی از زمان های بسیار كهن آغاز شده است. قدیم ترین این گونه آثار را باید از مردم دوران چهارم زمین شناسی دانست كه پایان آن در حدود هزاره ی دهم تا هشتم پیش از میلاد است.

مردم این دوره كه در غارها زندگی می كردند و از گوشت و پوست حیوان ها برای ادامه ی زندگی بهره می بردند، بر دیوار غارها و بر ابزار زندگی خود نقش برخی از حیوان ها را می كندند. انگیزه ی این مردم در نقش صورت این حیوان ها چه بوده است؟ این شکل ها بی شک  كاملن جنبه ی مذهبی، جادو و افسونگری داشته است، یعنی همان جنبه ای كه بعدها در تمدن های بزرگ كهن مانند مصر و سومر و جز آن ها، به اوج قدرت خود رسید، و درك و احساس و منظور ایجاد كنندگان آن ها امروزه تا اندازه ای برای ما روشن و آشكار است.

انسان دوران چهارم، با نقش تصویر حیوان هایی مانند گوزن یا گاو وحشی بر دیوار غار، می پنداشت كه این نقش ها وسیله و سبب فراوانی شكار و غلبه و چیرگی او بر این حیوان ها خواهد شد و در این نقش ها قدرتی هست كه شكارها را به سوی او جلب خواهند كرد. این اندیشه در همه ی دوران های پیش از تاریخ ادامه یافت و افراد بشر می كوشیدند كه اندیشه و خواست های خود را به صورت شکل های گوناگون بر آثار و ابزار زندگی خود نقش كنند. دنباله . . .

نامه ی نوه ی چنگيز مغول به پاپ به زبان فارسی

(سند مهمی از  وسعت عملکرد زبان فارسی در سده ی سيزدهم ميلادی)

پس از تسلط عرب ها،  ایرانیان که به اهمیت داشتن یک زبان خودی مشترک برای ارتباط قوم های گوناگون ایرانی پی برده بودند، از دل زبان عربی با بهره گیری از لغت های پهلوی وعربی و به کارگیری خط عربی (که خود در تکمیل و زیبا سازی آن سهم به سزایی داشتند)  زبان جدیدی را پدید آورند. نخستین متن های این زبان در حدود دویست سال بس از یورش اعراب پدیدار شدند. با پیشرفت و تکمیل آن، که دویست سال دیگر به درازا انجامید، زبان فارسی به آخرین درجه ی پیشرفت از نظر دستوری رسید – به گونه ای که شاهنامه فردوسی هنوز هم پس از هزار سال قابل خواندن و فهم برای ایرانیان است.

پس از این دوره، زبان فارسی نه تنها در ایران بلکه در اغلب کشورهای منطقه از مصر گرفته تا چین مورد استفاده بوده است. جاده ی ابریشم، به گسترش زبان فارسی کمک کرد. در اهمیت زبان و ادبیات فارسی که مانند زرهی تا به حال یکپارچگی و همبستگی ایرانیان را حفظ کرده است، نمی شود به اندازه کافی سخن گفت.

یکی از مدارکی که وسعت دایره ی عملکرد زبان فارسی را به صورت جالبی نشان می دهد، نامه گویوک خان نوه ی چنگیز خان مغول است که در پاسخ نامه ی پاپ "اینوسنت چهارم" در سال ۱۲۴٦ م نوشته شده است.  این پاسخ نخست در دو نسخه به زبان های مغولی و "اویغور" نوشته شده بود، دنباله . . .

نگاهی به گونه های نثر فارسی از آغاز تا امروز

گونه هایی از نثر فارسی

گذشته ی نثر فارسی
بیش از هزار و صد سال پیش، در زمان سامانیان بود كه پا به پای شعر، نثر فارسی نیز رواج گرفت؛ و در عرض صد سال کتاب های بسیاری در موضوع های گوناگون تألیف و ترجمه شد. بسیاری از این کتاب ها در سده های بعد از میان رفت و تنها شمار اندکی کتاب باقی ماند كه مقدمه ی شاهنامه ی ابومنصوری قدیم‌ترین و تاریخ بلعمی، مهم ترین آنهاست.(۱ -۲) نثر این دوره، نثر ساده یا مرسل، موجز و روان و از هرگونه تكلف و تصنع خالی بوده و لغت های فارسی آن بر لغت های تازی سخت فزونی داشته است. این گونه ی نثر در دوره ی غزنویان با اندك تفاوت (لغت های تازی بیش تر و جمله های درازتر) به دست ابوالفضل بیهقی اوج شیوایی خود را نشان داد. تا آن جا كه می‌توان با شكوه‌ترین جلوه‌های زبان فارسی را درخلال صفحات آن باز دید. (۳)
در سده ی پنجم نخستین بار خواجه عبدالله انصاری سجع را وارد نثر كرد و مناجات نامه ی خود را با رعایت سادگی معمول به نثر مسجع مزین ساخت (۴) و از این زمان به بعد، رفته رفته صنایع بدیعی اعم از سجع و جناس و موازنه و مراعات النظیر و مطابقه و... در آثار نویسندگان گوناگون راه یافت و به ویژه در مرزیان نامه وراوینی و مقامات حمیدی به ترین اسلوب خود را نشان داد. (۵ـ٦)
سده ی ششم را باید سده ی نثر فنی نامید. نمونه ی اعلای آن كلیله و دمنه ی نصرالله منشی است. (۷) دنباله . . .

رمان شکل بسط یافته ی داستان کوتاه نیست

قول مشهوری است که داستان‌نویس برجسته کترین منسفیلد (Katherine Mansfield) چند بار کوشید تا رمان بنویسد، اما هیچ‌یک از تلاش‌های او قرین موفقیت نشد (مایسْزُر Myszor ۲۰۰۱: ۳۷). همچنین در بسیاری از کتاب‌های مربوط به ادبیات داستانی از نویسنده‌ی برجسته‌ی آمریکایی ویلیام فاکنر William Faulkner نقل‌قول شده که نوشتن داستان کوتاه، به مراتب طاقت‌فرساتر از نوشتن رمان است (همان: ۳۹). در نگاه نخست ــ و شاید به ویژه از نگاه بسیاری از داستان‌نویسانِ امروزِ ما ــ این هر دو قول چه بسا بسیار شگفت‌آور باشد. منطقن می‌توان پرسید چرا کسی مانند فاکنر که رمان‌های تأثیرگذار و ماندگاری مانند خشم و هیاهو، ابشالوم، ابشالوم! و حریم را نوشته، رمان‌هایی که هر کدام بیش تر از چند صد صفحه است، نگارش داستان کوتاه را که به‌طور معمول هشت یا ده صفحه و حداکثر بیست یا سی صفحه درازا دارد، کاری «طاقت‌فرسا» به شمار می آورده است؟ بنابر همین منطق، همچنین می‌توان پرسید داستان‌نویس برجسته‌ای مانند منسفیلد، که سهمی به سزا در شکل‌گیری جریان داستان کوتاه مدرن داشت و شیوه‌ی داستان‌نویسی‌اش را ادامه‌ی سبک‌و سیاق چخوف در سده ی بیستم می‌دانند، چرا از نوشتن داستانی دراز عاجز بوده است؟ اما اگر قدری در این دو پرسشِ به ظاهر منطقی درنگ کنیم، درمی‌یابیم که مطرح شدن آن‌ها در واقع برخاسته از نگرشی کاملن کمّی درباره‌ی تفاوت داستان کوتاه با رمان است. دنباله . . .

ادبیات فارسی

پایه ی ادبیات فارسی بر اخلاق، عشق، تربیت و تبلیغات است.  آن چه که از این ادبیات مربوط به حکومت است، در لباس تبلیغات جلوه گر است. و این تبلیغات قصایدی است که در مدح پادشاهان و وزرا گفته شده است، و در همان حال که آنان را مدح می گفتند، به نصیحت، تشویق، تحذیر ( پرهیز دادن آ. ا. ) و آموختن آداب بزرگی و ترک بخل و حسد و دستور عدل و داد دلالت و هدایت می کرده اند که این سنتی قدیمی و یادگار زمان ساسانی بوده است، با این تفاوت که در عهد ساسانی این وظیفه را موبد بزرگ در ایام رسمی انجام می داد ولی در عهد اسلامی شعرای محترم این وظبفه را انجام  می دادند. به همین دلیل پادشاهانی که هیچ شعر نمی فهمیدند یا زبان فارسی نمی دانستند، باز شاعر تربیت می کردند و به شعر گوش می دادند. دنباله . . .

 کاربرد زبان فارسی

 در محیط های عمومی و خصوصی

کاربرد زبان فارسی

زبان فارسی نیز همچون معماری ایرانی از گذشته تا به حال، تابع قاعده های حاکم بر دو محیط عمومی و خصوصی است. زبانی که ما در محیط خصوصی و حریم خانه با آن سخن می گوییم ، تفاوت‌هایی بنیادی با گفتار ما در اجتماع دارد. این تفاوت که خود را در پوشش فرم و ساخت بیرونی زبان می‌نمایاند، در محتوا و ساخت معنایی گفت و گوها نیز حضور دارد.

زبان عمومی ما تابع قاعده هایی است که کدها، ارزش‌ها و «ادب اجتماعی» حکم می‌کنند. در این حالت اغلب نوع گفت و گوها قرار دادی است و طرفین گفت و گو معمولن وارد ویژگی‌های زندگی داخلی خود  یا دیگری نمی‌شوند. «زندگی داخلی» را از این نظرگاه می‌توان به دو بخش تقسیم نمود: دنباله . . .

پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری زبان عربی

دستور زبان فارسی

اگرچه در قدیمی‌ترین نمونه‌های نثر پارسی نویسندگان از آوردن شعرهای تازی و حدیث‌ها و آیه‌های قرآن به عنوان تایید موضوع یا آرایش سخن و نیز از به كار بردن لغت‌های تازی خودداری نمی‌كردند، لیكن با بررسی دقیق نوشته‌های پیش از مغول، این واقعیت روشن می‌شود كه نویسندگان آن روزگار در نگهبانی از زبان فارسی از نفوذ زیان‌بخش قاعده‌های صرف و نحو تازی كوششی به سزا داشته‌اند. برای مثال، در نوشته‌های بلعمی و بیهقی و نصرالله بن عبدالحمید، مؤلف كلیله و دمنه، و جز آنان،  به ندرت به كلمه‌های تنوین‌دار چون اتفاقاً، نسبتاً، حقیقتاً، واقعاً، عمداً، مسلماً و جز این‌ها بر می‌خوریم. آنان بدین اصل توجه داشته‌اند كه داخل شدن واژه‌های بیگانه در زبان نه تنها زیانی بدان نمی‌رساند، بلكه مایه‌ی وسعت و توانگری آن هم می‌گردد. باز هم بدین واقعیت واقف بوده‌اند كه آن چه به استقلال و موجودیت یك زبان زیان‌های جبران ناپذیر می‌رساند، رخنه‌كردن ویژگی‌های صرف و نحوی یا دستوری بیگانگان است. دنباله . .

آسیب دیدگی های زبان فارسی

 دکتر پرویز ناتل خانلری

نویسندگی هنر خوب و زیبا نوشتن است. در نوشته هایی که مطلب، صریح و ثابت است و بر حسب ذوق و سلیقه ی کسی تغییر پذیر نیست، اندیشه ی نویسنده محلی برای جولان ندارد و هنر نویسندگی  به این محدود می شود که نوشته اش درست و ساده باشد تا خواننده هرچه زودتر و به تر مقصود او را دریابد. دنباله . . .

سرگذشت فکر تغییر خط فارسی

 نویسه های فارسی

گویا نخستین کسی که عیب های الفبای ملت های شرقی را دریافته و رساله هایی در این باب نوشته و نمونه هایی از خط جدید را ارایه داده و در پیشرفت آن کوشش ها کرده، میرزا فتح علی آخوند زاده، نویسنده ی نامدار آذزبایجان است.

آخوند زاده که به زبان های شرقی و با فرهنگ جهان آشنایی به سزا داشت، جدن معتقد بود که الفبای مرسوم و متداول عربی، با آن سختی ها و دشواری ها و نقص ها و عیب هایی که دارد، یکی از بزرگ ترین علل نادانی و عقب ماندگی ملت های اسلامی است، و با این عقیده و ایمان راسخ بود که در صدد برآمد که الفبای عربی را اصلاح و آن را برای احتیاجات مردم ترکی و فارسی زبان مناسب سازد.

آخوند زاده در سال ١٢٣٦ شمسی از تنظیم نخستین الفبای اختراعی خود که یک الفبای بدون نقطه با حرف های پیوسته بود فراغت یافت و رساله ای نیز برای پیشنهاد کردن این الفبا به جای الفبای عربی فراهم آورد. دنباله . . .

مکتب های ادبی و هنری

آدورنو، هورکهایمر، بنیامین و ویل 

آنیمیسم (Animisme) جان گرایی

آنیمیسم در ادبیات حالتی را بیان می کند که در آن گویی اشیا جان و شعور دارند. آنیمیسم از واژه ی لاتین “anima” گرفته شده است که به معنی روح است و  آنیمیسم  گرایش به روح دادن به اشیاء و طبیعت ست.
آنیمیسم به عنوان مثال در اثر "میلی یا خاک زادگاه" (Milly ou la terre natale) نوشته ی لامارتین و یا دراثر "دهان تاریکی" ( La bouche d'ombre) نوشته ی ویکتور هوگو و "اشعار طلایی" (Vers dores) نوشته ی نروال به چشم می خورد.

اسپریتوالیسم (Spiritualisme) روح گرایی

دو طرزفکر با این نام شناخته می شود:
١)  سیستمی فلسفی که باور دارد دنیا از دو واقعیت تشکیل شده است: ماده و روح، و این دوگانگی در ساختار  انسان نیز به کار رفته است.
۲) سیستمی فلسفی که باور دارد در دنیا تنها یک واقعیت وجود دارد و آن روح است.

دنباله . . .

فقر فرهنگی مهاجمان به زبان فارسی

 مغول ها

عرب های مسلمان در طی دو سده، در دوران خلفای راشدین، اموی و عباسی، پس از لشکرکشی های پی در پی و جنگ های خونین، ایران، روم شرقی (بیزانس)، مصر، سرزمین های واقع در شمال افریقا و نیز اندلس (اسپانیا و پرتغال) را فتح کردند و به مدتی دراز اداره ی این سرزمین های وسیع را از هر جهت به دست گرفتند و امپراتوری اسلام را بنیاد نهادند.

به سبب ادامه ی تسلط عرب های مسلمان، ساکنان هر یک از این سرزمین ها دین پدران خود را رها ساختند و به اسلام گرویدند و در بیش تر این سرزمین ها زبان عربی، یعنی زبان قرآن و احادیث، جانشین زبان قومی ایشان شد. این قوم های مغلوب با پذیرفتن اسلام و به کار بردن زبان عربی رفته رفته فرهنگ و آیین های قومی ِ پیش از دوران مسلمانی خود را به دست فراموشی سپردند و کار آنان بدان جا رسید که پس از چندین نسل، همگی همچون قوم فاتح، هم مسلمان بودند و هم عرب زبان.

بیش تر این نومسلمانان با انجام مراسم و آیین های مشترک اسلامی مانند عید فطر،  عید قربان و مانند آن ها، پس از گذشت چند سده، دیگر چیزی از گذشته ی خود نمی دانستند، گویی که تاریخ آنان با ظهور اسلام و فتح سرزمین شان به دست عرب ها آغاز شده است. اگرچه پس از گذشت شش سده و نیم و سقوط خلافت عباسی به دست هولاگو در سال ۶۵۶ ه ق،  دیگر از امپراتوری اسلام اثری بر جای نماند (١)  و پس از آن هر یک از این قوم ها برای اداره ی سرزمین خود راهی در پیش گرفت، لیکن دین اسلام و زبان عربی وجه مشترک بیش تر آنان به شمار می آمد و این وضع تا به امروز نیز همچنان ادامه دارد. دنباله . . .

نکته هایی از درست نویسی  زبان فارسی

 

در آثار نویسندگان امروز ، چه در روزنامه ها و چه در کتاب ها، بارها به جمله ها و عبارت هایی بر می خوریم که با اصول نگارشی و دستوری زبان فارسی همساز نیست و با درستی و فصاحت آن فاصله دارد.

ما در این بخش  با اشاره به مهم ترین ایرادهای رایج در نوشته های این دسته از نویسندگان، و با توضیح قاعده های درست دستوری مربوط به آن ها،  می کوشیم خوانندگان خود را از دوباره نویسی این گونه اشتباه ها بازداریم. دنباله . . .

 چه گونگی آشنایی غرب با شعر فارسی

آشنایی غرب با شعر فارسی

نخستین آشنایی جهان اسلام با اروپا در دوره ی جنگ های صلیبی رخ داد، ولی در همان زمان علوم اسلامی از طریق اسپانیا ( كه از سال ٩۳ ق (۷١١ م) ضمیمه ی امپراتوری اسلامی شده بود) به اروپا راه یافت. به گفته ی یوزف گورس: «گرده ی گل های جنوب با وزش باد به مشرق رهسپار شد... و گل ها، آن چنان كه قبلن مردمان از شمال به جنوب سرازیر شده بودند، از جنوب به شمال روان گردیدند». یعنی افسانه‌ها، شعرها و قصه‌ها از دنیای اسلام وارد سنت ادبی اروپای قرون وسطا شده و جزو آن گردید و علاقه‌ای ویژه به مشرق‌زمین و سرزمین های رازآمیز، پر خطر و فریبای مسلمانان پیدا شد كه در بسیاری از داستان ها و قصه‌های سده‌های میانه ی اروپا بازتاب یافت. دنباله . . .

ترانه های ملی ایران

(ترانه های عامیانه)

 ترانه های عامیانه، یعنی شعرهایی که در میان توده ی مردم رواج دارد و اغلب همراه با ساز و آواز خوانده می شود، نیز یکی از ذخایر گنجینه ی ادبیات ملی ایران است. گوینده و سراینده ی این ترانه ها و تاریخ پیدایش آن ها معلوم نیست. این ها در شالیزارها و چای کاری ها، زیر سقف کلبه ها و کومه های دهقانان، در دامن کوه ها و آغوش کشتزارها و در میان گله های گاو و گوسفند همراه با نی شبانان و زنگ کوچ قبایل و طوایف پدید آمده است. گاهی در شب تار یا لب جویباری ناله ی هجر یا فریاد شوق دیداری از سینه ی مرد یا زنی برخاسته و به زبان ها افتاده و دیگران آن را زمزمه کرده اند و این ترانه ها یا در حقیقت "ناله ها و فریادها" زبان به زبان و سینه به سینه گشته و اغلب دچار تغییرات و تحریفات شده و اینک به صورتی که دارند، به دست ما رسیده اند.

این جملات ساده و پر شور و آهنگ دار که همچون شعرهای رسمی زیاد در بند وزن و قافیه نیستند، روح آزاد و زندگی ساده و بی تکلف مردم را تجلی می دهند و با عشق ها و امیدها و عواطف و هیجانات این مردم ساده و یا با وصف جلوه ها و زیبایی های طبیعت موج می زنند. دنباله . . .

علم  بدیع

آرایه های ادبی

بدیع در واژه به معنی تازه، نو و نوآورده است و در گستره ی زبان، علمی است که  از آرایه های ادبی سخن می گوید. آرایه ها زیورهایی است که سخن را بدان می آرایند. آرایه های ادبی بر دو گونه است:

الف) ـ آرایه های لفظی (صناعات  لفظی) : به آن دسته از آرایه های ادبی گفته می شود  که از تناسب آوایی و لفظی میان واژه ها پدید می آید. مانند: واج آرایی، سجع، ترصیع، جناس و اشتقاق

ب) ـ آرایه های معنوی (صناعات  معنوی) : به آن دسته از آرایه های ادبی گفته می شود که بر پایه ی تناسب های معنایی واژه ها شکل می گیرد، مانند: مراعات نظیر، تناقض، عکس، تلمیح، تضمین، اغراق، حسن تعلیل، ارسال المثل، تمثیل، اسلوب معادله و ایهام. دنباله . . .

دوره های تاریخی نثر فارسی

دوره های نثر فارسی

نثر فارسی را از دیدگاه سبک و شیوه ی نگارش به چهار دوره باید بخش کرد و این بخش کردن از نظر تفاوت های آشکاری است که در سبک نثر هر دوره پیدا آمده است. جای خوشوقتی است که امروز نمونه هایی از هر دوره پیش روی ما موجود است و از این رو می توانیم قضاوتی، هر چند ناتمام، ولی دارای مبدا و ماخد در این باره بنماییم.

ولی قضاوت ما از این رو ناتمام است، زیرا ابزار قضاوت ما از آن راه است که به صحت متن های موجود کاملن نمی توان ایمان آورد و به یقین گفت که همه ی کلمه ها، نرکیب ها، عبارت ها، مثال ها و شاهدهایی که در این سندها می بینیم، عین صورت اصلی است، زیرا همه ی کتاب نویسان و نسخه نویسان فارسی از عیب بزرگ عدم امانت و بی دقتی در نسخه برداری عاری نبوده اند و هر اندازه یک نویسنده باسوادتر و فاضل تر بوده است، بیش تر در متن ها دست برده و کلمه ها را به میل خود زیر و رو کرده و در عبارت ها و شعر ها کم و زیاد و تصرف روا داشته است. مگر آن که نسخه هایی بیابیم که دست خط خود مولف باشد و این گونه نسخه ها نیز نادر به دست می افتد. دنباله . . .

حیات ادبی ایران در دوران رضا شاه

 حیات ادبی در دوره ی رضا شاه

دیدیم که ادبیات مشروطه دارای ویژگی برجسته ی سیاسی بود و هدف آن در قابل درک کردن مفاهیم برای توده ی مردم قرار داشت و مقام ویژه ای نیز به بیان عفیده ی آزادی خواهان که بعدن به سختی سرکوب شدند، داد. با این حال اگرچه موج انقلابی برای مدت محدودی اراده ی خود را بر همه ی فعالیت های ادبی و هنری تحمیل کرد، ولی در برداشت ها و سبک های ادبی، عملن تحول عمده ای رخ نداد.

در دوره ی جدید، مطیوعات ادبی پیدا شدند، انجمن ها و محافل ادبی پا گرفتند و اعضای این محافل برداشت های خود را از راهی که ادبیات نو ایران بایستی از پیش می برد تبلیغ کردند. در میان این افکار و نظریات دو جریان عمده ی کهنه پرستان و نوگرایان شکل گرفت. به عنوان مثال کهنه پرستان راه حل بیدارسازی و جوان سازی شعر را بازگشت به سبک های ساده تر پیش از مغول یافتند و کوشیدند با الگو قراردادن فردوسی و نظامی و سعدی شعر فارسی را زنده سازند. در مقابل آنان، متجددان و نوگرایان تصمیم گرفتند از سنت کلاسیک شعر فارسی که به نظز آنان قواعد و قوانینش به قدری مرده بود که از بسط افکار شاعر جلوگیری می کرد، به طور کامل ببرند و شعر اروپایی را (به ویژه شعر رمانتیک فرانسوی را که به نظر آنان به دلیل قالب دلبخواهی و آسانی بیانش برای بیان مسایل دنیای نو به ترین وسیله بود) الگوی خود قرار دادند. دنباله . . .
 

وظیفه ی انتقاد در ادبیات

دکتر فاطمه سیاح

دکتر فاطمه سیاح یکی از نخستین صاحب نظران و نظریه پردازان تئوری و نقد ادبی در ایران است که در این زمینه تحصیلات دانشگاهی داشت و به گونه ی علمی با نقد ادبی و تئوری های نوین ادبیات دوران خود آشنا بود. او در سال ۱۲۸۱ خورشیدی در شهر مسکو - در یک خانواده ی  مهاجر ایرانی- زاده شد. تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی خود را در همین شهر گذراند و از دانشکده ی ادبیات « اونیورسیته مسکو» در رشته ی ادبیات اروپا و نقد و تئوری ادبیات، موفق به دریافت دانش نامه ی دکترا شد. او رساله ی دکترای خود را در باره ی « آناتول فرانس» نوشت که با درجه ی عالی پذیرفته شد. سپس به  مدت چهار سال در کلاس های دانشگاهی مسکو به آموزش ادبیات اروپایی، نقد ادبی و تاریخ ادبیات سرگرم بود. پس از آن در سال ۱۳۱۳ خ به ایران آمد و در همان سال در کنگره ی هزاره ی فردوسی شرکت کرد. در سال ۱۳۱۴خ به خدمت وزارت فرهنگ در آمد و معاون اداره ی آموزش بانوان شد. دنباله . . . 

7

 

مینی مالیسم و ادبیات داستانی

(بخش نخست)

در دهه ی ۱۹٦۰ میلادی جنبش مینی مالیسم در بیش تر هنرها از موسیقی و ادبیات تا هنرهای تجسمی رخنه کرد و شکل ویژه و منحصر به فرد خود را یافت و در ادبیات داستانی به نوع داستان کوتاه در آمد. از مهم ترین ویژگی های این نوع داستان کوتاه می توان پیرنگِ (طرح) (۱) ساده، زمان و مکان محدود و استفاده از گفت و گو را نام برد.

«سامرست موام» (۲) زمان پیدایش داستان کوتاه (۳) را تا انسان های اولیه که گرد آتش می نشستند و حادثه ی عجیب و غریبی که دیده اند را تعریف می کردند به عقب می برد، زمانی که وی آن را «ظلمت زمان» می خواند و ادامه ی آن را تا نقالی در مشرق زمین و حکایت های فناناپذیر «هزار و یک شب» می آورد، اما داستان کوتاه را به عنوان یک نوع (۴) ادبی مربوط به سده ی نوزدهم می داند: «گمان می کنم فقط در سده ی نوزدهم بود که داستان کوتاه رواج یافت. رواجی که سبب شد داستان کوتاه یکی از انواع مهم تولید ادبی شود.» [۷- برگ ۳۲۱]

در چند سده ی پیش – سده ی شانزدهم تا هیجدهم میلادی- در اروپا به روایت ها و حکایت های منثور داستانی را که شخصیت ها یا کنش هایشان معرف زندگی روزمره شان بود «نوول» (۵) می گفتند. [۴- برگ ۱۷] اما واژه ی داستان کوتاه و تعریف آن به سال ۱۹۳۳ میلادی بازمی گردد که در ضمیمه ی فرهنگ آکسفورد رسمن به عنوان محصولی ادبی وارد واژگان خوانندگان انگلیسی زبان شد. [۴- برگ ۳]

دهه ی ۱۹٦۰ میلادی، زمانی که دنیای مدرن سنگش به در بسته خورده بود، هنر و دیگر پدیده های اجتماعی به دنیای جدید پا گذاردند که امروز با واژه ی «پسامدرن» شناخته می شود. در همان دهه بود که هنر داستان کوتاه مینی مالیسم در ادامه ی داستان های کوتاه یک صد ساله، جای خود را باز کرد.
رسیدن به یک مشخصه و اصل واحد در مینی مالیسم داستانی کاری ناشدنی می نماید، زیرا مینی مالیسم ادبیات داستانی را با معانی متعددی خوانده اند: «کوتاه نویسی»،  «داستانِ کوتاهِ کوتاه». از طرفی «آثار پدید آمده مینی مالیستی در جهان آن قدر با هم متفاوت است که کم تر می توان اصل های متباینی در آن ها یافت. به همین دلیل این داستان ها اغلب کم تر شبیه به هم در می آیند.» [۲– برگ ۳٦]  دنباله . . .

دشمن دانا یلندت می کند بر زمینت می زند نادان دوست

اینترنت افزون بر سود‌هایی که دارد این زیان را دارد که جهل‌گستری را نیز آسان کرده است! و بسیاری نیز متاسفانه بدون اندیشیدن یا بررسی، هر چه به دست‌شان می‌رسد پخش می‌کنند و از دیگران نیز می‌خواهند همین کار را بکنند!

در این جا با نمونه ای از این آگاهی رسانی های نادرست آشنا شوید.

باور به‌ «نحوست‌ تربیع‌» و تأثیر آن‌ بر آثار ادبی و هنری

(بریدن‌ گوشه‌ای‌ از سند برای‌ از بین‌ بردن‌ شكل‌ چهارگوشِ آن)

كسانی‌ كه‌ مستقیمن با اسناد تاریخی‌ سروكار دارند، احتمالن بریدگی‌ گوشه ی‌ سمت‌ راست‌ پایین‌ برخی‌ از اسناد توجه‌شان‌ را به‌ خود جلب‌ كرده‌ است‌. هدف‌ این‌ گفتار‌، ارایه ی‌ پیشینه‌ و ریشه‌یابی‌ این موضوع‌، و سیر تحول‌ شكل‌ این‌ پدیده‌ در اسناد تاریخی‌ است‌. ما همچنین‌ كوشیده‌ایم‌ گسترش‌ این‌ اندیشه‌ در دیگر هنرها را به‌ اجمال‌ مورد بررسی‌ قرار دهیم‌.

در میان‌ سندپژوهان‌ معاصر، هریبرت‌ بوسه‌ در بررسی‌ فرمان های‌ صفوی‌ این‌ موضوع‌ را مورد توجه‌ قرار داده‌ و به‌ نقل‌ از شاردن‌ این‌ امر را خرافی‌ و نشان‌ از نقص‌ در همه ی‌ امور دنیوی‌ می‌داند. وی‌ سپس‌ می افزاید كه‌ «ما هیچ‌ توضیحی‌ نداریم‌ كه‌ به‌ این‌ مطلب‌ اضافه‌ كنیم‌.»

اما این‌ سنت‌ پیشینه‌ای‌ درازتر از دوره ی‌ صفوی‌ دارد و با یك‌ بررسی‌ كوتاه‌ می‌توان‌ این‌ اندیشه‌ را در اسناد پیش‌ و پس‌ از دوره ی‌ صفوی‌ نیز ردیابی‌ كرد. افزون بر اشاره ی‌ ضمنی‌ ابوریحان‌ بیرونی‌، كهن‌ترین‌ منبعی‌ كه‌ به‌ صراحت‌ به‌ این‌ موضع‌ اشاره‌ دارد، كتاب‌ ارزشمند دستور دبیری‌ (سده ی‌ ششم‌) است‌: «و چون‌ درخواهد نبشتن‌، اگر یك‌ گوشه ی‌ پایان‌ كاغذ قدری‌ بیاندازد تا شكل‌ مربعی‌ باطل‌ شود. كی‌ تربیع‌ شكل‌ نحوست‌ است‌.»

مؤلفان‌ دستور الكاتب‌ و نفایس‌ الفنون‌ (سده ی‌ هشتم‌) نیز صریحن بر برش‌ گوشه‌ای‌ از سند برای‌ از میان بردن‌ شكل‌ چهارگوشِ آن‌ تأكید كرده‌اند. در شعر شاعران‌ بزرگ‌ نیز نمونه‌هایی‌ از این‌ اشاره‌ را می‌توان‌ یافت‌ از جمله‌ در این‌ بیت‌ مولانا و اشاره ی‌ ظریف‌ او به‌ گرفتن‌ گوشه‌: دنباله . . .

دو قرن سکوت زبان فارسی یا دو قرن غیبت کاغذ؟

در تیرماه امسال برای شرکت در چهارمین همایش سالانه ی "انجمن نسخه های خطی اسلامی" (TIMA)، که من عضو کمیته ی تصحیح و انتشار آن هستم، به کمبریج رفتم. سخن رانی خود را با عنوان «کتاب شناسی متن های چاپی در ایران» به صورت پوستر ارایه کردم. پس از پایان همایش، بی فاصله راهی آکسفورد شدم تا در همایش دیگری که بخش ایران شناسی دانشگاه آکسفورد با همکاری دانشگاه لیدن با عنوان «خیزش یا طلوع زبان فارسی» (The Rise of Persian Renaissance) برگزار می کرد، شرکت جویم. موضوع سخن رانی من «سنّت شفاهی آموزش در سده های نخستین و نقش سماع و عرض و مقابله در تصحیح متن ها» بود.
در سال های گذشته به دلیل مطالعه های پراکنده ای که درباره مباحث نسخه شناسی ــ به ویژه  کاغذ که عنصر اصلی در تولید نسخه ی خطی است ــ داشتم، به مساله ای پی بردم که به نظرم بدیع می نمود، ولی نمی خواستم آن را بدون پشتوانه ی مطالعاتی گسترده مطرح کنم. حضور در همایش «خیزش زبان فارسي» در آکسفورد، فرصتی بود که نخست این فرضیه را در یک مجمع علمی خارج از کشور طرح کنم. نمی دانم تاکنون کسی این مساله را پیش از این جایی نوشته یا گفته، از این رو اگر حرف قابلی باشد برای نخستین بار است که مطرح می شود. دنباله . . .

از عاشقانه تا مادرانه، از غزل تا روایت

(درباره ی سیمین بهبهانی)

اگر انقلاب مشروطیت را آغاز بیداری ایران از گذر آشنایی با مدرنیته یا تجدد بدانیم، دگرگونی نثر، تولد شعر نو، و پدیداری رمان و داستان کوتاه به مفهوم امروزی را هم رویدادهایی انقلابی می بینیم که پایه گذار ادبیات مدرن ایرانند.

در این دوره ی صد ساله در میان شاعران زن سه تن نام آورترینند: پروین اعتصامی، سیمین بهبهانی، و فروغ فرخزاد. مقایسه ی این سه موضوع مقاله هایی {از میهن بهرامی و پرتو نوری علا در نیمه ی دیگر. جلد ۲. شماره ی ۱. ۱۳۷۲} بوده است. در این نوشته محور سیمین بهبهانی است، اما به ناگزیر به دو دیگر به ویژه پروین اعتصامی هم پرداخته می شود. تصویر ماندگار این سه شاعر زن نامدار در ذهن من تصویر دو دختر و یک مادر است و اشاره ی به آن در همین آغاز از این روست که نقطه ی آغاز تامل من در موضوع این نوشته بوده است.

پروین چند ماهی پس ازانقلاب مشروطه (۱۲۸۵ش) به دنیا می آید؛ به یمن داشتن پدری آزادی خواه و اهل ادب فرصت آشنایی با خواسته های انقلاب و نیز ادبیات کلاسیک را می یابد؛ و در عمری ناکام و نا تمام که در اختناق رضا شاهی به پایان می رسد، بی اعتنا به گرایش های پیدا و ناپیدای نو در شعر، همه ی ذوقش را در پروراندن مضمون های اخلاقی، عرفانی و اجتماعی در قالب های کهن به کار می گیرد. دنباله . . .

 

                                                          دلشوره های واژه سازی

 

 

سیدعباس سیدمحمدی خواسته است که درباره‌ی واژه‌سازی بحث کنیم. متاسفانه سرم خیلی شلوغ است و نمی‌رسم وارد بحث مفصل بشوم. دو سه روز پیش هم سیدمحمدی در نظری که پای نوشته‌ی پیشین من درباره‌ی ریشه شناسی عامیانه گذاشته، نظر داریوش آشوری را درباره‌ی کارهای دکتر حیدری ملایری نقل کرده است. از این رو می‌خواهم کمی به این دو مطلب بپردازم.
نخست سخن سیدمحمدی را که در وبلاگش نوشته، نقل می‌کنم:

«ممکن است آن استاد در زمینه‌ی ساختارهای زبانی بسیار کار کند و اطلاعات واژگانی و ریشه‌شناسی و دیگر اطلاعات زبانی‌اش از زبان های ایران باستان قابل توجه باشد، ولی واژه‌سازی‌اش غیرشفاف و بدون بخت قبول باشد، مانند استاد دکتر محمد حیدری ی ملایری، که واژه‌ی "دیسول" را در برابر فرمول می‌سازد، و واژه‌ی "نپاهشگاه" را در برابر رصدخانه می‌سازد (به راستی، چه ضرورت ادبی یا زبانی یا علمی برای برساختن واژه‌ای به جای «رصدخانه» هست؟) و واژه‌ی "هموگش" را در برابر equation / معادله می‌سازد. ... دنباله . . .

نگاهی تازه به دیرینگی زبان فارسی

 و تأثیر آن

بر ادبیات عربی دوره ی جاهلیت

دست نویس مقاله ی مهم و روشنگرانه ی زیر را استاد تُردی‌بانو بردی‌یوا در سال ۱۳۷۴ به من سپرد تا پس از برگردان به فارسی در ایران منتشر کنم. من نیز آن را در نخستین شماره ی «مجموعه‌ مقاله‌های پژوهش‌های ایرانی» (سال ۱۳۸۰، برگ های ۵۳ تا ۵۹) منتشر کردم. از آن جا که این گفتار تاکنون در اینترنت منتشر نشده بود، آن را با ویرایش دوباره و اندکی کوتاه کردن در دسترس علاقه‌مندان می‌گذارم. این ویرایش فقط شامل نثر مقاله می‌شود و محتوای آن تغییری نکرده است.

این مقاله زمان پیدایش زبان فارسی را تا چند سده به عقب می‌برد و نقض کننده ی فرضیه ی پیدایش زبان فارسی در سده‌های نخستین پس از اسلام است. توجه به این مقاله و مقاله‌های گوناگون دیگر در این زمینه، نشان می‌دهد که دادن هویت عربی به هر واژه‌ و ترکیبی که ساختاری عربی‌مآب دارد، همواره درست نیست و بسیاری از واژه‌هایی که عربی دانسته می‌شوند، دارای ریشه‌ای در زبان‌های ایرانی و دیگر زبان‌های متداول در بین‌النهرین باستان دارد. این مقاله همچنین نشانگر نفوذ فراوان زبان فارسی در شبه‌جزیره ی عصر جاهلی است و نشان می‌دهد که آمیختن این زبان‌ها و به ویژه تأثیرپذیری زبان عربی از زبان فارسی، مدت‌ها پیش از آمدن اسلام آغاز شده است.

یادآوری این نکته نیز ضروری است که اصطلاح «جاهلی» در سراسر این گفتار برای تحقیر و تخفیف به کار برده نشده و صرفن یک اصطلاح متداول و شناخته‌شده برای دوران پیش از اسلام در شبه‌جزیره است. (م)  دنباله . . .

قلط املاعی

غلط املایی

به جز مردم لاابالی و بی­مبالات، هیچ­کس نیست که پیش از بیرون رفتن از خانه و گام نهادن در کوچه دست کم روزی یک بار، خود را در آیینه نبیند و وضع سر و لباس و کفش و کلاه خود را تحت مراقبت نیاورد، و ایرادها و بی‏نظمی‏ها و آشفتگی­های شکل ظاهر خویش را به شکلی بر طرف و درست نکنند.

چرا ؟
برای آن که انسان، در ذات خودخواه است و خود را از هیچ­کس کم تر و پست­تر نمی‏شمارد، و بر او بسی ناگوار است که با اندامی ناساز و شکل و ریختی منکر در برابر دیگران جلوه کند و دیگران در ظاهر او عیب و نقصی قابل سرزنش و خرده‏گیری ببینند و بر او بخندند.
این توجه و دقت در رفع عیب های ظاهری به هر نظر که تعبیر شود، به شرط آن که به حد خودآرایی و ظاهرسازی نرسد، ستودنی است. چه برای انسان دردی بدتر از آن نیست که مورد عیب­جویی هرکس و ناکس قرار گیرد و به علت عیبی که رفع آن بسیار آسان بوده، انگشت نمای این و آن واقع شود.
اما شگفت در این­جاست که غالب همین مردم که برای رفع عیب­جویی دیگران، درحفظ ظاهر گاهی از حد اعتدال نیز گام فراتر می­گذارند، هر روز در گفته و نوشته­ی خود، مرتکب هزار غلط انشایی و املایی می‏شوند و متوجه نیستند که به علت نوشتن نادرست و بی‏اندام، تا چه حد مورد طعنه و ریشخند خاص و عامند و چون تأثر و تألّمی هم از این بابت ندارند به هیچ­ روی درصدد رفع این عیب بزرگ نیز بر نمی‏آیند. دنباله . . .

دگرگونی های زبان فارسی

دگرگونی یکم : اوستا
دگرگونی دوم : ماد
دگرگونی سوم : فارسی قدیم
دگرگونی چهارم : پهلوی
دگرگونی پنجم : پیدایش زبان دری
دگرگونی ششم : آمیزش زبان دری با عربی

ما باید بدانیم که از نژاد یک ملت متمدنی بوده و هستیم، و یکی از آثار تمدن ما زبان ماست. متاسفم که هنوز واژه های فارسی که در کتاب ها و شعرها و در نزد صنعتگران و پیشه وران و برزگران ایران امانت مانده است، گرد نیامده و فرهنگ خوبی فراهم نیامده است. و همچنین در صرف و نحو و دیگر قاعده های این زبان شیرین و کهنسال و وسیع، کتابی که نتیجه ی کوشش های شماری از دانشمندان مسلم باشد تدوین نشده است. از این سبب می گویند که زبان فارسی از زبان های غیر مستغنی و درجه دوم حهان است، و من مدعی ام که اگر داد زبان فارسی را بدهند و همان زحمت هایی که در آرایش و گردآوری زبان عربی و فرانسه و غیره کشیده شده، درباره ی زبان فارسی کشیده شود، یکی از زبان های درجه ی یک حهان خواهد بود. این سخن بگذار تا وقت دگر. فعلن مراد آن است که قدری درباره ی تاریخ زبان فارسی، تا اندازه ای که برای خوانندگان سودمند تصور شود، گفت و گو کنیم. دنباله . . .

مسایل جامعه شناسی ادبیات در ایران

موضوعی كه درباره ی آن باید سخن بگوییم، كمی پیچیده است؛ یعنی مساله ی ادبیات جامعه‌شناسی! در ایران امروز ”جامعه‌شناسی ادبیات“ است. محصول بزرگ جامعه ما در سطح بین‌الملل ادبیات ماست. مساله كشوری مانند انگلستان، سیاست؛ آلمان، فلسفه و ایران ادبیات آن است. بنابراین اگر كاری برای این مساله انجام می‌شود باید جدی و دور از ندانم كاری و سردرگمی باشد. البته این طور نیست كه فكر كنیم تنها در ایران سردرگمی درباره ی  "جامعه‌شناسی ادبیات" وجود دارد. حتا در فرانسه هم گاهی نویسندگانی چه بسا مشهور پیدا می‌شوند كه به این مساله درست نپرداخته‌اند.

به تر است در این جا نخست به وضعیت موجود بپردازم. نخستین مشكلی كه در ایران درباره ی جامعه‌شناسی ادبیات داریم سوء تفاهم درباره ی آن است. این سوء تفاهم تنها در سطح افراد معمولی نیست، بلكه در حوزه‌های آكادمیك و حتا در وزارت علوم نیز وجود دارد. اكنون درسی در سر فصل های درس های جامعه‌شناسی در وزارت علوم به نام «جامعه‌شناسی در ادبیات» وجود دارد. این اسم «مصوب» غلط است زیرا ادبیات یك شاخه ی هنری است و جامعه‌شناسی علم است. جامعه‌شناسی قاعده ها و روش خود را دارد و هنر نیز ضابطه ها و نظم خود را. ما نمی‌توانیم از كانت كه در دویست سال پیش، هنر را قاعده های نظم احساسات و علم را قاعده های نظم ادراكات تعریف می‌كند عقب‌تر باشیم. دنباله . . .

 

"پژوهش" و "جستار"

(دانش جو، دانشگاه و روزگار ما)

وقتی زنده‌یاد شاهرخ مسكوب در بیمارستانی در پاریس درگذشت و پیكر او را برای به خاك‌سپاری به سرزمین محبوبش – ایران – آوردند، در برخی از شهرها، از آن‌جمله در اصفهان، مراسمی در گرامی‌داشت یاد او برپا شد؛ و به قول «شهریار» «یك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود». در همان زمان دختر خانم جوانی كه در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی، از یكی از دانشگاه‌های معتبر دولتی مدرك «كارشناسی» داشت، از من پرسید: «شاهرخ مسكوب كی بود؟».

این پرسش ساده مرا به یاد ماجرایی انداخت كه چند سال پیش یك دبیر با سابقه‌ی ادبیات، كه او هم از همان دانشگاه مدرك لیسانس داشت، پس از سال‌ها تدریس ادبیات فارسی و در شرف بازنشستگی، وقتی صحبت  از حافظ‌ خلخالی، حافظ غنی – قزوینی، حافظ خانلری، حافظ نیساری، حافظ سایه، ... در میان بود، حیرت‌زده پرسید: مگر حافظ یك دیوان بیش تر دارد؟

نمونه‌های دیگری هم هست. مثلن در اواسط مهرماه گذشته، دوستی كه در یك دانشگاه دولتی، نمی‌دانم در كدام رشته‌ی هنری، عكاسی درس می‌دهد، در مسیر بازگشت از دانشگاه، سری به محل كار من زد و ساعتی پیش من ماند. او می‌گفت پرسش‌نامه‌هایی را به دانش جویان داده تا اطلاعات عمومی آنان را از مقوله‌های گوناگون ادبی و هنری محك بزند و لابد برنامه‌ی درسی‌اش را بر اساس آن تنظیم كند. پاسخ‌هایی را كه دانش جوها داده بودند حالا به یاد ندارم؛ اما یادم است كه گفت هیچ‌كدام از دانش جویان اسم ساعدی و گلستان و چوبك و علوی را نشنیده بودند. دنباله . . .

مدیحه سرایی در ادبیات فارسی

مدیحه سرایی در ادب فارسی

در نگاه نخست به شعرهای مدیح ممکن است كه خواننده‌ی عصر ما بگوید: چه سود از خواندن مجموعه‌ای از تملق كه یاوه‌گویی حرّاف، و گیرم با ذوق، نثار یك مشت قلدُر آدم‌كش و بی‌رحم در هشت صد سال پیش كرده است، به من چه كه امروز از زبان انوری بخوانم: گر دل و دست، بحر و كان باشد / دل و دستِ خدایگان باشد
ولی چنین برخوردی، چندان خردمندانه نیست، زیرا شعر مدیح، گذشته از ارزش های هنری‌ای كه می‌تواند داشته باشد، یك ارزش اجتماعی و تاریخی عام نیز دارد كه رسیدگی به ژرفای آن ما را با گذشته‌ی اجتماعی ما، بیش از هر سندِ مستقیم تاریخی، آشنا می‌كند و اگر روزی بخواهیم تاریخ اجتماعی مردم ایران را قدری دقیق‌تر از آن چه تاكنون شناخته شده است، مورد بررسی قرار دهیم، كاوش در اعماق این مدیحه‌ها به ترین زمینه‌ی این‌گونه مطالعات می‌تواند باشد.   دنباله . . .

ویژگی های یک ترجمه ی خوب ادبی

هنر ترجمه

از نظر همه ی اهل فن، ترجمه ی خوب و موفق ادبی آن ترجمه ای است که بتواند به پرسش های هفتگانه ی زیر پاسخ مثبت بدهد: دنباله . . .

تاثیر ترجمه بر زبان و ادبیات فارسی

تاثیر ترجمه بر زبان فارسی

تحول آغازین ادبیات فارسی معاصر در چندین پژوهش مهم بررسی شده است. این پژوهش ها که با نوشته های ادوارد جی براون درباره ی گرایش های ادبی معاصر آغاز شد، چندین پژوهش مهم درباره جنبه های خاص و عام ادبیات فارسی را در پی آورد. این پژوهش ها نکته های زیادی درباره ی روزنامه نگاری و ابداع مقاله ی مطبوعاتی، نخستین تجربه ها در زمینه ی ادبیات داستانی، و کوشش برای بازآفرینی نمایش‌نامه هایی به سبک اروپایی در فرهنگ ایرانی به ما آموخته‌اند. با این حال، هنوز چندین پرسش مهم درباره این دوره بی پاسخ مانده است. این پرسش ها تأثیر خاص ترجمه ی ادبی و تأثیر اقتباس ادبی در تکامل ادبیات فارسی معاصر را مورد توجه قرار می دهند: دنباله . . .

  تصویر پردازی در شعر و ادب فارسی

 خانم آنه ماری شیمل که سال ها استاد و صاحب کرسی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه های گوناگون بوده است، کتاب های متعددی در زمینه ی ادب فارسی نگاشته است که یکی از آن ها کتاب "زربفت دو رنگ" او است. این کتاب درباره ی تصویر پردازی در شعر و ادب فارسی است. حانم شیمل در این کتاب دانش وسیع خود را در شعر و ادب فارسی با ظرافت زنانه، لطافت طبع، نازک اندیشی و تیزبینی در هم آمیخته و کتابی فراهم آورده که هر پژوهشگر و دانش جوی شعر و ادب فارسی باید آن را در دسترس داشته باشد. دنباله . . .

غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی

 آموزش فارسی

غلط مشهور در توصیف دو دسته به کار برده می شود:

دسته ی نخست کسانی هستند که از رهگذر سالوسی و ریاکاری در زمره ی نیک مردان جای می گیرند. در باره ی این  " کندم نماهای جو فروش " می گویند:  فلانی غلط مشهور است، یعنی نان پرهیزکاری می خورد ولی " چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کند ".

دسته ی دوم آن واژه ها و عباراتی است که بر خلاف حقایق تاریخی و یا آیین دستور زبان و صرف و نحو آن، بر زبان ها جاری است.

اکنون به نمونه های گوناگون این غلط های رایج در زبان فارسی که پرهیز از گفتن آن ها بایسته است دقت کنید : دنباله . . . 

فردوسی در هاله ای از افسانه ها

 

برخی از دانشمندان و صاحب نطران نکته سنج ایرانی و خارجی که به ویژه در ٨٠ سال گذشته به مطالعه و پژوهش درباره ی فردوسی، حماسه سرای بزرگ ایران پرداخته اند، بارها به این موضوع اشاره کرده اند که نویسندگان مقدمه ی بایسنغری و برخی از تذکره نویسان پیش از آنان، درباره ی زندگی و شخصیت فردوسی به افسانه سرایی پرداخته و داستان های دروغ و خیالی و کودکانه جعل کرده اند و سپس از راه این گونه کتاب ها، نادرست ترین تصورات درباره ی فردوسی در ذهن مردم ایران زمین راه یافته که گاه حتا برخی از پژوهشگران ایرانی و خارجی معاصر را نیز منحرف ساخته است. دنباله . . .

  نقش انقلاب مشروطه در

پیدایش ادبيات نو كودكان و نوجوانان

ادبیات کودکان 

ادبيات كودكان نه به عنوان يك "نهاد"‌ بلكه به عنوان يك "مفهوم" در تاريخ ادبیات جهان و ایران وجود دارد. اما آن چيزی كه از سال ١٨۵٠م در دنيای غرب وجود دارد،‌ اين است كه ادبيات كودكان پس از این زمان به نهاد مستقلی افزون بر خانواده و آموزش و پرورش تبديل گردیده است. نهادهای انسانی يعنی خانواده و آموزش و پرورش،‌ ادبيات كودكان را در دل خود پرورش می‌دهند، ولی پس از آن ادبيات كودكان وارد مرحله ی ديگری می ‌شود كه به آن مرحله ی "نهادهای پسابنيادين" يا ثانويه Secondary Institution می‌گويند كه حيات مستقلی دارد. و آن چيزی كه هم به صورت مفهومی و هم به شکل نهادین وارد جامعه ی ايران شده است،‌ از دوره ی مشروطه است. در دوره ی پيش از آن، ادبيات كودكان در ایران البته در چارچوب يك مفهوم سنتی وجود دارد، ولی پس از آن است که به مفهوم مدرن در جامعه ی ايران آغاز به شكل‌گيری می ‌كند و به عنوان بخشی از انديشه و تفكر دنيای غرب، رفته رفته به شکلی نهادین تاثيرات خود را بر جامعه ما می ‌گذارد. دنباله . . .

زمینه های روان شناختی "تخلص" در شعر فارسی

تخلص در شعر فارسی

شعر فارسی، به عنوان یکی از برجسته‏ترین و گسترده ‏ترین آثار فرهنگِ بشری، همواره موردِ ستایش آشنایانِ این وادی بوده است. این شعر، همان‏گونه که در حوزه ی مفاهیم و معانی ویژگی هایی دارد که آن را از شعر دیگر ملت ها امتیاز می‏بخشد، در قلمرو ساخت و صورت هم از برخی ویژگی ها برخوردار است که در ادبیّات جهان، یا بی‏همانند است یا موردهای مشابه بسیار کم دارد. مانند ردیف ـ با وسعتی که در شعر فارسی دارد و با نقشِ خلاّقی که در تاریخِ شعرِ فارسی داشته است ـ در ادبیّات جهانی بی‏سابقه است (۱). برخی دیگر از ویژگی های شعر فارسی نیز مشابه اگر داشته باشد، بسیار اندک است. در این یادداشت به یکی از ویژگی های شعر فارسی می‏پردازیم و آن مسأله ی «تخلّص» است که به این گستردگی و شمول، که در شعرِ فارسی دیده می‏شود.  دنباله . . .

فارسی گویی فارسی زبانان

قتد پارسی

حیات زبان فارسی در كوچه و خیابان را میزان آشنایی و درك ما از این زبان رقم می زند. تابلوهای تبلیغاتی، دست نوشته های پشت شیشه ی مغازه ها، پارچه نوشته های سازمان های گوناگون و مجموعه اعلان ها و ابزاری كه برای اطلاع رسانی در سطح شهر، چند جمله كوتاه را یدك می كشند، برآیند همان درك كلی مردم و مسئولان از زبان فارسی است.
با مطالعه و تفكیك نوشته های در و دیوار و مغازه ها و خیابان ها به آسانی می توانیم به دسته بندی قبیله های زبانی گوناگون دست پیدا كنیم كه در آن ها می توان سطح های زبانی صتف ها و قشرهای گوناگون را بازشناخت. دنباله . . .

در آشپزخانه ی زبان فارسی

(نگاهی به کاربرد فعل "خوردن" در زبان فارسی)

فعل

درنگی در زبان فارسی و گفت و گوی روزمره ی فارسی‌زبانان و نگاهی به شمار عبارت ها و استعاره هایی که در این زبان برای فعل «خوردن» و انواع خوراکی ها به کار می رود،  موجب شگفتی هر پژوهنده ای می‌شود.  گرچه می­توان حدس زد که در همه ی فرهنگ­ها استعاره هایی در رابطه با خوردن و خوراکی ها موجود باشد. لیکن خوردن و مسایل مربوط به آن، چنان با فرهنگ و زبان فارسی آمیخته شده است که می‌توان ادعا کرد که حذف این استعاره‌ها از زبان فارسی، ارتباط فارسی زبانان را با واقعیت مادی  اگر نه گسسته، بلکه دست کم به شدت مختل می‌ سازد و شرح  بسیاری از حالت های روحی ـ روانی و موقعیت‌های گوناگون اجتماعی را اگر نه ناممکن، دست کم بسیار محدود می‌کند. ذهن فارسی‌زبانان در موقعیت‌های گوناگون و بسیار متفاوت زندگی روزمره، از عبارت های ساخته شده از فعل "خوردن" استفاده می‌کند و ما برای نمایاندن دامنه گسترده ی این کاربرد، تنها نمونه‌هایی از آن ها را در زیر می آوریم : دنباله . . .

8

 

نام "نوروز" در انگلیسی

نوروز

در سال های اخیر كه نوروز كاربُردی جهان شمول تر و فراگیرتر از پیش یافته و كم كم به گونه ی یك كلیدواژه ی ایرانی از سوی مردم دیگر كشورها شناخته شده و وارد ِ فرهنگ ِ زبان های بزرگ جهانی و نیز زبانزد ِ بسیاری از مردم جهان و كارگزاران نهادهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی گردیده است، ضرورت نگاشتن درست آن در رسانه های چاپی و الكترونیك در متن های جُز فارسی و حتا گاه متن های فارسی كه از سر ِ ناگزیری به خط لاتین نوشته می شوند، پیش آمده است.
امّا همگان در نگارش این واژه، شیوه و املایی یكسان به كار نمی برند و درنتیجه، این امر، آشفتگی بسیاری در كار ِ شناساندن جشن بزرگ ملی ما به دیگران، پدیدآورده است. دنباله . . .

روابط خانوادگی در ادبیات عامیانه ی  ایران

 

با آن که بسیاری از اصلاحات در قانون خانواده ی ایران از قوانین غیر ایرانی، به ویژه قوانین اروپایی ریشه گرفته است، ولی منبع اصلی  "قانون خانواده" ی کنونی ایران، در حقیقت حقوق شیعه اثنا عشری است. (۳)
با این حال ما ناگزیریم منبع دیگر این تأثیر گذاری، یعنی "سنت و عرف" را نیز در توضیح و تعبیر قوانین خانواده در ایران بشناسیم. قصد این مقاله پژوهش در این زمینه ی گسترده نیست، بلکه ارایه ی نشانه هایی از گرایش‌ها در روابط خانوادگی میان زنان و شوهران، پدران و مادران و فرزندان و جز آن است که در ادبیات عامه ی ایران نیز متجلی است. مایه ی اصلی ادبیات عامیانه در بیش تر موارد بسیار کهنه است، با این حال چون این ادبیات از یک سو عقاید عامه را بارتاب می دهد، و از سوی دیگر نیز بر این عقاید تأثیر می‌گذارد. بررسی و ارزیابی آن، و نیز تعیین مقبولیتی که به اصلاحات و قانون گذاری اجتماعی می‌دهد، ارزشمند است. (٤)
در ادبیات عامه ی ایران، برای قصه‌گوی یک داستان، سلسله مراتب خانوادگی امری بدیهی و مسلم است. این موضوع با ظرافت بسیاری در داستان "تقسیم غاز" خلاصه شده است: دنباله . . .

مسایل واژه سازی

 واژه سازی

واژه سازی مساله ای است موردی و سیر زبان فارسی و واژه سازی در این چهل – پنجاه ساله هم پشتیبان این مدعاست. حکم های کلی از این دست که می توان و باید در برابر هر واژه ی خارجی یک واژه ی فارسی گذاشت، حکمی ست نادرست و نشدنی. حکم به این که به هیچ وجه واژه نباید ساخت و واژه های خارجی را به همان صورت پذیرفت، نیز حکمی است نادرست و نشدنی. و یا تصور این که در برابر تمام مفهوم ها و نام های تازه ی فرهنگ اروپایی،  در کناب های کهن، ناگزیر برابری یافت می شود، ساده اندیشانه است. و در این میانه راه سومی هم هست:

باید دید کجا می توان یافت و باید ساخت و کجا نمی توان یافت و ساخت. یعنی سنجشی دقیق و مورد به مورد.

در این مورد هم حتا نمی توان حکم کرد که اگر امروز ساختن واژه ای برای مفهومی معین ممکن نباشد، دلیل آن است که امکان ساختن آن یا یافتن برابری دقیق تر و درست تر برای آن در آینده نیز ناممکن است، زیرا سیر زبان و آمدن واژه ها و قالب های تازه، این امکان را می دهد که پس از جا افتادن آن ها در زبان، راه برای ساختن ترکیب های تازه تر با آن ها یا ساختن شکل های قیاسیِ همانند آن ها، هموار شود. چنان که ساختن " جشنواره "  برای " فستیوال "، برای مثال، راه را برای ساختن " ماهواره " هموار کرد. و آن کس که " پیشوند"  و "پسوند " را ساخت، راه را برای ساختن " شهروند " هموار کرد و شاید راه ساختن جشنواره را نیز ساختن ِ سنگواره ( برابر فسیل ) پیش از آن هموار کرده بود. دنباله . . .

نقش و جایگاه زبان در شعر معاصر ایران

با ظهور نیما و طرح تازه‌ای كه او در شعرِ فارسی افکند، جریان شعر فارسی در مسیر تازه‌ای راه یافت و انواع جدیدی از شعر فارسی پدید آمد. نیما راهی تازه را به شاعران پس از خود نشان داد تا آنان، هر یك به فراخورِ استعداد، توانایی و ذوق خویش از آن راه، دنیاهای تازه‌ای را تجربه كند.
زبان به عنوان یكی از بنیادی‌ترین ابزارهای بیانی، در كانونِ توجه برخی از شاعران معاصر ایران قرار گرفت و در نزد آنان «زبان‌ورزی» هدفِ اساسی شعر قلمداد شد. این بخش از شعر امروز ایران با تأكید بر تكنیك، پرهیز از استعاره‌پردازی و تزیین‌گرایی و فاصله‌گیری از ادبیت در شعر، تلاش می‌كند تا شعری كاملن متفاوت باشد و راهی تازه را برگشاید و بازنماید. اما پافشاری مداوم شیفتگان "شعرِ زبان‌گرا" بر نحوشكنی‌های پی در پی، زمینه‌ی سوءِتفاهمی گزنده را برای بسیاری از نوآمدگان امروز فراهم آورده است و آن سوءتفاهم گزنده این است كه به جای آن كه شعر را یك آفرینش هنری گمان كنند، آن را تا حد یك پدیده‌ی فنی پایین می‌آورند.

جهت گیری عمومی شعر کلاسیک فارسی به سوی زبان و بیانی فاخر و رسمی است و بسیاری از واژه‌ها و ساخت‌های زبانی را به جرم «غیرشاعرانه بودن» به خود راه نمی‌دهد. به همین دلیل، از بیان طبیعی و منطق معمول كلام فاصله گرفته است. تنگنای وزن و قافیه نیز در افزایش این فاصله سهم زیادی دارد. ما از قله‌های سرافراز و غرورآفرین شعر فارسی كه بگذریم، انبوه شاعرانِ مقلد را می‌بینیم كه یا درك شایسته‌ای از زمانِ خویش نداشته‌اند یا آن چه که آن روز پنداشته‌اند، با شرایط امروزِ جامعه‌ی ما و با زیبایی شناسی معاصر سازگاری ندارد. دنباله . . .

درباره ی تغییر خط فارسی

 

بارها خوانندگان از ما پرسیده اند که درباره ی تغییر خط فارسی و به ویژه  تبدیل آن به خط لاتینی چه عقیده ای داریم ؟ نخست باید دانست که هیچ خطی در دنیا کامل نبوده و نیست و اگر بخواهیم خطی داشته باشیم که صوت های گفتار را تمامی ثبت کند، چنان که خواننده، از روی علامت های خط، درست به صورت ملفوظ کلمات پی ببرد، علامت های آن به اندازه ای فراوان می شود که آموختن و به کار بردن خط را بسیار دشوار می کند.

دیگر آن که،  میان خط هایی که در کشورهای گوناگون جهان و نزد ملت های مختلف معمول است، البته برخی نارساتر، برخی  کامل تر، برخی آسان تر و برخی دیگر دشوارتر است. از خط چینی که برای هر کلمه علامتی جداگانه دارد و نشانه های خطی آن غالبن نه بر لفظ، بلکه بر معنی دلالت می کند و از خط ژاپنی که پس از چینی از دشوارترین خط های دنیا است در این جا گفت و گو نمی کنیم. اما میان خط هایی که نزد ملت های غربی متداول است، و درست یا نادرست، امروز چشم همه ی ما به ایشان است، باز بزخی در کمال دشواری و نارسایی است. در باره ی نقص های  خط انگلیسی و فرانسوی دانشمندان آن دو کشور خود بحث های مفصل و دقیق و گاهی پرشور کرده اند، تا آن جا که یکی از دانشمندان فرانسه خط امروزی متداول در آن کشور را " شرمساری ملی " خوانده است.

نقص هایی که برای خط فارسی برشمرده اند این ها است : دنباله . . .

"ماشین نوشته" ها

(ادبیات رانندگان جاده ها)

ماشین نوشته

کم تر کسی را می یابیم که در جاده های ايران سفر کرده باشد و بگويد که هرگز خودرويی را ندیده است که روی آن بيت شعر يا عبارتی (معمولن از دیدگاه ادبی کم مايه ولی گاه زيرکانه) نوشته شده است.

مسافرانی که در پس اين خودروها حرکت می کنند، با چشم برداشتن از جاده و اطراف، کنجکاوانه اين بیت ها و عبارت ها را می خوانند و از خواندن آن ها گاه شاد و گاه از معنای نهفته در آن ها رنجيده می شوند. اين نوشته ها معمولن پیرامون موضوع های عاشقانه، عاطفی و يا مذهبی هستند. دنباله . . .

 فرهنگ شادمانی در ادب فارسی
(نگاهی تازه به زندگی و شخصیت ملانصرالدین)
(حاجی فیروز = ملانصرالدین)

ملانصرالدین و خرش

فرهنگ شادمانی، بخشی از فرهنگ زندگی است. شادمانی و خندستانی کردن در ادب فارسی سه بخش مهم دارد:

- هزل: رسوا کردن و برهنه کردن خصوصیات فردی و پنهانی افراد است که دنیای ممنوعه ها را نیز در بر می گیرد. مانند: هزلیات سعدی و مولانا و...

- هجو: نیشخندی است بر اخلاق و منش ها ی انسان ها  که جنبه فردی آن قوی است. مانند: هجویات سنایی و سوزنی سمرقندی و انوری و ....

- طنز: گریه خنده های عارفانه بر زندگی است. کشف و برهنه کردن تضادها و ناهماهنگی های زندگی است. سمت و سوی اجتماعی دارد. رقص بر شمشیر است. در اقلیم ستم و مگو و مکن و مبین، طنز و به ویژه طنز شفاهی رونق می گیرد تا دمی خنده بر لب ها بنشاند و آرامش بخشد . طنز، لبریخته های شادی و رنج است. دنباله . . .

"سرنام" در زبان فارسی

     IRNA

یکی از ویژگی‌های زبان فنی و علمی امروزی توانایی ساخت سرنام (acronym) است. سرنام همان گونه که از نامش برمی‌آید، نام یا واژه‌ای است که از سرهم گذاشتن حرف‌های نخست چند واژه ساخته می‌شود. از سرنام‌های معروف «اوپک» است به معنی "سازمان کشورهای صادرکننده‌ی نفت" (OPEC= Organization of Petroleum Exporting Countries)  یا «ناتو» به معنی «سازمان پیمان [اقیانوس] اطلس شمالی» (NATO= North Atlantic Treaty Organization ). دنباله . . .

 مقایسه ی ادبیات کلاسیک فارسی و اروپایی

حواجه حافظ شیرازی               ولفگانگ گوته 

 در این نوشتار، همانندی و نا همانندی های ادبیات، (به ویژه شعر) کلاسیک فارسی و اروپایی به صورتی کوتاه بررسی گردیده است. محدوده‌ی زمانی مقایسه ی ما در این نوشتار نیز مربوط به ادبیات رسمی (شعر كلاسیك) است و جریان های پرشتاب ادبی امروز را – چه در ایران (۳) و چه در اروپا – در بر نمی گیرد.
محورهای قابل بررسی در این نوشتار به قرار زیر است: دنباله . . .

درباره ی ریشه ی فارسی واژه ی عشق

 قلب عاشق

زیباترین واژه ی زبان فارسی که تا چندی پیش همه آن را عربی می دانسته اند و درشعر و ادبیات فارسی و به ویژه عرفان ایرانی جایگاهی بلند و برجسته دارد واژه ی "عشق " است.

این واژه ریشه ی هند و اروپایی دارد و پیشینه ی آن بدین قرار است : دنباله . . .

رفتارهای ناهنجار فارسی زبانان با زبان فارسی

(زبان فارسی از آشوب تا سامان)

رفتارهای ناهنجار فارسی زبانان با زبان فارسی

زبان فارسی يا فارسی دَری، ستون استوار تاريخ و فرهنگ و شناخت نامه‌ ی ايرانيان، افغانان، تاجيكان و برخی تيره‌های فارسی زبان در ديگر كشورهای آسيای باختری و مركزی، و سرمايه ی مشترك معنوی ملت‌ها و تيره‌های ياد كرده است. اين زبان، شاخه‌ای از زبان‌های ايرانی است كه خود به شاخه‌ی بزرگ تر گروه زبان های هندو - ايرانی می پيوندد و در كليد واژه‌های زبان شناختی، از آن به نام "فارسی نو" ياد می ‌شود (در برابر فارسی باستان / كهن، زبان روزگارِ هخامنشيان كه نوشته‌های اندك شماری به خط ميخی از آن بر جا مانده است و فارسی ميانه، زبان روزگار پارتيان/ اشكانيان که شمار بيش تری سنگ نوشته و كتاب به دبيره (خط) پهلوی ازآن در دست داريم). دنباله . . .

زبان عامیانه، اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی

چشماش آلبالو گیلاس می چینه

 نگا. = نگاه کنید به

  آ

آب = عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح،  شراب خالص

آبِ آب آبکی، بی مایه، بی رنگ

آب از آب تکان نخوردن = رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع

آب از آتش برآوردن = کار محال کردن

آب (ها) از آسیاب افتادن = فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا

آب از لب و لوچه ی کسی سرازیر شدن = تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن

آب از دریا بخشیدن = از کیسه ی خلیفه بخشیدن

آب از سر گذشتن = کار از چاره و تدبیر گذشتن

آب از گلو پایین نرفتن = غصه و ناراحتی شدید داشتن

آب اندام زیبا تن و خوش رو

آب باریکه درآمد اندک اما مرتب

آب بردار = دوپهلو، کنایه آمیز

آب برداشتن = هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

آب بستن در چیزی = آبکی و رقیق کردن

آب بندی کردن آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

دنباله . . .

دامنه ی نفوذ و تاثیر زبان فارسی در زبان های جهان

 نفوذ و تاثیر زبان فارسی در زبان های جهان

زبان های دنیا را ٦ هزار دانسته اند. برخی از این زبان ها بسیار به هم شبیه هستند .از این رو  همه ی زبان ها را می توان در ٢٠ گروه عمده جای داد. یکی از مهم ترین گروه های زبانی، هند و اروپایی است که همه ی زبان های شبه قاره ی هند -  ایران و نیز اروپایی را در بر می گیرد. در روزگار ابن بطوطه وی در همه ی مناطق غیر عربی که سفر نموده با زبان فارسی مشکل گفتاری خود را حل می کرده است. حتا در چین و بلغارستان و ترکستان  کلمه هایی از فارسی وجود دارد و از این نظر با زبان یونانی قابل مقایسه است.

زبان فارسی از قدیم ترین زبان ها و از گروه زبان های هند و ایرانی است که زبانی پیوندی است. این گروه زبانی مجموعه ای از چندین زبان را شامل می شود که بزرگ ترین جمعیت جهان به این گروه سخن می گویند و صدها واژه ی مشترک میان فارسی و آن ها وجود دارد. ریشه ی بسیاری از کلمه های پایه ای زبان های اروپایی مانند: است، مادر، پدر (فادر، فاتر)، برادر، خواهر، دختر (داتر)، بد، خوب (گود)، به تر (بتر)، تو، من، مُردن، ایست و مانند آن ها یکی است. از زبان فارسی امروزه ده ها کلمه ی بین المللی مانند : بازار، کاروان، کاروانسرا، کیمیا، شیمی، الکل، دیتا، بانک، درویش،  آبکری، بلبل، شال، شکر، جوان، یاسمین، اسفناج، شاه، زیراکس، زنا، لیمو، تایگر، کلید، کماندان، اُرد (امر، فرمان)، استار، سیروس، داریوش، جاسمین ، گاو ( گو = کو Cow)، ناو، ناوی، توفان، گاد God، نام، کام، گام، لنگ = لگ ، لب، ابرو، بدن، روز  و ... به بیش تر زبان های مهم دنیا راه پیدا کرده است. دنباله . . .

 

پیرامون وازه و واژه سازی،

شیوه های برابر سازی و برابر یابی

واژه سازی و واژه یابی

فیروزه ناظرى* : تعریف شما از «واژه» چیست؟  

-   اگر بخواهم به شکلى کاملن فنى به این پرسش شما پاسخ بدهم، باید اصطلاحاتى تخصصى مانند  «تکواژ»، «تکی»، «آهنگ صدا»، «مفهوم» و... را به میان بکشم که درکشان نیاز به ساعت ها بحث دارد و از حوصله ی مخاطب شما نیز خارج است. بنابراین اجازه بدهید به همین تعریف ساده بسنده کنیم که «واژه» همان واحد سازنده ی جمله است که در خط فارسى آن را با اندکى فاصله با واحدهاى دیگر مى نویسیم و یک معنى مشخص دارد. دنباله . . .

تکامل ادب فارسی در دوران پس از اسلام

 (درباره ی تاثیرات زبان عربی در پیدایش زبان دری و شعر عروضی فارسی

و اشکال و انواع سبک های ادبی )

  تاثیر عربی در پیدایش زبان دری

این مطلب  برهمه روشن است که ادبیات فارسی در دوران پس از اسلام، از جهات قوی و برجسته ی فرهنگ ایرانی است. در طی پنجاه سال اخیر ـ اگر در زمینه ی علوم و معارف دیگر کار جدی و نظرگیری انجام نگرفته باشدـ در این رشته کار زیادی صورت گرفته است. خاور شناسان اروپایی از لحاظ اسلوب تحقیق در این گسترده بررسی‌های ادبی و تاریخی، برای روشنفکران ایرانی نقش راهنما داشتند. آن روشنفکران ایرانی که از مدارس قدیمه ما بیرون آمده و از تعلم صمدیه و صرف سیر آغاز کرده و تا مغنی و مطول رسیده و زبان عربی کلاسیک را می‌دانسته و به علوم ادبی علاقه داشته‌اند، با آموختن اسلوب اروپایی ِ تحقیق، خیلی زود توانستند به کارشناسان معتبری مبدل شوند و گاه از معلمان باختری که غالبن کمیت آنان در فارسی و عربی می‌لنگید، در گذرند و نمونه ‌های  باارزشی از تحقیق و تحلیل عرضه کنند. دنباله . . .

چهره‌های فولکلوریک در قصه‌ها و مثل‌های ایرانی

چهره های فولکلوریک

کار بر روی فرهنگ عوام (فولکلور) در ایران طی سال های اخیر نسبتن وسیع و خوب انجام گرفته است، چیزی که آن را باید مرهون تلاش تحقیقات کسانی دانست که شاید اغلب از وسایل لازم برای این کار دشوار نیز محروم بوده‌اند. در این زمینه هدایت، صبحی، انجوی، شاملو، جمال‌زاده، امیرقلی امینی هریک در دوران خود و در گستره ی معین (مانند اصطلاحات، امثال، قصه‌ها، ترانه‌ها، لغات و...) خواه متعلق به تهران، خواه شهرستان ها، آثاری نشر داده‌اند. کسانی که در همین عرصه‌ها شاید با دامنه محدودتری فعالیت کرده‌اند نیز کم‌شمار نیستند و گاه برخی تک نگاری‌های بسیار باارزش هم درباره عادات و آداب تهران و شهرستان ها منتشر شده است. از این کوشش های بزرگ و ضروری هنوز باید بهره برداری شود:   دنباله . . .                                

 درآمدی بر جامعه شناسی ادبیات

«اجتماعیات در ادبیات» ایران به طور عمده به تلاش جامعه شناسان و نیز ادیبان علاقه مند به مسایل اجتماعی، در باره ی فهم عناصر اجتماعی در ادبیات ایران، و به ویژه شعر و متن های ادبی مربوط می شود. این درس از سال ۱۳۴۸ در دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران (و نخست توسط دکتر غلامحسین صدیقی) تدریس می شده است. دکتر روح الامینی معتقد است: «جامعه شناسی ادبیات، جامعه شناسی متن ادبی است اما پیدا كردن مسایل اجتماعی در آثار، «اجتماعیات در ادبیات» است. » (روزنامه ایران، ۱ تیر ۱۳۸۱)

ادبیات ایران، هم به همه ی میراث نوشته ی پیشینیان ما اطلاق می شود و هم به ادبیات به صورت خاص. برخی از منابع ادبی مورد بررسی، به بُعدهای عام ادبیات باز می گردد، مانند کتاب های تاریخی، وقف نامه ها و ...(ر.ک. روح الامینی، ۱۳۷۵). اما با تاکید بر ادبی بودن موضوع مورد مطالعه در این رشته، می توان «اجتماعیات در ادبیات» را به «جامعه شناسی ادبیات» پیوند زد. از این رو بحث «اجتماعیات در ادبیات» را می توان در دو گستره ی بنیادی بررسی کرد: دنباله . . .

داستان "پاورفی" در ایران

پاورفی در ایران

داستان شكل گیری ادبیات عامه پسند امروزی در ایران، خودش به یك داستان عامه پسند دیگر شبیه است.
داستانی كه برای فهم و شناخت به تر موقعیت عامه پسند های امروزی حتمن باید سری هم به آن زد. ما این جا فقط خلاصه ی داستان را تعریف كرده ایم، با معرفی چند كاراكتر اصلی داستان كه خودشان از داستان نویس های قهار روزگار بوده اند. به قول كورت ونه گات: بله، رسم روزگار چنین است!
رمان های عامه پسند نوین، از پاورقی ها آغاز شدند. پاورقی های یكی دو صفحه ای كه نخست در مجله های خانوادگی چاپ می شدند و بعدها به كتاب تبدیل می شدند. روزنامه نگاری و نویسندگی به شكل امروزی اش در ایران، از اواسط حكومت قاجار و دوران محمدعلی شاه آغاز شد؛ امّا پاورقی ها، همان زمان به دنیا نیامدند.
روزنامه نگاران قدیمی از پاورقی مشهور "تهران مخوف" به عنوان اولین های این نوع، یاد می كنند، تهران مخوف را مشفق كاظمی نوشت و در روزنامه ی ستاره ایران چاپ شد. دنباله . . .

خانواده های زبانی

بزرگ ترین خانواده زبان های جهان،‌ زبان های هندو اروپایی و یا آریایی است. خانواده ای كه امروزه در هر ۵ قاره پراكنده شده و چه از نظر پراكندگی در میان كشورها و قاره ها و چه از نظر جمعیت سخن گویان بزرگ ترین خانواده است.

همه ی اروپا در چیرگی زبان های اروپایی است كه شاخه ای از زبان های آریایی به شمار می آید. در آسیا زبان های هندی و ایرانی میلیون ها سخن گو دارند و به دلیل استعمار دولت های اروپایی در چند سده ی گذشته،‌ همه ی قاره آمریكا و استرالیا و همچنین بخش بزرگی از آفریقا به زیر چیرگی زبان های اروپایی رفته است.

دیگر خانواده های بزرگ عبارتند از: دنباله . . .

نفوذ زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی

امپراتوری عثمانی

زبان شیرین فارسی و فرهنگ گرانمایه ی ‌ایران سده  های دراز در بخش بزرگی از جهان متمدن قدیم سروری و سرافرازی داشت، و از كرانه‌های اقیانوس اطلس تا اقیانوس كبیر، و از فرغانه تا بغداد، و از دهلی تا قسطنطنیه، و سرانجام از سنگاپور تا اسپانیا، زبان اهل ادب و ذوق و حال بود. در سده ی  هشتم هجری در همان سال ها كه معماران چیره دست ایرانی در ساختن بنا ی معروف الحمرا در اسپانیا می‌كوشیدند،‌ خنیاگران چینی برای ابن بطوطه جهان گرد مراكشی غزل سعدی را میخواندند:

تا دل به مهرت داده ام / در بحر فكر افتاده ام

چون در نماز استاده ام / گویی به محراب اندری

در همان سال ها كتیبه ی سنگ های مزار را در جاوه و سنگاپور به فارسی می نوشتند. از آن جمله بر سنگ قبری از سال ۸۲۳ كه سی سال پیش در مالایا كشف شده این غزل سعدی را نگاشته اند:

بسیار سال ها به سر خاك ما رود / كاین آب چشمه آید و باد صبا رود

در آن میان زبان و ادب فارسی در آسیای صغیر و دیگر سرزمین های قلمرو عثمانی جلال و شكوهی دیگر داشت. دنباله . . .

تیپ های گوناگون زن در داستان های معاصر ایرانی

تیپ های زن در داستان های معاصر

از زمانى که شهرزاد با گفتن داستان هایى از حیله و مکر زنان، آشوب دل شهریار را بیش تر مى کرد تا امروز این موجود عجیب و غریب و چندوجهى که با تاباندن نورهاى مختلف بر او طیف هاى جدیدى از شخصیتش را به نمایش مى گذارد، در داستان ها جاخوش کرده و بى حضورش داستان نویس براى رنگ و بو دادن به نوشته اش باید به فکر مقدمه چینی دیگرى باشد. زن هاى هزار و یک رنگ هزار و یک شب، مادام بوارى، آناکارنینا، زن هاى بور و مشکى هیچکاک، زن هاى اندرونى نشین و مظلوم یا مظلوم نماى نویسندگان معاصرمان، صورتک هاى گوناگونی از زن را برایمان به تصویر کشیده اند. قدیمى ترین و پابرجاترین نقشى که زن ها در قصه ها به عهده داشته اند نقش مادرانه بوده است. "زن – مادر" در داستان هاى مردانه و زنانه تقریبن حضور یکسانى دارد. ممکن است داستان نویس زن به علت احساس "هم ذات پندارى" با مادر داستانش، به داستان کیفیت دیگری بدهد، ولی در حس بنیادى اش با داستان نویس مرد تفاوت زیادى ندارد. به علت غریزى بودن مساله، فرهنگ و جغرافیا هم مانند جنسیت تاثیر مهمى در ایجاد و درک احساس مادرانه ندارد. دنباله . . .

9

 

درباره ی نقد شعر

( چه گونگی نقد شعر نو )

نقد شعر فارسی

طی سال‌های اخیر درباره ی شعر و نقد شعر کهن و شعر امروزی در کشور ما کتاب ها و رساله های فراوانی نوشته شده است. یکی از جالب ترین کتاب ها در این میانه "صور خیال در شعر فارسی" از شفیعی کدکنی است. در کتاب ذکر شده نخست این صور خیال مورد بحث نظری بسیار وسیع قرار می‌گیرد و سپس بر شعر فارسی از آغاز سده ی سوم هجری تا سده ی ششم هجری (دوران امیر معزی و لامعی و ارزقی) انطباق می‌یابد و امید است این بررسی که گویا مجلدات متعددی را در بر خواهد گرفت ادامه یابد. (. . .)

از آثار دیگری که این جانب با آن‌ها آشنا هستم . . .  دنباله . . .

قصه و قصه پردازی در مثنوی مولوی

قصه های مثنوی مولوی

مثنوی، شاهكار عرفانی سده ی هفتم و از ستون های چهارگانه ی ادب فارسی، از معدود آثاریست كه درعین دیرینگی، از بسیاری جوانب همچنان تازگی و طراوت خود را حفظ نموده است. زبان راوی، سادگی و بی پیرایگی لفظی، معنی ژرف و سهل و ممتنع، به كارگیری قصه و تمثیل و به تبع آن، جهان شمول بودن این شاهكار جاوید ادب پارسی بدان تازگی بخشیده است و آن را از بسیاری جوانب از جمله در ساختار داستانی، قابل بررسی ساخته است. ما در این نوشته با نگاهی كلی به داستان های مثنوی، به بیان نوع ادبی قصه ها، برخی ویژگی های ساختاری و سرانجام بررسی مهم ترین عناصر داستانی در آن ها خواهیم پرداخت. دنباله . . .

نقش و کاربرد قصه در ادب فارسی

افسانه های ایرانی 

قصه از برجسته ترین و رایج ترین گونه های ادبیات عامه است كه با طبیعت و زندگی مردم پیوند نزدیك دارد ، گوناگونی یك قصه و نقل آن به این سبب است كه ادبیات عامه در آغاز صورت شفاهی داشته و از فرد به فرد و نسل به نسل دیگر انتقال یافته و سپس برای بقا و استمرار در هر عصر و دوره و در هر جامعه و فرهنگ، خود را با نظام اجتماعی رایج تطبیق داده و با الگو های اجتماعی آن جامعه و آن دوره هم نوا نموده است .
ساخت معنایی قصه بر دو اصل واقع گرایی و خیال پردازی نهاده شده است. آمیختگی این دو اصل یا خصلت ، قصه را زیباتر و دل پذیر و مقبول طبع عام و خاص كرده است. دنباله . . .

نگارواره  در  ادبیات  فارسی

مینیاتور ایرانی 

نگارواره نقاشی نیست، بلکه "نوشتاری است که می خواهد نقش نقاشی را ایفا کند". اما در ادبیات کلاسیک فارسی نگارواره ها در شبکه ی صور خیال به سود دنیای غیرواقعی محو می شوند. از این رو با وجود اصالت رنگ ها در متن های ادبی ما، حجم ها و حدود آن ها نادرست اند. این امر در مینیاتور ایرانی نیز چنین است. در مقاله ی حاضر، ما بدون بررسی تاثیر و تاثر میان مینیاتور و ادبیات، این وجه، یعنی حضور ابزاری و غیر واقعی نگارواره ها در ادبیات فارسی را در مقایسه با ناواقع گرایی مینیاتور بررسی می کنیم و سپس به وجود نگارواره ها در برخی آثار از شعر معاصر فارسی اشاره می کنیم. دنباله . . .

به کارگیری عدد در ادبیات فارسی

 

«عدد» كلمه ای است كه برای شمردن اشیاء و اشخاص به كار می رود و شماره ی آن ها را بیان می كند. آن چه با عدد شمرده می شود، «معدود» نام دارد. مانند: چهار درخت، پنج كتاب، هفت دانش جو

در مثال های بالا چهار، پنج و هفت را «عدد» و درخت، كتاب و دانش جو را «معدود» می گویند.

عدد چهار گونه است: دنباله . . .

تاریخچه ی زبان پارسی در آذربایجان

داستان کوراوغلی

در كتاب «البلدان یعقوبی» می‌خوانیم: «مردم شهرهای آذربایجان و بخش‌های آن، آمیخته‌ای از ایرانیان آذری و جاودانیان قدیمی، خداوندان شهر (بذ) هستند كه جایگاه بابك (خرمی) بود.» ۱

در فتوح البلدان بلاذری (تألیف ۲۵۵ ق / ۲۴۸ خ) نیز در فصل «‌فتح آذربایجان» خبر از فهلوی بودن زبان آذربایجان می‌دهد.۲

در این كه زبان مردم آذربایجان ایرانی بوده، جای تردیدی نیست. بی‌گمان «‌آذری» از لهجه‌های ایرانی به شمار می‌رفته است و همه ی مؤلفان اسلامی نخستین سده‌های هجری در این باره اتفاق نظر دارند. دنباله . . .

تاثیر ترجمه بر واژگان و دستور زبان فارسی

تاثیر ترجمه بر واژگان فارسی

زبان فارسی دارای جنبه‌ها و جلوه‌های متنوع و متعددی است كه پژوهش درباره ی همه ی آن ها برای فرزندان این مرز و بوم وظیفه‌ای است حتمی و لازم. مثلن پژوهش درباره ی زبان های ایرانی پیش از اسلام، لهجه‌های محلی، زبان دری كهن و آثار بسیاری كه از آن باقی مانده است و همچنین پژوهش درباره ی زبان فارسی معاصر، بر ما فرض است، ولی آن چه بیش از همه مورد نیاز ماست، فارسی معاصر است و چون فارسی معاصر و آینده تحت تأثیر ترجمه‌ از زبان های اروپایی قرار دارد و خواهد داشت، مهم‌ترین مساله ی زبان فارسی برای ما ترجمه است و سایر مسایل این زبان مانند تصحیح متن های قدیم و زبان های پیش از اسلام در درجه ی دوم اهمیت قرار دارد. یكی از ایرادهای كار دانشگاه ها و آموزگاران ادبیات این است كه به این مساله حیاتی یعنی فارسی معاصر و ترجمه، توجه لازم را نكرده‌اند و در نتیجه زبان امروز ما تحت تأثیر ترجمه‌های بد و ناقص قرار گرفته است كه ده ها اصطلاح ترجمه‌ای نامناسب حاصل آن است. اصطلاح هایی چون: قوه ی مقننه، قوه ی مجریه، قوه ی قضاییه، فوق‌الذكر، اتخاذ تدابیر لازم و ده ها مانند آن. دنباله . . .

پژوهش در ادبیات عامیانه ی ایران

داستان های عامیانه

من از كمی پیش از انقلاب، نخست با محیط و سپس با همكاران فعال در زمینه ی مطالعات فرهنگ مردم ایران در تماس نزدیك بودم و همواره کوشیدم این رابطه را حفظ كنم. با توجه به این تجربه در این مقاله بر چهار موضوع تاكید می كنم: نخست تعریف كوتاهی از پژوهش ادبیات عامیانه به عنوان حوزه‌ای كه می توان آن را در بین مطالعات فرهنگ مردم و انسان شناسی قرار داد. دوم، تاریخچه ی این مطالعات در ایران؛ سوم، اشاره به برخی از مهم ترین مضمون های پژوهشی در ادبیات عامیانه ی ایران و چهارم، نتیجه گیری و ارایه ی تصویری از مسایل كنونی و راه های حل آن ها. دنباله . . .

داستان نویسی از فرهنگ مردم

داستان های فولکلوریک

 ادبیات كهن ایران یا منظوم است یا منثور (و گاه نثر و نظم با هم)؛ و به یك اعتبار به دو بخش مهم تقسیم می‌شود: حماسی و عشقی. گنجینه ی ادبیات داستانی قدیم ایران عمدتن شامل این دو گروه  است، یعنی یا حماسی است یعنی توصیف اعمال پهلوانان و بیان رشادت ها و مردانگی ها و از جان گذشتگی هایشان و افتخاراتی كه برای قوم، میهن، ملت و یا شخص خود به ارمغان آورده‌اند كه نمونه ی كامل آن شاهنامه ی حكیم بزرگوار ابوالقاسم فردوسی توسی است، و یا عاشقانه است كه شاید سخن گفتن از احساسات شخص باشد، ولی با مضمون وسیع و توصیف «من» برتر و گسترده‌تر شاعر. به عبارتی، بیان عشق است میان دو جنس مخالف و بی‌تابی ها و دلبستگی هایشان كه نمونه ی مثال زدنی آن داستان های حكیم نظامی است. چون: خسرو و شیرین، شیرین و فرهاد و ... دنباله . . .

قصه های عامیانه و "طوطی نامه"

قصه یكی از اجزای ادبیات عامیانه است. «قصه» در لغت به معنی حكایت و سرگذشت است و در اصطلاح به آثاری اطلاق می‌شود كه در آن ها تأكید بر رویدادهای خارق‌العاده بیش تر از تحول آدم ها و شخصیت هاست. در قصه یا حكایت، محور ماجرا بر رویدادهای خلق‌الساعه قرار دارد: «رویدادها، قصه‌ها را پدید می‌آورد و در واقع ركن بنیادی آن را تشكیل می‌دهد، بی‌آن كه در گسترش و بازسازی قهرمان ها و آدم های قصه نقشی داشته باشد.» (۱) ویژگی های قصه‌ها به گونه ی خلاصه بدین قرار است: دنباله . . .

        آسیب شناسی جنبش سره نویسی 

جنبش سره نویسی فارسی

یکی از جنبش های ایرانیان پس از انقلاب مشروطه جنبش سره یا پاک نویسی در زبان فارسی است. جنبشی که از همان آغاز همراهان و دشمنان بسیار جدی داشته است و امروز پس از یک سده، نه می توان گفت که این جنبش پیروز شده است و نه می توان دستاوردهای آن را نادیده گرفت. این که زبان در ایران در سده ی بیست و یکم از زبان آغاز سده ی بیستم فارسی تر است دستاورد همین جنبش است، درحالی که سره نویسان در میان نویسندگان (چه در آن زمان و چه امروز) اقلیتی کوچکند. برای آسیب شناسی این جنبش، به تر است اندکی با تاریخچه ی نثر فارسی دری آشنا شویم. دنباله . . .

شعر شناسی

شعر فارسی 

وقتی از شما بپرسند شعر خوب یعنی چه، آیا می توانید فورن به آن پاسخ دهید؟

در این باب ادیبان عرب و عجم بسیار بحث کرده اند و آن چه سرانجام به ما پاسخ داده اند این بوده است که: شعر خوب آن است که ذوق انسان آن را انتخاب کند. با این تعریف اگرچه می توان فهمید شعر خوب چیست ولی نمی توان دلیل خوبی آن را ذکر کرد.

آن چه ما می خواهیم روی آن بحث کنیم، قدری بالاتر از این مقدار وصف است. ما می خواهیم روی آن قصور فکری و طفره ای تحقیق کنیم که از پدران ادیب و علمای معانی برای ما به میراث رسیده است. ما می خواهیم قدری دقیق تر شده و مقیاس و قاعده ی محقق تری را به دست آوریم. دنباله . . .

ریشه های تاریخی اصطلاحات و  ضرب المثل های فارسی

ریشه های تاریخی اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی 

 ١ – آب از سرچشمه گل آلود است

( اختلاف و نابسامانی در هر کاری ناشی ار بی کفایتی و سوءتدبیر مسئولان است. " آب از سرچشمه گل آلود است "  عبارتی است  که ریشه ی تاریخی دارد و از زبان بیگانه به فارسی ترجمه شده است ).

● ( لطائف الطوائف ، برگ  ١٣۹ ) : خلفای اموی جمعن ١۴ نفر بوده اند که از سال ۴١ تا ١٣۶ هجری در سرزمین پهناور اسلامی خلافت کرده اند. در میان ایشان هیچ یک در مقام فضیلت و تقوا همتای خلیفه ی هشتم، عمر بن عبداعزیز، نبوده است. این خلیفه تعالیم اسلامی را تمام و کمال اجرا می کرده است؛ دوران کوتاه خلافتش همراه با عدل و داد بود و بدون تکلف و تجمل زندگی می کرد.

روزی این خلیفه از عربی شامی پرسید : عاملان من در دیار شما چه می کنند و رفتارشان چه گونه است ؟

عرب شامی با تبسمی رندانه پاسخ داد :دنباله . . .

فردوسی ستیزی مدزن

تاریخ نویس متقلب

در شماره ی هفتم و هشتم مجله ی «گوهران» (بهار و تابستان ۸۴، جلد دوم، برگ های ۳۴۸ـ ۳۵۹) مقاله‌ای از دكتر محمد قراگوزلو با عنوان اصلی «تابوی فردوسی در محاق نقد» و عنوان فرعی «طرح مباحثی نو در فردوسی پژوهی» به چاپ رسیده ‌است.

عنوان مقاله هر خواننده ی علاقه‌مند به فردوسی را به خواندن آن بر می‌انگیزد، ولی افسوس آن چه نصیب او می‌شود «چیزی است كم‌تر از هیچ». چرا؟ خدمتتان عرض می‌كنم. تابوشكنی و ساختارشكنی از همان آغاز در ساختار مقاله به چشم می‌خورد و «درآمد 0» ( که منظور صفر است!) دنباله . . .

استوره ها و ادبیات کودکان

آرش کمان گیر

در این مقاله شیوه ی استفاده از استوره های ایرانی برای کودکان مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته و از آن‌جا‌ که شایسته است نویسنده ی داستان های کودکان به یافته‌های علمی و نوین پژوهشگران توجّه داشته‌ باشد، نخست داستان «آرش کمان گیر» از ادبیات ایران باستان و ادبیات فارسی و عربی بیان شده و پس از آن بازنویسی این داستان از "احسان یارشاطر" آورده ‌شده‌ است. سپس آثاری که در ادبیات معاصر بر بنیاد شخصیت آرش کمان‌گیر پدید آمده‌اند معرّفی شده‌اند. در پایان نیز خلاصه‌ای از مقاله ی «آرش کمان‌گیر؛ مژده‌آور باران» که سیمای جدیدی از آرش کمان‌گیر در آن ارایه شده، آمده‌است و در پایان پیرامون نوشتن داستان های استوره ای نوین برای کودکان با توجّه به یافته‌های علمی و نوین، طرح، راه‌کارها و پیشنهادهایی ارایه شده اند. دنباله . . .

آمیزش ناسازها (بیان پارادوکسی) در ادب فارسی

واژه ی Paradox  از كلمه ی ‌لاتینی‌ Paradoxum برگرفته ‌شده ‌‌و Paradoxum خود مركب ‌از Para به ‌معنی ‌مخالف ‌و مقابل ‌و doxa به ‌معنی ‌رأی ‌و اندیشه ‌است‌. آن چه‌ در این ‌نوشته ‌مورد نظر ماست‌ معنی ‌این ‌كلمه ‌در اصطلاح‌ علم ‌بلاغت ‌است ‌و در این ‌علم ‌آن ‌را بیش تر در معنی ‌سخنی ‌دانسته‌اند كه‌ با ظاهر متناقض ‌و مهمل‌ دارای ‌معنی‌ درست ‌و ارزش ‌زیبایی‌شناسی ‌باشد. (۱)
در زبان ‌فارسی‌، پارادوكس ‌را به ‌"تناقض‌"، "تناقض ‌ظاهری‌"، "بیان ‌نقیضی‌"، "ترویج ‌تضاد"، "تلقیح ‌تضاد"، "ناسازی ‌هنری‌"، "موالاه‌العدو"، "متناقض‌نما" و... ترجمه ‌كرده‌اند. این  ‌آرایه ی ‌ادبی‌ كه ‌یكی ‌از عامل های ‌زیبای‌ برجستگی‌ كلام‌ است ‌با آرایه‌ای‌ كه‌ در  كتاب های‌ بلاغی ‌قدیم ‌با عنوان‌"تضاد" یا "طباق‌" مورد بحث ‌قرار گرفته ست‌- اگر چه از یك مقوله‌اند - از دید زیبایی‌شناسی بسیار متفاوتند. برای نمونه به بیت زیر بنگرید: دنباله . . .

دفاع از فارسی امروز

آقای ناصر تقوایی، فیلم ساز، درباره ی فارسی حرف هایی زده شبیه حرف های خیلی‎های دیگر. حرفش این است که حرف روزنامه‎ها و تلویزیون را نمی‌فهمد و نتیجه گرفته که معنی کلمه‎ها عوض شده و “زبان فارسی تحلیل رفته، کوچک شده و معانی‌اش را ازدست داده” که من بعید می‌دانم این طور باشد.

این که معنی کلمه‌ها عوض شده که دعوا ندارد. تا بوده و بوده معنی کلمه‎ها در حال عوض شدن است. اگر عوض نشود عجیب است. از قرن هفتم تا حالا کلمه ی “بسیج” در فارسی بوده. ولی معنی الانش را مقایسه کنید با معنی آن در تاریخ بیهقی. یا این فحش محبوب دخترها “کوفت” که کاملن معنی قدیمش را از دست داده.  

زبان تغییر می‌کند. تغییرهایی که ما شاید خوشمان نیاید. نسل شما می‌گفت: “گاف داد”، نسل بعدی گفت: “سه کرد” و حالا می‌گوید: “سوتی داد”. و شما متوجه معنی‌اش نمی‌شوید. خوب اگر تعصب نداشته باشید، معنی این یکی را هم متوجه می‎شوید. گیریم که خودتان هنوز اولی را به کار ببرید. دنباله . . .

پور سینا و ادبیات

(نگاهی بر کارهای ادبی پورسینا)

پور سینا

کوشش ما در این نوشتار در آن است که کارهای پور سینا را در ادبیات یادآوری کنیم و کوشش کنیم مقایسه ای نیز میان بوتیقای او که مهم ترین کارش در ادبیات است و شرح و توضیحی از فن شعر ارستو است، داشته باشیم. بدین جهت در آغاز نخست اشاره ای کوتاه به کارهای ادبی و فلسفی پور سینا  می کنیم و سپس به مقایسه ی بوتیقای شیخ الرئیس با فن شعر می پردازیم. دنباله . . .

رمان تاریخی در ادبیات معاصر ایران 

پیدایش رمان تاریخی نوین فارسی کاملن تازگی دارد. نخستین آزمایش در این نوع ادبی، چنان‌که پروفسور ادوارد براون (۱) در جلد چهارم اثر استادانه خود در ادبیات فارسی (برگ های ۴۶۴- ۴۶۶) نشان داده، به قلم شیخ موسی همدانی، مدیر مدرسه نصرت در شهر همدان بوده است. رمان عشق و سلطنت او ظاهرن در سال ۱۳۳۴ قمری نوشته شد و سه سال بعد در همدان به چاپ رسید.
آقای چایکین (۲) نویسنده ی کتاب شرحی مختصر درباره ادبیات فارسی نوین (۳) که به زبان روسی در مسکو چاپ و منتشر شده است، از رمان شیخ موسی خبر نداشته و در این نوشته ی خود، اثر صنعتی‌زاده به نام دام گستران یا انتقام خواهان مزدک را که در سال ۱۹۲۱م در بمبئی منتشر شده (۴) نخستین رمان تاریخی معاصر ایران معرفی کرده است. برتلس (۵) نیز در پژوهش خود درباره ی کتاب «رمان تاریخی قرن بیستم فارسی» نوشته ی ادواردویچ (۶)  می‌نویسد این رمان را صنعتی‌زاده در زمانی که بیش از چهارده سال سن نداشته نوشته است، ولی آن را در سال ۱۹۲۱م در بمبئی و سپس در سال ۱۳۰۴ش در تهران به چاپ رسانده است. دنباله . . .

آموزش و پرورش در دوران های باستانی ایران

(دوران های پیش از اسلام)

آموزش و پرورش در ایران باستان

در بحث و بررسی درباره‌ی آموزش و پرورش عصرهای باستانی ایران، کمبود شدید مدارک و اسناد وجود دارد و هر اندازه به تاریخ ورود اسلام به ایران نزدیک می گردیم اسناد این چنینی افزایش می یابد. با این حال افزایش چنین اسنادی هرگز بدان حد نیست که بتوان مستقیمن به آموزش و کیفیت آن در عصرهای باستانی دست یافت.
لیکن با توجه به نوشته‌های مورخان غربی دوران باستان و همچنین اسناد و کتیبه‌های بر جای مانده از آن دوران و با اندکی تعمق و تحلیل تا حدی می­توان از آموزش و پرورش عصرهای باستانی ایران و ویژگی‌های آن ها آگاه گردید.

با نگاهی به شواهد بر جای مانده از دوران های باستان می­توان گفت که در ایران باستان عوامل اولیه­ی آموزش و پرورش به قرار زیر بوده اند: دنباله . . .

کاریکلماتور، گونه ای از نثر معاصر فارسی

پرویز شاپور

کاریکلماتور گونه ای از نثر معاصر است که برخی از ادیبان آن را به عنوان یک نوع ادبی پذیرفته اند. این واژه را که از دو کلمه ی «کاریکاتور» و «کلمه» مشتق شده است، نخستین بار احمد شاملو در مجله ی خوشه، سال ۱۳۴۷ پیشنهاد كرد و با وجود مخالفت های برخی افراد به علت ساختار جعل شده ی این ترکیب، جای خود را در ادبیات امروز ایران باز کرد. کاریکلماتور گونه ای از طنز ترسیمی و کاریکاتوری است که با واژه ها بیان می شود و انواع گوناگون و موضوع های متنوع اخلاقی، اجتماعی، عاشقانه و... را دربرمی گیرد. پرویز شاپور (۱۳۰۲ـ ۱۳۷۸) پیشگام این نوع ادبی در ایران بوده است و کم کم افراد دیگری نیز در این شیوه قلم زدند که به تفصیل در این مقاله به آن خواهیم پرداخت: دنباله . . .

اگر در خانه کس است یک حرف بس است

(درباره ی لزوم تغییر خط فارسی)

خط ناتوان فارسی

عیب جویی از خط عربی تازگی ندارد. ادیب و مورخ معروف ایرانی «ابوعبدالله حمزة بن حسن اصفهانی» که در میان سال های ۳۵۰ و ۳۶۰ هجری درگذشته است بیش از هزار سال پیش از ما به معایب بسیار این خط برخورده و کتاب مبسوط و مستقلی به زبان تازی در این زمینه نوشته است به نام «کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف». یگانه نسخه ی این کتاب در کتاب خانه ی مدرسه ی خان مروی در تهران است و تعجب در این است که در نتیجه ی بدی خط، نام همین کتاب را به غلط خوانده و کلمه ی «حدوث» را «حروف» خوانده اند.

بحث درباره ی معایب این خط بسیار دراز است و می توان کتاب جداگانه ی پرحجمی در این زمینه فراهم کرد. ناسازگاری این خط با زبان فارسی به اندازه ای است که به این اختصار نمی توان برگذار کرد. در حال حاضر بسیاری از کلمات فارسی اصیل هست که در تلفظ و اِعراب آن ها در قسمت های مختلف ایران اختلاف دارد.  دنباله . . .

بازتاب جنسیت در کتاب های درسی ایران

بازتاب جنسیت در کتاب های درسی ایران

کتاب های درسی آیینه ی تمام نمای سیاست های ایدئولوژیک،‌ فرهنگی،‌‌ سیاسی و اجتماعی است. در جوامع مبتنی بر خودکامگی حزبی،‌ دینی،‌ نظامی و شخصیتی،‌ گرایش های فردپرستی، شخصیت ستایی و القاء و تنفیذ زورمندانه‌ی ایده‌ئولوژیک حزبی ـ دینی در کتاب های درسی نظری (مانند : ادبیات،‌ تعلیمات احتماعی،‌ تاریخ و حتا جغرافیا) بازتاب می یابند و تعاون و همبستگی اجباری،‌ بدون توجه به تنوع فرهنگی، باورهای قومی،‌ بومی، گروهی و فردی، بر همگان،‌ اعم از زن و مرد، تحمیل شده، حتا تفاوت های جنسیتی،‌ سنی، شغلی نیز نادیده گرفته می‌شوند.
برای تکوین، اجرا و تداوم دموکراسی باید مردم، یا ملت،‌ دولت را از خود و خود را از دولت بپندارند. تصادفی نیست که امروزه به جای “دولت صرف” (state)، “دولت ـ ملت” (Nation-State) را ترجیح می دهند. این اصطلاح ظاهرن ساده‌ی دو کلمه ای، از بار اقتداری و قانونیت شایانی برخوردار است، بدین معنا که دولت همانند خود ملت است و ملت گویی که خود دولت است، به کار می‌رود.‌ واژه‌ی “national” در زبان های لاتین و آلمانی ـ انگلیسی معادل با “کشوری” و “دولتی” است؛ به گونه ای که در زبان فرانسه "education nationale" یعنی “آموزش و پرورش دولتی” و "police nationale"  یعنی “پلیس دولت مرکزی” یا “پلیس کشوری” که از "police municipale" پلیس شهری یا شهرداری متفاوت است. دنباله . . .

10

جایگاه عدد "هفت" در ادب فارسی و فولکلور ایرانی

از زمان های بسیار قدیم عدد "هفت" عدد محبوب بسیاری از قوم ها، به ویژه قوم های شرقی بوده است. این عدد همواره از تقدسی خاص برخوردار بوده و نشانه ای از یك نظم كامل یا دوره ی كامل بوده است. برای آن اشاره به كمال روح و ماده قایل بوده اند و هر جا كه لازم بوده مجموعه ای را بدون نقص ذكر کنند، از این عدد "سحرآمیز" استفاده می كرده اند. شاید این جنبه ی ماوراء طبیعی از زمانی به عدد هفت نسبت داده شده است كه گذشتگان به وجود برخی از پدیده های طبیعی با همین شمار پی بردند. مانند هفت رنگ اصلی یا هفت سیاره كه سومری ها آن ها را كشف كردند و پرستش کردند، از آن پس بود كه توجه قوم های دیگر نیز به این عدد جلب شد و نفوذ آن را می توان در خط فكری و آثار بازمانده از این قوم ها دید.

تقسیم سال به دوازده ماه و تقسیم هر ماه به چهار هفته و هفته به هفت روز كه به شماره ی همان سیاره های هفتگانه است یكی از آثار تأثیر این تفكر در دانشمندان كلده است. بعدها این نوع تقسیم بندی به ملت های دیگر و از جمله ایرانیان هم منتقل شد. دنباله . . .

زمان و زندگی فردوسی

جای بسی دریغ است كه از زندگی‌ شخصی‌ حكیم ابوالقاسم فردوسی سراینده ی شاهنامه و آفریدگار ساختارِ كنونی حماسه ی ملّی ِ ایران ــ كه اكنون افزون بر یك هزاره از روزگار ِ او می‌گذرد ــ آگاهی‌های فراگیر و روشنگر و رهنمونی نداریم. تنها از راه باریك بینی در پاره ای از رویكردها و اشاره های برخی از هم‌ْ‌ روزگارانش و یا نزدیكان به دوره‌ی او و نیز آن چه خود وی در میانْ‌پیوست‌های داستان‌های سروده اش در بیان حال و دردِ دل و نمایش چه گونگی گذران ِ زندگی  خویش آورده است، می توانیم چهره ای نه چندان دقیق از وی و نموداری نارسا از زندگی‌نامه اش را در ذهن خود بازسازیم.
بیش تر  آن چه تاریخ نگاران و تذكره نویسان ِ سده‌های پس از فردوسی درباره ی زندگی  او و پیوندهای وی با همْ‌روزگارانش نوشته اند، پایه و بنیاد ِ پژوهشی‌ِ درست و استواری ندارد و از گونه‌ی افسانه‌پردازی‌هایی ست كه نمونه‌های فراوانی از آن‌ها را در سرتاسر تاریخ فرهنگ و ادب ما درباره‌ی بزرگان و نام آوران می توان یافت. انبوه ِ این افسانه‌ها با شرح حال راستین و پذیرفتنی‌ شاعر، دیگرگونگی و فاصله ی بسیار دارد.
امروزه نیز با همه‌ی كوشش های فردوسی شناسان و شاهنامه پژوهان و روش‌مندی نسبی جُستارها و بررسی هاشان ، به سبب در دست نبودن خاستگاه ها و پشتوانه های بسنده ، رسیدن به برآیندی سزاوار در این راستا كاری ست بس دشوار. هم ازین روست كه بیش تر پژوهندگان، به حق بر این باورند كه در این زمینه باید سخت با پروا و احتیاط سخن گفت و از هرگونه خیال پردازی پرهیخت. دنباله . .

قصه ها و افسانه های فارسی

 

افسانه خواندن و افسانه شنیدن یکی از نیازمندی های روح آدمی است. نیروی تخیل و تصور مردم و باورهای عامیانه افسانه هایی می سازد و گویندگان و نویسندگان و خیال پرستان آن ها را قالب ریزی می کنند. حتا در کتاب های آسمانی هم قصه ها و افسانه هایی برای ارشاد و تنبیه مردم نقل شده است.

افسانه ها در ادبیات منثور و منظوم ایران جایگاه بلندی دارند. فردوسی بزرگ، آفریننده ی حماسه ی ملی ایران و نظامی گنجوی و گویندگان دیگر پارسی از شاهان و شهریاران و پهلوانان و از کارهای شگرف آنان افسانه ها آورده اند. نثرنویسان نیز، چه به صورت کتاب مستقل و چه در ضمن کتاب های پند و اخلاق، افسانه های فراوانی از خود به یادگار گذاشته اند. اما علاوه بر این افسانه های نوشته شده، قصه ها و افسانه های زیبای بسیاری، چون گنجینه های گران بها، در سینه ی مردم ایران، از روستاییان و کوه نشینان و پیرزنان مدفون است که چنان که تا روزگاران اخیر جزو ادبیات شمرده نمی شده و تنها با پیشرفت ادبیات نو و آغاز پژوهش و مطالعه در انواع ادبیات، میل و علاقه به گردآوری و نشر آن ها در میان مردم پدید آمده است. دنباله . . .

بلای كاتبان با‌سواد

یكی‌ از عیب های عمده‌ در كارِ برخی كاتبانِ روزگارانِ پیش‌، «دانش‌» و «اطّلاعِ» ایشان‌ از موضوعی‌ بوده‌ است‌ كه‌ در آن‌ قلم‌ می‌زده‌اند!!  شاید از این‌ سخن‌ در شگفت‌ شده‌ باشید، ولی‌ حقیقت‌ همین‌ است‌ كه‌ بسیاری‌ از متن ها‌ را كاتبانِ باسواد، بیش تر مَسخ‌ و تحریف‌ كرده‌اند تا كاتبانِ كمْ سوادِ صورتْ بَردار.

درست‌ است‌ كه‌ كاتبانِ كمْ سواد به‌ سببِ ناآگاهی‌ از واژه های غریب‌ و اصطلاح های فنّی‌، زمینه ی‌ بَدْخوانی‌ و تصحیف‌ و تحریفِ این‌ واژه ها و اصطلاح ها‌ را فراهم‌ می‌آورده‌ و با جا به جا گذاشتنِ نقطه ها‌ و درهم‌ نوشتنِ حرف ها‌ و جا به جا كردنِ مبانی كلمه‌، گاه‌ تَماثیلِ مُبْكی لایقْرَئی‌ آفریده‌اند كه‌ بازشناسی أصلِ آن ها تَسمه‌ از گُرده ی‌ مصحِّح‌ می‌كشد!، ولی‌ كاتبانِ باسواد نیز به ویژه‌ اگر از عنصرِ أمانت‌ كمْ بهره‌ باشند، بلایی‌ به‌ سرِ متن‌ می‌توانند آورد كه‌ نمونه ی‌ آن‌ در أغلبِ متن های أدبی پُرخواننده‌ پیشِ چشم‌ است‌!! دنباله . . .

 

 قسمتنامه در ادب پارسی

از میان شعرهای گنجینه ی فارسی، شعرهایی هم به نام «قسمت‌نامه» به جای مانده است كه با كمی گذشت می‌توان آن را از انواع شعر فارسی برشمرد كه در بیش تر كتاب‌هایی كه در زمینه ی تقسیم‌بندی شعر فارسی نوشته شده، جایی برای آن در نظر گرفته نشده است. نزدیك‌ترین تعریفی كه برای آن داریم، ذیل صنعت تقسیم است كه گویند: «صناعتی بدیعی است كه به موجب آن شاعر معنایی را در نظر می‌گیرد و بعد آن را به چند جزء تقسیم می‌كند. در شعر فارسی، شاعر هر جزء را با معنی آن مربوط می‌كند» (داد:۱۵۰). اما تقسیم‌نامه ی موردنظر ما از نظر شكل و محتوا تفاوتی با صنعت تقسیم دارد.

آن چه از قسمت‌نامه‌ها فعلن در دست است، مربوط به شعرهای طنزگونه (مطایبه) در قالب قطعه است كه شاعر، جنگِ ناعادلانه ی دو وارث را در زمان تقسیم ارث بیان می‌كند. هرچند كه نكوهش بی‌عدالتی‌های رایج زمان، فراموش‌شدن ارزش‌های برادری و انسانیت و چیرگی سالوس و ریا و از بین‌رفتن قدر و منزلت و ارزش‌های دیگر انسانی و اجتماعی هم موردنظر شاعر بوده است.

مشهورترین قسمت‌نامه‌ها از وحشی بافقی است كه به مرور زمان، بیش تر مصراع‌های آن در حكم مَثَل درآمده و به بسیاری از كتاب های امثال راه یافته است. دنباله . . .

  هنر وازه سازی علمی در زبان فارسی

(دانش اصطلاح شناسی)

 فارسی زبانی است هند و  اروپایی با ادبیاتی پربار و سابقه‌ای درازآهنگ که کهن‌ترین دیسه‌ (شکل) آن، زبان اوستایی، به ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد می‌رسد. چنین زبان کم‌همتایی شایسته‌ی پاس داری و پشتیبانی کوشمندانه است. در عصر پیشرفت‌های شگرف هرچه فزاینده‌تر دانشی و فناورانه، زبان‌هایی که از بیان مفهوم‌های تازه ناتوان باشند محکوم به نابودی اند. از میان رفتن زبان‌های تاریخی که سهم مهمی به تمدن و فرهنگ انسانی ادا کرده‌اند و از این روی به میراث مشترک بشری تعلق دارند، ضایعه‌ی جبران‌ناپذیری خواهد بود.

وضعیت اصطلاح‌شناسی در زبان فارسی به هیچ روی رضایت‌بخش نیست. چنین وضعی زبان فارسی و گذشته‌ی درخشان فرهنگ ایرانی را نمی‌زیبد. مولف آرزو دارد که در بهبود این وضع سهمی ادا کند و امیدوار است که این اقدام دیگران را فراخواند تا این خویشکاری مهم را بر عهده بگیرند، ژرفانه به سبب‌های کاستی‌های آن بیاندیشند و راه‌حل‌هایی بیایند تا اصطلاح‌شناسی فارسی را غنی تر و زبان فارسی را گسترده تر سازند. دنباله . . .

فرهنگ  نام  و  لقب  در  ایران

در همه‌ی سرزمین‌ها، زبان‌ها و فرهنگ‌ها برخی نام‌ها رایج‌تر از نام‌های دیگر‌اند. عجیب است که کم تر کسی به این نکته فکر می‌کند که منشأ نامش کجاست و چه داستان‌ها و ماجراهایی در پس نام خانوادگی او پنهان است. ما، اغلب به این نکته ها فکر نمی‌کنیم. زیرا از آغاز زندگی صاحب نامی می‌شویم. این نام در شناسنامه و گذرنامه و مدارک تحصیلی و دانشگاهی و . . . ثبت می‌شود. چنین است که نام، ما را قابل‌شناسایی می‌کند، ما را از دیگران متمایز می‌کند و به ما هویت می‌دهد. افزون بر این با نام‌گذاری اشخاص، امکان سازمان دهی اجتماعی، اداری، قضایی و اقتصادی در یک جامعه فراهم می‌آید. دنباله . . .

ترجمه‌  ناپذیری  فرهنگی

هر چیزی را نمی‌توان به هر زبانی ترجمه کرد. به طور کلی، هر اندازه ساختار دو زبان و نوع فرهنگ ها متفاوت و از هم دور باشند، ترجمه مشکل تر می‌شود. مشکلاتی که سبب می‌شود نتوان مطلبی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کرد انواع گوناگونی دارد. یکی از این موردها ترجمه جناس و به طور کلی بازی با زبان است. به گفت و گوی زیر توجه کنید: دنباله . . .

سخنی پیرامون مقاله ی "درباره ی فارسی نویسی"

(نوشته شده در موضوع: "دستور زبان و آیین درست نویسی")

 

"درست نویسی فارسی" از جمله مسایلی است که به ویژه از چندین دهه ی گذشته، مورد بحث و گفت و گوی جدی اندیشمندان زبان فارسی قرار دارد و پیرامون آن مقاله ها و کتاب های بسیاری به قلم این اندیشمندان منتشز شده و نشست ها و سخن رانی های بی شماری با حضور آنان برگزار شده است. لیکن به دلیل نبودن مرکزی معتبر و با صلاحیت که بتواند شیوه ای درست و یکسان را برای فارسی نویسی تعیین و تصویب و اجرای آن را در همه ی سطوح آموزشی و نگارشی الزامی و مراقبت نماید، نتیجه ی همه ی کوشش های اندیشمندان زبان فارسی چیزی جز آن نبوده است که اکنون گونه های متعددی برای "فارسی نویسی" پدید آمده که هر کدام تنها گروهی از فارسی زبانان را به پیروی از خود جلب می کند و دیگران که هنوز بیش ترین شمار فارسی زبانان را تشکیل می دهند، همچنان متناسب با سواد و سلیقه ی خود و به پی روی از عادت خود به آموخته های تگارشی گذشته، به "فارسی نویسی" ادامه می دهند.

در سال های گذشته و به ویژه با پیدایش امکان های کامپیوتری و به کار گرفته شدن گسترده ی تارنماهای اینترنتی که فارسی زبانان را بیش از هر زمان دیگری در پیوند با یکدیگر قرار داده و بسیاری از آنان را به نوشتن و خواندن دایمی واداشته است، بر آشفتگی بازار "فارسی نویسی" افزوده شده و مساله ی "درست نویسی فارسی" از اهمیت باز هم بیش تری برخوردار شده است. این افزایش نسبی پیوند و خواندن و نوشتن،  مساله ی "خط فارسی" را نیز که در حقیقت مسبب اصلی این آشفتگی و نا بسامانی در "فارسی نویسی" است، از نو مطرح ساخته و موضوع "عوض کردن خط فارسی" را که عمری ۱۵۰ ساله دارد، دوباره به مرکز مباحثات کشانده است.

خط فارسی به علت نداشتن نشانه های آوایی (کسره، فتحه، ضمه و غیره)، نویسه های گوناگون برای آواهای یکسان، و الزامی نبودن فاصله گذاری میان واژه ها و بسیاری ایرادهای دیگر (به موضوع خط فارسی نگاه کنید)، برای فارسی آموزان بیگانه و حتا نوآموزان فارسی زبان، بیرون از حوصله ی عادی است و تا حد زیادی بر مشکلات ساختاری زبان فارسی افزوده است. به طورز عمده، کاتبان، نسخه برداران و شاعران فارسی زبان در طول تاریخ این زبان، بندهای فراوانی بر پای "فارسی نویسی" نهاده و استقلال واژه ها را در آن از میان برده اند. از این رو هدف از ارایه ی هر شیوه ای در نگارش فارسی، تا آن جا که شدنی است، باید ترمیم این آسیب ها و ساده و آسان نمودن نوشتن، خواندن و دریافت وازه ها باشد. شیوه ی نگارش فارسی، تا رسیدن هنگام تغییر خط آن، باید به واژه های دفن شده در ترکیب های غیر ضروری، زندگی و استقلال دوباره ببخشد و کار با الفبای فارسی را که بدون مشکلات رسم الخطی نیز به اندازه ی کافی دشوار است، نرم تر و آسان تر سازد.

از این رو دادن استقلال دوباره به واژه های بسیط و جدا نویسی آن ها از نظر دانش اتیمولوژی (Etymology  علم اشتقاق و شناسایی کلمه) که زبان فارسی هنوز گام نخست آن را هم نپیموده است، دارای اهمیت است و مساله ی خط فارسی که اکنون دیگر به خطی غیر علمی تبدیل گردیده است، بخش بسیار مهمی از مساله ی نوسازی و رشد زبان فارسی است و باید بر حذف استثناهای دست و پا گیر دستوری و نگارشی و پیدا کردن قاعده ای عام برای آن ها اصرار ورزید.

از جمله باید به علایم و نشانه های نگارشی نیز چون واژه ها حیات مستقل بخشید ( نشانه هایی مانند : می، بی، ها، تر، ترین  و . . . . ) و آن ها را به عنوان علایم راهنمای آموزش زبان فارسی به کار بگیریم، نه آن که آن ها را در دل واژه ها پنهان کنیم و رد پای آن ها را با چسباندن اشان به واژه ها پاک کنیم و به تعداد دندانه ها نیز  که خود یکی دیگر از مشکلات خط فارسی است، بیافزاییم.

مشکل ترین بخش نگارش فارسی، تعیین حد و مرز واژه ی مستقل و تعیین تکلیف "کلمه های مرکب" است. هرج و مرج حاکم در نوشتن واژه های مرکب در خط فارسی در حقیقت نه از یرخورد لغوی با موضوع، بلکه از برخورد فنی و سلیقه ای ریشه می گیرد.

هر گونه سر هم نویسی بی هوده که شکل شناخته شده ی واژه را در هم بریزد و خواندن و فهمیدن آن را سخت تر کند، جز سهل انگاری چیزی نیست. کافی است اشاره کنیم که هیچ عربی، علی حده، عن قریب، من جمله، من باب، مع هذا یا  ان شاء الله را مانند ایرانیان علیحده، عنقریب، منجمله، منباب، معهذا و انشاالله نمی نویسد.

در مقاله ی "درباره ی فارسی نویسی" که به قلم دانشمند ارجمند ناصر پورپیرار در موضوع "دستور زبان و آیین درست نویسی" تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب) نوشته شده است و ما خواندن و رعایت نکات آن را به همه ی فارسی زبانان توصیه می کنیم، ما در بخش نخست به واژه های مرکبی که از دو اسم، اسم و صفت، اسم و فعل و گونه های دیگر ساخته می شود، نگاهی می اندازیم و درست نویسی آن ها را باز گو می کنیم و سپس به درست نویسی واژه های مرکبی می پردازیم که به وسیله ی پیشاوندها و پساوندها ساخته شده است و سرانجام  شیوه ی نگارش درست واژه های مرکبی را بررسی می کنیم که با علایم و ادات استفهام، نفی، جمع و صفات تفضیلی و عالی نوشته می شود.

در بخش دوم نیز پس از پرداختن به چه گونگی جدا یا سرهم  نویسی حرف اصافه ی "به"، واژه ی "هیچ"، ضمایر اشاره ی "این" و "آن" و نیز حروف و علایمی مانند "چه"، "که" و "می"، سرانجام با "همزه" که جای " ی " را در خط فارسی اشغال نموده است، تعیین تکلیف می کنیم.

من در پایان یک بار دیگر بر این نکته تاکید می کنم که شزط نخست برای تحقق و اجرای همگانی این اصول درست نویسی فارسی، وجود مرکزی معتبر و با صلاحیت است که با بهره گیری از این اصول و تکمیل آن ها با راهنمایی های دیگر استادان با صلاحیت زبان فارسی، آن ها را تصویب و رعایت آن ها را در همه ی سطوح آموزشی و نگارشی الزامی، پشتیبانی و مراقبت نماید. شزط دوم نیز نبرد آن گروه از فارسی نویسان با عادت های جان سخت نگارشی خود و کنار نهادن لجاجت بی هوده با حرکت ناگزیر آن تحول در خط و زبان فارسی است که دست کم در ۱۵۰ سال پیش به دست تاریخ آغاز شده است. ایدون باد، آریا ادیب

متن مقاله . . .

نام زبان  فارسی  در  انگلیسی

نام زبان ما فارسی است. در انگلیسی به آن پرژن (یا پرشن) (Persian) می گویند. اگر چه این گفته ساده می نماید، ولی در سال های اخیر در زبان انگلیسی به گونه ای روز افزون به جای واژه ی پرژن  (Persian)، از واژه ی فارسی (Farsi)  استفاده می شود. در این گفتار کوتاه، می خواهم توضیح دهم که چرا چنین جای گزینی صورت می گیرد، چه کسانی آن را انجام می دهند، و سرانجام این که زیان های این جای گزینی کدام است. پیش از این دیگران در این باره نکاتی را مطرح کرده اند و بحث های بسیاری هم انجام گرفته است، ولی به نظر می رسد که مساله هنوز حل نشده و هر روز هم جدی تر می شود.

دنباله . . .

چه گونگی نوشتن همزه در زبان فارسی

شیوه ی نوشتن همزه

در زبان فارسی «همزه» را می توان به این صورت ها نوشت: اَ (مانند: اَسب)، ـئـ (مانند: هیئت) ، ؤ (مانند: سؤال)، ءِ (مانند: جزء).

نخست باید به دو نکته ی مهم اشاره کرد: دنباله . . .

 آوای  همسایگان
(ترانه های عامیانه در کشورهای هم زبان با ایران)

سرزمین های فارسی زبان

آثار فولكوریك سه كشور ایران، افغانستان و تاجیكستان، سرشار از عناصر مشترك و همانند است (۱). این خویشاوندی در همه ی اندام‎های فرهنگ‎های پویای این ملت‎ها به گونه ی آشکاری به چشم می‎خورد و طبیعی است كه سده‎ها غربت و جدایی سیاسی و مرزكشی‏های حقوقی، نتوانسته‎است رشته‎های خویشاوندی فرهنگی میان ساكنان این سرزمین‎ها را بگسلد.
هم از این روست كه عناصر مشترك و نشانه‎های آشنایی و یگانگی در پیكره‎های گوناگون و رنگارنگ فولكلور این ملت‏ها و در ضمیر و خاطره ی فرهنگی آن‌ها، حضور فعال خود را هم‌چنان حفظ كرده‎است. دنباله . . .

عناصر طبیعت در شعر فارسی

طبیعت در شعر فارسی

طبیعت از آغاز تا امروز همواره یكی از خاستگاه ها و سرچشمه های هنر بوده است. نقاشی مثلن، از مینیاتورهای چینی و ژاپنی و نقاشی های هندسی آن ها بگیریم تا نقاشی ها و مینیاتورهای دوره تیموری و صفوی و تا منظره سازی های نقاشان سده های هفدهم و هجدهم و اوایل سده ی نوزدهم مانند "‌‌ترنر " و " كانستبل " تا نقاشان امپرسیونیست ون گوگ، گوگن،‌‌ مونه،‌ پیسارو و نیز امروز در كنار مكتب های گوناگون سده ی بیستم آثاری هست كه به صورتی نو از طبیعت مایه می گیرد. دنباله . . .

موجودهای افسانه ای در ادبیات فارسی

موجودهای افسانه ای

جن : از موجودهای خیالی و افسانه ای فرهنگ عامه و خرافات مردم خاورمیانه و ایران است.
جن واژه ای عربی و به معنی موجود پنهان و نادیدنی است و در فارسی با مفهومی نزدیک به پری از این موجود نامریی یاد می شود.
در باور عوام، جن ها فقط در شب، تاریکی، تنهایی و در محل هایی مانند گرمابه، آب انبار، پستو و ویرانه و بیابان وجود دارند. در باور عامه، جن به شکل انسان است با این تفاوت که پاهایش مانند بز سم دارد. مژه های دراز او نیز با مژه ی انسان متفاوت است و رنگ موی او بور است. هم زمان با زاده شدن هر نوزاد انسان، بین اجنه نیز نوزادی به دنیا می آید که شبیه نوزاد انسان است اما سیاه و لاغر و زشت. دنباله . . .

نخستین گام های زنان در ادبیات معاصرایران

زنان در ادبیات معاصر

از دوره ی قاجار تا سال ١۳٢٠ش (سقوط رضا شاه)، كه دوره ی پيدايش ادبيات معاصر ايران است، شمار نويسندگان زن در حدی نيست كه بتوان از كار آنان به‌عنوان يك جريان ادبی قابل توجه ياد كرد.
در آن دوره ی زمانی، محدوديت‌های اجتماعی، خانوادگی، تحصيلی و شغلی، فضا را برای آفرينش های زنانه تنگ می ‌كرد. زنان يا چنان گرفتار امور خانه بودند كه نمی ‌توانستند كارهايی  را هم كه توانايی خلقشان را داشتند بيافرينند و يا هنوز به صرافت داستان‌نويسی نيافتاده بودند. برخی هم كه می ‌نوشتند، موجوديت خود را پشت نام‌های مستعار پنهان می ‌كردند. فضا چنان بود كه آنان اگر هم می ‌خواستند، به نوشتن ترغيب نمی ‌شدند زيرا امكانی براي نشر آثار خود نمی ‌دیدند. کوشش زنان در آن دوره صرف كسب حقوق اوليه ی خويش می ‌شد و هنوز امكان گشايش درهای مراكز ادبی را به روی خود نيافته بودند. شركت آنان در جنبش ادبی  بستگی به موقعيتی داشت كه در جامعه به‌دست می ‌آوردند. در اوايل سده ی بيستم ميلادی، گروه كوچكی از زنان تحصيل كرده كه در راه به‌دست آوردن كم ترين امكانات با مخالفت‌ها و تهديدهای بسيار رو به رو می ‌شدند، آغاز به گشودن مدارس دخترانه ی خصوصی در شهرهای بزرگ و تدريس در آن ها كردند، كانون‌هاي زنان را بنياد نهادند و مجله های ويژه ی خود را منتشر كردند
(١).  دنباله . . .

 سرگذشت  زبان  فارسی

 سرگذشت زبان فارسی

از آن جا که در نجد (سرزمین بلند. آ. ا. ) پهناور ایران، هر یک از تیره های ایرانی به یکی از زبان ها و گویش های ویژه ی خود سخن می گفتند، از دیرباز، وجود یک زبان فراگبر که وسیله ی تفاهم میان آنان باشد، نیازی سخت آشکار بود.

در زمان هخامنشیان، با آن که در کنار وحدت سیاسی و در زیر نفوذ آن، کم کم خودآگاهی به همبستگی ملی بیدار می شد، ولی باز هنوز نمی توان  از وجود یک زبان رسمی فراگیر سخن گفت و زبان پارسی باستان، با آن که از زمان داریوش بزرگ زبان نوشتار نیز شد، ولی نتوانست به عنوان زبان گفتار پا از قلمروی خود بیرون نهد. دنباله . . .

آشنایی با اصطلاحات ادبی

 آثار روزی رسان

آثار روزی رسان به آثاری می گویند که تنها برای کسب معاش و روزی نوشته می شود. قدمت آن دست کم به سده ی ١٨ میلادی می رسد. نمونه ی کلاسیک "اثر روزی رسان" رمان فلسفی راسلاس اثر جانسون است که نویسنده آن را برای تأمین هزینه کفن و دفن مادرش و ادای وام های خود در یک هفته شب ها نوشت.

آرایه بیرونی

آرایه های بیرونی آن ها هستند که بیش تر پیکره سخن را زیبا می کنند. مثل سجع، ترصیع، جناس، عکس، اشتقاق، رد المطلع، ذوقافیتین، در العجز علی الصدر، اعنات و ...


آرایه درونی

آرایه های درونی همان صناعات معنوی و آرایه هایی هستند که اگر ظاهر واژه دگرگون شود، باز آن آرایه از میان نمی رود. مثل پرسش بلاغی التفات، قلب و جمع.

دنباله . . .

کاشی‌های‌  رنگین‌  شعر  فارسی‌

(نگاهی‌ به‌ شعر و شاعران‌ برخاسته‌ از کاشان‌)

کاشان‌ یکی‌ از شهرهای‌ مهم‌ ایران‌ است‌ که‌ در طول‌ تاریخ‌ ادبی‌ کشورمان‌ همواره‌ برای‌ خود جایگاه‌ و پایگاه‌ مشخص‌ و قابل‌ توجهی‌ داشته‌ است‌.  دنباله . . .

تن‌کامگی (اروتیسم) در ادبیات فارسی

تن‌کامگی در ادبیات فارسی 

در میان منابع فارسی، کار جدی پژوهشی در باره ی اروتیسم کم تر انجام شده، دکتر سیروس شمیسا که کتاب" شاهد بازی" را نوشته است و دکتر جلال خالقی مطلق، که نظراتش را در چند مقاله مطرح کرده، از کوشاترین پژوهشگران در این زمینه‌ی مهم، اما تاریک‌مانده‌اند. خالقی مطلق در مقاله‌ای با عنوان «تن‌کامه‌سرایی در ادب فارسی» که در مجله ی ایران شناسی، سال هشتم چاپ شده است، چشم‌اندازی از این موضوع به‌دست می‌دهد.  دنباله . . .

 

 در آمدی بر رساله ی  "تحریف در شاهنامه ی فردوسی"

فردوسی توسی

روشنفکرنمایان فرومایه ی خادم دربار پهلوی، دست در دست ماموران امپریالیسم، ده ها سال به گونه ای سازمان یافته فردوسی را کوبیدند و اثر جاودانه ی او "شاهنامه" را با بی شرمی وصف ناپذیری به ابتذال کشاندند تا شاید از این راه اعمال و اندیشه های زهرآلود خود را که با هیچ معیار و مقیاس و قانونی قابل توجیه نبود، با استناد به فردوسی که در قلب مردم ایران جای داشت، توجیه کنند. بسیاری از ادیبان آن روزگار نیز در برابر این فریب و خیانت به ادب و فرهنگ ایران، سکوت کردند و اجازه دادند تا مشتی دلقک درباری از شاهنامه اثری ضد شاهنامه بسازند.

کار این تحریف که به قصد استوار ساختن پایه های لرزان دستگاه سلطنت پهلوی انجام گرفت و مرادش "شاه پرست" و "نژادپرست" کردن مردم ایران بود، تا بدان جا پیش رفت که از زبان فردوسی سخنانی در میان مردم رایج گردید  که حتا سایه ای از آن ها در شاهنامه موجود نیست و بر اثر این تبهکاری تاریخی، گردانندگان تبلیغات درباری که سنگ را بسته و سگ را گشاده بودند، توانستند حرف های معینی را در دهان همه بیاندازند و آن قدر تکرار کنند که جزو بدیهیات به شمار آیند.

تا خود امروز کسانی هستند که گمان می کنند یاوه ها و شعرهای بی پدر و مادری چون: «هنر نزد ایرانیان است و بس»، «چو ایران نباشد تن من مباد  بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» (که با بی شرمی بی مانندی حتا در پای مجسمه فردوسی حک شده است)، «چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» و بسیاری دروغ های دیگر، گفته های فردوسی، حکیم اندیشمند و آزاداندیش بزرگ توس است.

این جنایت بی سابقه در تاریخ ادبیات ایران که به دست "آکادمیسین" های کشور شاهنشاهی و از طریق انتشار صدها جلد کتاب و رساله و مقاله و بهره گیری از همه ی امکانات تبلیغاتی و آموزشی از کتاب های درسی گرفته تا رادیو و تلویزیون و روزنامه های حلقه به گوش و انجمن ها و موسسات دولتی انجام گرفت، البته از چشم بزرگان دیگری چون ملک الشعرای بهار، مجتبی مینوی و غیره پنهان نماند و آنان در حدی که برای خود ممکن می دانستند، در نوشته هایی به این توهین به ساحت دانای بزرگ توس و مایه افتخار زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، حکیم ابوالقاسم فردوسی که با فرومایگی نابخشودنی شاعری هوادار شاهان جابر و نژاد پرستی حنگ طلب معرفی شده بود، اشاره کرده و به این تبهکاری تاریخی و توهین به فردوسی و مردم ایران پاسخ دادند، ولی از آن جا که از کتاب های درسی گرفته تا صفحات روزنامه ها از این ابتذال پر بود، محیطی پیرامون شاهنامه ساخته شد که در آن مشتی ادعاهای بی پشتوانه و شعرهای من درآوردی به بدیهیات مسلم بدل گردید.

اکنون تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب) که از جمله بررسی مسایل گرهی قلمرو زبان و ادبیات فارسی را در دستور کار خود دارد، به قصد برداشتن این پرده ی شوم که از نزدیک به هشتاد سال پیش بر این واقعیت تاریخی کشیده شده است، خرسند است که رساله ی پژوهشی "تحریف در شاهنامه ی فردوسی" نوشته ی محقق و دانشمند بزرگ و توانا فرج الله میزانی را که با شیوه ای علمی و با استناد به شاهنامه و پژوهش های بزرگان نام برده در بالا در افشای این دروغ بزرگ تاریخ معاصر ایران نگاشته است، برای آگاهی خوانندگان خود در بخش "بررسی ها و پژوهش های ادبی" (موضوع شماره ی ۱۵) قرار می دهد  تا گام دیگری در جهت از میان رفتن آثار این نامردمی بزرگ تاریخی برداشته شده و در نبرد اندیشه ای، سلاحی که دشمنان فردوسی به نام او ساخته اند، از دست آنان بیرون آورده شود.

به گفته ی نگارنده ی این رساله: « اگر این کار خُرد ما در عین حال یکی از تکانه ها و آغازهای کوچک برای انجام کاری بزرگ در آینده باشد، نگارنده چیزی بیش از اجر خود به دست آورده است». ایدون باد،  آریا ادیب

متن مقاله را در این جا بخوانید

بازتاب فرهنگ باستانی ایران در ادب فارسی

آیین های ایرانی

ایرانیان در روزگار باستان، پدیدآورندگان ِ فرهنگ و ادبی گسترده و گران مایه بودند كه امروز بخشی از داده های آن را در دست داریم و از بخش های ناپدیدشده ی آن نیز نشانه ها و اشاره ها و نام ها و گاه گُزینه هایی به ما رسیده است.
مجموعه ی نام بُردار به اوستا، بزرگ ترین و كهن ترین یادمان ِ فرهنگی ِ نیاكان ماست كه در آن، همه ی سرودهای پنج گانه ی گاهان و نیز بخش وی دیو داد (مشهور به وندیداد) به همان اندازه و ساختار روزگار باستان در دست است؛ امّا از دیگر بخش های آن، بیش از یك چهارم آن چه را كه در دوره ی ساسانیان بوده است، در اختیار نداریم. خوشبختانه همه ی این بازمانده ها به زبان فارسی دری و دیگر زبان های زنده ی جهان برگردانیده شده است. دنباله . . .

اصالت کهن ترین نسخه ی شاهنامه

(فلورانس، ٦۱۴ هجری قمری)

شاهنامه، نسخه ی موزه ی فلورانس، ایتالیا

یكی از دشواری های بنیادی تصحیح کنندگان شاهنامه همواره این بوده كه از آن نسخه ی خطی قدیم در دست نبوده است. نسخه ی خطی محفوظ در كتاب خانه ی موزه ی بریتانیا (مورخ ٦٧۵ هجری) سالیانی دراز كهن ترین نسخه ی شاهنامه شناخته شده بود، تا آن كه در سال ۱۹٧۸ میلادی ، آنجلو پیه مونتسه Piemontese Angelo، ایران شناس ایتالیایی، اعلام كرد كه كهن ترین نسخه ی خطی شاهنامه را در كتاب خانه ی ملی شهر فلورانس یافته است. (۱)
او در مقاله ای (پیه مونتسه، ۱۹۸۰) شرح مفصلی از این نسخه كه تنها نیمه ی نخست شاهنامه (تا پایان پادشاهی كیخسرو) را در بردارد، عرضه كرد. از آن زمان تا كنون بحث های زیادی بر سر تاریخ نگارش، قدمت، اعتبار و درستی متن این نسخه در میان شاهنامه شناسان جریان یافته است. دنباله .

گفتاری پیرامون صرف فعل در زبان علمی فارسی

واژه های علمی در فارسی

بیان مفهوم های علمی و فنی غرب به زبان قارسی همواره با مسایل فراوانی رو به رو بوده است. مقاله ی حاضر گفتاری است درباره ی یکی از جنبه‌های این دشواری ها. در اوایل سده ی نوزدهم، ایرانیان با فرهنگ و تمدن اروپایی تماس بیش تری یافتند. رفتن برخی از ایرانیان به اروپا برای آموختن علوم و فنون و نیز دعوت از اروپاییان برای آموزش در ایران، سبب آشنایی هر چه بیش تر ایرانیان با علوم و فنون نو شد. به ویژه، پس از مشروطه، گرایش بسیار به تالیف و ترجمه ی کتاب های علمی و فنی پدید آمد و دانش های نو به حوزه‌های درسی ایران وارد شدند. این دانش های نو مفهوم هایی داشتند که در زبان فارسی بی سابقه بودند، و زبان فارسی طبعن می‌بایست آن ها را در خود جای دهد.  دنباله . . .

تأثیر شعر در نگاه داری و گسترش زبان فارسی

 اگر با توجه به مدارك و اسناد گوناگون و پژوهش های پژوهشگران، نخستین شعر فارسی دری را از سال ۲۵۱ هجری قمری بدانیم كه یعقوب لیث خراسان و هرات را گشود و سیستان و كابل و كرمان و فارس را  گرفت و شاعران او را به تازی شعر گفتند:

قد اكرم‌الله اهل‌المصر و البلد / بملك یعقوب ذی‌الافضال و العدد (۱)

و چون این شعر خواندند او عالم نبود و گفت « چیزی كه من اندر نیابم چرا باید گفت؟» پس محمد وصیف شعر پارسی گفتن گرفت و اول شاعر پارسی‌گوی خوانده شد» (۲) از آن تاریخ تا عصر ما كه تا اندازه‌ای نثر فارسی با كتاب های نشر یافته و رواج چاپ و مطبوعات بیش تر رونق یافته است، همیشه شعر فارسی نگهبان و رواج‌دهنده ی زبان فارسی بوده و در همه ی زمان ها بیش تر اهل ادب و ذوق و فارسی‌زبانان با شعر فارسی به فراگیری زبان فارسی پرداخته‌‌اند و علل و اسباب این نفوذ و تأثیر شعر در گسترش زبان فارسی بسیار است كه به طور خلاصه به برخی از آن ها باید اشاره كرد. دنباله . . .

 

سیری در آداب مكتب خانه

مكتب‌خانه‌های قدیم، پایه‌های مدرسه های امروزی هستند. اگرچه میان مكتب و مدرسه فاصله ی زیادی است و این فاصله ماهیت این دو را به كلی از هم جدا می كند، اما ریشه‌های «مدرسه»های امروزی به شکلی در مكتب‌خانه‌های از یاد رفته ی دیروز است و شناخت این ریشه‌ها، شناخت شاخه ی بزرگی از فرهنگ گذشته ی ماست. مكتب‌خانه تا دو سه نسل پیش تنها كانون آموزش اجتماعی بود، از این رو مجموعه‌ای از حال و هوای جامعه و آداب و سنت‌های اجدادی ما در آن بازتاب می یافت. سیری در رسوم و ارزش های مكتب‌خانه از دیدگاه های بسیاری می تواند ثمربخش و پرجاذبه باشد. دنباله . . .

حماسه سرایی در ایران باستان

حماسه های باستانی ایران

بیش تر متن های حماسی پهلوی كه اصولن به ادبیات شفاهی تعلق دارند، در دوره ی اسلامی به عربی و فارسی ترجمه شده یا از میان رفته‌اند. تنها متن حماسی موجود «یادگار زریران» (در پهلوی: ایادگار زریران) است.
یادگار زریراناین متن كه رساله ی كوچكی است، در اصل به زبان پارتی و ظاهرن نثری همراه با شعر بوده است، ولی به صورت كنونی آن به زبان و خط پهلوی است و در آن واژه ها، تركیب ها و ساختارهای زبان پارتی را نیز می‌توان دید و تنها بازسازی شعری برخی از بخش های آن امكان پذیر است.(۱) در این اثر، از جنگ های ایرانیان با خیونان سخن رفته است.
هنگامی كه گشتاسب و پسران و برادران و شاه زادگان و ملازمان او، دین مزدیسنی را می‌پذیرند و خبر آن به خیونان می‌رسد، شاه آنان – ارجاسب– دو تن را به نام های «بیدرفش» و «نام‌خواست» به عنوان فرستاده به ایرانشهر می‌فرستد. «جاماسب» – سالار اشراف– خبر ورود این دو فرستاده را می‌دهد و این دو به حضور گشتاسب بار می‌یابند و پیام ارجاسب را ابلاغ می‌كنند كه در آن از گشتاسب می‌خواهد دین مزدیسنی را رها كند و با وی هم كیش باشد و تهدید می‌كند كه در غیر این صورت، به ایرانشهر لشكر می‌كشد و آن جا را نابود می‌كند و مردمان را اسیر می‌گیرد
. دنباله . . .

مساله ی اصطلاحات در ترجمه های علمی


ضعف "متخصصان" از فرنگ برگشته در زمینه ی ترجمه ی نوشتاری تقریبن بر اهل فن روشن است. اینان کسانی هستند که معمولن پس از پایان تحصیلات دوره ی دبیرستان و در برخی موارد حتا پیش از آن، به اروپا یا امریکا می روند و در یک رشته ی دانشگاهی متخصص می شوند. تا این جا هیچ اشکالی در کار نیست. مشکل از آن جا آغاز می شود که چنین افرادی بخواهند آموخته های خویش را در اختیار هم میهنان فارسی زبان خود قرار دهند. گرفتاری بزرگ تر زمانی است که چنین کسانی دست به ترجمه می زنند. (یکی از مشکلات بزرگ ما در زمینه ی ترجمه این تلقی زیانمند است که هر متخصصی می تواند در رشته ی خودش کتاب ترجمه کند و از آن بدتر، هر کس  به صرف این که زبانی خارجی بداند، می تواند در تمام رشته ها به فارسی ترجمه کند! ترجمه فنی مستقل است که داشتن احاطه بر موضوع، تسلط بر زبان های مبدا و مقصد و مهارت در ایجاد شیکه ای ارتباطی میان مفهوم ها و ساخت های دو زبان، پایه های اصلی آن را تشکیل می دهند). این که چنین متخصصانی نتوانند به فارسی روشن و روانی ترجمه کنند، عجیب نیست. این افراد در به ترین حالت، کسانی هستند که بر رشته ی خود تسلط دارند، ولی به سختی می توانند مفهوم های آن را به فارسی "بیان" کنند تا چه رسد به "ترجمه" ی آن ها. دنباله . . .

درختان ایستاده می‌میرند

 

شماره ی نوشته: ٦ / ۲۲

یونس تراکمه

درختان ایستاده می‌میرند

صد سالی می‌شود. از انقلاب مشروطه به ‌بعد نسلی نبوده است که در امان باشد از این دو همراه همیشگی «شور» و «یأس». وقتی‌که در یکی از همین روزهای تاریخی در میدان توپخانه به‌دوست شاعر و فیلمسازم رسیدم، او با نوک پای راست زمین زیر پایش را نشان داد و گفت: «مدرنیته ی ایرانی از همین جا شروع شد». اشاره‌اش به «شوری» بود که انقلاب مشروطه در دهخدا و هم رزمان و هم نسلانش ایجاد کرده بود؛ و من با سر و نگاه به‌ جایی دورتر، به ‌میدان بهارستان، اشاره کردم و گفتم: «یأس تاریخی و لعنتی آن ها و ما هم از آن جا شروع شد»، و بغضم را فرو خوردم و با اشاره ی دستی از او خداحافظی کردم. بغضم از همه ی این «یأس»های جانکاه ِ بعد از آن «شور»ها بود. آن یأس عظیمی که شب به ‌توپ بستن مجلس موهای سر و روی دهخدا را یکباره سفید کرد، و آن یأس‌های ریز و درشت فراوان این ۱۰۰ سال. از به ‌توپ بستن مجلس و استبداد صغیر بگیر تا کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و بیا تا... و تا... (حالا جوان‌ها چه خوب شعر «زمستان» اخوان را می‌فهمند).

کی و کجا قرار است این پایان تکراری عوض بشود؟ دیگر شرطی شده‌ایم، همه‌مان. دیگر هیچ شور و هیجانی کاملن مهیج نیست برایمان. در اوج «شور»مان منتظر فرود آمدن ضربه ی مهلک «یأس» هستیم. فکر نمی‌کردم پسر و دخترم را سردرگم و کلافه ی یأسی دیگر ببینم، همان کلافگی که خودم در سن و سال آن ها تجربه کرده بودم. نه، تقدیری در کار نیست، اما چرا این جریان بی‌هیچ کم و کاستی هی دارد تکرار می‌شود؟ این‌بار آیا ممکن است نه در همان نقطه ی محتوم، که چند قدمی جلوتر تمام شود؟ می‌شود امیدوار بود؛ هر چند برگذشتن از آن نقطه ی لعنتی و یأس‌آور پایان به‌عیان اتفاق نیافتد، اما انگار درون این جوان‌ها هنوز منکوب این «یأس» مشئوم نشده است. چنین بادا!
در همین سردرگمی‌ها بودم که به‌ یاد مصاحبه‌ای با بهرام صادقی افتادم. ۴۳ سال قبل صادقی هم از مشروطه تا زمان خودش را نگاه می‌کند و خدنگ‌وارهای ایستاده‌ای را بررسی می‌کند که چه گونه هر کدام‌شان را نشاندند یا خودشان نشستند. وقتی با زحمت توانستم برگه‌های وارفته و زرد شده ی مجله ی فردوسی را پیدا کنم، دیدم خواندن کفایت نمی‌کند، انگار باید رونویسی‌اش کرد و مشق‌وار دوباره نوشتش، و از نو این بخش از مصاحبه را نوشتم (تایپ کردم) و دیدم این زخم چه کهنه است و چه عمیق و چه مدام سر باز می‌کند و خون تازه از آن بیرون می‌زند.

رابطه‌ی  «نشستن» و قصه نوشتن ؟!
بخشی از گفت و شنود ِ "علی‌اصغر ضرّابی" با «بهرام ‌صادقی»

(مجله‌ی  فردوسی، شماره ی ۷۹۵، آذرماه ۱۳۴۵)

... بله، افسوس که خوب شروع شد و ناگهان، یا شاید هم به‌تدریج، فروکش کرد. «دهخدا» در «چرند و پرند» چنان حدت ذهن، تیزبینی و ایجاز و طنز جالبی را نشان می‌دهد که آدم آرزو می‌کند ‌‌ای کاش به داستان‌نویسی می‌پرداخت، یا حتا «چرند و پرند» را مثلن به ‌صورتی دیگر ادامه می‌داد ولی نه، چه می‌بینیم؟ تحقیق و تتبع... عکسی از آن مرحوم دیده‌ام که خیلی گویا و رقت‌آور است. دهخدای پیر با زیرشلواری روی تشک نشسته و کاغذ را روی زانو گذاشته و دورش را مقدار زیادی کاغذ (گویا به آن ها فیش می‌گویند) فرا گرفته است. حتا در عکس معلوم می‌شود که زیر شلواری‌اش از پارچه‌های معمولی راه‌راه است. کمی قوز کرده است و از زیر عینک به آدم نگاه می‌کند. این همان نگاه سوزانی است که می‌گفت «یاد آر ز شمع مرده، یاد آر»؟ و این همان دست‌هایی است که شلاق بی‌امان طنز را فرود می‌آورد؟ ولی خب، کار تحقیق و تتبع خیلی بی‌دغدغه و بی‌دردسر است.
بی‌خطر و بی‌دغدغه برای یک‌طرف و بی‌ثمر و بی‌دردسر برای طرف دیگر. حالا دیگر انقلاب مشروطیت می‌خواست میوه پس بدهد. بعد عکس دیگری دیده‌ام، شما هم دیده‌اید، از «مرحوم عشقی» است. درست است که خیلی سانتی‌مانتال و رمانتیک است اما لااقل ایستاده است. کنار میزی ایستاده است. از شعرهایش که بگذریم- چون بحث شعر در میان نیست- او همان است که نمایش نامه‌های «اکبر گدا» و جز آن و «عید خون» را نوشته است. شما چه فکر می‌کنید؟ کسی که ایستاده است، باید بنشیند. «اگر ننشست باید نشاندش!». این جا بلافاصله به‌یاد «سید محمدعلی جمال زاده» می‌افتم. عکسی از آن وقت او ندیده‌ام، اما او را در مقدمه و در داستان‌های «یکی بود یکی نبود»ش دیده‌ام. ظاهرن او هم ایستاده است، یا شاید بدتر... حتا حرکت می‌کند، می‌آید، می‌رود و جوان است. خیلی خب، او هم باید بنشیند، لااقل که خستگی سفر را در بکند و اگر هم نخواست بنشیند چه؟ معلوم است دیگر! باید نشاندش! و می‌دانید که در دنیا راه‌ها فراوان و گوناگون است. یکی در کریاس در خانه‌اش ناگهان می‌نشیند و به‌خود می‌پیچد و دست‌‌هایش را به‌شکمش می‌گیرد و می‌فشارد و خون از آن فواره می‌زند و دیگری روی نیمکت جالبی کنار دریاچه ی زیبایی که شاعران در وصفش شعرها گفته‌اند، می‌نشیند، و زیر لب شعر «بهار» را زمزمه می‌‌کند که: «ملک جهان چون سویس باغ ندارد». آن‌وقت کسی هم که در هوای خوب نشسته باشد و دور از «گزند و تیررس ابر و رعد و باد- و ز قوافل ایام رهگذر» - شعر را درست خواندم؟- به‌سرش می‌زند که گاه به‌گاه یا پشت سر هم چیزهایی بنویسد که حوصله‌اش سر نرود. ولی آن که در خون نشسته، دیگر بلند نمی‌شود، آن‌هم که زیرشلواری پوشیده و خودش را لای کتاب و کاغذ مخفی و غرق کرده اگر هم بلند شود، برای قضای حاجت است.
این است که نوول‌نویسی ما، پس از انقلاب مشروطیت به ‌قول شما، شما این را تاریخ و مبدایی قرار دادید یادتان باشد، وارد دوره ی «نشسته» می‌شود. چند جورش را گفتم، باز هم می‌توان فکر کرد و پیدا کرد. مثلن یک جور نشستن هم داریم، که معذرت می‌خواهم، چندین خاصیت دارد: هم مفرح و مکیف است، هم آرام بخش است و هم در اغلب موارد نتیجه‌بخش و پر محصول و پُر بار. یک نوع نشستن هم داریم که سر مستراح باشد، و همان طور که اجابت مزاج ساعات معین ِ معلومی دارد، استحصال ادبیات، یا کلی‌گویی نکنم، استحصال داستان کوتاه نشسته، در این نوع هم وقت معین دارد، مثلن ماه به ماه است، یا ۱۵ روز یک‌بار، یا هفته‌ای یک‌بار، (ثانین) و البته مفرح و مکیف هم هست چون از عشق و عفت و ناموس و ... سخن می‌گوید. «ثالثن» و آن‌وقت است که مثلن در مصاحبه‌ای که با فرضن «حسینقلی‌خان» یا چه می‌دانم ایکس یا ایگرگ به‌عمل آمده، آدم می‌خواند که: بله، من اصلن از خانه بیرون نمی‌روم، همه‌اش در خانه‌ام و می‌نویسم، و آدم حظ می‌کند که تئوری‌اش زیاد هم بی‌پروپا نبوده، می‌گوید که در این سال‌‌های دراز داستان‌نویسی همیشه در خانه بوده‌ام، در خلوت خانه، و معلوم است که مقصود از خانه همان مصونیت است و هرچه باشد مستراح خانه که به تر از مستراح‌های عمومی است، یا حالا حسینقلی‌خان گفتم؟ بله. مثال بود زدم؛ یکی دیگر: کمی شاعرانه حرف بزنیم، فلق، یا امواج، یا سحر چشمان تو، (این ها مثلن اسامی مستعار هستند) بله آدم می‌شنود و باز هم در مصاحبه های عدیده می‌خواند که: من چون مجبورم هر هفته برای ۱۰ مجله داستان دنباله‌دار بنویسم ماشین تایپ خریده‌ام. شب‌های زمستان می‌روم لای کرسی و تایپ را می‌گذارم روی لحاف و می‌نویسم، نگویید مستهجن شد، کمی فکر کنید؛ کرسی که خودمانیم، دست کمی از مستراح ندارد. یک‌جور دیگر هم نشستن داریم، باز توجه می‌دهم که این نشستن‌های اجباری و اختیاری و دل‌بخواه و دل‌نخواه همه پس از ایستادن‌های مشروطیت شما پیش آمده، یعنی در واقع قعودهای پس از قیام است (ببینم، قعود معنی نشستن می‌دهد؟) و این جواب شماست درباره ی تحول و تطور نوول‌نویسی... این را هم بگویم که ایستادن اگر آدم را زود خسته می‌کند، زیاد طولی نمی‌کشد، برعکس، نشستن چون به مزاج می‌سازد خیلی هم طولانی می‌شود، پنج سال، ده سال، بیست سال و بیش تر.
بله، یک‌جور دیگر نشستن، نشستن در محبس است. اما البته محبس داریم تا محبس، یک‌وقتی محبسی داریم مثل زندان مسعود سعد سلمان و یا فلان و بهمان و... که اسم نمی‌برم، چون‌سرتان درد می‌گیرد و خود من‌هم که دردسر مزمن دارم، و یک‌وقت محبس‌های آبکی داریم که در تاریخ باید نمونه‌هایش را خواند. گویا در دوران «قره قوروت خان انیاغلو» نسل پنجم چنگیزخان بود که «امیر ترشیز ابن جاظ» را مدتی در قلعه «قهقه» یا «زکیه» (روایات مختلف است) حبس کرد، برای این که کمی جلا بیاید و عضلاتش انعطاف پیدا کند و بعد هم درش آورد و دبیر دیوان کل شد (برای تفصیل باید رجوع کرد به تاریخ انیاغلویان، نسخه ی منحصر به‌فرد که در بریتیش میوزیوم طی شماره ی ۰۰۷ ضبط شده است). به‌هر حال کسی‌که داستان‌نویس و ادیب باشد البته «ایام محبس» را به‌بطالت نمی‌گذراند، سوانح آن ایام را می‌نویسد و بعد که بیرون آمد و سر و سینه‌اش جلا پیدا کرد مسلم است که دست به ‌قلمش به تر شده است. دیگر فتنه به‌پا نمی‌کند، و هر دو هم از قضا آبکی است و هیچ ربطی به من و تو ندارد. یک دنیای عجیبی هست که محبس و مجلس عیش و زنان زیبا و سایه‌های زیبا و غیره‌اش به‌هم می‌خورند و دردی از من و تو دوا نمی‌کنند.
بله، البته نشستن «بودا» هم هست و بودا که بود؟ شاه زاده‌ای که همه چیز برایش مهیا بود یا می‌توانست مهیا باشد؛ از خانواده‌ای اشراف و... بعد یک ‌روز آمد در خیابان، مدت‌ها بود که در قصر زرنگارش زندگی می‌کرد، و دید که عجب! چه قدر کور و کچل و جذامی هست، یکباره «شوکه» شد. روز دیگر آمد، دید مردی را می‌زنند و شکنجه می‌کنند و می‌برند بکشندش. باز «شوکه» شد. روز سوم یک پیر دید و روز چهارم هم یک تابوت (من این قصه را از کتاب غیرت بودا که آقای «قائمیان» ترجمه کرده یاد گرفته‌ام)، بودای جوان به‌سرش زد که ‌هارت و پورت بکند، آن‌روز هنوز لغت "عصیان" در نیامده بود. اما پدرش و خانواده و خلاصه دوروبری‌هایش همه غصه ی او را می‌خوردند و می‌خواستند که باز به قصر رزنگار برگردد و روی این حساب‌ها چماق به‌دست‌ها و شمشیر به‌کف‌ها را در اطراف او ولو کرده بودند. بودای بیچاره یکهو جا خورد، رفت گوشه‌ای نشست و زانوهایش را گذاشت روی هم و نشست. اما مگر می‌توانست از حکمتی که به‌دست آورده بود سخن نگوید؟ گیرم کسی گوش نکند، لااقل با سایه خودش که می‌توانست حرف بزند... و حرف زد!
در این میان یک‌جور نشستن دیگر هم بود که به‌نظر می‌آمد با ایستادن همراه است، چیزی شبیه ورزش سوئدی، آن‌هم حرکاتش مثلن در محبس انجام می‌شد. خیلی امید بود که ورزشکاران خوبی بیرون بدهد. مثل فوتبال و والیبال که یک تیم هست که کاپیتانی دارد و معلمی و... و صندوق و چمدانی که مایحتاج افراد تیم را در آن می‌ریزند، اما بعدها معلوم شد که به‌قول معروف «اندر آن صندوق جز لعنت نبود» و خوشمزه تداعی این چند معنی است که چند روز پیش باز مطلبی را که از بس نوشته و گفته‌اند دیگر مبتذل شده است در کیهان ورزشی می‌خواندم که چرا در ایران ورزش‌‌های دسته‌‌جمعی موفقیت ندارد، برعکس ورزش‌های انفرادی؟ چه می‌دانم، شما هم چه می‌‌دانید؟ بله؟ اینطور نیست... این چیزها به‌ما نیامده است.
به‌هر حال نوول‌نویسی با کمال حقارت از دوران «نشستگی» خودش گذشت، و بعد فکر می‌کنید چه شد؟ مسابقه‌ای آغاز شده بود، یک مسابقه ی دو... و سوت داور هم ناگهان و بی‌مقدمه به‌صدا درآمده بود. اول از همه ورزشکاران از خط شروع گذشتند، خیلی‌ها که به زمین میخ‌دوز شده بودند و لبخند می‌زدند، چون تازه سال ِ باد فتق درآوردن «قتلغ‌خان» را پیدا کرده بودند. یک عده جوان هم تازه از راه می‌رسیدند، خلاصه گرد و خاک عجیبی به‌هوا بلند شد، هی هل دادند، عرق کردند و با چشم‌های بسته دویدند اما فقط شتاب و خامی.
کار به‌جایی کشیده بود که بودا هم به‌دویدن پرداخته بود. قاطی‌پاطی شدند و بلبشوی عجیبی بود، بگذریم که مستراحی‌ها و سالنی‌ها همچنان کارشان را می‌کردند و پول‌شان را می‌گرفتند و محصولات نیمکت روبه‌روی دریاچه هم زیاد شده بود.
تا این که... دیگر شما بگویید، تا این که نوول کم‌کم خودش را - اگر چه خیلی کم و ناقص- توانست بقبولاند و دوره‌ای پیش آمد و آدم‌هایی و جوان‌هایی که اگر چه هیچ مکتب صحیح انتقادی نداشتند و ندارند، اگر چه معلومات و مطالعاتشان و آگاهی‌شان از ادبیات امروز جهان اندک است و اگر چه سرخورده و بی‌پناه و سرگردانند، اما با دو چشم، یا حتا با هزار چشم خیره، من و تو و او را می‌پایند و می‌خواهند و می‌طلبند. آن ها دیگر از تو چیزی می‌خواهند که خیال می‌کنند تویی که ادعا می‌کنی و کار می‌کنی، باید بهشان بدهی و اگر ندادی، می‌فهمند که چند مرده حلاجی. آن ها از روی گرده‌نشسته‌ها و نیم‌خیزها و ایستاده‌های دروغی می‌گذرند. تو آن ها را نمی‌بینی و نمی‌شناسی، اما در کنارت هستند، در شب‌گردی‌های بی‌هدف، در سرگردانی‌هایت در بعدازظهرهای تنهایی و اندوهت و در چه کنم، چه کنمت همراه و همدل و همدرد تو هستند.
بله، آقای ضرابی! داستان‌نویسی امروز ما و همچنین شعر امروز ما، اکنون به این مرحله ی خطیر و مقدس و عجیب رسیده است که آن ها، یعنی شعر و داستان، بله، آن ها دیگر خود تو هستند و اگر دروغ بگویی یا بد و ناقص بگویی، یا بخواهی گول بزنی، زود می‌فهمند و تنهایت می‌گذارند. «داستان» و «خواننده» امروز همه یکی شده‌اند، همه در یک هیئت و در یک قالب شب‌‌های غربت و سرگردانی را می‌گذرانند، همه با هم از کوچه‌های تاریک می‌گذرند، در حالی‌که در کوچه پهلویی «شعر» راه می‌رود، همان طور غمگین و سرگردان و صدای پایش با صدای پای تو و من می‌خواند. البته همه چیز داریم، از نقص و شتاب‌کاری و نشیب و فراز گرفته تا کمال و انسجام و درخشش، اما دروغ نداریم، دیگر تفنن و سرگرم‌کنک و وقت‌گذرانی و قصه‌گویی از عشق و عفت و تاریخ و افتخارات نداریم، آن ها خیلی پایین رفته اند، به پایین‌های مرداب و لجنزار خود رسیده‌‌اند و این جاست که هر نویسنده‌ای باید هوشیار باشد و صادق و صمیمی، زیرا اگر جز این باشد، مردم او را سر کوچه می‌گذارندش و رد می‌شوند،... و او فقط مجبور است صدای همزادان شعر و داستان، این دو سرگردان آواره را بشنود که بی‌هیچ رحم و شفقتی از او دور می‌شوند، حتا هر قدر زنجموره کند.

- - -

از: روزنامه ی اعتماد ملی، چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸
 

برگرقته از: کانون پژوهش های ایران شناختی

زبان هوری- اورارتویی، یك زبان قفقازی شرقی

 

شماره ی نوشته: ۴۹ / ۱۵

زبان هوری- اورارتویی، یك زبان قفقازی شرقی

«ما در نشریات پیشین مان، احتمال تعلق زبان هوری- اورارتویی را به گروه زبانی شمال قفقاز مورد توجه قرار داده بودیم. این فرضیه را اینك می توان تصدیق نمود» ، «به یاری مجموعه هایی كه آنان (دیاكونوف و استاروستین) عرضه کرده اند، اینك ریشه یابی نزدیك به چهل درصد واژگان اورارتویی و حدود سی درصد واژگان هوریانی كه كمابیش به گونه ای قابل اعتماد ترجمه شده، امكان پذیر شده است. به نظر می رسد كه زبان هوری- اورارتویی در داخل گروه زبان های قفقازی شمال شرقی، به عنوان یكی از شاخه های آن، جای می گیرد..  استاروستین و دیاكونوف در این كتاب حدود یك صد واژه ی هم ریشه، بسیاری از ماده های اصلی آن ها را كه به ندرت وام گرفته شده، و برابری های بسیاری را در پی بندهای دستوری آن ها یافته اند. این نویسندگان پیشنهاد می كنند كه خانواده ی زبان های هوری- اورارتویی شاخه ای است از خانواده ی گروه شمال شرقی قفقازی.» (۱)
جاعلان ضدایرانی و پان تركیست (صدیق، زهتابی)، به پی روی از آموزگاران پان تركیست شان در آنكارا و باكو، به تازگی ادعا می كنند كه قوم های هوری، اورارتو، كسپی، كاسی، گوتی، لولوبی، تپور، مانا، امرد و... همگی گروه هایی ترك اند! افزون بر این، آنان ادعا می كنند كه دیگر قوم های بدون خویشاوند، مانند ایلامیان و سومریان نیز ترك بوده اند. اما حقیقت آن است كه گروه زبان های هوری، سومری، و ایلامی، با هم پیوندی ندارند و در گروه های متفاوتی دسته بندی می شوند. زبان های ایلامی و سومری، به گروه زبانی منفردی متعلق اند و زبان های هوری- اورارتویی به گروه قفقازی شمال شرقی تعلق دارند. ادعای تركی بودن این سه زبان، از ریشه غلط است چرا كه این سه زبان حتا با یكدیگر خویشاوند نیز نیستند!

به جز شمار زیادی متن اورارتویی و مقدار اندكی نوشتار هوریانی كه از گورگاه ها و دیگر كاوشگاه های باستان شناختی به دست آمده، هیچ گونه اثر نوشتاری و زبان شناختی از قوم های كسپی، كاسی، گوتی، لولوبی، مانا، امرد برجای نمانده است. برخی دانشمندان شماری از این قوم ها را مانند: مانا، لولوبی، و گوتی به عنوان طایفه هایی یا زیرمجموعه های قوم هوری دسته بندی می كنند. برای نمونه، در مرجع یاد شده در بالا، هرچند آگاهی اندكی از زبان گوتیان داریم، بر پایه ی دیدگاه دیاكونوف (دیرین- زبان شناس) آمده است كه گویش هوریانی به زبانی اورارتویی شبیه است. دیاكونوف از زبان گوتی به عنوان زیرگروه زبان هوریانی یاد می كند كه با زبان های مانا خویشاوند بودند (۱) (۲).
نگاهی به جایگاه جغرافیایی این قوم ها، نشان می دهد كه هیچ كدام از آنان، به جز مانا، در استان آذربایجان ایران ساكن نبودند: گوتی ها عمدتن در كردستان كنونی ساكن بودند، لولوبی ها بیش تر در لرستان امروزی، تپورها در مازندران و گیلان كنونی، هوری ها و اورارتوها در شرق آناتولی، و كسپی ها در مركز و غرب ایران. به همین سان، سومریان در مركز و جنوب عراق ساكن بودند و ماندگاه اصلی ایلامیان نیز استان خوزستان كنونی بود. گویندگان كنونی این زبان های قفقازی شمال شرقی، شامل چچن ها، لزگی ها، اینگوش ها، آوارها و دیگر مردم قفقازاند.

هیچ گونه پیوند و ارتباطی میان زبان های آلتاییك و سه گروه مستقل زبان قفقازی وجود ندارد، و از این روست كه همه ی كتاب های زبان شناسی میان این دو شاخه ی جداگانه ی زبان های انسانی، تفاوت قایل اند. همچنین دانشمندانی مانند دیاكونوف و گرپین و دیگران، واژگان همانند و مشترك بسیار جالبی میان زبان های هندواروپایی ارمنی، كردی و فارسی در یك سو، و زبان های هوریانی در سوی دیگر، یافته اند. این موضوع به ویژه در مورد زبان ارمنی صادق است (۳)  (۴)  (۵)  (۶). شما می توانید اطلاعات بیش تری را درباره ی ارتباط زبان های هوری- اورارتویی با زبان های قفقازی شمال شرقی در این بخش از پایگاه آذرگشنسپ كه به «هوری ها» اختصاص یافته، به دست آورید، و نیز دو مقاله از مجله های شناخته شده و در حال انتشار كه پیوستگی میان زبان های هوری- اورارتویی و ارمنی را ثابت كرده اند.
اگر ما دیدگاه بیش تر دانشمندان را مبنی بر این كه همه ی این قوم ها با هوری ها و اورارتوها خویشاوند بودند بپذیریم، پس هیچ یك از آن ها مردمانی آلتاییك نیستند. در دنیا حتا یك دانشمند نیز وجود ندارد كه مدعی ارتباط میان «ترك- مغولان» و «هوری ها» باشد. مردم هوری- اورارتویی به زبان قفقازی شمال شرقی سخن می گفتند كه از شاخه ی زبان های آلتاییك جدا و مستقل است. برای نمونه، زبان های قفقازی مانند برخی زبان های هندواروپایی و ایرانی نظیر « كردی كورمانجی» و «اوستایی»، زبان هایی Ergative هستند. اما حالت Ergativity   در زبان های آلتاییك وجود ندارد. از طریق گونه شناسی زبان ها نمی توان هم ریشگی آن ها را ثابت كرد و حتا پیوند فرضی میان دو خانواده ی زبانی اورال-آلتایی نیز اثبات نشده (Britannica: Ural and Altaic) (۷)  و هر روز هم احتمال آن كم تر می شود. آیا می توان مدعی شد كه چون زبان های اوستایی و سومری و اورارتوییErgative  هستند پس این سه زبان از یك ریشه اند؟!
زبان های قفقازی (Caucasian Languages) (۱۰) (۹) (۸)
زبان های قفقازی دارای سه شاخه ی مستقل اند و هیچ خویشاوندیی با زبان های سامی و هندو اروپایی و آلتایی و غیره ندارند.

گروه جنوبی قفقازی یا گروه كرولی (karvelian group)
زبان هایی مانند لاز و گرجستانی و مینگرلی (mingrelian ) و سوانSvan) ) در این گروه فهرست بندی شده اند.

گروه شمال غربی قفقازی.
این گروه شامل زبان هایی مانند چركسی (Circassian  ) و ابخازی Abkhaz) ) و چند زبان دیگر است.

گروه شمال شرقی قفقازی.
زبان هوری-اوراتویی یك نمونه ی كهن از این گروه است. این گروه شامل بیش از ۳۰ زبان است. از زبان های این گروه می توان لزگی و چچنی و آواری و زبان های داغستانی را نام برد. این گروه نیز به دو دسته ی نخ و داغستانی تقسیم شده است.

هوری ها:
بر اساس: The Macmillan Encyclopedia 2001))
«هوری ها مردمانی بودند كه در شرق آناتولی و شمال میان رودان طی هزاره ی دوم پ.م. می زیستند. هوری ها احتمالن پیش از گسترش شان، در كوه های ارمنستان پدیدار شده اند. زبان آنان، كه اینك از میان رفته، نه هندواروپایی بود و نه سامی، اما ممكن است كه با زبان های گرجی و قفقازی خویشاوند باشد. این موضوع بیش تر از لوح های میخی به دست آمده از Hattusas، پایتخت هیتیان، كه تمدن اش بیش تر از هوری ها تاثیر پذیرفته بود، دانسته و تشخیص داده شده است. هوری ها فاقد یك امپراتوری بودند اما بیش تر جمعیت پادشاهی نیرومند میتانی (۱۴۰۰-۱۵۵۰ پ.م.) را هوری ها تشكیل می دادند.»  (۱۱)
«بخشی از خاك ماد در ربع سوم هزاره سوم پیش از میلاد جزو منطقه ای است كه منابع كتبی بر آن پرتو افكنده و سخن گفته اند. از آثاری كه به زبان سومری و اكدی و هوریانی در دست است چنین برداشت می شود كه در كوهپایه های غربی زاگرس و آن جایی كه بعدها ماد غربی را تشكیل می داد، قبیله های هوریان و لولوبیان و كوتیان و ظاهرن قبیله های دیگری كه با ایلامیان قرابت داشتند، زندگی می كردند. قبیله هایی كه به زبان هوریانی سخن می گفتند، در هزاره ی دوم پیش از میلاد در بین النهرین شمالی و تا حدی در سوریه و، چنان كه از برخی نام های جاها و اشخاص بر می آید، در سراسر فلات ارمنستان پراكنده بودند. اینان تا اواسط هزاره ی نخست پیش از میلاد در كنار قبیله های دیگری كه منشا دیگر داشتند باقی ماندند. زبان هوریان با اورارتویی خویشاوندی نزدیك داشت. نبشته ای به خط اكدی و به زبان هوریانی از شخصی به نام «تیشاری» پادشاه «اوركیش» و «ناوار» از ربع سوم هزاره سوم پیش از میلاد به دست ما رسیده است. محل «اوركیش» مشخص نیست و مورد بحث است، ولی «ناوار» مسلمن جایی است كه بعدها «نامار» یا «نامرو» خوانده شده، یعنی دره ی رود دیاله. در مشرق دجله و خاك آشور در هزاره سوم پیش از میلاد (از روی نام های خاص اشخاص) وجود هوریان ثابت شده است و در هزاره دوم پیش از میلاد نیز ایشان در ناحیه ی كركوك (اراپخای كهن) می زیسته اند. مدارك قانع کننده ای درباره ی نفوذ هوریان به نقاط شرقی تر در دست نیست.» (برگرفته از: «تاریخ ماد»، ا. م. دیاكونوف، ترجمه ی كریم كشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰، برگ ۹۹) (۱۲)

لولوبیان
(برگرفته از: «تاریخ ماد»، ا. م. دیاكونوف، ترجمه ی كریم كشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰، ص۱۰۱-۱۰۰)
«قبیله های «لولوبی» ظاهرن بخش وسیعی از كوه ها و كوهپایه ها را از بخش علیای دیاله گرفته تا دریاچه ی ارومیه (و حتا آن سوتر، به طرف شمال غربی) اشغال كرده بودند. در هوریانی «اراپخه- نولو » لولو، به معنی كوهستانیانی بود كه از میان آنان برده می گرفتند. در زبان اورارتویی «لولو» به بیگانه و دشمن می گفتند. اصطلاح اكدی «لولوبوم» یا «لولوپوم» (و بعدها در آشوری اصطلاح «لولومه») مركب است از ریشه «لولو» و علامت جمع ایلامیB  یاP  به اضافه ی پساوند اكدیum  و یا همان ریشه و علامت ایلامی اسم جمع «me». اصطلاح «لولو» در زبان اكدی بدون این پساوند نیز دیده شده است. این مثال ها نشان می دهد كه لولوبیان از لحاظ قومی از قبیله های هوریانی- اورارتویی نبوده بل كه به ظن غالب با ایلامیان قرابت داشتند. محتملن نبشته ی «آنوبانینی» سلطان لولویی بر صخره ی سرپل نزدیك شهر زهاب تقریبن مربوط به همین زمان است (سده ی بیست و دوم پیش از میلاد). نام این پادشاه اكدی است و نبشته ی مختصر وی نیز كه تصویرهای برجسته ی از «آوردن اسیران به نزد شاه توسط الاهه ی ایشتار» دارد، به زبان اكدی است. ظاهرن این نبشته می رساند كه لولوبیان در نیمه ی دوم هزاره ی سوم پیش از میلاد دارای دولتی بوده و در نتیجه جامعه ای طبقاتی داشتند. ولی چنان كه از منابع آشوری دریافت می شود ، نشانه های تاسیس و قوام دولت در این قبیله ها فقط در آغاز هزاره ی نخست پیش از میلاد دیده شده است.»

كوتیان
(برگرفته از: «تاریخ ماد»، ا. م. دیاكونوف، ترجمه ی كریم كشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰، برگ های ۱۰۷-۱۰۳)
«چهارمین گروه قبیله های این ناحیه «كوتیان» هستند كه به ظن غالب در جایی شرقی تر از لولوبیان زندگی می كردند. لازم است سخنی چند درباره ی واژه ی كوتی گفته شود. تجزیه و تحلیل متن ها نشان می دهد كه واژه ی كوتی فقط در هزاره های سوم و دوم پیش از میلاد معنی و مفهوم داشته است و به یك گروه قومی معین گفته می شده كه در مشرق و شمال و شمال شرقی لولوبیان، و احتمالن در آذربایجان كنونی ایران و كردستان زندگی می كردند. بعدها ممكن است این اصطلاح به قوم های گوناگونی كه در شمال و شرق بابل زندگی می كردند گفته می شده و بتا بر رسم، واحد ارضی معین و ملموسی را نمی رسانده است. در هزاره ی نخست پیش از میلاد، همه اورارتوییان و مردم مانا و ماد را «كوتی» می نامیدند. فقط گاهی در كتیبه های سارگون دوم، مادهای ایرانی زبان از «كوتیان» مشخص و ممتاز شده اند.  كوتیان در سده ی بیست و سوم پیش از میلاد و زمان سلطنت «نارام سوئن» پادشاه اكد، در صحنه ی تاریخ پدید می آیند. بنا بر روایت های بعدی اكدی، «نارام سوئن» ظاهرن در اواخر سلطنت خویش ناگزیر با كوتیان جنگید و در ضمن پیكار با ایشان از پای درآمد. مسلمن كوتیان در آن زمان سطح تكامل نیروهای تولیدی شان نسبتن پست بود و ظاهرن در دوره ی بدوی زراعت و محتملن، مادرشاهی و تمدن و فرهنگ «عهد سفالینه ملون» می زیستند و معلوم نیست كه با این حال چه گونه توانستند لشكریانی را كه به ظن قوی از آن مقتدرترین دولت آن زمان بودند، تارومار كنند؟ در این پدیده چیزی كه شگفتی برانگیزد وجود ندارد، زیرا با وجود این كه ناحیه ی میان دو رود به سبب حاصل خیزی فوق العاده ی خاك خویش در طریق تكامل جامعه ی طبقاتی گام های سریع برداشته بود، با این حال هنوز دوره ی نخستیه مفرغ را می گذراند و لشكریان اكد كه بیش تر از داوطلبان بوده سلاح شان بسیار بدوی بود (كلاهخود مسین، كمان و تبرزین و بس). چنین اسلحه ای بر سلاح های كوتیان چندان امتیازی نداشت.
كوتیان از لحاظ قومی به چه گروهی منتسب بودند؟

به اتكای زبان های باستانی شرقی كه دانسته است، نمی توانیم نام های ایشان را تعبیر و تفسیر كنیم. این نام ها را پیش تر جزو نام های هوریانی می شمردند، ولی اكنون كه تا حدی ساختمان دستوری زبان هوریانی بر ما معلوم است و كم و بیش لغت های آن نیز دانسته است و اسامی خاص آنان را به خوبی می دانیم، به یقین می توان گفت كه نام های كوتی به یاری زبان هوریانی تعبیرپذیر نیستند. لازم است به «i» ویژه ای كه در آغاز آن اسامی وجود دارد و پساوند « ap»، « ab» و « sh» كه كلمه ها بدان پایان می پذیرد توجه شود. پساوند اخیر در هزاره ی دوم و آغاز هزاره ی نخست پیش از میلاد در نام های جغرافیایی سرزمین های كوهستانی زاگرس یعنی در خاك و مسكن اصلی كوتیان بسیار متدنخست بود. سومریان و اكدیان اصوات زبان كوتیان را به دشواری فرا می گرفتند و بدین سبب نام های كوتی را به انحای گوناگون نقل می نمودند و این خود ویژگی و غرابت این  صوت ها را می رساند. ظواهر امر گواه است كه زبان كوتی مستقل و قایم به ذات بوده، چنان كه گفتیم شاید تا اندازه ای با زبان های گروه ایلامی رایج در سراسر خطه زاگرس (ایلامیان، كاسیان و لولوبیان و شاید كاسپیان) نزدیکی داشت. از سوی دیگر، ساختمان صوتی پیچ در پیچ زبان كوتی، كه امری محتمل است، در مقابل سادگی فوق العاده ی صوت های ایلامی، شاید نشانه ای از نزدیکی زبان كوتی با دیگر زبان هایی كه دارای صوت های پیچیده ی متشابهی بودند، باشد. این زبان ها عبارت بودند از: هوریانی، و زبان بومی آلبانی.»

كاسیان

(برگرفته از: «تاریخ ماد»، ا. م. دیاكونوف، ترجمه ی كریم كشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰، یرگ های ۱۲۰-۱۲۱):
«محل سكونت «كاسی ها» (به اكدی «كاشی») - از زمان های قدیم تا فتح اسكندر مقدونی- كشوری كوهستانی بود كه در فهرست ما همان ناحیه ی ۸ است و اكنون لرستان نامیده می شود. گواه منشا قومی كاسیان نزدیک به پنجاه كلمه و نام خاص است كه با ترجمه ی اكدی در متن های لغوی آشوری و بابلی محفوظ است و همچنین مقداری اسامی خاص كه در اسناد تجاری و اقتصادی بابلی باقی مانده و كتیبه های شاهان كه مربوط به هزاره ی دوم پیش از میلاد است و به دست ما رسیده. اكنون می توان این حدس را بیش تر محتمل دانست كه كاسیان قبیله ای بودند كوهستانی و پیشینه ی دام داری داشتند و به زبانی كه با ایلامی نزدیکی داشت سخن می گفتند.»

ماننا
بیش تر پژوهشگران برآن اند كه مانایی ها شامل اتحادی از طایفه های منطقه بودند و خود، از گذشته جزیی از سازمان های حكومتی لولوبی - گوتی را تشكیل می دادند. دولت مانا در دهه ی نخست سده ی هفتم ق.م. بخشی از دولت بزرگ ماد به شمار می رفت.
دیاكونوف می نویسد:
«منابع آشوری و بابلی چندین زبان را كه در این سرزمین رایج بوده اند به نام ذكر می كنند به قرار زیر: زبان كوتی، لولوبی، مانیی ( از شعبه های كوتی یا لولوبی) مهرانی، كاسیی. ویژگی این زبان ها (كه به طور مشروط «كاسپی» نامیده می شوند) و درجه ی خویشاوندی آن ها با یكدیگر و با دیگر زبان هایی كه به تر شناخته شده اند، فعلن چنان كه باید روشن نیست.» («تاریخ ماد»، ا. م. دیاكونوف، ترجمه ی كریم كشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰، برگ ۶۰). «از میان دولت هایی كه نخست در سرزمین آینده ی ماد در آن عهد تشكیل شدند و ما مورد مطالعه قرار می دهیم، در آغاز، نقش رهبری را دولت های كوچك «زاموآ» (Zamua ) كه مسكن لولوبیان و كوتیان بود بازی می كردند. بعدها – چنان كه خواهیم دید - دولت ماننا (مننا) در آن میان مقام نخست رابه دست آوردند. مركز این دولت در جلگه ی جنوبی دریاچه ی ارومیه در آذربایجان كنونی ایران بوده است. ... ولی در آغاز هزاره ی نخست پیش از میلاد ماننا، كه در آن زمان یكی از كوچك ترین تشكیلات دولتی لولوبی و كوتی بوده، جدا از اتحادیه ی قبیله هایی - كه هم در سده ی نهم پیش از میلاد در نواحی جنوبی تر و جنوب غربی پدید آمده بود و اتحادیه ی قبیله های ماد نامیده می شد - وجود داشت.» («تاریخ ماد»، ا. م. دیاكونوف، ترجمه ی كریم كشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰، برگ های ۱۴۰-۱۳۹).  و هم چنین دیاكونوف در مرجع شماره (۲) ماننا را اتحادیه ای از مردم كوتی می داند.
آلبان های قفقاز
آلبان های قفقاز مردمی بودند كه در آران پیش و پس از آغاز اسلام زندگی می كردند و نام آران به آن ها تعلق دارد. آن ها نیز یكی از قوم های قفقازی زبان بوده اند. هیچ خویشاوندی بین آلبان های قفقاز و آلبانی های اروپا كه زبان هندو اروپایی دارند وجود ندارد و نام مشترك دو قوم گوناگون است. موسی خورنی، تاریخ نویس ارمنی كه در سده ی پنجم می زیسته درباره ی آلبان ها اطلاعات خوبی می دهد. او می گوید كه این مردم به دست كشیش های ارمنی به مسیحیت گرویدند و كشیش های ارمنی برای آن ها خطی به زبان آلبانی اختراع كردند. این خط كه هم اكنون در موردش پژوهش می شود ۵۲-۵۴ حرف دارد. این زبان به تازگی بخشی از گروه قفقازی شمال شرقی داغستانی به شمار آمده است.(۱۳) (۱۴).
به این منبع های آرانی نیز نگاه كنید (۱۵) (۱۶)
سوباریان: بر گرفته از دانشنامه بریتانیکا (۱۷).

«همان هوریان ها یا خویشاوند نزدیک هوریان ها هستند که در شمال بین النهرین در اواخر هزاره ی سوم پیش از میلاد حضور بافتند.»

متن اصلی:

Subarians (identical with, or near relatives of, the Hurrians, who appear in northern Mesopotamia around the end of the 3rd millennium BC).

قوم های دیگر:
درباره ی زبان تپورها و هیركانی ها و آماردها و اناری ها و كادوسی ها و كسپی ها و ویتی ها و غیره ما امروز اطلاعاتی نداریم. به احتمال، بخشی از جمعیت این قوم ها نیز گروهی از مردم هوری بودند ولی این یك حدس است. دانشمندان غربی و به ویژه یونانی مانند هرودوت و استرابن و گرنفون و بتلمیوس و پلوتارك نام های برخی از این قوم ها را ذكر کرده ولی اطلاعاتی درباره زبان های آن ها به ما نرسیده است. برای نمونه، از ماناها و تپورها و امردها هیچ اثر زبان شناختی ای بازنمانده كه براساس آن به نوع زبان آن ها پی ببریم. از بیش تر این قوم ها به جز چند نام (نام مكان و نام اشخاص) چیز دیگری به عنوان معیاری برای شناسایی زبان ها آن ها باقی نمانده است و بر اساس همین نشانه، زبان غالب قوم های بومی غرب و شمال غرب ایران «قفقازی» یا «زاگرو - ایلامی» دانسته و خوانده شده است.
نتیجه:
هیچ كدام از قوم های یاد شده در مقاله، با ترك ها (زرد پوستان آسیای میانه) خویشاوندی نداشتند و هیچ دانشمندی ادعای ترك بودن آنان را نكرده است.

پی نوشت ها:
(۱)Diakonoff, I.M., & Starostin, S.A., "Hurro-Urartian as an Eastern Caucasian
Language," Munchener Studien zur Sprachwissenschaft, Beiheft 12, 1986 (103
pages).
(۲)Diakonoff, I.M: "The Medes" in Cambridge History of Iran: Volume 2, The Median and Archaemenian Periods
(۳)Diakonoff, I.M., "Hurro-Urartian Borrowings in Old Armenian", Journal of American
Oriental Society, Vol. 105, No. 4 (Oct-Dec 1985)
(۴)Greppin, J.A.C. and Diakonoff, I.M , 1991. " Some effects of the Hurro-Urartian
People and Their Languages upon the Earliest Armenians", Journal of the American
Oriental Society, Vol. 111, No. 4, pg 720-730.
(۵)Ivanov, Vyacheslav V. , 2002, "Comparative notes on Hurro-Urartian, Northern
Caucasian and Indo-European"
(٦)Greppin, J.A.C. 1991. "The Survival of Ancient Anatolian and Mesopotamian
Vocabulary until the Present", Journal of Near Eastern Studies, Vol. 50, No.3 pg 203
-207
(۷) Encyclopedia Britannica 2003 : Altaic
(۸)Encyclopedia Britannica 2003 : Uralic
(۹)Encyclopedia Britannica 2003: Caucasian languages.
(۱۰)'The Indigenous Languages of the Caucasus' series, general editor, J.A.C. Greppin, published by Caravan Books, Delmar New York.
vol. 1 The Kartvelian languages
vol. 2 North West Caucasus
vol. 4 North East Caucasian Languages
(۱۱)The Macmillan Encyclopedia 2001, © Market House Books Ltd 2000
(۱۲)«تاریخ ماد»، ا. م. دیاكونوف، ترجمه كریم كشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰
(۱۳)Aleksidze, Zaza & Jean-Pierre Mahé 1997. Découverte d'un texte albanien: une langue
ancienne du Caucase retrouvée. CRAI 1997:517-532.
(۱۴)Aleksidze, Zaza & Jean-Pierre Mahé 2002. Le déchiffrement de l'écriture des albaniens
du Caucase. Comptes-rendue de l'Académie des Inscription, Paris XXX.
(۱۵)http://www.azer.com/aiweb/categories/magazine/ai113_folder/113_articles/113_zaza_script_ashes.html
(۱٦)http://www.azer.com/aiweb/categories/magazine/ai113_folder/113_articles/113_zaza_udi_language.html

(۱۷) "History of Mesopotamia." Encyclopædia Britannica. 2004.  Encyclopædia Britannica Premium Service.

از: آذرگشنسب. نت

راز نوشتن داستان های کوتاه‌

 

شماره ی نوشته: ۱۰ / ۱۴

مارگارت لوک

برگردان: اسو حیدری

راز نوشتن داستان های کوتاه‌

«یکی بود، یکی نبود...» عجب عبارت جادویی؟ دعوتی که تاب مقاومت را می‌گیرد: «بشین و گوش کن، می‌خوام برات یه قصه بگم.» کم تر سرگرمی‌هایی به اندازه ی شنیدن داستان، خوشایند هستند- به استثنای لذت نوشتن داستان. داستان گویی، باید از همان زمانی آغاز شده باشد که اصواتی که بشر تولید می‌کرد تبدیل به زبان شد. داستان‌هایی پیدا شده‌اند که در زمان مصر‌ باستان روی درخت پاپیروس نقش شده‌اند. این داستان‌ها اسناد پراکنده‌ای بودند که بعدها گرد‌آوری شدند. احتمال دارد طرح‌هایی که روی دیوارهای دود اندود غارها کشیده شده‌اند قصه‌هایی از شکار باشد، که در هنگام آشپزی و نشستن دور آتش تعریف می‌شدند. تمدن‌های سراسر جهان کوشیده اند از راه داستان، قهرمان‌های خود را جاودان کنند و ماجرای هوس بازی‌های خدایانشان را تعریف کنند.

امروزه، انگیزه ی داستان‌گویی کم تر نشده است. نویسندگان به دو دلیل می‌نویسند. دلیل اول این است که چیزی برای گفتن دارند. دلیل دوم که به همان اندازه قوی است این است که می‌خواهند چیزی کشف کنند. نوشتن نوعی کشف است. ما از راه داستان‌نویسی ایده‌ها، نگرش‌ها و تجارب شخصی‌مان را کشف می‌کنیم و با آن‌ها کنار می‌آییم. طی فرایند داستان‌نویسی، تا حدی درک به تری از دنیا، دوستان، اطرافیان و خودمان پیدا می‌کنیم. هنگامی که کسی نوشته ی ما را می‌خواند، در بخشی از دنیای ما و ادراک ما از این دنیا سهیم می‌شود. در ضمن، داستان‌نویسی تجربه ی بسیار شیرینی است. پس مداد خود را بتراشید، یا کامپیوترتان را روشن کنید تا با هم آغاز کنیم.

داستان کوتاه چیست؟

با دو تعریف، از دو واؤه نامه ی گوناگون آغاز می‌کنیم. اولی داستان را این گونه توصیف می‌کند: «تعریف یک حادثه یا مجموعه‌ای از حادثه‌های مرتبط.» تعریف دیگر داستان این است: «روایتی است... که به منظور جذب، سرگرم کردن و یا آگاهی دادن به شنونده یا خواننده طرح شده است.»

این‌ها ابتدایی‌ترین تعریف‌ها از کل تعریف هایی است که پس از این در این کتاب ذکر خواهند شد. هر کدام از تعریف ها در جای خود سودمندند. البته هیچ کدام نمی‌تواند به طور کامل اساس داستان کوتاه را در بر بگیرد. اما وقتی همه این تعریف ها در کنار یکدیگر گذاشته می‌شوند، درک شما را از داستان کوتاه بیش تر می‌کند و کمک می‌کند تا بفهمید چرا برخی از داستان‌ها بیش تر از بقیه لذت بخش هستند.

ما روی داستان کلاسیک تمرکز می‌کنیم: آن نوع از داستان که با شخصیت‌ها و طرحش نیرو می‌گیرد وآغاز، وسط و پایان دارد. البته همه ی داستان های کوتاه‌ این ویژگی ها را ندارند. یکی از امتیازهای داستان کوتاه این است که کوتاه بودنش این فرصت را در اختیار نویسنده قرار می‌دهد که تنوع‌های گوناگونی را بیازماید، تجربه‌هایی که آزمودنشان در رمان، به دلیل طولانی بودنش دشوار است. نویسنده ی داستان کوتاه می‌تواند روی طراحی یک شخصیت، ارایه ی برشی از زندگی، بازی‌زبانی یا برانگیختن یک حس تمرکز کند. بسیاری از داستان‌های بزرگی که نوشته و چاپ شده‌اند، اثر بخشی خود را از راه ترکیبی از ایماژهای به هم پیوسته و یا قطعه‌های بریده بریده‌ از تجربیات به دست آورده‌اند بدون این که حکایت خاصی نقل کنند. 

اما داستان کلاسیک این امتیاز را دارد که می‌توان هنر داستان‌نویسی را از لابـه‌لای آن استخراج کرد. به ترین راه یادگیری داستان کوتاه، به عنوان یک نوع ادبی، خواندن خود داستان‌هاست. خواننده بسیار مشتاقی باشید و انواع گوناگون ادبی را مطالعه کنید. از هر کتابی گلچین کنید و زیاد کتاب بخوانید. داستان‌هایی از انواع ادبی گوناگون بخوانید: جنایی، علمی- تخیلی، تخیلی، ترسناک، عاشقانه. آثار کلاسیک بزرگان ادبیات را بخوانید اما از داستان‌های معاصری که شهرت نویسنده‌اش هنوز کامل شکل نگرفته است هم غفلت نکنید. داستان‌های کلاسیک و مدرن بخوانید. به این ترتیب به یک حس شهودی دست خواهید یافت که چه‌کار کنید که داستان تاثیر‌گذاری بنویسید. سپس این سه کار را انجام دهید که گام‌های پایه‌ای نویسنده شدن هستند:

۱- بنویسید.

۲- باز هم بنویسید.

۳- به نوشتن ادامه دهید.

داستان در برابر واقعیت

هنگامی که داستانی می‌نویسید، مواد خام را از ذهنتان، تجربه‌هایتان و مشاهداتتان از زندگی می‌گیرید. مشاهداتی که به شما می‌فهماند چه گونه زندگی پیش می‌رود که دنیای کوچک، اما کامل و جامعی می‌سازد. به عنوان نویسنده، به نوعی، جهانی موازی پدید می‌آورید که شبیه دنیای واقعی است، اما از لحاظ برخی ویژگی‌ها با آن متفاوت است. جهانی که می‌سازید ممکن است آن‌چنان آیینه‌وار دنیای واقعی را با دقت به تصویر بکشد که ما خواننده‌ها فکر کنیم این همان دنیایی است که ما هر روز در آن راه می‌رویم. یا ممکن است جهان ساخته دست شما کاملن متفاوت باشد. به ویژه اگر داستان تخیلی یا علمی-تخیلی بنویسید. کار شما، به عنوان نویسنده این است که دنیای چنان زنده و واضحی بسازید که خواننده آن را باور کند، فرقی نمی‌کند که، در مقایسه با واقعیت، چه اندازه غیر طبیعی باشد.

دو مساله داستان را از واقعیت متمایز می‌کند: در دنیای واقعی حوادث بر حسب تصادف اتفاق می‌افتند، در حالی که در ادبیات‌داستانی حوادث به ظاهر اتفاقی، هدف خاصی دنبال می‌کنند. به همین علت، داستان کوتاه ما را در حالت تعلیق، در حالتی که ندانیم که سرانجام چه اتفاقی می‌افتد، رها نمی‌کند. اما زندگی این کار را با ما می‌کند. در داستان ما حس رضایتی پیدا می‌کنیم که از سرانجام داستان و نوعی پایان، نشات می‌گیرد.

هدف داستان

در دو تعریف واژه نامه ای که پیش از این از داستان ارایه دادیم، دو واژه ی «مرتب» و «طراحی شده» کلیدی بودند. برخلاف نامه‌ای که برای دوستتان می‌نویسید و اتفاقات را تعریف می‌کنید، در داستان کوتاه حوادث کاملن تصادفی نیستند. نویسنده با طرح و هدف مشخصی که در ذهن دارد، رویدادهای داستان را انتخاب، سازمان دهی و توصیف می‌کند. آن چه که حوادث داستان را به هم مرتبط می‌کند، سهمی است که هر یک در شکل دادن به یک هدف واحد دارند.

داستان می‌تواند هدف های گوناگونی داشته باشد. برای مثال، می‌توانید جنبه ی خاصی از طبیعت بشر را بیازمایید. با این که به خودتان یا خواننده‌تان کمک کنید که بفهمید که اگر تجربه خاصی را بیازماید، به کجا خواهید رسید. یا ممکن است تلاش کنید حالت یا احساس خاصی را در خواننده ی خود برانگیزید..

هدف شما هرچه که باشد، این هدف اصول سازمان دهی، یکپارچگی، انسجام و کامل بودن داستان شما را شکل می‌دهد. تصمیم‌هایی که شما درباره ی داستان‌تان می‌گیرید _شخصیت‌ها چه افرادی هستند؟ چه اتفاقاتی برایشان می‌افتد؟ کجا اتفاق می‌افتد؟ ساختار داستان چه گونه است؟ و از چه زبانی برای داستان استفاده کنید؟- همه و همه به هدف داستان وابسته‌اند. هرچیزی که نامربوط باشد، هر اندازه هم درخشان باشد، شما و خواننده‌تان را از هدف داستان دور می‌کند.

آیا این مساله که باید هدف داشته باشید، به نظرتان دشوار و بعید می‌رسد؟ نگران نباشید! قرار نیست که شما قله ی اورست را فتح کنید. بالا رفتن از یک تپه ی کم‌شیب هم می‌تواند به همان اندازه با ارزش باشد. داستان «روایتی است...برای جذب، سرگرم کردن و آگاهی دادن به خواننده.» برای جذب، سرگرم کردن خواننده و آگاهی دادن به او، بی‌نهایت راه وجود دارد: کوچک و بزرگ.

حتا لازم نیست پیش از این که کار را  آغاز کنید هدف‌تان را تعیین کنید. همان گونه که گفتیم، داستان‌نویسی فرایند کشف است، جست و جویی نه تنها برای یافتن پاسخ‌ها، بلکه برای شناسایی پرسش‌ها. شما  همچنان که به طرح داستان‌تان فکر می‌کنید، و پیش‌نویس‌های اولیه ی آن  را می‌نویسید، تمرکز بیش تری روی هدف‌تان پیدا می‌کنید.

پایان یا نتیجه

امتیازِ داشتن هدف این است که به شما جهت و مقصد می‌دهد. زمانی که به مقصد می‌رسید، حس خوبی به دلیل به نتیجه رسیدن به ما دست می‌دهد که زندگی واقعی دارای آن نیست.  خواننده و حتا خود نویسنده سرانجام می‌فهمند به کجا رسیدند و این یعنی، پیش از این که به کلمه ی «پایان» برسیم، همه ی پرسش‌ها پاسخ داده شده‌اند. این گفته به این معنا نیست که هیچ جای ابهامی وجود ندارد، یا خواننده به طور قطع می‌داند که آیا شخصیت پس از آن تا ابد خوشبخت می‌شود، یا خیر. اما داستان به نوعی کامل می‌شود. رویدادهای مرتبط داستان به نتیجه ی منطقی رسیده‌اند و هر چیز دیگری که قرار است روی بدهد، داستان دیگری خواهد بود.

کلامی در رابطه با درونمایه

ممکن است کسی از شما بپرسد، درونمایه ی داستان‌تان چیست و احتمال دارد نتوانید پاسخی برای این پرسش بیابید. شاید آن فرد اصرار کند که «زود باش بگو، هر داستانی یه درونمایه‌ای داره.» خوب، شاید. درست است که بیش تر داستان‌های بزرگ جزییات کوچک و خاص شخصیت‌ها، زمان و مکان، و حوادثی که اتفاق می‌افتد در راستای به تصویر کشیدن یک مفهوم انتزاعی یا بزرگ است: ذات عدل، برای مثال، یا عواقب سوءاستفاده از طبیعت و یا تفاوت عشق والدین و عشق‌رمانتیک. گاهی یافتن درونمایه ممکن است ایده ی اولیه ی شما را تعیین کند، هدف داستان شما باشد. اما بارها اتفاق می‌افتد که شما چندین پیش‌نویس از داستانتان بنویسید و تازه تشخیص بدهید چه درونمایه‌ای دارد. در حقیقت، ممکن است داستانی بنویسید که برای خواننده‌ها تاثیرگذار، ترغیب کننده و بصیرت‌بخش باشد، بدون این‌که آگاهانه تشخیص بدهند چه درونمایه‌ای داشته است. هنگامی که به دیگر جزییات هنر و صنعت نوشته‌تان فکر می‌کنید، درون مایه ی نوشته ی شما هم پدیدار می‌شود.

تا چه قدر بلند، کوتاه است؟

از دیدگاه ایده‌آل، داستان کوتاه باید تا هرجا که داستان می‌طلبد طول بکشد، نه کوتاه‌تر، نه بلندتر. به عبارت دیگر، از همان تعداد واژه‌ای استفاده کنید که می‌توانید داستان‌تان را به موثرترین روش ممکن بیان کنید. با این‌حال، قراردادهایی وجود دارند. زمانی که به ۲۰۰۰۰ کلمه رسیدید، دارید از مرز داستان کوتاه رد می‌شوید و به محدوده ی داستان بلند وارد می‌شوید. بیش تر مجله ها و گلچین‌های ادبی داستان‌های ۵۰۰۰ کلمه‌ یا کم تر را ترجیح می‌دهند. برخی از انتشاراتی‌ها داستان های کوتاه‌ کوتاه می‌خواهند. منظور ناشران از این اصطلاح متفاوت است. اما غالبن منظور داستان‌هایی است که از ۲۰۰۰ کلمه تجاوز نکند. رمان هم معمولن بین ۷۵۰۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ کلمه است. البته تعداد رمان‌های بلندتر کم نیست. در این رمان‌ها مجال دارید که پرسه بزنید، جاده‌‌های خاکی و را‌ه‌های فرعی را بیازمایید، خاطره های خاصی را به یاد بیاورید، حتا از موضوع پرت شوید و گاهی به تحلیل‌های فیلسوفانه بپردازید. رمان می‌تواند دهه‌ها، یا سده‌ها طول بکشد. در رمان می‌توانید دنیا را دور بزنید.

اما داستان های کوتاه‌ چون کوتاه هستند تمرکز بیش تری دارند. روشنایی که داستان کوتاه ارایه می‌دهد، شبیه لامپ بالای سر نیست، بلکه به اندازه روشنایی چراغ قوه است. تاریخ زندگی شخصیت را ارایه نمی‌دهد. بلکه روی یک رابطه خاص، یک حادثه با معنی، یا یک لحظه متحول کننده تاکید می‌کند.

پیدا کردن داستانی برای نوشتن

برای آغاز نوشتن به ایده نیاز دارید. همین مساله ی ساده گاهی نویسنده‌های خیلی بزرگ را متوقف می‌کند.

«ایده این داستان را از کجا گرفتید؟» این پرسش مشهوری است که همیشه از نویسنده‌ها می‌کنند و برخی ‌ها هم از شنیدن مکرر این پرسش خسته‌اند. نویسنده‌ای با اوقات تلخی می‌گفت: «انگار مردم توقع دارن یه کاتالوگ بهشون معرفی کنم، از توش سوژه‌هایی سفارش بدن­- ضمانت هم داشته باشه که یه داستان عالی می‌شه اگه نه پولشونو پس بده.»

اما این پرسش ارزش تامل کردن دارد. هرچه بیش تر، به تر. چرا که هیچ پاسخ ثابتی‌ندارد. ایده، آن جرقه‌ای که فرایند خلاقیت را آغاز می‌کند، یکی از عجیب‌ترین و جالب‌ترین حالت‌های بشر است.

نویسنده‌های باتجربه همیشه ایده‌ای برای نوشتن دارند. به‌همین دلیل است که این پرسش برایشان تکراری و خسته کننده ‌است. ایده داشتن آسان است، مساله این است که زمان و جایی برای نوشتن پیدا کنی. واقعیت این است که همه جا پر از ایده است. یکی از فوت و فن‌های داستان‌نویسی این است که آن‌ها را تشخیص بدهی و هنگامی که از کنارت رد می‌شوند، شکارشان کنی.

ایده برای نویسنده...

به نظر من ‌مساله این است که مردم رابطه ی ایده و داستان را درست نفهمیده‌اند. ایده هر چیزی است که محرکی برای تخیل شما است. محرکی قدرتمند که شما را به جلو می‌راند که فرایند آفرینش داستان را آغاز کنید. هرچیزی که ذهن شما را مدتی طولانی مشغول کند که به خودتان بگویید: «ام... فکر کنم پشت این یه داستانه.»

ایده‌ی داستان فقط همین است. چیزی که مانع راه برخی از نویسندگان تازه نفس است، این است که از ایده‌ی اولیه‌شان توقع زیادی دارند. فکر می‌کنند کار زیادی برایشان انجام می‌دهد. این دسته از نویسند‌گان فکر می‌کنند این قیاس‌ درست است: «ایده برای داستان‌نویس مثل بذر است برای باغبان.»

به عبارت دیگر فکر می‌کنند به محض این‌که نویسنده ایده‌اش را پیدا کرد، داستان خود‌به‌خود رشد می‌کند. قیاس باغبانی به این معنی است که ایده، همچون بذر، هسته ی داستان است که ماهیت شخصیت‌ها، طرح و جایگاه آن ها را تعیین می‌کند. درست همان‌گونه که دانه ی گل‌ لاله همان گل را پدید می‌آورد. یا بذر درخت بلوط، درخت بلوط پدید می‌آورد. دانه را در زمین بکار و کمی آب بده، داستان خودبه‌خود جوانه می‌زند و رشد می‌کند. این تعبیر نادرست است. قیاس بعدی نسبتن معقول‌تر است:  «ایده برای نویسنده مثل آرد است برای نانوا.»

ایده بیش تر شبیه همان آردی است که برای پختن نان یا شیرینی از آن استفاده می‌کنیم. ماده ی اولیه است و کاملن ضروری است. اما باید مواد دیگری هم داشته باشید، همه را با هم مخلوط کنید و کاملن بپزید، پیش از این که آماده ی مصرف شود.

داستان ترکیبی از ایده‌های گوناگون است، کوچک و بزرگ. هر ایده، درست مانند مواد لازم برای تهیه ی غذا، بر نتیجه نهایی اثر می‌گذارد و آن را تغییر می‌دهد. هنگام نوشتن داستان، درست مانند لحظه ی پختن غذا، اتفاقی شبیه فرایندی شیمیایی رخ می‌دهد. محصول نهایی چیزی بیش از ترکیب صرف مواد است و چیز کاملن جدیدی است که اجزایش دیگر تفکیک‌پذیر نیستند.

الهام اولیه ی شما، ممکن است به هر داستانی ختم شود. موادی که به آردتان اضافه می‌کنید، تعیین می‌کند که بالاخره کیک شکلاتی درست می‌کنید یا کیک سیب یا خامه‌ای.

منبع ایده‌ها

خمیر‌مایه ی داستان شما می‌تواند هر چیزی باشد: یک شخصیت، یک موقعیت یا یک حادثه، یک مکان خاص، یا درونمایه‌ای که می‌خواهید افشا کنید. این ایده‌‌ها هر از گاهی به ذهن شما خطور می‌کنند و این‌ها همه هدیه ی ناخودآگاه ماست. هر کدام از ما بیش تر از آن چه که فکرش را بکنیم ایده داریم. آن ها معمولن زمانی به ذهن خطور می‌کنند که داریم به چیز کاملن متفاوتی فکر می‌کنیم یا اصلن به هیچ چیز فکر نمی‌کنیم. من وقتی با آب در تماسم ایده‌ها به ذهنم می‌رسند، وقتی دارم شنا می‌کنم یا دوش می‌گیرم. این بازی‌ست که ناخودآگاه ِ من به سرم می‌آورد. ایده‌ها زمانی به سراغم می‌آیند که کاغذ و قلمی برای یادداشت کردنشان در دست ندارم.

خمیر ایده‌ی داستان کوتاهم، «بحران هویت»، همین طوری سراغم آمد: «یک گفت و گوی یک خطی. توی گوش ذهنم شنیدم که زن جوانی از دوستش پرسید: «به نظر تو، من شبیه جسدم؟» کاری که باید می‌کردم این بود که باید می‌فهمیدم آن دو زن که بودند و چه چیزی باعث شد آن پرسش بین‌شان مطرح شود و چه پاسخی به پرسش می‌دهند.» کریس راجرز نویسنده، یک شب وقتی داشت سرش را روی بالش می‌گذاشت، بین خواب و بیداری شبحی داخل یک جگوار براق دید که در یک پارکینگ قدیمی پر از خرت و پرت بود. کریس از خودش پرسید: «این این جا چی کار می‌کنه؟» و فرایند آفرینش داستان آغاز شد.

اما شما مجبور نیستید همیشه منتظر ضمیر ناخودآگاه بمانید. آگاهانه به دنبال ایده بگردید. زندگی روزمره‌تان پر از ایده است. می‌توانید آن‌ها را میان آدم‌هایی پیدا کنید که هر روز می‌بینید، جاهایی که می‌روید، اتفاقاتی که برایتان می‌افتند یا شاهدشان هستید، و یا چیزهایی که می‌خوانید. ایده‌ی داستان شما می‌تواند از جر و بحثی که با همکارتان دارید آغاز شود، لحظه‌ای که خیلی دستپاچه شده بودید، خاطرات مادرتان درباره عموی عجیبش، مکالمه‌ای که کاملن اتفاقی می‌شنوید. زمانی که در کافه نشسته‌اید، مقاله‌ای که در مجله‌ای می‌خوانید و باعث می‌شود از خودتان بپرسید «چرا آدم‌ها این طور رفتار می‌کنن؟»

همه‌ی ما نویسنده نیستیم، اما بیش ترمان قصه‌گوهای خوبی هستیم. دایم داریم قصه می‌گوییم: اتفاق های خنده‌داری که در دانشگاه رخ داد، زمانی که رفته بودیم کوه و بین دره‌ها گم شدیم. به داستان‌های خودتان گوش دهید که ماجراهایی را مرتب تکرار می‌کنید. ممکن است یکی از دوست‌هایتان بگوید: «وای نه. باز می‌خوای اینو تعریف کنی؟» اگر ماجرایی برایتان این قدر جالب بوده که برای همه ی آشناهایتان تعریف کرده‌اید، ممکن است داستان خوبی بشود.

همکاری: ایده‌ها در کار تیمی

واقعیت این است که به ندرت پیش می‌آید که تنها یک ایده برای نوشتن داستان کافی باشد. فرض کنیم ایده‌ی خوبی سراغ دارید که از آن می‌توان داستانی عالی ساخت: ایده‌ای که دایم در در ذهن شما می‌کوبد و می‌خواهد که نوشته شود. اما چیزی که دارید صرفن چند قطعه است: پیرزنی که سوار قطار شده، یک جمله ی نه چندان بدیع از یک دوست، منظره‌ای از یک خانه‌ی قدیمی که باید تسخیر ارواح شده باشد. خمیر‌مایه‌ی داخل ظرف منتظر است ببیند چه مواد دیگری اضافه می‌کنید.

زمانی که تصمیم گرفتید از چه مواد دیگری استفاده کنید، زمانی است که داستان شکل می‌گیرد و زنده می‌شود. داستان از زمانی آغاز می‌شود که چند ایده با هم همکاری کنند. کارن کوشمن، نویسنده ی تصنیف لوسی ویپل، گفته که ایده‌ی این داستان زمانی به سراغش آمد که در کتاب خانه‌ی موزه‌ای در حوالی کالیفرنیا کتابی می‌خواند. او با آمار عجیبی رو به رو شد که نود درصد مهاجرانی که در دهه ی ۵۰ سده ی ۱۹ به کالیفرنیا مهاجرت کرده بودند، مرد بوده‌اند. این یعنی ده درصد را زن‌ها و کودکان تشکیل می‌دادند. با خودش فکر کرد، « زندگی در چنین شرایط سختی و در این منطقه برای یه دختر چه گونه بوده است؟» خود کوشمن مهاجرت ناخوشایندی را از کشوری به کشور دیگر در سن دوازده سالگی تجربه کرده بود. حالا دو ایده داشت که در هم بیامیزد، اول ایده‌ی دیدگاه بچه‌ای درباره یک لحظه ی هیجانی در تاریخ و نیز تجربه و احساس خودش زمانی که دختر بچه ی دوازده ساله‌ای بود و از محیط آشنا و راحت خانه کنده شد. وقتی این ایده‌ها با هم جفت شدند ، شخصیت لوسی ویپل زاده شد.

مارگارت اتوود در مصاحبه‌ای رادیویی گفت که بسیاری از داستان‌هایش از چند پرسش آغاز شدند. یکی از پرسش‌های او از خودش این بود که «اگر مدیریت آمریکا را در دست داشته باشی چه می‌کنی؟» و پرسش دیگر این بود: «اگر جای زن در خانه نیست، چه گونه می‌توانی زمانی که نمی‌خواهد برود او را به آن‌جا برگردانی؟» هرکدام از این پرسش‌ها این قابلیت را داشت که داستانی پیچیده بسازد. اما هنگامی که اتوود این دو را در هم آمیخت، فرایند داستان‌نویسی با اشتیاق آغاز شد و نتیجه‌اش رمانی شد به نام «قصه ی آن زن خدمتکار».

قصه ساختن: بازی «چه می‌شود اگر...»

نویسنده‌ها بازی قصه‌سازی تمرین می‌کنند. به آدم‌ها، جاها و موقعیت‌های گوناگون نگاه می‌کنند و از خود می‌پرسند که این‌ها چه پتانسیل نمایشی چشمگیری می‌توانند داشته باشند.

ذهن ناخودآگاه مدام به شما اشاره می‌کند که از کجا آغاز کنید. هر وقت چیزی به اندازه‌ی کافی ذهن شما را قلقلک داد که به خودتان بگویید: «این جالبه...» یا «عجیبه...» نشانه ای است که این جا ایده‌ای برای یک داستان وجود دارد که منتظر است کشفش کنید. گام بعدی این است که فکر کنید «چه می‌شود اگر...» این را بازی کنید تا احتمال‌های متعدد را بررسی کنید.

فرض کنید در یک کافه نشسته‌اید. ناگهان متوجه ی خانم جوانی می‌شوید که یک ساعتی است کنار پنجره نشسته است، با کاپوچینویش بازی می‌کند و بی‌صبرانه ساعتش را نگاه می‌کند. موضوع از چه قرار است؟

چه می‌شود اگر منتظر محبوبش باشد؟ چه می‌شود اگر مرخصی ساعتی گرفته باشد و ریسک عصبانیت رییسش را به‌جان خریده باشد؟ چه می‌شود اگر متاهل باشد و دزدکی به ملاقات محبوبی آمده باشد و اتفاقن مادرش در همان حوالی قدم بزند و او را از پنجره‌ی کافه ببیند؟ یا شوهرش او را ببیند؟ چه می‌شود اگر همان‌وقت طرف هم از راه برسد؟ یا اصلن نیاید و زن بخواهد بداند چرا؟

یک سناریوی دیگر: چه می‌شود اگر زن فهمیده باشد، شرکتی که برایش کار می‌کند کلاهبردار است؟ چه می‌شود اگر با یک کارآگاه قرار گذاشته باشد که به چنین پرونده‌هایی رسیدگی می‌کند؟ چه می‌شود اگر آن روسری سبز نشانه ای باشد که کارآگاه او را بشناسد و چمدانی که کنار صندلی‌اش گذاشته پر از مدارکی باشد که کلاهبرداری را ثابت کند؟

می‌توانید «چه می‌شود اگر...» را هر جایی بازی کنید. مثلن در فرودگا هنگامی که هواپیما تاخیر  دارد، چند تا از مسافرها را انتخاب کنید: مردی که کت و شلوار پوشیده و روی صندلی‌اش قوز کرده، یا شاید، دختر مو قرمزی که دارد قهوه می‌ نوشد، چرا دارند به این سفر می‌روند؟ چه چیزی در مقصد منتظرشان است؟ تاخیر هواپیما چه تاثیر منفی روی زندگیشان خواهد داشت؟

در صف سوپر‌مارکت به خانمی نگاه کنید که پشت سر شماست و نوزادی را روی چرخ خریدش گذاشته است. کجا زندگی می‌کند؟ چه کسی آن  جا منتظرش است؟ چه می‌شود اگر به خانه برود و ببیند که همسرش در خانه بوده است، در حالی‌که باید سر کار باشد؟ اما وقتی او رسیده رفته است؟ بعد متوجه بشود که یادداشت رمزداری روی میز نهارخوری است؟

هرروز حجم زیادی از ایده‌های داستانی در خانه شما را می‌زنند. مثلن در روزنامه، مقاله‌ی جالبی انتخاب کنید و «چه می‌شود اگر...» را بازی کنید. قرار نیست از ماجرای واقعی داستان بسازید، یا آدم‌های واقعی را به شخصیت داستانی تبدیل کنید. کاری که باید بکنید این است که از موقعیت موجود، ماجرای کاملن متفاوتی بسازید. یا ممکن است بعد از خواندن رئوس مطلب بازی را آغاز کنید.

مثلن فرض کنید روزنامه تیتر زده که «مامور دولت آمریکا به جرم جاسوسی در آمریکا متهم شد.» متن خبر را نخوانید و بگذارید قوه تخیلتان به کار بیافتد. آن فرد کیست؟ چه چیزی باعث شد جاسوس شود. اما چه می‌شود اگر اشتباهن محکوم شده باشد و گناهکار نباشد؟ چه می‌شود اگر اشتباهن به جای فرد دیگری دستگیر شده باشد؟ چه می‌شود اگر رییسش او را وارد این درگیری کرده باشد؟ چه می‌شود اگر در اصل جاسوس دو طرفه باشد، وانمود جاسوس کشوری خارجی است اما در اصل در حال گرد‌آوری اطلاعات برای سی.آی.ای باشد؟ برای این‌که تخیلتان واقعن تقویت شود، کوشش کنید برای هر فرد، مکان یا موقعیت، سه سناریو گوناگون طرح کنید و «چه می‌شود اگر...» را بازی کنید.  

عناصر اصلی داستان

حالا که ایده‌ای برای داستان‌ دارید، بیایید تعریف دوم را مرور کنیم و واژه ی «طرح شده» را بررسی کنیم. تعریف اصلاح شده‌ی ما می‌تواند این باشد: داستان‌ کوتاه "روایت کوتاهی است که در آن نویسنده، عناصر شخصیت، جدل، طرح و جایگاه را هنرمندانه در هم می‌آمیزد تا خواننده را سرگرم، جذب و آگاه کند.»

این چهار عنصر و ترکیب هنرمندانه‌ی آن‌ها اجزای اصلی همه‌ی داستان های کوتاه‌ را تشکیل می‌دهند­- همان شکر، تخم مرغ، وانیل و خامه‌ای است که با هم مخلوط می‌کنید تا نان یا شیرینی خوشمزه و مطبوعی به دست بیاید.

در فصل‌های بعدی، این عناصر را دقیقن خواهیم خواند که ابزار صنعت داستان کوتاه هستند. خواهیم دید که چه گونه هر یک از این عناصر در ساخت داستان تاثیر دارند و چه گونه رابطه ی متقابل آن‌ها در توسعه داستان موثر است.

شخصیت‌ها:

ایده‌ی اولیه‌ی شما هر اندازه هم که جذاب باشد، تا شخصیت‌های تخیلی نیافرینید و ایده را به آن‌ها تحویل ندهید، ایده‌ی شما جان نخواهد گرفت. داستان از راه انگیزه‌ها، رفتار‌‌ها و واکنش‌های شخصیت‌ها شکل می‌گیرد. برای این که داستان واقعن خوبی بنویسید، نه تنها باید از آوردن شخصیت‌های کلیشه‌ای دوری کنید بلکه بگذارید شخصیت‌هایتان نفس بکشند، به اندازه‌ی شما و خواننده‌تان پیچیده و زنده باشند. فصل دوم به شما می‌گوید چه گونه این کار را بکنید.

جدل:

جدل خون‌ داستان شماست که در آن جریان دارد و به آن انرژی می‌بخشد. جدل داستان را به جلو می‌راند و مساله‌ای را مطرح می‌کند که قرار است در طی داستان حل شود. در واقع شخصیت‌ها با واکنشی که در برابر جدل داستان نشان می‌دهند، خود را لو می‌دهند، انگیزه‌ها، نقطه ضعف‌ها و نقطه ی قوت‌ها‌یشان را. فصل سوم به شما خواهد گفت که چه گونه جدل داستان را پیش می‌برد و تعلیق ایجاد می‌کند که خواننده تا صفحه آخر بر جا میخکوب شود.

طرح و ساختار:

ساختار داستان مثل چهارچوب خانه یا استخوان‌بندی بدن است. داستان را سازمان‌بندی می‌کند و به اجزا پراکنده، هماهنگی می‌بخشد.

زمانی که فهمیدید شخصیت‌هایتان کدام‌ها هستند و چه جدلی را تجربه می‌کنند، نوبت آن می‌رسد که تصمیم بگیرید آن‌ها را به چه ترتیبی کنار هم بچینید. آغاز، وسط و پایان داستان را بشناسید. هر چند راه‌های گوناگونی برای آرایش داستان وجود دارند، در فصل چهارم به رویکردی می‌پردازیم که گرچه از زمان‌باستان استفاده می‌شد، هنوز هم چالش عظیم و خوشنودی زیادی برای نویسنده و خواننده ایجاد می‌کند یعنی معماری یک طرح اثر بخش.

جایگاه و فضا:

جایگاه (زمان و مکان) داستان که زمینه‌ای برای شخصیت‌ها و ماجرای داستان فراهم می‌کند، نه تنها زمان و مکان را مشخص می‌کند، بلکه بر شخصیت‌ها و آن چه که برایشان رخ می‌دهد تاثیر می‌گذارد. بر خواننده هم تاثیر می‌گذارد. زمانی که جایگاه واضح باشد و فضای داستان با لحن و حالت داستان همخوانی داشته باشد، خواننده‌تان را درست وسط داستان می‌آورید و درگیری خواننده را با داستانتان بیش تر می‌کنید. فصل پنجم کمک می‌کند تا بتوانید حس «شما هم این‌جا هستید» را به خواننده منتقل کنید.

صدای روایت:

چهار عنصر اول چه کسی، چرا، چه وقت و کجای داستان را تعیین می‌کنند. عنصر پنجم چه گونگی بیان است، یعنی همان روش هنرمندانه‌ای که داستان را نقل می‌کند.

واژه‌ی «صدا» همه‌ی انتخاب‌های داستان را در زمینه ها‌ی زبان و سبک داستان در بر می‌گیرد. همچنین دیدگاه منحصر به فردی که هر نویسنده‌ای در آثارش دارد. اگر پیش می‌آمد که همینگوی و فاکنر یک داستان را می‌گفتند، حاصل دو داستان متفاوت می‌شد چرا که هرکدام صدای خاص خود را دارند.

چه تازه‌کار و چه حرفه‌ای، هر نویسنده‌ای صدای خاص خودش را دارد. حتا اگر این کار را آگاهانه انجام ندهد. نویسنده تازه کار می کوشد صدای دیگری را قرض بگیرد، اما این صدای عاریه‌ای همان ‌اندازه می‌تواند مناسب باشد که کت و شلوار عاریه‌ای. یکی از نشانه های رشد مهارت نویسنده این است که می کوشد «به روش خودم» بنویسد و با دقت و ملاحظه این کار را بکند. فصل ششم کمک خواهد کرد تا مفهوم صدا را تشخیص بدهید و صدای خود را بیابید و گسترش دهید.

نشستن برای نوشتن

بسیار خوب، اکنون که ایده‌هایی برای نوشتن دارید و چند روش هم سراغ دارید که آن‌ها را کنار هم بگذارید. نوبت به مرحله‌ی اصلی می‌رسد، این‌ها را بنویسید. همچنان که قلم به دست نشسته‌اید یا دست‌هایتان روی صفحه کلید است، این چهار نکته مهم را به خاطر داشته باشید.

۱. هیچ قانونی وجود ندارد

سامرست موام گفت: «سه قانون برای نگارش رمان وجود دارد که متاسفانه هیچ‌کس نمی‌داند چیست.» این حرف عاقلانه در مورد داستان کوتاه هم صدق می‌کند. آن چه در این کتاب (یا هر جای دیگری) می‌خوانید پیشنهادها، تجربه‌ها و چیزهایی است که ممکن است بصیرتی به شما ببخشد یا نکته‌هایی بگوید که ارزش به خاطر سپردن داشته باشد. همچنان که داستان‌های گوناگونی می‌خوانید، متوجه می‌شوید که داستان‌هایی وجود دارند که نکته‌های کلیدی که من مطرح می‌کنم را رد می‌کنند یا کاملن عکس آن هستند. بخشی از روییدن به عنوان نویسنده این است که شاخک‌هایتان را تیز کنید که خودتان شخصن تشخیص دهید چه چیزهایی داستان‌های بزرگ را می‌سازند و به اعتماد به‌نفس کافی دست پیدا می‌کنید و به انتخاب‌هایتان اعتماد می کنید. داستان‌نویسی فرایندی خطی نیست. نمی‌توانید از مرحله اول به مرحله‌ی دوم بروید و بعد به مرحله‌ی سه. برخلاف آن چه که در قیاس اولیه کتاب ذکر کردیم مثل درست کردن کیک نیست که آغاز و پایان خاصی داشته باشد. عقب و جلو می‌روید، به درون و بیرون می‌خزید، در جاده‌ها و میدان‌ها می‌گردید، درنهایت اگر ادامه دهید، نوشتن یک داستان را به پایان رسانده‌اید.

داستان با یک ایده آغاز می‌شود، یک درخشش، چیزی که ذهن شما را قلقلک می‌دهد که «دنبالم بیا.» بعد شما این‌کار را می‌کنید و نمی‌توانید پپش‌بینی کنید تا کجا شما را دنبال خود می‌برد. برای بسیاری از نویسنده‌ها پیش آمده که وقتی پیش‌نویس آخر را تمام می‌کنند می‌بینند که شباهت بسیار کمی با اولین نسخه دارد. زمانی که نوشتن داستان را آغاز می‌کنید، ممکن است صرفن ایده ی ناروشنی داشته باشد از این که داستان چه گونهپایان می یابد. حتا زمانی که تصمیم می‌گیرید داستان را چه گونه تمام کنید، نمی‌دانید که شما و شخصیت‌تان چه گونه به آن‌جا می‌رسند تا زمانی که واقعن آن راه را بروید، حتا ممکن است در طول مسیر متوجه بشوید که مقصدتان تغییر کرده است.

داستان رفته رفته تکامل پیدا می‌کند. نوشتن داستان شبیه مکالمه‌ای بین خودآگاه و ناخودآگاه است. فرایندی پر از تضاد و تعارض است. داستان باید متمرکز و سازمان یافته باشد. با این حال، آفرینش آن، به ویژه در مراحل نخستین، به بی نظمی تمایل دارد. نویسنده باید کنترلش را بر داستان حفظ کند و در همان حال بگذارد داستان جریان پیدا کند. اجازه بدهد عناصر داستان، شخصیت‌ها، جدل، ساختار، جایگاه و صدا با هم ارتباط برقرار کنند، ترکیب شوند، مخلوط شوند و بر هم‌ کنش داشته باشند، و هر گونه که دلشان می‌خواهد در کنار هم قرار بگیرند.

هیچ چیز مطلقی در داستان‌نویسی وجود ندارد. هیچ روش غلط یا درستی وجود ندارد. راه درست شما راهی است که شما را به موثرترین روش ممکن به هدفتان می‌رساند معیار موفقیتتان این است که چه اندازه خودتان و خواننده‌تان جذب داستان می‌شوید و از آن لذت می‌برید.

۲. هیچ فرمول جادویی وجود ندارد.

یک ویراستار انتشاراتی نیویورک -اسمش را می‌گذارم جان ساموئل- درباره‌ی تجربه‌ی یکی از سخن رانی‌هایش در کنفرانس نویسندگی برایم تعریف می‌کرد. موضوع سخن رانی‌اش این بود: «سردبیرها دنبال چه چیزی می‌گردند؟» سالن پر از نویسندگان مشتاقی بود که دوست داشتند آثارشان چاپ شود. نویسندگان هیجان‌زده‌ای که چشم‌هایشان از شادی برق می‌زد. دفتر‌‌هایشان باز بود و آماده ی نوشتن بودند. با این‌حال، وقتی آغاز به صحبت کرد، درباره همان چیزهایی که ما در این کتاب درباره ی آن‌ها صحبت می‌کنیم، مثل آفرینش شخصیت‌های قوی، داشتن طرحی قوی برای داستان، متوجه شد که دارد یکی یکی مخاطبینش را از دست می‌دهد. سرهایشان را به علامت تایید تکان می‌دادند اما حواسشان پرت بود. به نظرش آمد حتا صدای خر و پف یکی را هم از آن پشت شنید. 

نزدیک به نیم ساعت بعد یکی از آقایان دستش را بلند کردو گفت: «آقای ساموئل چرا نمی‌روید سر اصل مطلب. شما قرار بود درباره این صحبت کنید که ویراستارها دنبال چه چیزی هستند. مثلن برای مطلبی که می‌فرستم برای مجله‌، باید چند سانتی‌متر حاشیه بگذارم؟»  

جان خیلی از شنیدن این پرسش شگفت‌زده نشد. معمولن در سخن رانی‌هایش پرسش بی‌ربط می‌شنید. آن‌چه که او را شگفت‌زده و مایوس کرد این بود که دید ناگهان همه‌ی حاضرین حواسشان جمع شد، راست روی صندلی‌هایشان نشستند و قلم‌هایشان را آماده کردند و منتظر نشستند تا فرمول جادویی نویسندگی موفق را از زبان جان بشنوند. «دقیقن این‌قدر میلی‌متر حاشیه بگذارید تا آثارتان چاپ شوند.»

ای کاش واقعن به همین سادگی بود. البته میزان حاشیه‌ای که برای نوشته‌تان می‌گذارید مهم است، چرا که نوشته‌ی مرتبی که به شایستگی آراسته شده، به سردبیر نشان می‌دهد که شما دیدگاه حرفه‌ای دارید و دقیقن می‌دانید که دارید چه می‌کنید. وقتی چنین نوشته‌ای به دست سردبیر می‌رسد او بیش تر با این ذهنیت آن را مطالعه می‌کند که امکان چاپ این مطلب وجود دارد. اگر نوشته شما نامرتب و بی‌دقت نوشته یا تایپ شده باشد، ممکن است سردبیر اصلن آن را نخواند. با این‌حال هزاران نوشته تمیز و آراسته با حاشیه‌ی یک اینچی در سراسر دنیا رد می‌شوند و برای چاپ پذیرفته نمی‌شوند. آن‌چه که برای سردبیر و برای خواننده‌تان مطرح است، هنر و صنعتی است که شما در نوشتن داستانتان به کار می‌برید.

برای کسب هنر و صنعت نویسندگی باید سخت کار کنید. طی این فرایند ممکن است خسته و یا زده شوید. ممکن است اتاق‌تان پر از کوپه‌های کاغذ از متن‌های نوشته شده، مقدمه‌های اشتباه و بن‌بست‌ها باشد. ممکن است حتا از شدت عصبانیت بخواهید ماشین تایپ‌تان را از پنجره پرت کنید و یا مانیتور کامپیوترتان را خرد کنید.

اما آن‌چه که از همه مهم‌تر است، لذت فراوانی است که تجربه می‌کنید. لحظاتی خواهید داشت که آن قدر جذب نوشتن دنیای داستانی خلق شده ی خودتان می‌شوید که زمان برایتان متوقف می‌شود. روزهایی هستند که پس از صرف صبحانه پشت میز کامپیوترتان می‌نشینید و وقتی لحظاتی بعد سرتان را بالا می‌کنید، می‌بینید که وقت شام است. پس از تحمل روزهای سختی؛ روزی می‌‌رسد که داستان جریان پیدا می‌کند، شخصیت‌ها دیگر از حرف زدن خودداری نمی‌کنند و داستان زنده می‌شود و نفس می‌کشد. آن‌وقت کسی که تمایلی به گفتن این حرف ندارد به شما می‌گوید: «من داستانت را خواندم. واقعن قشنگ بود.» و شما احساس شادی خاصی را تجربه می‌کنید.

برخی از نویسندگان معتقدند که نویسندگی را نمی‌توان به کسی آموخت. شاید واقعن این‌طور باشد، چرا که هنر نویسندگی زاده‌ی دیدگاه، بصیرت، و عواطفی است که نویسنده وارد داستانش می‌کند. اما صنعت نویسندگی، اگر آموختنی نیست، یادگرفتنی است. یادگیری فرایند تلاش و خطاست. در کلاس‌های گوناگون شرکت کنید، ببینید نویسندگان چه می‌گویند، کتاب‌های زیادی بخوانید، تمرین‌هایی که کتاب‌ها پیشنهاد می‌کنند، انجام دهید. نکته‌ها و تکنیک‌های گوناگون را در نوشته‌ی خودتان آزمایش کنید و ببینید کدام یک برای شما مناسب است.

در می‌یابید که هیچ نسخه‌ی بی‌بدیلی برای نوشتن داستان وجود ندارد. هیچ دستور‌العمل بدون خطا و شکستی وجود ندارد. کسی نمی‌تواند در گوش شما راز موفقیت را بگوید.

فرایند خلاقیت در هر نویسنده‌ای متفاوت است. هر نویسنده‌ای به روش خودش به خلاقیتش تلنگری می‌زند، از ایده‌هایش یادداشت بر می‌دارد و به نوشتنش نظم و نظامی می‌بخشد. برخی از نویسندگان صبح‌ زود به تر می‌نویسند و برخی دیگر نصفه‌شب. در همین عصر تکنولوژی؛ من نویسنده‌ای را می‌شناسم که اکنون که هجدهمین کتابش چاپ شده، هنوز با ماشین‌تحریر و دو انگشتی تایپ می‌کند. نویسنده‌ی دیگری می‌شناسم که هنوز نسخه‌های اولیه‌اش را با خودکار روی کاغذ کاهی می‌نویسد. همه این‌ها کار درستی انجام می‌دهند- درست برای خودشان.

۳. لازم نیست که بار اول همه چیز درست در بیاید.

 زمانی که آغاز به نوشتن داستان می‌کنید، ممکن است که کاملن از همه ی جوانب داستانتان اطمینان نداشته باشید. خیلی چیزها در مورد شخصیت‌هایتان و یا موقعیت‌های داستان هست که هنوز درست نمی‌دانید. حتا اگر همه چیز را دقیق بدانید چه گونه می‌توانید همه را یکجا به درستی روی برگه بیاورید.

نگران نباشد. لازم نیست که بار اول همه چیز درست در بیاید. می‌توانید از ابتکار فوق‌العاده‌ای استفاده کنید که به آن می‌گویند پیش‌نویس دوم.

چیزی که نویسنده‌ را می‌ترساند، ویراستار جهنمی درونی او است: غولی که روی دوش شما می‌نشیند و دایم می‌گوید: «مزخرفه. اینو غلط نوشتی. چرا اینو این طوری می‌گی؟ به اندازه ی کافی اطلاعات نداری. هرچی تا حالا نوشتی آشغاله.» هرچند ممکن است به نظر دشوار بیاید، اما اصلن  به این غول کوچک اعتنا نکنید. به ویژه در آن زمانی که دارید پیش‌نویس اول را می‌نویسید. همین ویراستار درونی، بعدها دوست شما می‌شود، به این شرط که افسار خوبی به او بزنید. اما تا زمانی که دارید نخستین پیش‌نویس داستان را می‌نویسید دشمن شماست. او فقط زمانی آرام می‌نشیند که شما را از نوشتن داستان منصرف کند.

حقه‌ای که باید سوار کنید این است که به نق‌زدن‌هایش گوش نکنید و کارتان را ادامه دهید. به خودتان اجازه بدهید نویسنده‌ی بدی باشید، تا زمانی که پیش‌نویس اول را تمام کنید. اگر تسلیم نق ‌و‌ نوق‌های این غول شوید و بخواهید صفحه ی اول داستان را آن قدر باز‌نویسی کنید تا عالی بشود، در نهایت کشو میزتان پر از داستان‌های نیمه تمام می‌شود. توصیه می‌کنم حداقل سه پیش‌نویس از داستانتان بنویسید که هر کدام نسخه‌ای از کل داستان باشد: از آغاز تا پایان.

پیش‌نویس اول: چه بگویم؟

هدف از نوشتن نخستین پیش‌نویس این است که کشف کنید چه داستانی می‌خواهید بگویید. هنگامی که در حال نوشتن هستید با شخصیت‌ها آشنا می‌شوید و ترتیب وقایع را تنظیم می‌کنید‌ و می‌فهمید که کدام چیز معنی‌دار است و کدام نیست. فقط بگذارید داستان بیرون بریزد. اصلن نگران املا و علامت‌گذاری و جملات زیبا و این قبیل مسایل نباشید. قطعن‌ داستان از کیفیت بالایی برخوردار نخواهد بود، اما اشکالی ندارد. هیچ‌کس جز خود شما این صفحات را نخواهد دید. برای مثال ممکن است ناگهان متوجه شوید که شخصیت شما کلارا از ارتفاع می‌ترسد و باید در صفحه‌ی دوم وقتی داشتید معرفی‌اش می‌کردید این نکته را ذکر می‌کردید تا وقتی که در صفحه ی ۱۲ صحنه ی صخره را ذکر می‌کنید ماجرا درست در بیاید. اشکالی ندارد فقط در صفحه‌ی دوم نشانه‌ای بگذارید و ادامه دهید. بعدها وقتی بازنویسی کردید درستش کنید.

پیش نویس دوم: چه گونه بگویم؟

این‌جا زمانی است که ویراستار درونی شما که دشمنتان بود، به دوستتان تبدیل می‌شود. از دیو به فرشته. البته به این شرط که یادتان باشد شما رییس هستید نه او. ویراستار درونی به شما می‌گوید کدام بخش داستان خوب درآمده، کجا را باید درست کرد و چه گونه می‌شود این ایده را درست‌تر بیان کرد. اکنون هنگام این است که اشاره‌ای به ترس کلارا از ارتفاع داشته باشید، تصمیم بگیرید که جر و بحث آلبرت و لین  باید در آشپزخانه ی منزل خودشان اتفاق بیافتد نه در مهمانی.  یا صحنه‌ی مربوط به گربه را حذف کنید هر چند که زیباترین چیزی باشد که تاکنون نوشته‌اید اما این داستان جایی برای گربه ندارد.

در این نسخه اشتباه ها را درست می‌کنید، سرعت پیشرفت داستان را در جاهای گوناگون هماهنگ می‌کنید، و مطمئن می‌شوید که حالت، ریتم و لحن دلخواهتان را دارید و همه ی عناصر داستان - شخصیت، طرح، جدل، جایگاه و صدا- همه در راستای یک کل واحد هستند.

پیش‌نویس سوم: آرایش و پیرایش

در این مرحله باید اطمینان پیدا کنید که هر واژه ی داستان وزن خود را دارد، نثر روانی دارید و از لحاظ املایی و دستوری نوشته‌ی بی‌نقصی دارید.

شماره ی سه، شماره ی جادویی نیست. هر کدام از این پیش نویس‌ها ممکن است بارها بازنویسی شوند. ممکن است یک صحنه ی خاص را پیش از این که چیزی بشود که مد‌نظر دارید بارها بازنویسی کنید. جایی خواندم که همینگوی فصل آخر وداع با اسلحه را ۱۱۹ بار بازنویسی کرد. هرچند فکر نمی‌کنم که او واقعن نشسته باشد تعداد پیش‌نویس‌هایش را شمرده باشد.

به هر حال، به یاد داشته باشید که هیچ داستانی، هرگز، کامل نمی‌شود. اما زمانی می‌رسد که فکر می‌کنید داستان کامل شده است و باید عرضه‌اش کنید. به صدای آن غول کوچکی که باز هم می‌گوید: «هنوز به اندازه‌ی کافی خوب نیست. هنوز نقص داره. ممکنه یکی نقدش کنه. نذار کسی ببیندش. بیش تر روش کار کن» اعتنا نکنید. این همان ویراستار درونی جهنمی شماست که دوباره دشمنتان شده و می کوشد کار شما را عقیم بگذارد. نگذارید برنده شود.

اگر خودتان داستانتان را ننویسید، داستان نوشته نمی‌شود.

داستان‌نویسی کاری نیست که بتوانید برایش وکیل بگیرید. در فرایند آفرینش ‌داستان، شما درک، تجربه و تخیل خود را وارد داستانتان می‌کنید. هر نوع ادبی که بنویسید، هر سوژه‌ای، هیچ کس نمی‌تواند همان چیزی را بنویسد که شما می‌نویسید. و اگر شما آن را ننویسید، هرگز کسی نمی‌تواند از نوشته ی شما لذت ببرد و یا در دیدگاه شما سهیم شود.

برخی از نویسندگان می‌گویند: «نمی‌خواهم بنویسم. می‌خواهم نوشته شوم.» واقعن چه قدر عالی می‌شد اگر لذت و پاداش نوشته متعلق به ما بود بدون این که زحمت و کار سخت  مال ما بود؟

متاسفانه تا مرحله ی اول را طی نکنیم، به مرحله ی بعدی نخواهیم رسید. هرگز نوشته نمی‌شوید مگر این که گوشه‌ای پیدا کنید و بنشینید و بنویسید.

یکی از اشتباه های رایج علاقه مندان به نویسندگی این است که تکیه می‌دهند و منتظر الهام می‌نشینند. به خاطر داشته باشید که ُنه دهم نویسندگی عرق ریختن است. لری منکین، نویسنده و استاد نویسندگی می‌گوید مهم ترین نصیحتی که می‌توانم به دانش جویانم بکنم این است که «بنشینید و بنویسید.» واقعیت این است که الهام ها زمانی به سراغتان می‌آید که فعالانه در حال نوشتن هستید. شما هم مثل بسیاری از نویسندگان خواهید فهمید که زمانی که غرق نوشتن هستید، ایده‌های جدید و بدیع به سراغتان‌ می‌آید.

پس همچنان که به پیش می‌رویم تا به عناصر اصلی داستان نگاهی بیاندازیم، سه اصل مهم نویسندگی را به یاد داشت باشید:

۱.   بنویسید

۲.   باز هم بنویسید

۳.   به نوشتن ادامه دهید.

تمرین: خلق ایده

۱. کتابی باز کنید. تصادفی یک جمله را انتخاب کنید و کتاب را ببندید. بدون این که به محتوای بخشی که جمله را از آن گرفته‌اید نگاه کنید، آغاز کنید به نوشتن. بگذارید کلمات جریان پیدا کنند. از نوشتن بازنایستید و قلمتان را زمین نگذارید. این تمرین را سه بار انجام دهید. هربار ماجرا را در جهت دیگری پیش ببرید. 

۲. از مجله یا روزنامه عکسی انتخاب کنید. عکسی که مال دو نفر یا بیش تر باشد، به تر است. چه ماجرایی این آدم‌ها را تا این لحظه کشانده است؟ پس از این چه اتفاقی می‌افتد؟ برای گذشته و آینده ی هر کدامشان سه حدس گوناگون بزنید. یکی را انتخاب کنید و صحنه‌ای از آن ماجرا را بنویسید و کل ماجرا را مختصر در آن بگنجانید.

۳. از روزنامه ی امروز سه مقاله انتخاب کنید. برای هر کدام یک جمله بنویسید و موقعیت اصلی را شرح دهید. بدون این که اسمی از افراد و ماجراهای واقعی ببرید «چی می‌شه اگه...» را بازی کنید و از آن موقعیت یک داستان بسازید. یک صحنه از داستانتان را بنویسید.

۴. همچنان که به فعالیت‌های روزانه‌تان می‌پردازید، در رستوران، اتوبوس، کتاب خانه، به قیافه غریبه‌ای که نظرتان را جلب کرده و حدس می‌زنید ممکن است دیگر نبینیدش نگاه ‌کنید. «چی می‌شه اگه...» را بازی کنید و بدون این که با او صحبت کنید، حدس بزنید چرا آن جاست، از کجا آمده، به کجا می‌رود و با چه آدم‌هایی نشست و برخاست دارد. سه حدس گوناگون بزنید و از هر کدام صحنه‌ای بنویسید.

۵. از خودتان پرسش‌های زیر را بکنید و نخستین پاسخی را که به ذهنتان می‌رسد بنویسید:

الف: هیجان انگیزترین چیزی که می‌تواند برایتان اتفاق بیافتد چیست؟ چه چیزی است که اگر اتفاقی بیافتد فوق‌العاده محشر و جالب است؟

ب. خطرناک ترین چیزی که واقعن وسوسه شده‌اید که انجام بدهید چه بوده؟

ج. چه موقع بیش تر از همیشه احساس کرده‌اید که دستپاچه شده‌اید؟

د: چه چیزی واقعن عصبانیتان می‌کند؟ چه چیزی خونتان را به جوش می‌آورد؟

ه: ترسناک‌ترین چیزی که می‌توانید فکرش را بکنید چیست؟ اگر اتفاق بیافتد چه می‌شود؟ مخرب‌ترین تاثیرش روی زندگیتان چه خواهد بود؟

یکی از پاسخ‌ها را انتخاب کنید و یکی از صحنه‌های کلیدی اش را بنویسید. با این‌حال، خودتان یا شخصیت‌های واقعی را در داستانتان نگذارید. شخصیت بیافرینید. برای نوشتن حوادث از «چی می‌شه اگه...» کمک بگیرید.

٦. بنویسید اگر بزرگ ترین آرزوی دوران کودکی تان برآورده می‌شد چه می‌شد. به سه پیش‌آمد مثبت فکر کنید و سه حادثه ی منفی. یکی از این سه احتمال را انتخاب کنید و یک صحنه ی آن را بنویسید.

- - -

از: جن و پری

از عاشقانه تا مادرانه، از غزل تا روایت

 

شماره ی نوشته: ۴۹ / ۱۲

فرشته مولوی

از عاشقانه تا مادرانه، از غزل تا روایت

(درباره ی سیمین بهبهانی)

اگر انقلاب مشروطیت را آغاز بیداری ایران از گذر آشنایی با مدرنیته یا تجدد بدانیم، دگرگونی نثر، تولد شعر نو، و پدیداری رمان و داستان کوتاه به مفهوم امروزی را هم رویدادهایی انقلابی می بینیم که پایه گذار ادبیات مدرن ایرانند.

در این دوره ی صد ساله در میان شاعران زن سه تن نام آورترینند: پروین اعتصامی، سیمین بهبهانی، و فروغ فرخزاد. مقایسه ی این سه موضوع مقاله هایی {از میهن بهرامی و پرتو نوری علا در نیمه ی دیگر. جلد ۲. شماره ی ۱. ۱۳۷۲} بوده است. در این نوشته محور سیمین بهبهانی است، اما به ناگزیر به دو دیگر به ویژه پروین اعتصامی هم پرداخته می شود. تصویر ماندگار این سه شاعر زن نامدار در ذهن من تصویر دو دختر و یک مادر است و اشاره ی به آن در همین آغاز از این روست که نقطه ی آغاز تامل من در موضوع این نوشته بوده است.

پروین چند ماهی پس ازانقلاب مشروطه (۱۲۸۵ش) به دنیا می آید؛ به یمن داشتن پدری آزادی خواه و اهل ادب فرصت آشنایی با خواسته های انقلاب و نیز ادبیات کلاسیک را می یابد؛ و در عمری ناکام و نا تمام که در اختناق رضا شاهی به پایان می رسد، بی اعتنا به گرایش های پیدا و ناپیدای نو در شعر، همه ی ذوقش را در پروراندن مضمون های اخلاقی، عرفانی و اجتماعی در قالب های کهن به کار می گیرد.

سیمین بیست و اندی پس از انقلاب و سی و اندی پس از نیما زاده می شود. در نوجوانی، زمانی که غزل در سایه ی مشروطیت پذبرای محتوای سیاسی اجتماعی شده، پی غزل می رود. به سوی شیوه ی چهار پاره ای نیما کشیده می شود و از دوره ی میانی کار نیما {گرایشی که شاخه ای از رمانتیسم در شعر فارسی نامیده شده و "مضامین و زبان رمانتیک و سانتیمانتال و تلاش برای خلق ترکیبات نو و ابداعی از مشخصات" آن است.( نگ. سعید یوسف."گامی دشوار به سوی سادگی در غزل" در آرش. شماره ی ۸۴، ژوئن ۲۰۰۳، برگ های  ۳۳-۳٦ } تاثیر پذیرفته دو باره رو به غزل می آورد و با نو آوری هایش در آن خود را به امروز می رساند.

فروغ نزدیک به سی سالی پس از انقلاب به دنیا می آید (۱۳۱۲ش) و دو سالی هم کم تر از پروین عمر می کند (۱۳۴۵). همین عمر اندک اما آن اندازه هست که او را به اوج برساند.

سوای ستایش ها و نکوهش های مرسوم، میزان نقد و بررسی جدی  آثار این سه شاعر آن اندازه است که نتیجه هایی را روشن کند. روی هم رفته در مجموعه ی این دسته از تحلیل ها در مورد شعر فروغ اتفاق نظر کلی چندان چشمگیر است که جای حرفی در این جا باقی نمی گذارد. در باره ی شعر سیمین هم جایی که اختلاف رای دیده می شود، در واقع بیش تر نه به شعر او، که به گونه ی شعری برگزیده ی او، یعنی غزل، برمی گردد؛ که این با توجه به دگرگونی های اساسی که او در غزل پدید آورده، تبیین پذیر است.  می ماند پروین که آرای صاحب نظران در باره ی شعر او ضد و نقیض است. از سویی از "نو آوری ها"ی او گفته می شود؛ چنان که منتقدی می گوید که او "می خواهد حال دل باز گوید و از خود سخن بگوید و این شمه ای است از نو آوری های او که "عمیقن گرایشی است جدید و به خاستگاه تاریخی، فکری و فلسفی عنصر فردیت در جامعه ی ایران مربوط می شود."{ نگ. احمد کریمی حکاک. پروین اعتصامی، شاعری نو آور. ایران شناسی. ویژه ی پروین اعتصامی. برگ های ۲۸۴-  ۲٦۴ نقل شده در مقاله ی پرتو نوری علا در نیمه دیگر...} و نیز به گمان منتقدی دیگر "از برجسته ترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی" به شمار می آید.

[Hamid Dabashi. “Of Poetics, Politics and Ethics: The Legacy of Parvin Etesami” in Once a Dewdrop: Essays on the Poetry of Parvin Etesami. Edited with an introduction by Heshmat Moayyad. Costa Mesa, California: Mazda Publishers, 1994. p. 47-68]

از سوی دیگر به دلیل شعر غیر شخصی و بی روح

[Fereshteh Davaran. “Impersonality in Parvin Etesami’s Poetry” in Once a Dewdrop: Essays on the Poetry of Parvin Etesami. Edited with an introduction by Heshmat Moayyad. Costa Mesa, California: Mazda Publishers, 1994. p. 69-89]

، و نیز لحن و محتوای مذکر

[Leonardo Alishan. “Parvin Etesami, the Magna Mater, and the Culture of the Patriarchs” in Once a Dewdrop: Essays on the Poetry of Parvin Etesami. Edited with an introduction by Heshmat Moayyad. Costa Mesa, California: Mazda Publishers, 1994. p. 20-46]

نکوهش می شود و همچنین "لافونتن مونث دیر کرده" { رضا براهنی. طلا در مس.... تهران: ناشر مولف، ۱۳۷۱. برگ ۲۵۲} نامیده می شود.  

مبالغه ها به کنار، می توان گفت که این اختلاف در اساس از تضادی که در زمانه و زندگی پروین است، برمی خیزد. اگر بپذیریم که مشروطه خواهی یعنی تجدد خواهی جامعه ای سنتی و کرخت شده از خواب غفلتی چند صد ساله، می بینیم که این جنبش و این خواهش نخست در راستای شکل گیری ملت و دولت به صورت طلب حقوقی اجتماعی بروز می کند که نمودی عینی و ملموس دارند و درک و هضم مفهوم های فلسفی شالوده ی آن نیازمند سپری شدن سال هایی است. روند تکوین طبیعی آن مفهوم ها و ارزش ها و دستاورد های آن ها در بیرون از ایران بوده و ورودشان به ایران به ناچار ناهم زمان. بنابراین در نتیجه ی این ناهم زمانی نوعی ناموزونی و شکاف و شقاق در جامعه رخ می دهد که ویژه ی مرحله ی گذار است و همچنان به آن مبتلاییم. تب مشروطه شعر شاعران را اجتماعی و حتا غزل را سیاسی می کند. بهار، پروین، ایرج، عارف، فرخی و غیره همه از آزادی خواهی و تجددطلبی و مظاهر آن می گویند، اما نیما در قالب های شعر فارسی از نظر وزن و قافیه تغییر پدید می آورد، قید تساوی کمی افاعیل عروضی را کنار می گذارد، مصراع ها را کوتاه و بلند می کند و در عین حال وحدت ارکان عروضی را حفظ می کند، و در گزینش قافیه آزادی پیشه می کند. نیما از نظر محتوا و نوع دید شاعرانه به راهی تازه می رود. مثنوی "قصه رنگ پریده" در ۱۲۹۹ ش نخستین شعرش است و "افسانه" آغاز دوره ی میانی کارش و "ققنوس" آغاز دوره ی پس از میانی است}  که سال ها بعد با کارش نشان می دهد که مفهوم فرد باوری و تاثیر آن  را در هنر درک و هضم و درونی کرده است. و سال ها پس از نیما این کمال جذب و هضم و درونی کردن فرد باوری در کار هنرمند زن در کار فروغ جلوه می کند. 

پروین مانند دیگر شاعران دوره ی مشروطیت به اقتضای زمانه وام گرفته های غرب، یا مضمون های اجتماعی سیاسی دوره اش را که ضرورت زندگی در عصر جدیدند می گیرد و در قالب های کهن می گنجاند. از عهد قدیم اما جز قالب ها و شگرد های کهن ادبی میراث عرفان و اخلاق و حکمت هم فراهم است. با این همه پروین که در آن عهد زندگی نمی کند، مخاطبش نه ممدوحی معین و نه خواصی مشخص است. بشر دوستی اش هم خواه ناخواه از جنس بشردوستی این زمانی ست تا از قماش "بنی آدم " دوستی سعدی. پروین همزاد انقلاب و فرزند فکری و تقویمی مشروطیت است. به آغاز عصر جدید و آغاز بیداری آگاه است، اما توان یا تمایل دل کندن از عهد قدیم را ندارد. در نکوهش جهل و حجاب و دیگر قید و بند ها داد سخن می دهد، اما آموخته ی سنت و سر سپرده ی ادب قدیم است. با این همه اگر شعر او را با شعر همتایان مردش بسنجیم، نرمای زنانه ای را حس می کنیم که شرمگینانه پیدا و ناپیداست. زبان قراردادی و لحنش اگر مردانه است، زنانگی اش در رویکرد جز نگرش به آدم ها و اشیا و در توجه وسواس آمیزش به چیزهای پیش پا افتاده و جزییات زندگی روزمره بروز می کند. اگر از یک سو مردانه نمایی آشکار شعر او را به وعظ و خطابه می کشاند، از سوی دیگر سرشت زنانه ی پوشیده ای هم هست که او را روایتگر همه ی چیز ها و همه ی کسانی می کند که به دیده ی دیگران یا نمی آیند یا خوار می آیند. پروین در مرز میان این و آن، خود و دیگران، کهنه و نو، آزادی و استبداد،  و سنت و تجدد سرگشته و ترسان است و این واهمه و سرگشتگی را در پس یقین خشک آموزه ها و آموخته ها پنهان می کند.

حرف دیگر در باره ی پروین پرهیز از گفتن از خود است، تا حدی که در پنهان کردن "خویشتن خود" تا سرحد نابودی کامل آن پیش می رود. او که مدام از رنج و درد دیگران می گوید، تا جایی که حافظه ام یاری می کند، گمان نکنم جز در مرثیه شیوا و گیرا برای پدرش در جایی دیگر به روشنی از رنج و درد خود گفته باشد. حتا شعر "سنگ مزار" که مطلعی شخصی و دلنشین دارد بی درنگ به اندرزی در دل جویی از دل آزردگان بدل می شود. اگر قرار باشد به شاعران لقبی داد، چنان که مثلن می گویند شاملو شاعر آزادی است، پروین را می شود شاعر "ناخویشتن" نامید، شاعری که از "گفتن از خود" وحشت دارد. صرف نظر از این که این از آموخته هایش است یا از کمرویی، گمان می کنم آن طبع نازک و آن جان شکننده ای که دغدغه آزردگی های دیگران را داشت، از این خویشتن داری و دم فرو بستن در مورد خود کم آزار ندیده است. 

حالا اگر برگردیم به آن تصویری که گفتم از این سه شاعر در ذهن دارم، می توانم در شرحش بگویم که در آن تصویر پروین را دحتر ترسیده ای می بینم، با نگاهی رمیده؛ و در کنارش سیمین است که نگاه خیره، درخشان، و پرمهرش می گوید که ایستاده است تا به او تکیه کنی؛ و فروغ هم هست، دختری سرا پا وحشی، با نگاهی که سودا و رویای تاختن را برملا می کند.

همه می دانیم که از نطر تاریخی پروین می تواند مادر سیمین باشد و فروغ هم با سیمین هم نسل است. شاید به همین دلیل هم گفته شده که انگار میان پروین و سیمین رابطه ی مادر دختری هست {مقاله ی میهن بهرامی در نیمه دیگر...}. اما در تصویر من تقویم و تاریخ حکم گزار نیستند. این برداشت حسی است و بیش تر به سرشت آن ها و این که این سرشت تا کجا شکوفا شده برمی گردد. همین هم مرا وامی دارد که بگویم اگر پروین شاعر "ناخویشتن" است، فروغ شاعر فردیت تمام عیار خویشتن خود است. فردیتی که اتفاقن زنانه است، کمی هم مادرانه است، و پیش و بیش از هر چیز "فروغ" است، به این معنی که فروغ "شاعر فروغ" است و "والسلام". و سیمین که سرودن شعر را از شوری زنانه آغاز می کند، در تداوم پیش روی نرم و آرام خود در کمال به مهری مادرانه می رسد، همچنان که در کمال "شاعر مردم" می شود.

برآیند ویژگی هایی از شاعر و شعرش سیمین را شاعر مردم می کند. خود او می گوید، "...زبان شعرم زبان مردم است بی آن که خود خواسته باشم که چنین باشد. می دانم که چه می خواهند و می دانند که چه می گو یم. همین و بس..." {سیمین بهبهانی. با قلب خود چه خریدم؟ گزینه ی قصه ها و یادها. لوس آنجلس: شرکت کتاب، ۱۳۷۵. برگ ۱۷} در این حرف که هم حقیقتی را می گوید و هم از بصیرت گوینده اش نشان دارد، نکته ای هست محوری و آن این است که می گوید، " بی آن که خود خواسته باشم که چنین باشد." یعنی که به گونه ای طبیعی، و نه از روی قصد و غرض، چنین شده است که شاعری پس از تلاشی مدام و پنجاه ساله در پی "من شاعر" خود دویدن نگاه می کند و می بیند که شعرش سبک و سیاق و مهر و نشانی ویژه دارد. این البته به هیچ روی به معنی ناآگاهی شاعر از کار خود نیست. برعکس به این معنی است که شاعر به درستی و به کوشش در پی کشف "من شاعر" خود و تحقق بخشیدن به گوهر درونی خود بوده است و به اقتضای سرشت خود و نه ضرورت های بیرونی راه و رسم خود را یافته است.

بنا بر این گفته، سیمین شاعری است که روی سخنش با مردم است و شعرش حرف مردم را به زبان مردم می گوید. پیش از باریک بینی در گفته ی شاعر، شاید بد نیست روشن شود که این "مردم" کیستند. تعریف "مردم" البته همیشه ثابت و بی ابهام نیست. اما همیشه بی شک کثرت را می رساند. این مردم با "عوام" که در گذشته در برابر "خواص" می آمد، فرق زمانه ای دارد. با "خلق" هم که مترادف "مردم" اما در قید و چارچوب یک ایدئولوژی خاص است فرق دارد. این "مردم" مفهومی امروزی دارد، یعنی جمع بسیاری از افراد ملت ایران که توانایی خواندن و حظ بردن از شعر به زبان فارسی را دارند. بنابراین هم می تواند شمار اندک خواص شعر دوست را که شعر خوانی بخشی ضروری از زندگی شان است، در بر بگیرد، و هم حتمن شامل گروه پرشمار کسانی می شود که شعر ضرورتشان نیست، اما اگر شعری با ویژگی های مناسب در دسترس داشته باشند، از آن بهره مند می شوند. پس این از مخاطب سیمین شاعر که، برحلاف بسیاری از شاعران این روزگار که برای شاعران دیگر شعر می گویند، گسترده ترین مخاطب، یعنی "مردم" در معنی گفته شده را دارد.

اما حرف مردم یا محتوا و مضمون شعر او چیست؟ در شعر معاصر ایران به دلایل تاریخی هم گرایش به طر ح مسایل و مضمون های اجتماعی سیاسی رواج داشته و هم "تعهد اجتماعی" دغدغه ی خاطر بسیاری از شاعران بوده است. با این همه صرف طرح مسایل اجتماعی شاعری را شاعر مردم نمی کند. نمونه اش پروین که هم در گفتن از درد و رنج های مردم کم نمی آورد، و هم  پشتوانه ی جایگاهی تثبیت شده در ادبیات رسمی را دارد، با این حال "شاعر مردم" نیست. فروغ هم به رغم شهرت و یا توجه اش در برهه ای به مسایل اجتماعی به دلایلی شاعر مردم نبست. طبیعت مردم مدار و مردم دوست سیمین او را به شکلی غریزی و طبیعی به سوی آدم های عادی و پاره هایی از زندگی روزمره ی آن ها می کشاند. آن چه در کار پروین در حد مضمون می ماند، در کار سیمین از مضمون فراتر می رود. سیمین دانشور می گوید که "سیمین بهبهانی نبض زمانه دستش است..." {سیمین دانشور. نیمه دیگر...}. به گمان من "نبض زمانه و مردم زمانه" دستش است. او هم با تمام وجود خود در زمانه زندگی می کند، و هم با تمام وجود خود با مردم زمانه پیوند دارد. از همین هم هست که به این راحتی و تا این حد طبیعی با مردم پیوند برقرار می کند. اما این برقراری ارتباط با جمع زیادی از آدم هایی بس متفاوت جز از دیدگاهی فراگیر و عام، شدنی نیست. هم خود شاعر و هم شعر او آن قدر روشن است که باور ها و پسند های شخصی اش را آشکار کند، اما شاعر خوب می داند که در زمانه ای چنین پر تنش و پر تضاد، چیزی جز بنیادی ترین اشتراک های بشری نمی تواند آدم ها را به هم وصل کند. به این ترتیب از جز به کل و از این زمانی و این مکانی به همه زمانی و همه مکانی می رسد. نمونه اش را در شعر "گردن آویز" می بینیم که تکیه بر عشق مادر در برابر رسوایی جنگ است.

ویژگی دیگر "زبان مردم"است. وفاداری سیمین به غزل به هر دلیل که باشد، تحول مستمر شعر و شعور فردی-اجتماعی اش او را به نو آوری هایی در آن واداشته است. این نو آوری ها، ضرورتی برخاسته از دل همراهی با زمانه و مردم زمانه است که به کار گرفتن "زبان مردم" را برای او ناگزیر کرده است. دو نمود برجسته از وام گیری از زبان مردم در شعر او چنینند: ۱) وزن های جدید او برگرفته از کلام گفتاری روزمره است؛ ۲) تنوع موضوعی و استقلال بیت ها که در تعریف کلاسیک غزل "شرط" است، در کار او جای خود را به تداومی موضوعی می دهند -- تداومی که در روایت به به ترین شکل متجلی می شود. بر این روال شاعر عنصر روایت و کلام گفتاری را که در اساس به قلمرو نثر و داستان تعلق دارند، وارد غزل که در بنیاد برای شعر غنایی پدید آمده می کند. نمونه ای از حضور این دو عنصر را مثلن در شعر "کودک روانه در پی بود" می بینیم.

گفتن ندارد که البته ما گونه ی "شعر روایی" را داریم که قدمت آن به نخستین حماسه های منظوم می رسد و گفته می شود که چه بسا قدیم ترین نوع شعر باشد. نمونه های کلاسیک آن هم در ادبیات جهان و نیز در ادبیات کهن فارسی اندک نیست. تعریف ساده و کوتاه آن هم این است که " شعری که داستانی را می گوید چنان که توازن میان شعر و داستان بر قرار باشد." همچنین شعر روایی را پیش درآمد و زمینه ساز رمان هم دانسته اند و شعر روایی بلند را به رمان و شعر روایی کوتاه را به داستان کوتاه تشبیه کرده اند. این دانسته ها می تواند به این بیانجامد که شعر هایی از شاعر که دارای عنصر روایتند، از زاویه ی شعر روایی بررسی بشوند. فرزانه میلانی، که گمان می کنم جامع ترین بررسی را در باره ی سیمین بهبهانی به انجام رسانده است، به مساله ی روایت و داستان سرایی در کار های او اشاره کرده است. آن چه در این جا برای من مطرح است، آن ضرورتی است که شاعر را واداشته است تا روایت و گفتار عادی را به میزانی چشمگیر در شعرش به کار گیرد، ضرورتی که به گمان من از همگامی و همنفسی شاعر با "زمانه و مردم زمانه" بر می خیزد.

هر چند ما در شعر معاصر ایران نمونه هایی از شعر روایی داریم ، گمان نمی کنم این گونه شعری گونه ای غالب در این دوران بوده باشد. این را هم نمی دانم که آیا در پس از انقلاب گرایش و کشش شاعران روی هم رفته به شعر روایی نسبت به پیش از انقلاب بیش تر شده یا نه. آن چه گویا می دانم، یا در واقع می بینم و می بینیم، این است که انقلاب در صحنه ی ادبیات، چه شعر و چه داستان، دگرگونی هایی پدید آورده و یکی از این دگرگونی ها سلطه ی روایت به مفهوم گسترده ی آن است. به این ترتیب که صدر نشینی شعر جای خود را به صدر نشینی داستان داده است.  در نوشته ای من پی گیر ربط این قضیه با دگرگونی دیگری، یعنی نقش زنان نویسنده در پس از انقلاب بوده ام. این که در شعر های پس از انقلاب سیمین بهبهانی روایت و گفت و گو و گفتار عادی اهمیت چشمگیری پیدا کرده است، به گمان من با آن دو دگرگونی پیوند دارد و حکایت از توجه آگاهانه یا غریزی او به این دو دگرگونی است.

پیوند ژرف و طبیعی میان سیمین بهبهانی و مردم که شاید بشود با واژه ی همنفسی آن را بیان کرد، فراتر از آن رابطه ای است که میان یک نویسنده و موضوع نوشته هایش است. این رابطه پیامدهایی برای او به همراه می آورد. آن چه که بر این مردم و در میان آنان می گذرد، دستمایه ی شعر و هنرش است و این دستمایه در برهه ای، مثلن پس از انقلاب، دیگر در پیکره ی آشنای غزل نمی گنجد و فضایی چون روایت می طلبد. به همین سیاق واژگان و نحو و همه ی دیگر عناصر شعر او از این اتفاق تاثیر و تغییر می پذیرند.

گذشته از نقش انقلاب و پیامد هایش در جا به جایی شعر و روایت در صحنه ی ادبی، ماجرای دیگر روی آوردن چشمگیر زنان به روایت گویی است. شاید بشود گفت که زنان در قیاس با مردان با روایت، زبان گفتاری، و روزمرگی، طبیعی تر و خود به خودی تر رابطه پیدا می کنند. بعید نیست که در سنت شفاهی و همین طور در قصه گویی سرنخی برای این تصور پیدا شود. به هر صورت در این جا فقط به این بسنده می کنم که چه بسا روی آوردن سیمین بهبهانی به روایت و به کار گرفتن زبان گفتار عادی و روزمره از این جا سرچشمه بگیرد.

افزون بر حرف و زبان مردم، دو ویژگی دیگر در شعر های سیمین بهبهانی هست که شاید بیش از ویژگی های یاد شده مردم را شیفته ی شاعر و شعر هایش می کند و گسترده ترین مخاطب را برای او به ارمغان می آورد. این هر دو ویژگی به نوعی به سیر و سلوک شاعر بر می گردد و از سرشتی زنانه آب می خورد که میل و توان "وصل کردن" دارد و از فصل گریزان است. نخستین این دو از نگرش شاعر سرچشمه می گیرد. در این صدسال رویارویی سنت و تجدد با یکدیگر که نوعی زندگی بینابینی را ناگزیر کرده است، شاعران و نویسندگان هم به فراخور حال و هوای ذهنی و روحی و واقعیت های زندگی اجتماعی و فردی خود به شکلی در برابر آن واکنش نشان داده اند. برخی سنت را برگزیده اند  و برخی دیگر تجدد یا مدرنیته را. گروهی تقابل و تضاد این دو را عمده دانسته اند و گروهی دیگر از آشتی این دو دم زده اند. سیمین بهبهانی شاعری است که همنفس و همگام با مردم است. مردمی که واقعیت های زندگی روزمره را طبیعتن مقدم بر دغدغه های فکری و ذهنی می دانند و برای بقا و دوام خود در جهانی بینابینی دست به تلفیق عناصر متضاد سنت و مدرنیته می زنند و از ناسازگاری یا نا موزونی حاصل هم باکی ندارند. و شاید درست به دلیل همین بی باکی است که به انجام این کار موفق می شوند. در روزگاری که  دوگانگی و در واقع چندگانگی صفتی غالب و جهانگیر است، احیای سنت و سازگار کردن آن با مقتضیات روز شگفت آور نیست. از این گذشته اگر تنوع و آزادی را اصل بدانیم، چه بسا بازسازی و دیگر نمایی گونه های کهن و یا هرگونه ترکیب و تلفیقی نه تنها روا که به جا هم باشد. بجث در باره ی "سنت گرایی نوین" سیمین بهبهانی را فرزانه میلانی در مقاله اش پیش کشیده است { فرزانه میلانی. نیمه دیگر...}. آن چه در این جا مورد نظر من است همخوانی شیوه ی شاعر در کارش با شیوه زندگی ذهنی و عملی مردمی است که مخاطبان او هستند.

ویژگی دیگری که سیمین را شاعر مردم می کند و زمینه ساز تصویر شخصی من از شاعر می شود، مهر و منش مادرانه ای است که در بسیاری از شعرهایش جلوه می کند و گرما و نرمایی نوازشگر دارد. نمونه ی آشکارش را در شعر "شلوار تا خورده دارد" می بینیم . ضیا موحد می گوید، "کارنامه ی... شاعری سیمین کارنامه ی فریاد، اعتراض و جنگیدن با دروغ و بی عدالتی است." پس "بی هوده نیست که چنین در قلب مردم ما جا دارد." {ضیا موحد. تاملی در شعر سیمین بهبهانی. نیمه دیگر ...} من گمان نمی کنم صرف فریاد و اعتراض محبوبیتی عام به بار بیاورد. این فریاد ها و اعتراض ها در لفافی از عطوفتی ژرف که داوری و دسته بندی نمی کند، از خشونت و کینه ورزی و جزمیت در امان می مانند و به این شیوه است که بر دل می نشینند.         

و، سر انجام آن که سیمین بهبهانی شاعری است که شعرش با دلش و دلش با مردمش یگانه است.

عمرش دراز و جانش جوان تر باد! 

- - -

( متن سخن رانی در "سمپوزیوم بین المللی در باره ی سیمین بهبهانی در دانشگاه تورنتو در ژوئن ۲۰۰٦. منتشر شده در "نگاه نو" در ۱۳۸۵ و نیز در "اثر" )

از: مشت خاکستر

اهمیت گویش های ایرانی

 

شماره ی نوشته: ۴۸ / ۱۲

دکتر بهمن سرکاراتی

اهمیت گویش های ایرانی

روزگار ما از یک دیدگاه عصر تشخص ستیزی است. مردم زمانه رو گردان از هرگونه تبعیض و تفاوت، هراسان از هرنوع تشخص و تمایز، با شتاب هرچه تمام تر به سوی یکسانی و یکدستی و یکنواختی رانده می شوند. پی روان آیین جهان بینی، طرفداران یکسوگرایی اجتماعی و کارگزاران سوداگری آزاد جهانی می کوشند طرحی بیاندازند و سامانی بچینند تا در ناکجاآباد هزاره ی سوم، همگان زیرسلطه ی یک نظام اقتصادی نامریی، همه مثل هم بزایند و مثل هم بزیند و مثل هم بمیرند! با این شتاب که هر روز در هر چهار سوی جهان، مرزهای طبیعی، گسست های ضروری و ناهمداستانی های سالم و لازم می شکنند و فرو می ریزند، دیری نپاید که گیتی ِ عاری از آرایش ها و برهنه از شکفتگی و زیبایی هایش که بخش کلانی از آن ها ناشی از رویارویی تفاصل ها و ناهمتایی هاست، خراب آبادی شود هموار که در آن ترک و رومی و چینی و زنگی، همه در پشت رایانه هایشان با کیف های سامسونت دردست و تلفن های همراه در جیب و همبرگر مک دونالد در دهان، همه همسان بزیند و بمیرند.
در عرصه ی فرهنگ نیز درها گشوده و سرحدات برداشته می شوند. امروزه «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» نه، بلکه اجیران حرفه ای حرص و آز سیری ناپذیر سوداگران طرفدار کشورهای بی مرز و فرهنگ های یک رنگ و مبلغان و اتحادیه تراشان تجارت جهانی از طریق اینترنت و فکس و ایمیل و ماهواره و رسانه های گروهی جورواجور دیگر در تلاش اند تا همه جا پسند فردی، دیدگاه شخصی، اندیشه و باور و زبان مستقل و در یک کلام هویت فردی و ملی من و تو را از ما بگیرند و به جایش سلیقه ی یکسان، جهان نگری یکسان، کردار و پندار و گفتار یکسان صادراتی ارزانی مان دارند. فعله ها، بنایان و معماران چیره دست در خفا و آشکار، دست اندرکار برافراشتن دوباره ی «برج بابل» اند تا همه ی زبان ها در هر هفت کشور جهان منسوخ شوند و زبانی واحد، این بار نه لسان عبری هدیه ی یهوه، بلکه انگلیسی ناب آمریکایی در سراسر گیتی رایج شود!
به گزارش آمارگران یونسکو در طول هزاره ای که پشت سر گذاشتیم، بیش از دو هزار زبان و لهجه و گویش بومی از میان رفته است. باورکردنی نیست که نه در تایلند و مالزی و سنگاپور، نه در رودزیا و اوگاندا و دیگر مستعمره های سابق بریتانیا، بلکه در قلب اروپا در کشوری مثل سوییس نیمی از دبستان ها و دبیرستان ها، به اصرار اولیای دانش آموزان، همه ی درس ها را به زبان انگلیسی تدریس می کنند. در این هنگامه ی بی امان ِ تشخص زدایی فرهنگی، نگه داری جلوه های گوناگون فرهنگ و هویت ملی، از جمله زبان و گویش ها چه دشوار شده است و ما در این میان چه غافل مانده ایم.
در ماه آوریل سال ۱۹۶۳ نخستین همایش بین المللی بررسی گویش های هند و اروپایی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا تشکیل شد و پژوهشگران خبره هر یک در زمینه ی تخصصی خود درباره ی گویش های ژرمنی، ایتالیایی، یونانی، بالتی و اسلاوی، هیتی و هندی و حتا در باره ی زبان های کم وسعت تری چون ارمنی و آلبانیایی به بحث و گفت وگو پرداختند. آن چه در آن میان ابدن مطرح نشد، موضوع زبان ها و گویش های ایرانی بود. بعدها من از استاد مورگن اشتیرنه پرسیدم که چرا او، که از سرشناس ترین پژوهشگران در زمینه شناخت گویش های ایرانی بود، و یا یکی دیگر از ایران شناسان در آن کنگره حضور نداشتند، پاسخ او این بود:

«پژوهش های مربوط به گویش های ایرانی بسیار اندک، بسیار پراکنده و بسیار ناسامانمند است، به گونه ای که نمی توان تصویری کلی از آن ها را چه از نظر طبقه بندی جغرافیایی و رده شناختی، چه از نظر پیشینه ی تاریخی و ارتباط ژنتیک آن ها با یکدیگر ارایه کرد!» در طول تقریبن چهل سال گذشته لهجه های ایرانی تازه ای کشف شده و بررسی های ارزشمند فراوانی در این زمینه انجام گرفته است و از این رهگذر بر غنای اطلاعات گویش شناختی افزوده شده است; اما با وجود این از موانع و دشواری هایی که بر سر راه شناخت و گردآوری گویش های ایرانی درگذشته وجود داشته، چندان کاسته نشده، بلکه در برخی موارد دشواری های تازه ای پدید آمده است.
یکی از مشکلات عمده در این عرصه، کثرت و انبوهی لهجه های ایرانی و پراکندگی آن ها در یک پهنه ی جغرافیایی بسیار گسترده است. گویش های آسی، تاتی، تالشی و کردی در ماورای قفقاز در داغستان، گرجستان، روسیه، ارمنستان و اران= [ جمهوری آذربایجان] رایج هستند. گروه گویش های کردی با شعبه های فرعی بی شمار آن علاوه بر نواحی گوناگون ایران، از شرق ترکیه و شمال و شرق عراق و سوریه و جمهوری آذربایجان و ارمنستان گرفته تا خراسان و ترکمنستان رواج دارند، به اضافه ی دو گروه دیگر از لهجه های مستقل ایرانی یعنی «گورانی» و «زازا» یا دیمیلی در شرق ترکیه و نواحی غرب ایران که از برخی جهات نزدیکی هایی با گویش های کردی دارند. گروه لهجه های تالشی در سواحل دریای خزر هم در ایران و هم در جمهوری آذربایجان پخش شده اند: تالشی شمالی در اطراف اردبیل و آستارا، تالشی مرکزی در نواحی اسالم و هشتپر و تالشی جنوبی در ماسوله و نواحی مجاور آن در گیلان. گروه بسیار گسترده ی زبان و گویش های بلوچی از خراسان گرفته تا کرانه های خلیج فارس، در سیستان و بلوچستان در جنوب افغانستان و غرب پاکستان تا ساحل رود سند پراکنده اند. این ها که برشمردم، فقط شماری از گویش های ایرانی غربی هستند که باید بدان ها شمار زیادی از گویش های غربی درون مرزهای کنونی ایران را افزود; مانند لهجه های جنوبی چون بشاگردی، لری، سیوندی و بختیاری، گویش های رایج در شمال مانند گروه لهجه های گیلکی و طبری، گروه گویش های اطراف سمنان مثل سنگسری، افتری، سرخه ای و صدها گویش و لهجه دیگر.
انبوه گویش های شرقی ایران مانند گویش های پامیری، یغنابی، شغنی، وخی، اورموری، روشنی، برتنگی، اشکاشمی، یزغلامی، پراچی، یدغا و مونجی در آن سوی مرزهای ایران در ایالت کوهستانی بدخشان در تاجیکستان و افغانستان پخش شده اند و لهجه های گوناگون پشتو در افغانستان و پاکستان و کشمیر و پنجاب و سند. حتا یک گویش ایرانی به نام «سریکلی» در ایالت سین کیان (درشمال غربی چین) تکلم می شود. تغییر و تحول های سیاسی در منطقه، مرزبندی های جدید در قفقاز و آسیای میانه، جنگ و ستیزهای پی درپی و نبود امنیت در بسیاری از این مناطق که بخش هایی از حوزه ی جغرافیایی گویش های ایرانی را تشکیل می دهند، کار گردآوری گویش ها و فعالیت های میدانی و پژوهش درباره ی آن ها را اینک بسی دشوارتر از گذشته کرده است. افزون بر این، کاهش قابل ملاحظه ی توجه و علاقه ی شرق شناسی غربی به جنبه های صرفن عملی فرهنگ ایرانی یکی دیگر از عوامل رکود کوشش و پژوهش در این زمینه است و تاسف انگیزتر از همه این است که در نیم قرن گذشته شمار زیادی از لهجه های ایرانی خاموش و فراموش شده اند. از بخت بد، خود من، یکی از گواهان زنده جریان استحاله و اضمحلال تدریجی و نهایتن نابودی کامل گروه کوچکی از گویش های ایرانی در آذربایجان بوده و هستم.
به گواهی Haupt - Lehmann که در سال ۱۸۹۸ میلادی بر سر راه خود از جلفا به تبریز شبی را در روستای گلین قیه در نزدیکی مرند گذرانده بود، اهالی این ده به لهجه ی بومی مخصوصی که ترکی نبود، گفت وگو می کردند. سی و چند سال پیش که دانش جو بودم، همراه مرحوم دکتر ماهیار نوابی و استاد منوچهر مرتضوی دو بار بدان نواحی رفتیم. در آن هنگام نیز شمار زیادی از اشخاص مسن در هرزند و گلین قیه هنوز لهجه ی بومی خود را حفظ کرده بودند; اما امروز متاسفانه از آن گویش در آن دهات باصفا هیچ اثری به جای نمانده است. همچنین است لهجه ی کرینگان در محال «دزمار» و نیز گویشی دیگر در محال حسنو که در گذشته در اوشدبین و برداناغم رایج بود و شاعر محلی آن سامان مشهور به حکیم نباتی شعرهایی بدان گویش سروده است. همه ی این لهجه ها فروپاشیدند و مردند و خاموش شدند!
اوضاع در دیگر ایالات نیز کمابیش چنین است. گویش تاکستانی از میان رفته است. نسل جوان تات زبان های محال رامند قزوین، گویش نیاکان خود را فراموش کرده اند. تقریبن همه ی گویش های محلی رایج در مسیر جاده ی تهران، خراسان غیر از ناحیه سمنان، از میان رفته اند. از لهجه ی تجریش و گویش قدیم ری در حوالی این شهر دودآلود دیگر خبری نیست. گسترش ترکی قشقایی در جنوب و زبان ترکمنی و ازبکی، شمار زیادی از لهجه های ایرانی را در فارس و خراسان و گرگان و فراتر از آن، در آن سوی مرزهای شمالی ایران از میان برده است.
علاوه بر گویش های مستقل که بازمانده ی زبان های گوناگون ایرانی میانه بوده و هستند، گونه های گوناگون زبان فارسی مانند فارسی نیشابوری، شوشتری، کرمانی، فارسی کابلی، فارسی خمین و محلات و قم که هرکدام ویژگی های لغوی و دستوری و افزون بر آن شمار هنگفتی از مثل و قصه و شعر و ادبیات عامیانه ی محلی داشته و دارند، اندک اندک رنگ می بازند و دیری نپاید که به برکت برنامه های شبانه روزی کانال های شش یا هفت گانه ی این جعبه ی جادو، جای خود را به فارسی بدهند، آن هم نه به فارسی فخیم و آهنگین خراسانی، بلکه فارسی غالبن مغلوط و نارسا و دژآهنگی که در این شهر باز هم دودآلوده ی شما بدان تکلم می شود.
وضعیت گویش های ایرانی در کشورهای آن سوی مرزهای کنونی ایران، به جز در جمهوری تاجیکستان، از این هم بدتر است. مقام های دولت جمهوری آذربایجان با کمال افتخار ادعا می کنند که زبان تاتی در نواحی شماخی، قوناخ کند و شبه جزیره ی آبشوران بیش از سی چهل سال است که به کلی فراموش شده و مردم آن نواحی اکنون به ترکی حرف می زنند. اکثریت قریب به اتفاق یهودیان تات زبان را نیز همین چند سال پیش در ازای دریافت چند هزار یا چند میلیون دلار آمریکایی مجبور به مهاجرت از اران کردند. پارسی گویان دره های فرغانه و زرافشان و تاجیک های ساکن در مسیر رودهای شیرآباد دریا و سرخان دریا در ازبکستان و شهرهای بخارا و سمرقند در وضع فرهنگی اسفباری می زیند. و اما اگر حتا شمه ای کوتاه را از آن چه برای از بین بردن گویش های ایرانی در آناتولی و عراق و به ویژه در افغانستان به عمل می آید بازگو کنم، نفثه المصدور دیگری می شود. فقط یک حقیقت بسیار تلخ را گذرا یادآوری می کنم. طالبان تنها آن دو بت سنگین بی زبان زیبا را نابود نکردند، بلکه تاکنون هزاران هزار سرخ بتان و خنگ بتان زیباتر را که زنده بودند و در دره های پنج شیر و ایالات خان آباد و بدخشان یا در ییلاق های ایلات فیروزکوهی، جمشیدی و هزاره جات، به زبان و گویش های فارسی و ایرانی گفت وگو می کردند، نابود کرده اند و ما حتا آه هم نمی کشیم!

امروز بسیاری از گویش های ایرانی چه در ایران و چه در خارج از ایران در معرض فراموشی و نابودی اند. باید چاره ای اندیشید، باید دید که تدبیر چیست و چه باید کرد. بی تردید برخی از پژوهشگران و استادان برای جبران مافات در این زمینه اندیشه ها کرده اند. بنده نیز پیشنهادی دارم و آن عبارت است از اهتمام جدی و عاجل برای تاسیس موسسه ای با عنوان «مرکز گویش شناسی ایران»، که وظایف اصلی چنین مرکزی عبارت خواهد بود از:
۱ -  شناسایی و گردآوری و در بسیاری موارد ترجمه ی همه ی کتاب ها، رساله ها و مونوگرافی ها و مقاله هایی که در صد سال گذشته درباره ی گویش های ایرانی نگاشته شده اند. در صدسال گذشته پژوهشگران زیادی چه در ایران و چه در فرنگ کارهای پرارزش فراوانی در این زمینه انجام داده اند. در این جا محض گرامیداشت یادشان از برخی آنان نام می برم: ایران شناسانی چون ژوکوفسکی، میلر، اوسکارمان، گایگر، زاروبین، مورگن اشتیرنه، آبایف، درن، کریستن سن، بیلی، لنتز، هنینگ و ایوانف درگذشته، و ردار و گرشویچ و کامنسکی، لازار، لوریمر، ادلمان، لوکوک، اسمیرنوا، ویندفور و دیگران در زمان حال. همچنین پژوهشگران ایرانی چون استادان صادق کیا، ادیب توسی، محمد مقدم، ماهیار نوابی، منوچهر مرتضوی، منوچهر ستوده، اقتداری، ذکا و بسیاری دیگر. افزون بر کسانی که نام بردم، در ایران دانشمندان و پژوهشگران بسیاری که به گویش و فرهنگ عامه ی زادبوم خود علاقه دارند، طی سالیان دراز با تحمل زحمات زیاد و بی چشمداشت هرگونه پاداش، روی لهجه های محلی ایران کار کرده اند. این گروه از پژوهشگران باید به جامعه ی فرهنگی ایران معرفی شوند، تشویق شوند و برای چاپ و انتشار آثارشان اقدام شود.
پژوهش هایی که در این رهگذر انجام گرفته، ناگزیر کاستی هایی دارند که بیش تر از لحاظ آوانویسی، تدوین مباحث دستوری و روش ضبط روایات عامیانه و غیره است. یکی از کارهایی که باید انجام شود، تدوین شیوه نامه ی جامعی است برای گردآوری گویش ها به روش واحد و نیز دایر کردن دوره های آموزشی کوتاه مدت برای آشنا کردن پژوهندگان آماتور با مقدمات زبان شناسی و آموزشی آخرین شیوه های علمی معمول در این زمینه.
۲ -  جست و جو برای یافتن مراجع و منابع کهن و اسناد و متن هایی که درگذشته در ایالات گوناگون به گویش های ایرانی نگاشته شده اند. انبوهی از شعرهای معروف به فهلویات و خسروانی ها در دیوان های شاعران و در جُنگ ها و تذکره ها و لغت نامه ها و غیره نقل شده است. از این قبیل منابع منظوم گویشی می توان نمونه وار از غزلیات درویش عباس گزی، دیوان شمس پس ناصر، مجموعه ی شعرهای امیر پازواری، غزل های همام تبریزی و حکیم نباتی و دیگر پارسی گویان آذربایجان و اران، دوبیتی های منسوب به شیخ صفی الدین اردبیلی، شعرهای بازمانده به لهجه ی گزی، ترانه های بختیاری و لارستانی، منظومه های مفصل غنایی و حماسی کردی و بلوچی، سرودهای مشهور به پارسان، مولودی های ملااحمد خاصی و عثمان افندی به گویش زازا، شعرهای شیخ امیرگورانی و غیره را نام برد.
در کنار این آثار منظوم، شمار زیادی از کتاب ها، رساله ها، قباله ها، مُهرنامه ها و وقف نامه ها دردست است; مانند نصاب طبری، نوشته های مذهبی فرقه ی حروفیه بدان گویش، مجالس خواجه عبدالله انصاری به لهجه ی هروی، لاحقه رساله ملا انارجانی، آثار پی روان مذهب اسماعیلیه به گویش های پامیری، ترجمه های قرآن به برخی از گویش های ایرانی، داستان های حماسی نارت های اوستی، رساله های نگاشته شده به گویش های پشتو و بلوچی و کتاب های نگاشته شده به لهجه ی گورانی، روایت کردی داستان بیژن و منیژه و غیره و غیره.
در این جا باید به نکته ای مهم فقط اشاره ای بکنم و بگذرم و آن این که به بازمانده ی گویش های ایرانی نباید تنها از دیدگاه زبان شناسی نگریسته شود و کار پژوهش درباره ی آن ها نباید تنها به عهده ی متخصصان آن فن و دانش سپرده شود. هر گویشی یک پدیده ی هم آمیغ و چند سویه ی فرهنگی است که می توان از مواد آن در فرهنگ نویسی، واژه گزینی، واج شناسی تاریخی و غیره استفاده کرد; اما همواره باید به یاد داشت که هر گویشی در عین حال بخشی زنده و گویا از فرهنگ و ادبیات ملی است. قصه ها بدان گویش بازگو شده و می شود، پند و اندرزهایی دارد، ترانه هایی بدان سروده شده، اصطلاحات خویشاوندی کهن را حفظ کرده، لغات فنی مربوط به زراعت و پیشه های محلی در آن گویش به جای مانده است که در مجموع اوضاع اجتماعی و اقتصادی و اعتقادی گویشوران آن گویش را در گذشته و حال بازتاب می دهد و از این رو لازم است در پژوهش های گویش شناختی علاوه بر زبان شناسان، خبرگان علوم دیگر نیز مانند مردم شناسان، جامعه شناسان و فرهنگ عامه پژوهان نیز شرکت جویند.
۳ -  توصیه ی موکد به گروه های دانشگاهی رشته های زبان شناسی و فرهنگ و زبان های باستانی برای تدریس چند واحد درس گویش شناسی در دوره های کارشناسی ارشد و دکتری و به دنبال آن باید از میان فرهیختگان این رشته ها کسانی را استخدام کرد و برای شناسایی لهجه های محلی و گردآوری آن ها با استفاده از روش های علمی به نواحی گوناگون فرستاد و برای تدوین اطلس گویش شناختی ایران اقدام کرد. این کار اساسی تا امروز انجام نگرفته و متاسفانه هنوز هم نمی دانیم که شمار گویش های ایرانی و غیرایرانی در داخل کشور  و در خارج از مرزهای سیاسی ایران امروز چند است و هر یک از آن ها دقیقن در کدام منطقه رایج بوده اند و هستند. برای انجام این کار ضروری است که از سوی مقام های فرهنگی ایران اقدام های لازم برای جلب موافقت مسوولان فرهنگی دولت های تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، عراق، سوریه، ترکیه، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، روسیه، چین، افغانستان و پاکستان برای برقراری همکاری فرهنگی مستمر جهت گرد آوری گویش های ایرانی در آن کشورها به عمل آید. اگر این کارها انجام پذیرد و گویش های ایرانی هر جا که رایجند، گردآوری شوند و اطلس جغرافیایی گویش های ایران تهیه و تدوین شود، با تصویر شگفت انگیزی رو به رو خواهیم شد. در ایران در تخت جمشید نگاره های فرستادگان قوم های گوناگون باجگزار دولت هخامنشی از مصر و لیبی گرفته تا مکران و هند، از ارمنستان و آسیای صغیر تا یونان، از موطن سکاها در کرانه های دریای سیاه و از دشت های جنوب روسیه بر سنگ نقش شده و در کتیبه ی مجاور این سنگ نگاره ها چنین آمده است: «بدین پیکره ها بنگر و بیاندیش و ببین نیزه ی مرد پارسی دور از ایران از کجا تا به کجا رفته است» !
امروز بیش از دو هزار سال از آن دوران شکوه و اقتدار ملی میهنمان گذشته، ولی اگر لحظه ای چشم برهم نهیم و نقشه ی اطلس زبان ها و گویش های ایرانی را به چشم دل بنگریم، خواهیم دید که نیزه ی مرد پارسی نه، بلکه یکی از صدها جلوه ی پرشکوه فرهنگ ایرانی، یعنی زبان ها و گویش های ایرانی از مرز چین و کوهسارهای پامیر و بدخشان گرفته تا قفقاز، از کرانه های آمودریا و سیردریا تا اقصا نقاط آسیای صغیر، از دشت های فرغانه تا خلیج فارس و ساحل رود سند، در چه گستره ی جغرافیایی پهناوری از کجا تا به کجا رفته است

- - -

از: آینده نگر

واژگان دخیل عربی در کهن ترین متن های فارسی نو

 

شماره ی نوشته: ۱۰ / ۱

محمد شکری فومشی

واژگان دخیل عربی در کهن ترین متن های فارسی نو

(به خط مانوی از مجموعه ی تورفان)

آگاهی ما از وضعیت اولیه ی تاریخ ادبیات فارسی، چه نثر و چه نظم، (۱) در گروهی از دستنویس ها بازتاب یافته است که در آستانه ی سده ی بیستم (۱۴- ۱۹۰۲) چهار هیئت کاوشگر آلمانی به سرپرستی آلبرت گرونوِدِل (۲) و آلبرت فُن لُکُک (۳) در واحه ی تورفان در ایالت شین جیان (۴) (ترکستان شرقی)، در غرب چین، کشف کرده اند. در حقیقت، قدیمی ترین مدارکِ زبان و ادب فارسی توسط مانویان برای ما به یادگار مانده است.(۵) پس از فرستادن نخستین گروهِ از مدارک بازیافته از تورفان به برلین، سرپرست وقتِ موزه ی مردم شناسی، فریدریش ویلهلم کارل مولر، (٦) «کسی که هیچ زبانی، از یونانی گرفته تا ژاپنی، برایش ناآشنا نبود»، (۷) در ۱۹۰۴ موفق به رمزگشایی خط این دستنویس ها شد. او نخستین کسی بود که متوجه شد اگرچه بیش تر متن های تورفانی مربوط به کیش مانی به خط ویژه ی مانوی نوشته شده، زبان برخی از این قطعه ها، نه سُغدی، پارتی یا فارسی میانه، بلکه فارسی نو است؛ و از این هیجان انگیزتر آن که حتا واژگان دخیل عربی نیز دارد. او یازده واژه ی دخیلِ عربی قطعه ی M106 را در اثرش، دستنوشته های بازمانده به خط استرانجلو از تورفان، ترکستان چین، (۸) نام برده است. (۹) پژوهش های بعدی نشان داد که زبان این قطعه های فارسی، نه آن فارسی دری فرهیخته و مورد انتظار، که زبانی است حد فاصلِ میان فارسی میانه و فارسی دری؛ زبانی در مرحله ی گذار که شاید بتوان آن را «فارسی نوِ آغازین» خواند.

بخش یکم: زبان و املا فارسی نوِ مانوی و نفوذهای عربی

زبان عربی در ترکستان شرقی: نفوذ و جایگاه

متن های فارسی نو به خط مانوی، در تورفان، در مسیر شاخه ی شمالی جاده ی ابریشم و در محیطی مانوی ـ مسلمان، در حدود سده ی چهارم هجری قمری (نهم میلادی) نوشته شده است. با سقوط تدریجی سغدی در نخستین سده های اسلامی در سمرقند و بخارا و بسط و تثبیت فارسی در منطقه، سغدیان که در طول جاده ی تجاری غرب ـ شرقِ کاشغر ـ قراشهر در رفت و آمد بودند، وارثان انتقال فارسی تا دورترین نقاط شاخه ی شمالی جاده ی ابریشم شدند. در این زمان بود که تورفانی های مانوی، چه سغدی چه اویغوری یا اقلیتی دیگر، که «در مسایل فرهنگی همیشه از سمرقند الهام می گرفتند»، (۱۰) همگام با دیگر اقلیت های مذهبی ناحیه، از متقدم نویسی و نسخه برداری صرف دست فرو شستند و به فارسی نویسی روی آوردند. (۱۱) آنان، در واقع، به زبان مادری خود می نوشتند، ولا غیر؛ زبانی که به تدریج در حال پذیرش واژگانی از عربی بود. (۱۲) چندی پس از ورود اسلام، زبان و خط عربی به شرق، سقوط خط ویژه ی مانوی رقم خورد و فارسی نویسی به خط عربی معمول شد؛ مانویان به تدریج جذب اسلام شدند و «جامه ی مسلمانی» پوشیدند. حدود چهار سده ی بعد دیگر هیچ «اثری با مُهر مانوی» دیده نشده است.

رسم الخط متاخر مانوی: سنّت ها و گونه های نوینِ سبک شناسانه

تحول و دگرگونی ژرف تر زبان فارسی میانه در اوایل دوران اسلامی و تغییر شرایط فرهنگی در شرق ایران، برای آیین نگارش مانوی نیز شرایط و نیازهای جدیدی ایجاد کرد؛ و در همان حال که واژگان، مضمون ها و مفهوم های جدید هر چه گسترده تر و ژرف تر وارد جامعه ی مانوی می شد، مانویان نیز برای جذب عنصرهای جدید و تطبیق با شرایط جدید به تغییرهایی در سنت خویش ـ باز هم مطابق با سنّت دیرینه شان ـ دست یازیدند. نه تنها فُرم برخی از نویسه ها تغییر کرد، که نویسه هایی جدید آفریده شد تا نیازهای جدید برآورده شود . اما این کوشش فراگیر نبوده و همه ی واج های عربی را در بر نگرفته است (نک. کمی پایین تر). من در این جا تنها به شمار کمی از این کوشش ها اشاره می کنم که به نفوذ و ثبت واژگان دخیل عربی مربوط می شود؛ دخالتی که منجر به تغییرهای فنی در رسم خط مانوی شد.

عین. بر فراز نویسه ی «عین » (‘) (۱۳) دو نقطه گذاشته شد (‘¨) تا نمایشگر «عین عربی» باشد. مانند m’‘¨sy’t «معصیت» در متن .M411+M427a+5391/R/5 واکه ی کوتاه /a/ برای «عین» گاهی با نویسه ی <’> نشان داده شده است. این نویسه ممکن است پس از نویسه ی «عین» گذاشته شود، مانند ‘¨’δ’b/‘azāb/ «عذاب» در M106/I/R/2. از این نویسه البته نه همواره برای آوای «عین»، بلکه مطابق سنّت املایی فارسی میانه برای نشان دادن واکه ی کوتاهِ    /i/  آغازین یا نیم واکه ی /y/ نیز استفاده شده است؛ برای نمونه، ‘¨yl’ /illā/ «الّا» در M105b/R/8.

فا. معمولن کاتب مانوی، به پی روی از سنّت املایی فارسی میانه، برای نگارش آوای /f/ از نویسه ی

استفاده می کرد. او در دوره ی جدید نیز به این سنت وفادار است؛ اما نه به قول هنینگ (۱۴) تنها برای واژگان فارسی، که واژگان عربی را نیز در بر می گرفت، مانند δ[w]lpk¨’r /δu-l-faqār/ «ذوالفقار» در M786/R/3. اما به طور کلی، از آن جا که به زعم کاتبان مانوی «ف» فارسی اندکی متفاوت از «ف» عربی است و بنابراین نویسه ی آن باید اندکی متفاوت باشد، با قراردادن دو نقطه بر بالای

(به صورت ) کوشش می شد این تمایز نشان داده شود؛ برای نمونه، /Yūsuf/ ywsp¨  «یوسف» در M786/V/1[18]. با این حال، گاهی سهون از این آیین گریز می زند و واژه های فارسی را نیز با همین نویسه می نگارد. یکی از نمونه های نسبتن فراوانِ آن، واژه ی فارسی p¨rm’n /farmān/ «فرمان» در قطعه ی M5391/R/3  است.

قاف. در عصر فارسی میانه، نویسه ی «قاف» با افزودن دو نقطه بر بالای q که ارزش آوایی آن در متن های متقدم مانوی دقیقن برابر بوده، ابداع شده بود تا از آن برای نگارش متن های ترکی اویغوری استفاده شود. مانویانِ این دوره برای ثبت آوای «قاف عربی» نیازی به ابداع نویسه جدیدی ندیدند و از همین نویسه استفاده کردند؛ برای نمونه، ‘¨q¨rb /‘aqrab/ «عقرب» در M150/V/5. گهگاه، به جای این نویسه، به سادگی استفاده شده است؛ برای نمونه، ‘¨gl /‘aql/ «عقل» در M105b/R/15.  علت این امر آن است که در متن های متقدم، کاتب برای آوای <γ> از نویسه ی (غ) استفاده می کند؛ برای نمونه، bg /baγ/ «بغ»؛ اما او در این دوره در نگارش واژگان عربی، از آن رو که تفاوت آوای «غین» و «قاف» را در بیش تر موارد در نمی یابد، آن دو را سهون به جای هم به کار می برد؛ ما بر اساس چنین تفسیری است که قادر به درک استفاده ی نا به جا و سبک شناسانه ی (۱۵)  این نویسه  برای نگارش کلمه ی «خلق» به صورت xlg /xalq/ در M105b/V/13  می شویم.

ثای مثلثه و ذال. نویسه ی قدیمی <δ> که نویسه ای پربسامد در متن های سغدی است، برای نگارش کلمه های عربی جایگاهی وبژه و البته اندکی بغرنج می یابد. کاملن طبیعی بود که <δ> برای نشان دادن «ذالِ» عربی به کار رود؛ مانند ‘¨’δ’b /‘azāb/ «عذاب» در M106/I/R/2. اما مشکل این جا است که کاتبان مانوی این نویسه را برای نشان دادن         <θ>  یا «ثاء» عربی (ثاء مثلثه) ـ که مخصوص این زبان است ـ نیز به کار می بردند؛ مانند mδl /maθal/ «مَثَل» در M106/I/R/7.  این عدم تمایز می توانست مشکل آفرین باشد و تشخیص «ذ» و «ث» و تفاوت میان آن ها را، آن هم در آستانه ی ورود زبان و ادبیات عربی به ترکستان شرقی، بسیار سخت کند. به اعتقاد من، برای رفع این مشکل بود که گاهی برای نشان دادن «ثاء» از <δδ> (یعنی دو <δ>) استفاده می شده تا سهون «ذال» خوانده نشود؛ برای نمونه، tδδlyδδ  « تثلیث» در M150/V/3. از این رو، نتیجه می گیرم تاریخ این دسته از متن های باید متاخرتر از متن هایی باشد که در آن ها برای «ثا» ی عربی از یک <δ> استفاده شده است. بنابراین، دستنویس M150 باید جدیدتر از قطعه ی M106  باشد.

های غیرملفوظ. آوای /g/ در دوره ی انتقالِ مختصات زبانی فارسی میانه به دوره ی فارسی نو، می افتد و جای آن را  «ها»ی غیرملفوظ می گیرد (برای نمونه، خانه x’n’g /xāne/) . کاتب مانوی به تصور این که واژگان عربی پایان یافته به «ها»ی غیرملفوظ نیز باید قانون بالا را از سر گذرانده باشند، واژه ای مانند «جمله» را به صورت jwmlg می نگارد (M106/II/V/6)، اما بی تردید آن را باید به صورت /jomle/ آوانویسی کرد. به همین شکل، اگرچه وفاداری به سنّت املایی کهن عامل آن شد که کاتب دستنویسِ M9011 صورت عربی «کاسبی» (حاصل مصدر) را به صورت k’sbyg بنگارد (B/5)، آن را باید به صورت /kāsebī/ آوانویسی کرد. در نظر داشته باشیم که کاتب مانوی این دوره حتا کسره ی اضافه ی /ī/ را نیز به صورت ‘yg می نگارد (M106/I/V/8).

بخش دوم: دستنویس ها

واژه های دخیل عربی متن های مانوی این مقاله بر اساس یازده دستنویس تورفانی گرد هم آمده است. نخستین متن ما قطعه ی M150 است که در همان سال کشف رمز خط مانوی توسط مولر در ۱۹۰۴ بیش تر بخش های آن توسط خود او خوانده و منتشر شد. از این قطعه،که در باب گاه شماری است، واژه های عربی نسبتن فراوانی استخراج شده است. صاحب این قلم این دستنویس را چون همه ی دستنویس های دیگر بازخوانده، و افزون بر واژه های شناسایی شده توسط مولر، چند واژه ی عربی دیگر را نیز شناسایی کرده است. اما از آن جا که این قطعه پاره پاره و آسیب دیده است، احتمالن با کوشش کارشناسان دیگر و امکانات رایانه ای بیش تر و قوی تر بازهم بتوان واژه هایی دیگری به این گنجینه افزود.

هفت دستنویس این مجموعه پیش از این توسط هنینگ و زوندرمان منتشرشده اند. اما این نکته ی مهمی است که در سه قطعه ی M581، M613  و M9010 مطابق رده بندی هنینگ، متن A و B و قطعه ی M9130 (مطابق رده بندی هنینگ، متن C) -  که متن یکپارچه ای از روایت مانوی «داستان بلوهر و بوداسف» به دست می دهند ـ در آن چه که باقی مانده، حتا یک واژه ی عربی دیده نمی شود. بسیاری از واژه ها از قطعه ی M786 که هنینگ آن را در سال ۱۹٦۲ همراه با قطعه های بالا در مجموعه مقالات ران ملخ انتشار داده، و از  M403، M877 (مطابق رده بندی زوندرمان، متن A)، M411، M427a و M5391 (مطابق رده بندی زوندرمان، متن B) استخراج شده اند. دستنویس دوبرگی (۱٦) M106  و دو نسخه ی بدل M105b و M901 که روایتی یکپارچه در بیان گوهر به دست می دهند، مهم ترین قطعه های ما برای تکمیل گنجینه ی نخستین واژگان دخیل عربی در فارسی نو به شمار می آیند

از میان دستنویس های فارسی مانوی، در چهار دستنویس منتشرنشده ی زیر نیز واژگان دخیل عربی شناسایی شده است:(۱۷) قطعه ی M595(a,b,c) همراه با M9009 که دستنویسی واحد و متنی ظاهرن اخلاقی و گونه ی شایست ناشایستِ مانوی به دست می دهد. این دستنویس زیبا، دارای عنوان های فرعی (۱۸) با مرکب سرخ، برگی آسیب دیده و پاره پاره است. قطعه ی M8202 با رسم خط متقدمش تنها یک واژه ی عربی دارد. از ساختار کهن گرای متن آن چنین بر می آید که از دیگر قطعه های فارسی نوِ مانوی اندکی کهن تر باشد. برخی از این قطعه ها بسیار کوچک تر از آن هستند که بتوانند گنجینه ی ما را، آن چنان که ممکن است در آغاز کار انتظار رود، تکمیل سازند؛ اما تردیدی نیست که ارزش اسنادی شان بی نهایت بالا است: قطعه های M9011 و M746a نیز هر یک تنها یک واژه به واژه نامه ی کوچک ما می افزایند. برای استخراج مجموعه ی واژگان عربی متن های مانوی تورفانی، تصور می کنم همه ی دستنویس های منتشرنشده ی فارسی نوِ مانوی را دیده باشم.

واژه نامه

’’xyyr /āxer/ adj., ‘last, آخر’ M595+M9009/B/12/(unpl.); ’’xyryn /āxerīn/ adj., ‘last, آخرین’ M106/II/V/10/
SL, e10.

’hw’sh’ → hw’s.

’sd /asad/ n., ‘Leo, اسد (برج)’; (’sd) M 150/V/1/
Ca v1.

’sl /aşl/ n., ‘origin, اصل’ ; M106/II/V/12/
SL, e12.

’wwlyn /awwalīn/ adj., ‘first, اولین’; M106/II/V/11/
SL, e11.

‘yl’ /illā/ adv., ‘except, الّا’; M106/I/R/16/
SL, b16.

‘¨’δ’b /‘azāb/ n., ‘pain, tornment, عذاب’; M106/I/R/2
SL, b2.

‘¨q¨l /‘aql/ n., ‘intelligence, عقل’; M106/I/V/8/
SL, c8.

‘¨q¨rb /‘aqrab/ n., ‘Scorpion, عقرب (برج)’; M150/V/4/
Ca v4.

‘¨wtyryd /‘utērid/ n., ‘(the planet) Mercury, عطارد’; M150/R/12/
Ca, r12.

‘¨yjyz /‘ēĵiz/ adj., ‘weak, عاجز’ M411 + M427a + 5391/V/10/
SB.b, v10.

‘¨yz /‘ezz/ n., ‘honour, glory, majesty, عزّ (عزّت)’; M595+M9009/A/9/
≈ unpl.

‘¨zyz /‘azīz/ adj., ‘dear, عزیز’; M595+M9009/A/4/
≈ unpl.

b’tyl /bātel/ adj., ‘futile, باطل’; M106/II/V/11/
SL, e11.

bl’ /balā’/ n., ‘tribulation, بلا’; M106/I/R/4; (bl’) M901/R/7/
SL, b4.

dlw /dalū/ n., ‘Aquarius, دلو (برج)’; M150/V/7/
Ca v7.

dw‘¨’ /du‘ā’/ n., ‘supplication, prayer, دعا’; M403+M877/R/9/
SB.a, v9.

δδyk¨t /θiqat/ n., ‘trust, faith, ثِقَه (معتمد)’; M411+M427a+5391/V/4
≈ SB.b, v4.

δwlpk¨’r /δu-l-faqār/ n.p., ‘the Dhulfaqār, name of Ali’s sword, ذوالفقار’; δ[w](l)pk¨’r M786/R/3/
PM, r3.

flk /falak/ n., ‘firmament, heavenly sphere, فلک’; M106/II/R/10 (twice); (p¨l)[g] M105b/V/6/
SL, d10, 10.

fy‘¨l /fi‘l/ n., ‘action, فعل (عمل، کردار)’; M106/I/R/1/
SL, b1.

h’l /ĥāl/ n., ‘state, حال’; M106/I/R/10/
SL, b10.

*h’rwn /Hārūn/ n.pr., ‘Aaron, هارون’; (h’rw)n19 M786/R/8/
PM, r8.

hl’k /halāk/ n., ‘destruction, هلاک، هلاکت’; M106/II/R/19/
SL, d19.

hrb /ĥarb/ n., ‘war, حرب’; M106/I/R/18/
SL, b18.

hw’1 /hawā/ n., ‘passion, desire, هوی (و هوس)’; M106/I/V/11/
SL, c11.

hw’2 /hawā/ n., ‘air, هوا (جو)’; M106/II/R/9 (twice)
SL, d9, 9.

hw’s /ĥawāss/ n.pl., ‘(five) senses, حواس’; (h)w’s M403+M877/R/2; {با جمع -h’} ’hw’s-h’ /aĥawās-hā/ حواس ها {hw’s-h’سهو قلم برای} M106/I/V/16/
SB.a, r2; SL, c16.

hwwd /ĥuwż/ n., ‘basin, cistern, حوض ’; M 106/II/V/18/
SL, c18.

hwt /ĥūt/ n., ‘Pisces, حوت (برج)’; M150/V/8/
Ca v8.

jdyh /jadī/ n., ‘Capricorn, جدی (برج)’; [Ar. jady]; M150/V/6
Ca v6.

jhl /jahl/ n., ‘ignorance, folly, جهل’; M106/I/V/8/
SL, c8.

jw’b /jawāb/ n. ‘answer, جواب’; M786/R/2/
PM, r2.

jwmlg /jumla/ n., ‘sum, total’; adj., ‘all, whole, جمله’; M106/II/V/6/
SL, e6.

jwr /jawr/ n., ‘tyranny, جور’; M786/R/16
PM, r16.

k’pwr /kāfūr/ n., ‘camphor, کافور’; M786/V/5[22]
PM, v5[22].

k’sbyg /kāsebī/ n., ‘trading, business, کاسبی’; k(’s)byg M9011/B/5
≈ unpl.

k¨hr /qahr/ n., ‘coercion, قهر’; M786/V/1[18]/
PM, v1[18].

q¨ws /qaws/ n., ‘Sagittarius, قوس (برج)’; M150/V/9/
Ca v5.

ltyf /latīf/ adj. ‘fine, لطیف’; M106/II/R/13/
SL, d13.

m’‘¨rft /ma‘rifat/ n., ‘gnosis, knowledge, معرفت’; m’(‘¨)[rft] M403+M877/V/7/
SB.a, (v7).

m’‘¨sy’t /ma‘şīyat/ n., ‘disobedience, insubordination, معصیت’; (m’)‘¨sy’t M411 + M427a + 5391/R/5/
SB.b, r5.

mδl /maθal/ n., ‘proverb,مَثَل ’; M106/I/R/7/
SL, b7.

mlwkt /mulūkat; malūkat/ n., ‘kingdom, مُلکَت، شهریاری’; [m](lw)kt M877/R/7/
SB.a, r7.

mlyk /malek/ n., ‘king, مَلِک’; M595+M9009/B/11 (unpbl.); {با یای نکره} mlyq-I /malek-ī/ ‘a king, مَلِکی’ M106/II/R/14/
SL, d14.

mrkb /markab/ n., ‘mount, horse, مَرکب (باره، اسب)’; M876/R/14/
PM, r14.

mryx /mirrīx/ n., ‘(the planet) Mars, مریخ’; M 150/R/12/
Ca, r12.

mšγwlyh /mašγūlī/ n., ‘state of being busy, مشغولی’; M106/II/V/17/
SL, e17.

mwlk /mulk/ n., ‘kingdom, مُلک’; M106/II/R/14/
SL, d14.

mwštryh /mūštarī/ n., ‘(the planet) Jupiter, مشتری’; M 150/V/8/
≈ unpl.

mwx’lyf /muxālef/ adj., ‘divergent, contradictory, مخالف’; M106/II/V/10/
SL, e10.

mwx’lyfyh /muxālefī/ n., ‘contradiction, مخالفی’; M106/II/R/5/
SL, d5.

myz’n /mīzān/ n., ‘Libra, میزان (برج)’; M150/V/3/
Ca, v3.

nbyl /nabīl/ adj., ‘noble, بزرگوار، باشکوه’; nb(y)l M106/II/R/13/
SL, d(13).

nθ’r /niθār/ n., ‘scattering, strewing, نثار’; M786/V/6[23]/
PM, v6[23].

nwh /Nūĥ/ n.pr., ‘Noah, نوح’; M786/R/15/
PM, r15.

smwm /samūm/ n.,pl., ‘simoom, hot wind, سموم’; M876/R/11/
PM, r11.

swlt’n /sultān/ n., ‘rule, dominion; sultan, سلطان’; M106/II/R/4/
SL, d4.

swmlg /sum(b)ula/ n., ‘Virgo, سنبله (برج)’; M 150/V/2/
Ca, v2.

šms /šams/ n., ‘sun, شمس’; M150/V/6/
≈ unpl.

šr’b /šarāb/ n., ‘wine, drink, شراب’; M786/R/10/
PM, r10.

t‘¨ywn /*ta‘ayyun/ adj., ‘(precisely) determined, (بر اساس متن) تَعین، معین’; [t](‘¨y)wnytr /*ta‘ayyun-ī-tar/ comp. ‘more (precisely) determined, تَعین تر ’ M411+M427a+5391/R/8/
SB.b, r8.

tb’rk /tabārak/ n., ‘blessedness, praiseworthiness, تبارک’; [t](b)’rk M411 + M427a + 5391/R/9/
SB.b, r9.

tb‘¨ /tab‘/ n., ‘nature, طبع’; M106/II/R/8/
SL, d8.

tdbyr /tadbīr/ n., ‘plan, stratagem, تدبیر’; M106/I/R/19/
SL, b19.

tδδlyδδ /taθlīθ/ n., ‘trine, تثلیث’; tδδlyδδ M150/V/3/
≈ unpl. (quoted also in PM, 91)

tk¨syr /taqşīr/ n., ‘inadequacy, تقصیر’; tk¨syr M411+M427a+5391/V/7/
SB.b, v7.

tm’m /tamām/ adj., ‘complete, perfect, تمام’; tm’m M411+M427a+5391/R/4/
SB.b, r4.

tm’mk’r /tamāmkār/ n., ‘who make perfect, تمام کار’; pl. {با جمع-’n} tm’mk’r’n M411 + M427a + M5391/R/1/
SB.b, r1.

tpsyr /tafsīr/ n., ‘exegesis, paraphrase, تفسیر’; tpsyr M746a/V/4/
≈ unpl.

trby‘¨ /tarbī‘/ n., ‘quadrature, تربیع’; trby‘¨ M150/V/6/
≈ unpl.

wk¨t /waqt/ n., ‘time, وقت’; w(x)t M403+M877/R/10; (wk)t-I /waqt-i/ وقتی M105/V/9/
SB.a, r10; SL, a(9).

wlykyn /walēkin/ conj., ‘but, ولیکن’; M106/I/V/7/
SL, c7.

wsw’s /waswās/ n., ‘Satanic insinuation, temptation, وسواس’; M403 + M877/R/4/
SB.a, r4.

wsyyt /waşīyyat/ n., ‘testament, command, وصیت’; (w)syyt M411 + M427a + 5391/R/4/
SB.b, r4.

xl‘¨’t /xal‘at/ n., ‘robe of honour, خلعت’; M150/V/6/
≈ unpl.

xlg /xalq/ npl., ‘creation, creature(s), people, خَلق’; M 106/I/V/10/; M8202/I/V/8/{unpl.}
SL, c10.

xlyfyh /xelēfī/ n., ‘difference, contradiction, خلافی’; M106/I/V/7/
SL, c7.

xsm /xaşm/ n., ‘enemy, خصم’; M595+M9009/A/3/
≈ unpl.

ywsp¨ /Yūsuf/ n.pr., ‘Joseph, یوسف’; M786/V/1[18]/
PM, v1[18].

zwhrg /zohre/ n., ‘(the planet) Venus, زهره (سیاره)’; M150/V/4/
≈ unpl.

- - -

پی نوشت ها:

۱-   See PM, 89-104.

۲-   A. Grünwedel

۳-   A. v. LeCoq

۴-   Xinjian / Sinkiang

۵-   مجموعه ی دستنوشته هایی که در تورفان کشف شده، به طور کلی به هفده زبان، از جمله فارسی میانه، پارتی، سُغدی، بلخی و سکایی تومشوق؛ و سیزده گروه خطی، از جمله دو گونه خط پهلوی، خط سغدی و خط مانوی، نگاشته شده اند.

٦-   F. W. K. Müller

۷-   زوندرمان 1381، 179.

۸-   HR i-ii.

۹-   Ibid, 106.

۱۰-   هنینگ 1337، 4-3.

۱۱-   اما این بدان معنا نیست که ناگزیر نسخه برداری از متن های کهن (فارسی میانه، پارتی یا سغدی) را رها کرده باشند، گرچه ممکن است این اتفاق واقعن افتاده باشد.

۱۲-   برای واژگان دخیل عربی موجود در متن های فارسی ـ یهودی، بنگرید به: رضایی باغ بیدی 1385، 15-12 و 28.

۱۳-   برخی آن را «همزه» می نامند.

۱۴-   See PM, 91.

۱۵-   Stylistic aspect

۱٦-   Bifolio

۱۷-   Cf. Catalogue, 150 • 87.

۱۸-   Caption

۱۹-   Ibid, 101, no. c: or (hyr’) n ?

کتاب نامه:

رضایی باغ بیدی، حسن، ۱۳۸۵، «کهن ترین متن های فارسی به خطوط غیرعربی (عبری، سریانی و مانوی)»، نامه فرهنگستان،  دوره ی هشتم، شماره ی دوم، شماره ی پیاپی ۳۰، برگ های ۳۱- ۹.

زوندرمان، ورنر، ۱۳۸۱، «پیشینه، جایگاه و برنامه های پژوهش های تورفانی»، ترجمه ی آرمان بختیاری، نامه ی فرهنگستان، دوره ی پنجم، شماره ی سوم، شماره ی پیاپی 19 (اردیبهشت ۱۳۸۱)، برگ های ۱۸٦- ۱۷۵.

هنینگ، والتر برونو، ۱۳۳۷، «قدیم ترین نسخه ی شعر فارسی»، ترجمه ی احسان یارشاطر، مجله ی دانشکده ادبیات، س ۵، ش ۴، برگ های ۹- ۱.

از: فصل نامه ی تاریخ ایران باستان، شماره ی ۵