شماره ی نوشته: ۱۷ / ۱۲

حسین نوش ‌آذر

فرهنگ نام و لقب در ایران

در همه‌ی سرزمین‌ها، زبان‌ها و فرهنگ‌ها برخی نام‌ها رایج‌تر از نام‌های دیگر‌اند. عجیب است که کم تر کسی به این نکته فکر می‌کند که منشأ نامش کجاست و چه داستان‌ها و ماجراهایی در پس نام خانوادگی او پنهان است. ما، اغلب به این نکته ها فکر نمی‌کنیم. زیرا از آغاز زندگی صاحب نامی می‌شویم. این نام در شناسنامه و گذرنامه و مدارک تحصیلی و دانشگاهی و . . . ثبت می‌شود. چنین است که نام، ما را قابل‌شناسایی می‌کند، ما را از دیگران متمایز می‌کند و به ما هویت می‌دهد. افزون بر این با نام‌گذاری اشخاص، امکان سازمان دهی اجتماعی، اداری، قضایی و اقتصادی در یک جامعه فراهم می‌آید.

در ایران لقب‌های مردانه دامنه ا‌ی گسترده داشته است

در عهد قاجار، لقب در ایران اهمیت داشت. به کمک لقب بود که فرد می‌توانست خود را از توده‌ی مردم متمایز کند. لقب جای فرد و حد امتیازات و قدرت او در اجتماع را مشخص می‌کرد. هر چه نام و لقب اشراف‌زادگان پرطمطراق بود، به همان اندازه نام رعایا ساده و بی‌اهمیت تلقی می‌شد. رعیت یک وظیفه داشت که می‌بایست بدان عمل کند و تنها وجه تمایز او از دیگران زادگاهش بود. در زمان سلطنت قاجاریه، لقب‌های مردانه دامنه‌ی وسیع داشت. در این زمان از یک کلمه ده‌ها لقب وضع می‌کردند. مثلن از کلمه‌ی "امین" می‌توانستند لقب هایی مانند امین‌الدوله، امین‌السلطنه، امین‌دفتر، امین لشکر، امین‌الواعظین و مانند آن وضع کنند و به اشخاص اهدا کنند یا بفروشند. برخی لقب ها هم از برخی مناسبت‌ها نشان داشت. برای مثال وقتی که وزارت تلگراف در ایران تأسیس شد، تلگرافچی‌ها می کوشیدند تا در لقب آن‌ها کلمه‌ی «مخبر» و «اختیار» و «مبشر» باشد. در این دوران لقب هایی که به کلمه ها‌ی دوله، سلطنه و مَلک ختم می‌شدند بیش تر از دیگر لقب ها اهمیت داشتند.

‌مردم در آغاز شکل‌گیری شهرنشینی در ایران، ولع عجیبی برای گرفتن لقب داشتند و گاهی به یکی از درباریان یا به شاه رشوه رسمی می‌دادند که لقبی بگیرند. برخی از این لقب ها در تهران و شهرستان‌ها بیش تر از لقب های دیگر رایج بود. این امر مشکلاتی پیش می‌آورد. گاهی شده است که صاحب لقبی که برای مثال لقبش «امین خلوت» بود پول کس دیگری را که او هم به «امین خلوت» ملفب بود می‌خورد. پیش می‌آمد که صاحب لقبی را به جای دیگری که همان لقب را داشت زندانی می‌کردند و چوب می‌زدند.

لقب زنان گستردگی لقب مردان را نداشت

برخی از مردها به اندازه‌ای متعصب بودند که حتا نام زن و دخترشان را نمی‌بردند. اگر پسری داشتند مادر را به نام بزرگ ترین پسر و گاهی به نام «مادر بچه‌ها» و «والده‌ی بچه‌ها» خطاب می‌کردند. از این رو در خانواده‌ی ایرانی زنان شوهرداری بودند که جز نزدیکانشان هیچ‌کس اسم آن‌ها را نمی‌دانست. اما اگر زنی لقب می‌گرفت، این لقب دیگر محرمانه نبود. لقب زنان وسعت لقب‌های مردان را نداشت. لقب رایج زنان به کلمه‌ی «ملوک» ختم می‌شد مانند امین‌الملوک. برخی زنان لقب‌های مختص به خود داشتند، مثل: امین اقدس، مهد علیا و حضرت علیا.

نخستین شناسنامه در ایران

در زمان صدارت سردار سپه قانون ثبت احوال در نشست ۳۰ آذر ۱۲۹۷ هجری شمسی دولت به تصویب رسید و در تاریخ سوم دی ماه همان سال، نخستین شناسنامه برای دختری به نام " فاطمه ایرانی" صادر شد. تا پیش از این تاریخ، در خانواده‌های ایرانی هرگاه فرزندی زاده می شد نام و تاریخ تولد او را پشت جلد کتاب‌های مقدس از جمله قرآن می‌نوشتند و اگر شخصی درمی‌گذشت، تاریخ مرگش را بر روی سنگ قبرش می کندند. پس از تصویب قانون ثبت احوال بسیاری از مردم نمی‌دانستند برای خود چه نامی انتخاب کنند. کارمندان اداره‌ی ثبت احوال کار و حرفه‌ی مراجعه‌کننده را شاخص قرار می‌دادند و اگر پیش از او شخص دیگری نام آن حرفه را برای خود برگزیده بود، نام حرفه و محل تولد را ملاک گزینش نام خانوادگی قرار می‌دادند. برای مثال اگر کسی نانوا بود و در گیلان به دنیا آمده بود، او را خباز گیلانی می‌نامیدند. مطابق این قانون هر کس مجاز بود تنها یک نام را به خود و خانواده‌اش اختصاص دهد. این دوره را می‌توانیم دوره‌ی هویت‌یابی و سرگشتگی انسان ایرانی در آغاز شکل‌گیری فرهنگ شهرنشینی و تجدد در ایران بنامیم. بی‌جهت نیست که رضا شاه پهلوی در این دوره به اقتضای منصبش سه بار نام خود را تغییر داد.

تا پیش از تازش عرب ها به ایران نام‌های ایرانیان نام‌های پارسی بود. پس از آن که ایرانیان اسلام آوردند، به دلیل ارادتشان به خاندان نبوت و امامت، نام امامان و نام وابستگان به خاندان نبوت و گاهی نیز نام بزرگان و خلیفه های عرب را برای خود برمی‌گزیدند. پس از حمله‌ی مغول، نام‌ها و لقب های مغولی رواج یافت و در زمان صفویه که تشیع دین رسمی ایران اعلام شد، نام‌های مذهبی از نو رواج یافت. در زمان قاجار نام‌ها و لقب های ترکی باب شد. در زمان سلطنت رضا شاه به ادارات ثبت احوال ابلاغ شده بود که مردم را به گزینش نام‌های اصیل ایرانی ترغیب کنند. پس از انقلاب بهمن نیز به اداره های ثبت احوال ابلاغ کردند که از ثبت نام‌های نامتعارف خودداری کنند و مردم را به گزینش نام‌های مذهبی تشویق نمایند.

نام، شکل فسیل‌شده‌ی زبان است

شاخه‌ای از زبان شناسی به نام «اونوماستیک» یا "نام‌شناسی" به نام و پیشینه‌‌اش می‌پردازد. زبان به تدریج تغییر می‌کند. اما نام کسان در اغلب موارد از نسلی به نسل دیگر ثابت می‌ماند. به این جهت نام‌شناسان اعتقاد دارند که نام‌ شکل فسیل‌شده‌ی زبان است. به تعداد نام‌ کسان داستان‌هایی وجود دارد. وظیفه‌ی نام‌شناسان بازیافت این‌گونه داستان‌هاست. در "رستم‌التواریخ" نام های پهلوانان، عیاران و شب‌روان زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی به دقت آورده شده است. از این سند چنین برمی‌آید که پهلوانان و عیاران را که از میان مردم برمی‌خاستند به نام زادگاه‌شان می‌نامیدند. در آن زمان چنین نام‌هایی در میان بزن‌بهادرها رایج بود: ملاباقر دیوسفید اصفهانی، حاجی عشور لر شیرانی، قادر بیک نجف‌آبادی عرب، جعفر قلی بیک تبریزی، بهرام بیک اردبیلی، عثمان قلی بیک قندهاری، شیر محمد کابلی و امثال آن.  در ادبیات فارسی این سند از اندک اسنادی‌ست که شکل فسیل‌شده‌ی زبان را به نمایش می‌گذارد و می‌تواند به کار نام‌شناسان بیاید.

نام، گاهی معرف یک شخصیت یا یک گروه اجتماعی است

گاهی ممکن است نام یک شخص با منش و کردار او هم‌سو باشد تا آن‌جا که به هویت او تبدیل شود. برای مثال اگر زنی "معصومه" نام دارد، ممکن است از او انتظار داشته باشند که معصوم باشد و در همان حال این احتمال وجود دارد که این زن انتظار و توقعات دیگران را تا آن حد درونی کند که معصومیت به یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شخصیتی او تبدیل شود. در این صورت نوع نام از نظر روان‌شناسی فرد نیز اهمیت می‌یابد. گاهی ممکن است برعکس نام یک شخص با منش و کردار او در تقابل باشد. برای مثال ممکن است نام شخصی نیکوکار یا بخشنده باشد، اما آن شخص در زندگی بدکار یا بخیل باشد.

در ادبیات داستانی از نام گذاری شخصیت‌های یک داستان می‌توانیم به ساز و کار شخصیت و به جایگاه اجتماعی و خانوادگی او پی‌ببریم. گاه این امر نشانگر دگرگونی ارزش‌ها در اجتماع است. برای مثال اگر تا دیروز نام‌هایی مانند «ساسان» یا «کامبیز» نمایانگر یک تیپ اجتماعی مرفه و محتاط و بی‌شهامت بود، امروز «جواد» نمایانگر یک تیپ اجتماعی و در تقابل با آن دیگری است. او را امل و بی‌سواد و بی‌خبر از دستاوردهای تجدد می‌پندارند. در این گونه موارد نام نشانگر هویت یک فرد نیست، بلکه بر اساس شجره‌شناسی یک گروه اجتماعی نماد و نشانه‌ای از آن گروه اجتماعی‌ست.

آزادی در انتخاب نام از حقوق انسانی است

از دیرباز شاعران ایرانی «تخلصی» برای خود برمی‌گزیدند. در میان شاعران معاصر علی اسفندیاری (‌نیما یوشیج)، احمد شاملو (‌الف بامداد)، هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) و مهدی اخوان ثالث (‌م. امید) از شاعران معروفی هستند که گاهی تخلص‌شان از نام واقعی آنان مشهورتر است. نویسندگان معاصر ما مانند احمد محمود و م. الف. به‌آذین گاهی به نام دیگری جز نام واقعی خود آثارشان را منتشر می‌کردند. گاهی گزینش نام مستعار یک امر سلیقه‌ای بوده و گاهی به دلیل فعالیت‌های حزبی و سیاسی و نبود آزادی، نویسندگان نام مستعار را به نام واقعی خود ترجیح می‌دادند. در آغاز انقلاب بهمن بسیاری از وابستگان به حرب های سیاسی مخالف با چندین نام مستعار فعالیت می‌کردند. خاطراتی که از زندانیان سیاسی در خارج از کشور منتشر شده است، از این نظر نیز قابل مطالعه است.

با شکل‌گیری فرهنگ وبلاگ‌نویسی نام وبلاگ از نام نویسنده‌اش مهم‌تر و مشهورتر است. این امر از این واقعیت نشان دارد که در روزگار ما برخلاف گذشته رسانه از نویسنده مهم‌تر است. در کشورهای غربی از جمله در آلمان در گذرنامه و شناسنامه‌ی مردم جایی هم برای نام مستعار در نظر گرفته شده است. از این گذشته فرد اگر به هر دلیل از نام خود خشنود نباشد، می‌تواند نامش را تغییر دهد. در کشورهای دموکراتیک آزادی در برگزیدن نام از آزادی‌های فردی و جزو حقوق انسانی به شمار می‌آید.

از: رادیو زمانه