زبان دیوزدگی
شماره ی نوشته: ۴ / ۲۱
دکتر محسن حافظیان
گروه ایران شناسی، دانشکده ی پژوهش های دین ها، دانشگاه کنکوردیا، کانادا
زبان دیو زدگی
کتاب «زبان باز، پژوهشی در بارهی زبان و مدرنیّت» نوشته ی پژوهشگر نام آشنای ایرانی آقای داریوش آشوری است که نشر مرکز همین امسال در تهران به چاپ رسانده است. این کتاب بسیار خواندنی است و برانگیزاننده؛ خواندنی است چرا که برخی از رایجترین کجفهمیها از مقوله ی زبان را با نثر بسیار شیوایی بر آفتاب انداخته است؛ و برانگیزاننده است چرا که به مانند بیشینه ی نوشتههای ایشان از زبان، این شاکله ی بنیادین هویت فردی و ملی، گفته به میان آمده است. در آن چه در پی میآید، به چند نکته از درونمایه ی این کتاب میپردازم، هم برای ادای دین به آنانی که آموزگارم بودهاند و هم به پاسداشت زبانی که دل در گرو آن داریم.
۱- سامانه ی زبان
زبان سامانه ای است اجتماعی و پویا که هم ریشه در تجربههای تاریخی و فرهنگی گویندگانش دارد و هم دریافتهای برآمده از این تجربهها را سامان میبخشد و در دادوستدهای انسانی در دسترس همگان میگذارد. به مانند هر سامانه ای، بر کارکرد و دگرگونیهای تدریجی زبان بایستهها و نابایستههایی چیرگی دارند که کشف و دریافت و آموختنشان را نزد دستورنویسان، واژهشناسان، آواشناسان و ... میشود سراغ گرفت. از سویی، بر پایه ی همین دانستههاست که میتوان آگاهانه این یا آن فرآورده ی زبانی را پذیرفت، ساخت یا کنار گذاشت و از دیگر سو، این ناخودآگاه اجتماعی زبانی است که برآمد و ماندگاری و یا حذف فرآوردهای از فرآوردههای زبانی را در درازای زمان باعث است. آرایش و پیرایش دادههای زبانی تنها و تنها در درون امکان ها و بایسته و نبایستههای سامانه ی یادشده شدنی است و با پذیرش آن ها در زندگی هرروزه و یا در زمینههای تخصصی ماندگار. آن «تولید مکانیکی واژگان» که نویسنده به تکرار میگوید، هیچ گونه خویشاوندی با نگاه زبانشناسانه به زبان ندارد.
اندیشهای که نویسنده در سراسر کتاب درباره ی پیوند «انسانِ مدرن» و «زبان» به قلم میآورد، از دو سو ناروا است. از سویی، پای در گلِ میراث سده ی ۱۸ باختریان، زبان را هم به مانند طبیعت میدان تاخت و تاز انسان «مدرن» میبیند و میخواهد: «کاری که ذهنیت مدرن با زبان کرده است میتوان بنا کردن یک شاهراه زبانی نامید. شاهراههای مدرن همهی راهبندهای طبیعی را از سر راه برمیدارند و زمین را هموار و آسفالت میکنند تا رانندگان بتوانند از سرراستترین مسیر با بیش ترین سرعت به سوی سرمنزلی که میخواهند روانه شوند. شاهراه در مسیر خود اگر به رودخانه و دره بربخورد روی آن پل میزند؛ اگر به کوه بربخورد زیر آن تونل میزند؛ اگر به جنگل بر بخورد آن را میبرد؛ یا آن را دور میزند و از کنارشان میگذرد.» (۱) آرزوی این که دست این «ذهنیتِ مدرن» را از زبان طبیعی کوتاه خواهیم، تا با زبان همانی نکند که با محیط زیست، در پی خراشیدنها، تراشیدنها و بریدنها، در این سدههای «مدرن» کرده است، آرزویی انسانی است. (۲) از دیگر سو، زبان نه در زایشش پدیدهای بیرون از انسان و از ذهن اوست، نه در بالیدنش و نه در کاربریاش. فهم انسانی در درون سامان های زبانی جوانه میزند، میبالد، شکل میگیرد و به زبان میآید. (۳) فروکاهیدن زبان به دستگاهی که تنها به کار واژگان چسبانی به مفهوم ها میآید، برآیند همان دید مکانیکی است که از توضیح سادهترین نمودهای سامانه ی زبان وامیماند.
۲- زبان طبیعی و زبان «علمی»
همچنان که از نام کتاب برمیآید و به تکرار، و به صد زبان، در درون کتاب هم خوانده میشود، نویسنده ی کتاب به گسستی ژرف میان دو بستر زبانی زبان طبیعی و «زبان علمی» باورمند است. این کژبینی آشکارا بر زمینههای نظری و پیشفرض های نادرستی استوار است که به آن میپردازم:
الف- زبان در سامانه ی خویش از لایههای گوناگونی شکل گرفته است که در سازوکار آن عهدهدار نقشهای گوناگونی در پیوند با یکدیگرند. در سراسر کتاب هر گاه که نویسنده از «زبان علمی» گفته است نمونه از واژهها آورده است. اگر ایشان میتوانستند دستکاریِ «زبان علوم و فنون مدرن» را که «زبانی ست، یا به تر است بگوییم، زبان مایهایست که انسان در آن مانعهای طبیعی زبان و محدودیتهای آن را از میان برمیدارد یا آن ها را دور میزند و ...» (۴) در دیگر لایههای زبانی چون گزارهها، آواها و ... هم نشان میدادند، کار به فرجام میرسید و گره بر زبان طاعنان فرو بسته میشد.
ب- پیش فرض وجود زبانی به نام «زبان علمی» از بیخ و بن نادرست است و تبیینناپذیر. آن چه را که ایشان «زبان علمی» میخوانند، در واقع، گروهی از واژههای ساده و ترکیبیِ فنی و تخصصی اند که برای نامیدن مفهوم ها و پدیدههای حوزههای دانش بشری برساخته شدهاند و یا از دیگر زبان ها به وام گرفته شدهاند. در تاریخ انسانی ساختن واژههای نو برای مفهوم ها و تجربه های تازه در درون و بر پایه ی دادههای زبان طبیعی جاری پدیدهای نو نیست. واژگان تخصصی هر حوزه ی علمی (ستارهشناسی، فلزشناسی، ...) هم بنا به نزدیکی یا دوری به زندگی روزمره وارد زبان طبیعی گویندگانش شدهاند یا در حاشیه ماندهاند. زبان طبیعی بستری است که بر آن واژگان و گفتار تخصصی پدید میآیند و می بالند؛ پیچیدهترین فرمول های ریاضیات نیز به زبان طبیعی دریافته میشوند و به گفته میآیند. ناگفته نگذارم که وجود عبارت نادرست «واژه ی دانشورانه» (Mot savant) در واژگاننامهها به جای عبارتهایی چون «واژه ی فنی» (Mot technique) و «واژه ی حرفهای» (Jargon) خطایی آشکار است و رنگ و بوی فرادستخواهی فرهنگی سیاستگزاران فرآوردههایی مهم و تاثیرگذار از این دست است. گفتن بدین شیوه از «زبان علمی» پیآمدهای دیگری هم دارد.
ج- گفتن از «زبان علمی» برای اشاره به محتوای گفتار یا نوشتاری، در زبانی طبیعی، دریافتنی و پذیرفتنی است. گزافهگویی آن جاست که نویسنده از «شأن علمی» واژه ی یونانی -Dermo میگوید. (۵) از سویی، با چنین گفتی نویسنده به ماهیتی در این واژه، و در دیگر واژههای «علمی»، اشاره میکند که گویی در درون ناپیدای آن لانه کرده است. این همان باور ناسالمی است که نویسنده در سراسر کتاب، با عبارتهایی چون «دو زبان کهن مادر علم و فرهنگ اروپایی، یعنی یونانی و لاتینی،...» (٦) و «... زبان های مادر اندیشه و علوم و تکنولوژی مدرن...» (۷) میپراکند و از ریشه با نظریه ی قراردادی بودن دادههای زبانی در تناقض است. از دیگر سو، اگر نویسنده مرادش از علمی بودن این دست واژهها، کاربردشان در درون حوزههای تخصصی است که میبایستی بپذیرد که واژههایی چون «داء» عربی در «داءالاسد»، «داء الثعلب»، «داء الخنازیر» و «میز» فارسی در «میزاب»، «میزک»، «میزراه» و «میزش» را هم واژههای علمی بداند که با دریافت های ایشان البته بعید میدانم چرا که این واژهها از زبانی اند که، به زعم نویسنده، به «... زبان های پیش رو اندیشه و علم مدرن، یعنی انگلیسی و فرانسه و آلمانی...» (۸) تعلق ندارند.
د- باید از نویسنده ی کتاب «زبان باز» پرسید که این کتاب را به «زبان علمی» نوشته است یا به زبان طبیعی. اگر به زبان نخست نوشته است که باید بدانیم که آیا علمی بودن آن را باید در حوزه ی مورد گفت و گو و محتوایش جست و جو کنیم یا در به کارگیری پارههایی از «زبان های پیش رو» در واژههای برساخته ی ایشان چون «ناسیستمانه» و «مدرنگری». اگر هم میپذیرند که کتاب را به «زبان طبیعی» نوشتهاند به معنایی که برای آن برشمردهاند؛ «... «زبان طبیعی» چیزی جز همان زبان آشنا و عادی نیست که در هر حوزهای بی اندیشه و زحمت به کار میرود» (۹) ، خواننده ی نوشته ی ایشان را جز تسلیم و رضا کو چارهای.
۳- سامانه ی واژه سازی زبان
نویسنده با نوشتن «با پیدایش زبان های باز دست انسان برای دستکاری در زبان گشوده میشود»، (۱۰) «زبان مایهی علمی و فنی و نظری، [...] نیازمند دستگاه واژگانی آزاد از محدودیتهای زبان طبیعی و ادبی ست» (۱۱) و «به عبارت دیگر، زبان علمی یک منطقه ی «آزاد زبانی» در اندرون زبان طبیعی پدید میآورد که از پی روی از حکمهای دستوری و معنایی زبان طبیعی آزاد است و از حکمهای خود – که مکانیکی به کار بسته میشود - پیروی میکند؛ یعنی کاربرد یکدست و بدون استثنای آن حکمها.»، (۱۲) چشم بر سامانمند بودن زبان بسته و محدودیت هایی چون محدودیت های ساختاری و معنایی ناشی از آن را هم از یاد برده است. به چند نکته در این زمینه اشاره میکنم:
الف- نمونههای برآمد محدودیت های یاد شده در ساختن واژهها بسیارند. برای نمونه میتوان از پسوند لاتینی Ablilis گفت که در گونههای able و ible تنها به پایان فعل هایِ گذرایِ زبان فرانسه درمیآید که به er و ir پایان می پذیرند، و از وند ure، که تنها به فعل هایی در زبان فرانسه افزوده میشود که به کاری محسوس اشاره دارند (Casser → Cassure (شکستن)) و در نتیجه، نمیتوان آن را به فعلی مانند Concevoir (درک کردن،...) افزود. به همین شیوه، هیچ سوادداری وند «ناک» را به واژه ی «جالب» نمیچسباند و نمیگوید که «کتاب جالبناکِ زبان باز».
ب- نظریه ی «واژهسازی مکانیکیِ» نویسنده ی کتاب بر این توهم استوار است که شماری واژه ی پایه پیشوند و پسوند تک معنایی وجود دارد و هر کس میتواند مکانیکوار اینها را به هم بچسباند و واژه ی جدیدی با معنایی «سرراست» برای مفهوم های جدید بسازد. در کتاب میخوانیم « پیشوندهای وام گرفته از یونانی و لاتینی آن چنان از آن سرمایهی واژگانی این زبان شده است که به آسانی هر کسی میتواند آن ها را بر سر هر واژهای از هر سرچشمهی زبانی که آمده باشد بنشاند.» (۱۳) در این سطح گفتار اصلن نیازی نیست که از بار معنایی انضمامی واژهها و تنثیر متن بر برآمد معنا و پیوندهای معنایی سازههای شاکله ی واژه ی مرکب بگویم. با ارادهای معطوف به راستی، ایشان هم میتوانند در واژگاننامههای در دسترسشان ببینند که واژههای «علمی» ایشان هم میتوانند به دام چندمعنایی در آیند؛ Astrolabe با دو معنی، Astronomique با سه معنی و Atome با سه معنی در «فرهنگ کوچک روبر» آمدهاند. فراتر از آن وندهای اشتقاقی هستند که بیش از یک معنا دارند. برای نمونه، وند یونانی تبار ana در واژههای فرانسوی که در پی میآید به ترتیب دارای معناهای «از پایین به بالا»، «در پشت»، «در حاشیه» و «نو» است: Anachorète و Anaglyphe و Anaphylaxie و Anabaptiste. وندهای یونانی cata) cat) و وندهای لاتینی (dé (dés و dis هم نمونههای دیگری از وندهای چندمعنایی یاد شدهاند.
ج- واژههای موجود یک زبان، همه ی واژههای ممکنی نیست که در سازوکار سامانه ی زبان میتوانستهاند پدید آیند؛ واژههای Acception و Aspiration و Nomination به ترتیب بر مبنای واژههای لاتین Acceptio و Aspiratio و Nominatio در روند واژهسازی زبان فرانسه ساخته شدهاند و واژههای همگن دیگری چون Effectio و Offentio و Scriptio تا امروز از این روند اشتقاقی برکنار ماندهاند. همه ی زبان های طبیعی توان بهرهوری از امکان های به کار گرفتهنشدهشان را در واژهسازی دارند. با توجه به پیوند تنگاتنگ زبان و اندیشه، هر واژه و پدیدهای که از زبان و فرهنگ بیگانه دریافت شود و به اندیشه آید میتواند به زبان ملتی دیگر برگردان شود و یا توضیح داده شود و اگر نیازش باشد به آفرینش واژگانی نو در همان زبان بیانجامد. زمزمه ی «میدان تنگ زبان های طبیعی» (۱۴) زمزمه ی ناخجسته ی اندیشهای است که زبان خودی را فرودست میبیند و میخواهد.
د. در دادههای زبانی همه ی زبان ها، از جمله واژگان، شمار اندکی از سازههای استثنایی هم وجود دارند. برای نمونه، میتوان از واژه ی Futurible (شدنی در آینده) گفت که از واژه ی لاتینی Futur (آینده) و وند ible- ( شدنی) ترکیب شده است و این در حالی است که وند لاتینی ible تنها به بن فعلی افزوده میشود. این استثناها، که در زبان فارسی هم هست و نویسنده ی کتاب به چند نمونه از آن ها اشاره کرده است (ص ۲۹)، نه دلیلی بر ناکارآمدی زبان های طبیعی اند و نه حجتی بر فرا و فرودست بودن این یا آن زبان.
هـ- نوشتهاند که زبان های انگلیسی و فرانسوی «با بهرهگیری از سرچشمه ی زبان های کلاسیک» شش برابر برای پیشوند «هم» فارسی دارند. پیشوندهای ششگانه را هم نوشتهاند: co ،con ، com و نیز sym ، syn و syl. نخست این که وندهای cor و col را از قلم انداختهاند. سپس این که ایشان باید بدانند که این وندها گونههای دو وند پایه اند (-Co و -Sy) که بنا به متن آوا-نوشتاری نویسههایی به خود میگیرند، به همان گونه که «گی» در واژه ی «خانگی» گونهای از وندپایه ی «ی» است. سوم آن که همیشه این وندها به معنای «هم» نیستند؛ Sy در واژههای synarchie و synclinal و Co در واژههای coefficient و cofacteur به ترتیب به معنی «باهم»، «دارای»، «شمار، درصد» و «شریک» هستند.
پشتِ صحنه ی نمایش شعبده ی زبان مدرنی که نویسنده ی کتاب سخت شیفتهاش شده است، همین قانونهای وزن و رنگ و جا به جایی زندگی هرروزه ی زبان جاری است.
۴- زبان و «مدرنیت»
در چند و چون «مدرنیت» و پیوندش با «زبان باز» نویسنده با گشاده دستی و کرنشی از سر ارادت مکرر اشاره به زبان و فرهنگ یونانی-لاتینی دارد؛ «به کار گرفتن سرمایهی واژگانی زبان های کلاسیک به صورت اصلی یا با بهرهگیری از تکنیکهای توسعهی واژگان سبب شده است که زبان های مادر اندیشه و علوم و تکنولوژی مدرن از توانایی بیمانندی برخوردار شوند و زبان های دیگر را نیز بارور کنند.» (۱۵) «زبان یونانی حامل میراث پرارج و خیرهکنندهی علم و فلسفه و فرهنگ یونان باستان، و لاتینی زبان نوشتاری کلیسا و علم و فرهنگ اروپای غربی از روزگار باستان تا سدهی هجدهم بود.» (۱٦) و ... باید از نویسنده ی کتاب باز هم پرسید که آن چه از زبان یونانی یا لاتینی زبان «علمی» ساخته است چیست؟ اگر این زبان ها در ماهیت و ذات خویش چیزی از «علمی» بودن دارند، چه گونه میتواند لاتین حامل اندیشههای کلیسا باشد؟ همان کلیسایی که، به گفته ی نویسنده، حدود یک هزاره فرهنگ محمول این زبان ها را به نام فرهنگ کفر سرکوب کرده بودند. (۱۷) اگر هم این زبان ها به مانند دیگر زبان های طبیعی حامل و شکلدهنده و از شاکلههای اندیشه و فرهنگ دورههای گوناگون بوده است که این دستک زدن های «واژگان زبان های پیشاهنگ مدرنیت» و «ارزش والا و کشش بسیار نیرومند علم و فلسفه و هنر و ادبیات یونانی-رومی» برای چیست؟ در خطکشیهای عالمانه ای که نویسنده میان «زبان های مدرن» و «زبان های پیشامدرن» ترسیم میکند، در هیچ کجای این افسانه از دورانی که زبان و فرهنگ یونان و رم به دوران پیش از دوران درخشان «مدرنیت» تعلق داشتهاند نشانی نیست. گویی یونانیان و رومیان از همان غارهای پیش از تاریخشان منقل «مدرنیت» را میگیراندهاند.
۵- زبان ما
کژنگری نویسنده به پدیده ی زبان البته دامنهدار است و به تفسیر نادرست این یا آن داده ی زبانی بسنده نمیکند. ایشان مینویسند که «زبان در جامعههای بسته، همچون همهی وجههای زندگی در آن ها، وابسته به عادت ها و سنتهایی ست که در نظر مردمان تقدس یافتهاند. در نتیجه، صورتهای کنونی نهادها و سنتها، از جمله زبان، همخوان با یک صورت ازلی انگاشته میشود که سرپیچی از آن گناهی ست که سبب کیفر الاهی یا اجتماعی میشود». (۱۹) این که زبان طبیعی در کدام «جامعه ی بسته» همخوان با یک صورت ازلی انگاشته شده است یک پرسش است و این که نویسنده با استناد به کدام سند و مشاهدهای از کیفر الاهی برای سرپیچی از نهاد زبان در جامعه های یاد شده خبر میآورد پرسشی دیگر. این اندیشه ی بیگانهباور پیش از این هم به خوار شمردن زبان خودی رسیده است و هموست که از «واپسماندگی زبان فارسی» (۲۰) از «زبان فارسی نمونهای از همه ی زبان های جهان سوم» (۲۱) و «کاستیها و لنگیها و گنگیهایش» (۲۲) میگوید و هم نظر میدهد که زبان های علم و عالمیان ریزهخوار و جیرهخوار «زبان های پیش رو اندیشه و علم مدرن یعنی انگلیسی و فرانسه و آلمانی» (۲۳) اند. اما چاره چیست؟ نویسنده به اشارهای مینویسد که «یکی از راههای مهم توسعهی واژگان همیشه وامگیری زبان ها از یکدیگر، به ویژه، از زبان های فرادست از نظر اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بوده است». (۲۴) چه شده است که نویسنده ی کتاب این بار به ما آن چه را تجویز نمیکنند که غربیان، به گفته ی ایشان، درباره ی سرمایههای واژگان سدهها و هزارههای گذشتهشان کردهاند؟ از نگریستن و کاوش در سرمایههای واژگانی و فرهنگی خویش (۲۵) تا دریوزگی از آستان «زبان های فرادست» فاصله بسیار است و در این راهها هر کسی بر طینت خود میتند.
زبان و اندیشه ی به کار رفته در این کتاب را به سان آن زنده یاد «غرب زده» نمیگویم، چرا که این عبارت در گذر زمان چالشهای بسیار از سر گذرانده است و توانش هم در این باره اندک و نارساست. زبان و اندیشه ی این کتاب زبان آشفته ی دیوزدگی است، همین.
- - -
پی نوشت ها :
۱- نک. ص ۴۸ کتاب «زبان باز».
۲- ظاهرن گرد و غبار شوق و ذوق ساختن شاهراههای آسفالته ی «مدرن» راه بر پرسشی را که از سمت و سوی این شاهراه میپرسد بر ذهن نویسنده ی کتاب بسته است.
۳- تمثیل مولوی خواندنی است: «با زبان سبز و با دست دراز / از ضمیر خاک میگویند راز»
۴- نک. ص ۴۹ کتاب یاد شده.
۵- نک. ص ٦۴ کتاب
٦- نک. ص ۵۳ کتاب
۷- نک. ص ۷۱ کتاب
۸- نک. ص ۱۸ کتاب
۹- نک. ص ۵۷ کتاب
۱۰- نک. ص ۲۷ کتاب
۱۱- نک. ص ٦۸ کتاب
۱۲- نک. ص ۴۹ کتاب و همچنین صفحه های ۲۸، ۴۹، ۵۰ و ٦۹ کتاب یاد شده.
۱۳- نک. ص ۷۲ کتاب
۱۴:-نک. ص ۵۲ کتاب
۱۵:-نک. ص ۷۱ کتاب
۱٦:-نک. ص ۵۴ کتاب
۱۷:-نک. ص ۵۵ کتاب
۱۸- پرسش از این را که چه گونه میشود در این والگی، نقش دیگر تمدن ها و فرهنگ ها و زبان ها را در رشد دانش بشری نادیده گرفت و از نقبی چنین مستقیم از امروزه ی خویش به دوران باستانی رومی-یونانی زد میگذارم برای دیگران.
۱۹- نک. ص ۲۱ کتاب
۲۰- نک. ص ۱۸ کتاب
۲۱- نک. ص ۸ کتاب
۲۲- نک. ص ۸ کتاب
۲۳- نک. ص ۱۸ کتاب. در ادبیات ویژهای از «سیاستمدار» و «روزنامهنگار» و ... جیرهخوار خوانده و شنیدهایم. افتخار اختراع عبارت «زبان جیرهخوار» البته کسی را جز نویسنده ی کتاب یاد شده نزیبد.
۲۴: نک. ص ۲۵ کتاب
۲۵- از پاکنهادانی میگویم که آستین بالا زدهاند و با بهرهگیری از توان و سرمایههای واژگانی زبان ملی خویش خشت بر خشت بنای اندیشههای نو میگذارند. در حوزه ی زبان فارسی، ارج ِ باشندگان فرهنگستان های ایران در دورههای گوناگون، و نیز فرهیختگانی چون دکتر محمود حسابی، دکتر محمد حیدری ملایری و دکتر میر شمسالدین ادیب سلطانی هر آن افزون باد!
دریافت شده با رایانامه (ایمیل) در دوشنبه دوم دی ماه ۱۳۸۷