کاشی های رنگین شعر فارسی
شماره ی نوشته: ۱۹ / ۴
سید محمود سجادی
کاشیهای رنگین شعر فارسی
(نگاهی به شعر و شاعران برخاسته از کاشان)
کاشان یکی از شهرهای مهم ایران است که در طول تاریخ ادبی کشورمان همواره برای خود جایگاه و پایگاه مشخص و قابل توجهی داشته است. نام کلیم کاشانی (درگذشته در ۱۰٦۱ ق) که ملکالشعرای شاه جهان، پادشاه پارسیگوی بابُری هند بوده و از بنیادگذاران سبک شعری معروف به "هندی" است، گستردهتر و پرآوازهتر از آن است که بخواهیم او را معرفی کرده و درباره ی رویدادهای زندگی و ارزش آثارش سخن بگوییم. میدانیم «شِبلی نعمانی» در تذکره ی معروف خود «شعرالعجم» که به زبان اردو نوشته است، او را «مبتکر و مضمون آفرین» توصیف نموده و مفردات (تک بیتیها)ی زیادی از او در این تذکره و دیگر کتاب های مربوط نقل شده و در دهان خاص و عام جاری است، از جمله است:
گر بساط سخن امروز کساد است / کلیم تازه کن شیوه که در چشم خریدار آید
دل گمان دارد که پوشیدست راز عشق را / شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است
ما زآغاز و ز انجام جهان بیخبریم / اول و آخر این کهنه کتاب افتادست
آن دو بیت پرمعنای عبرتآموز را هم از او به یاد داریم که معمولن در مرگ و اندوه از دست دادن عزیزان و یاران خوانده یا نوشته میشود:
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش/ آن هم «کلیم»! با تو بگویم چسان گذشت
یک روز صرفِ بستنِ دل شد به آن و این/ روز دگر به کندنِ دل ز این و آن گذشت
در شعر سبک هندی (طرز نو) یعنی همان سبک و شیوهای که توسط شاعران ناراضی از اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر صفوی و مهاجرت آنان به هند و دربار پارسی گوی شاهان شعردوست و شاعرپرور بابریِ هند بنیاد نهاده شد، نقشِ کلیم کاشانی مانند صائب تبریزی و عرفی شیرازی نقشی کلیدی، مهم و پررنگ است. باریکبینی، خیالپردازی، مضمونآفرینی، دقیقهیابی و لطیفهکاریهای کلیم به علاوه ی کلامی پُر واژه، فکری ورزیده و تخیلی نیرومند، او را در میان شاعران این سبک تشخص و امتیاز ویژه ای بخشیده است.
میدانیم سبک هندی که اوج و ذَروه ی آن شاعران نام برده شده و تنی چند چون: بابا فغانی شیرازی، طالب آملی، بیدل دهلوی، غنی کشمیری و سرانجام حزین لاهیجی است، در اثر غلو و مبالغههای غیرضروری، پرداختن به زینتهای ظاهری لفظی که همان لفاظی باشد، نازککاریهای بیذوقانه، سخنپردازیهای معماگونه و تداعیهای ذهنی بیحد و مرز، کمکم رو به انحطاط نهاد و ارزشهای پیشین خود را از دست داد. کسانی که فاقد علم و آگاهیهای شاعرانه بودند و حتا از سواد درست و حسابی هم بهرهای نداشتند و از تخیّل و احساس و عاطفه و لطافت روح لازم نیز بیبهره بودند، وارد «بازار شعر» شدند و با پُرگویی و زیادهروی، کار این سبک را به انحطاط و ابتذال کشاندند.
کاشان و شاعران کاشانی و بیدگلی در عرصه ی وسیع شعر عصر صفویه به بعد تا دوران "بازگشت ادبی" نقشی حساس بر عهده داشتهاند.
میرتقیالدین کاشانی معروف به «میرتذکره» و متخلّص به ذکری، تذکرهای مفصّل و شش جلدی دارد به نام "خلاصه ی الاشعار و زبده ی الافکار" که تهیه و تدوین آن حدود چهل سال به طول انجامید و تا سال درگذشتش که ۱۰۱٦ هجری قمری بوده به این کار مهم و جدی و لاینقطع اشتغال داشته است. جلد ششم این تذکره را به شعرای کاشان اختصاص داده و آن را در دو بخش یا دو اصل مجزا تألیف و تهیه کرده است که «اصل اول در ذکر شعرای دارالمومنین کاشان ـ جماه االله عَنْ آفات الزمان و فِتَنَ الدوران و در دو فصل است «فصل اول در ذکر مخادیمی که اَلیُوم در عرصه ی حیات جلوهگرند و بعضی را به ملازمت میرسیم و به شُرف قدوم ایشان مشرف میشویم». که با احسان العجم مولانا محتشم شروع شده و چهل و سه شاعر را با شرح احوال و نمونههایی از آثارشان معرفی میکند.
شماری از شاعران و ناظمان مطرح شده در این تذکره (با حذف صفت نسبی کاشانی یا کاشی) عبارتند از: محتشم که در بالا ذکر او آمد و میدانیم یکی از مهمترین و مشهورترین و خوشنامترین شاعران کاشان در این دوره است و ترجیعبند بسیار موثر او در رویداد کربلا و شهادت امام حسین و فرزندان و یارانش به راستی هنوز پس از گذشت سده ها ارزش معنوی و کلامی و عاطفی خود را حفظ کرده و با وجود همه ی کوشش هایی که برای نظیرهسازی و استقبال از آن توسط شاعران دیگر صورت گرفته، همچنان بیمانند و منحصر به فرد مانده است. صاحب تذکره درباره ی او میگوید: «کثرت مهارت و ممارست آن جناب در فنّ شعر و دقایق آن چنان است که در وصفِ هیچ احدی نیاید و زبانِ سخن سرا به وصّافی آن وفا ننماید، چه طبعش میزان افکار است و سلیقهاش معیار اشعار...». دیوان محتشم را آقای مهرعلی گَرِکانی در سال ۱۳۴۴ش در تهران منتشر کرد. چاپ دیگر خوشبختانه در سال ۱۳۸۰ش با همت زندهیاد دکتر عبدالحسین نوایی، در سالهای پایانی عمر به همراه آقای مهدی صدری توسط مرکز نشر میراث مکتوب در تهران انتشار یافت.
بد نیست بیافزاییم که محتشم در ابتدا در دربار شاه طهماسب صفوی بود و بنا به میل او ـ مانند سایر شاهان صفوی ـ که مدح، منقبت و یا مرثیه و مصیبتنامهگویی برای ائمه اطهار را خوش داشته و توصیه میکردند، غزلسرایی را کنار نهاده و اشعاری نغز، پرمحتوا، بر پایه ی رزویدادهای تاریخی در مصایب اهل بیت سرود که میدانیم از شهرت فراوانی در میان مردم ایران و فارس زبانان شیعی دیگر برخوردار هستند و اینک سدههاست که ترجیعبند معروف او با خطی خوش بر روی کتیبههای پارچهای سیاه نوشته شده و هرجا که عزای حسینی برگزار است نصب میشوند. البته پیش از او شاعران دیگری هم به ذکر مصیبت پرداختهاند ـ هرچند اندک شمار ـ ولی شهرت او در این زمینه از همگان بیشتر و عامتر است. شاید مرگ برادرش در سرودن این مصیبتنامهها بیتأثیر نبوده است.
صباحی بیدگلی شاعر معاصر و مصاحب با هاتف اصفهانی که او نیز از شاعران سبک هندی است از بیدگل کاشان برخاسته و از شهرت ادبی مطلوبی نیز برخوردار است.
یکی دیگر از شاعران عهد صفوی که اهل کاشان است، حکیم رکنای کاشانی است که مورد احترام شخص شاه عباس بوده است. شاه بدیدن او میرفته و از او میخواسته که شعرهای جدیدش را برایش بخواند. با توجه به این که شاه عباس خودش شاعر بوده و شعر را میشناخته، با وجود آن همه کبریاء و جَبَروتی که داشته رفتن به دیدار یک شاعر و گوش سپردن به شعرهایش میتواند بسیار معنیدار بوده و دلیلی بر شهرت و محبوبیت آن شاعر باشد.
میرزا حسابی هم از جمله شاعرانی است که در تذکره ی خلاصه یالاشعار و زبده یالافکار میرتقیالدین کاشانی شرح حال و نمونهای از اشعارش آورده شده به جهت این که «سالهای دراز استیفای ممالک محروسه ی حضرت خاقان ... شاه طهماسب به وی تعلق داشته» و کار استیفا به معنای امور محاسبات و نگهداشتن خرج و دخل کشور بوده به «حسابی» معروف شده و تخلصش نیز حسابی بوده است. این هم نمونه ی کوتاهی از شعرهایش:
در گوشه ی سودا غم جانانه مرا کشت/ همصحبتی این دل دیوانه مرا کشت
چندان اِلَم از بی کسی خویش ندارم/ غمخوارگی مردم بیگانه مرا کشت
صد شمع فزون بود مرا دوش ولیکن/ «دور از نظرت» ظلمت کاشانه مرا کشت
که عبارتِ دعایی «دور از نظرت» به فرهنگ محاورهای و تا حدی عامیانه برمیگردد. یعنی خدا کند که این وضعیت را نبینی.
اصولن یکی از ویژگیهای سبک هندی، استخدام و به کاربردن کلمه ها و عبارت های مردم عادی و عامی و یا اصطلاحات محاورهای و صحبتهای کوچه و بازار است و چیزهای پیرامون شاعر و اسامی ذات و چیزهای پیش پا افتاده هم در شعرهای سبک هندی وارد میشوند. مثلن:
نزاکت آن قدَر دارد که درگاه خرامیدن/ توان از پشت پایش دید نقش روی قالی را
که هم مصدر مجعول نزاکت (برگرفته شده از صفت فارسی نازک) و هم مبالغه ی بیش از حدّ متعارف و هم کلمه ی پیش پا افتاده «قالی» که سابقه ی به کار بردن ندارد، در آن دیده میشود. یا:
بخیه ی کفشم اگر دنداننما شد عیب نیست / خنده میآید ورا بر هرزهگردیهای من
و بیت های دیگر در این گونه موارد که بسیار رایج و معروفند.
شاعران کاشان و زبانزدها
مثل و زبانزد یکی از مولفههای اصلی و پردامنه ی ادبیات شفاهی یا فولکلور است. گردآوری امثال سایره، چه آنهایی که در ادبیات مکتوب (نظم و نثر) و چه آن ها که در دهان عوام جاری و ساریاند، از قدیمالایام رایج بوده. به کاربردن مثل در شعر از نظر علم بدیع «ارسال المثل» نام دارد که فعلن جای بحث ما نیست، ولی در ارتباط با شاعران کاشانی دوره ی سبک هندی، افزون بر نمونهای که از کلیم ارایه شد، این بیت ها از شهرت برخوردارند:
کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی/ شوی زکرده پشیمان بههم توانی بست
که از شجاع کاشی است. این بیت ارسال المثل نیست، بلکه به صورت امثال سایره در آمده و اینک در گفت و گو ها یا مکاتبهها به آن استناد می شود. اصطلاح معروف «نان کسی به روغن افتادن» در این بیت گلشنی کاشانی به خوبی مورد استفاده قرار گرفته است:
گذشت داغ غمش زُاستخوان به مغز رسید/ دلا بساز که نانت به روغن افتادست
یا اصطلاح «از شوق، آب به دهن کسی افتادن» از ادهم کاشانی :
چو کوزه همدم آن لعل دلستان گردید/ پیاله را ز هوس آب در دهان گردید
«هنوز ننشسته فکر رفتن است» اصطلاح و زبانزد عاطفی تقریبن عامیانهای است که بسیار رواج دارد. حیدر طهماسبی کاشی گوید:
گه به سوی کفش بیند گه نظر بر در کند/ یک زمان ننشسته پیشم فکر رفتن میکند
این هم ادهم و مثل یا اصطلاح: چرا این قدر عجله داری مگر آتش در دست داری؟
چه تند و تیز به دل بردن من آمدهای/ شتاب چیست؟ به آتش گرفتن آمدهای!
اصطلاح «خار در پیراهن داشتن» به معنای تحت آزار بودن، در این بیت میرزا جلال حکیم کاشی به این صورت خود را نشان داده:
دل پر اضطرابم با وصالش کی شود ساکن/ که خار حسرت دیدار در پیراهن است امشب
اصطلاح «کمکم چیزی را به گلو یا به ناف کسی بستن» در شعر حسابی :
«حسابی»! بس که گفتی عاشقم عاشق شدم آخر / که آخر گفته گفته عشق بستی بر گلوی من
به هر حال استفاده از مثلها یا اصطلاحات عامیانه در شعر، یکی از ویژگیهای سبک هندی است که مورد بررسی صاحب تذکره هم قرار گرفته و من در مقاله ی آمده در کیهان فرهنگی با عنوان «نگاهی به فرهنگ عامیانه» به این مهم پرداخته و فعلن به آن تکافو میکنم.
یکی از شاعران کاشانی مربوط به سبک هندی نجیب کاشانی است (نورالدین محمد شریف کاشانی) که احتمالن در سال ۱۰٦۳ق در کاشان به دنیا آمده و در سال ۱۱۲۳ق از دنیا رفته است. تذکره ی نصرآبادی صریحن این تاریخ را آورده و میگوید: «نجیب کاشانی در زمان فوت شفیعا فوت شد، در سنه ی ۱۱۲۳...» و نجیب کاشانی مانند شمار بسیاری دیگر از شاعران این سبک که از راه شاعری زندگی نمیکرده و شغلی و حرفهای و کسب و کاری داشتهاند به حرفه ی «بزازی» مشغول بوده که این حرفه، حرفه ی آباء و اجدادیاش بوده است. یعقوبی نیز که در تذکره ی "خلاصه یالاشعار و زبده یالافکار" نامش آمد، «به کسب خیاطی اوقات میگذرانید و از کسی طمع نمیکرد.»
برهانالدین محمد «به امر قضا اشتغال داشته»، جمالالدین محمد «در تمام عمر ممنون منت هیچ کس نشد و اوقات را به حرفَتِ بزازی و کرباس فروشی گذرانید...». حاتم کاشی سمسار بود و تذکره ی فوق درباره ی او میگوید: «چون پدرش به شغل سمساری اشتغال داشت مشارالیه نیز از آن مَمَر، معاش حاصل میفرمود». حسرتی کاشانی «... به کسب شعربافی اوقات میگذرانید» وحشی «علم فلاحت و زراعت را نیکو میدانسته» و به این کار اشتغال داشته است. حیاتی کاشانی سقّا بود و مردمی کاشانی صحّافی میکرد. مقصود کاشانی هم در آغاز جوانی خرده فروش بوده و سپس به کتاب فروشی پرداخته. همدمی شاعر هم «به حرفت دباغی» اشتغال داشته. (ن. ک. "خلاصه یالاشعار و زبده یالافکار") همچنان که قصاب کاشانی شاعر نام دار، تخلص خود را از حرفه ی خود گرفته. امیر رفیعالدین حیدر معمایی دومین سرایندهای است که در "خلاصه یالاشعار" از او و شعرش نام برده میشود. او را «در میان اجلّه سادات دارالمومنین کاشان، به واسطه ی فطرت ذاتی و استعداد کسبی...» دارای «درجه ی تصاعد و مرتبه ی تفوق دانسته و جزء «اعاظم و افاضل و در جمع اقران و اماتْل موقّر و معزّز» معرفیاش مینماید، به دلیل فراوانی سرودههایش در زمینه ی مُعَمَیّات و لُغزها به «معمّایی» معروف شده. نمونههایی از معماهای او و حَلّ آن ها در تذکره ی نصرآبادی آمده است.
این هم یک رباعی غیرمعمایی از او:
تا جان شهید خنجر هجران نمیشود / دشواری فراق تو آسان نمیشود
ای عمر رفته، نیست دمی کز فراق تو / جانم به مکر، دست و گریبان نمیشود
میرزا جلال حکیم هم از ناظمانی بوده که در این بخش از تذکره معرفی شده است. او مورد توجه و علاقه شاه صفوی (خاقان سکندرمنش) قرار داشته. با او ملاقات میکرده و شفاعتش را میپذیرفته است. این هم نمونهای از شعرهایش:
بر آستان فنا دل منه که جای دگر / برای عشرت تو بر کشیدهاند قصور
بکوش تا به سلامت به مأمنی برسی / که راه سخت مخوفست و منزلت بس دور
ما در این مقال قصد آن نداریم که درباره ی سبک هندی به تجزیه و تحلیل بپردازیم و عوامل ایجاد و گسترش و یا علل انحطاط و سقوط آن را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. نگارنده، در مقاله های جداگانهای با عنوانهای: «وقوع آوانگاردیسم در شعر فارسی» آمده در نشریه ی چیستا شماره های ۸ و ۹ مربوط به اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۳ش و «صعود و سقوط سبک هندی» در صفحات ادبی روزنامه ی جامجم شماره ی روز پنجشنبه دوم آذر ماه ۱۳۸۵ و نیز «نقدی بر کتاب دیوان نجیب کاشانی» آمده در فصل نامه ی "نامه ی پارسی" سال یازدهم، شماره ی اول، بهار ۱۳۸۵ و... به تفصیل گفت و گو کردهام و فعلن لزومی به تکرار یا نقل و توضیح بیش تر نیست، به ویژه که موضوع اصلی مقاله ی ما شعر و شاعران کاشان است. شهری که در شناسنامهاش پیشینهای بسیار کهن و پربار دیده میشود. مطالعه ی "تذکره خلاصه یالاشعار و زبده یالافکار" که در این مقال مراجعات زیادی به آن شده و خوشبختانه در سال ۱۳۸۴ش به کوشش آقایان عبدالعلی ادیب برومند و محمدحسین نصیری کهنویی با دقت و حوصله ی هرچه تمامتر تصحیح و تدوین و تهیه شده و توسط مرکز پژوهشی میراث مکتوب به شیوه ای آبرومند به چاپ رسیده است، خواننده و پژوهشگر را با شاعران و ناظمان دورهای مشخص از تاریخ ادبی ایران آشنا میکند. در این جا فهرستوار نام شماری از آنان ارایه میگردد.
مولانا رکنالدین مسعود، میرزا ابوطالب، میررفیعالدین حسین، ابوتراب بیگ، قاضی برهانالدین محمد باقر، میرعلی اکبر تشبیهی، مولانا کمالالدین حاتم، مولانا حسرتی، مولانا وحشتی، مولانا شرف، مولانا ذهنی و ...
در فصل دوم «در ذکر جمعی از شعرای دارالمومنین کاشان که در زمان تألیف این خلاصه ی خیرمآل [تذکره ی حاضر] رخت هستی از دامگاه فنا به آرامگاه بقا کشیدهاند» تعداد ۱۲ شاعر با نمونه یا نمونههایی از سرودههایشان معرفی میشوند:
مولانا شجاع، مولانا مسعود، مولانا همدمی، مولانا مشفقی، مولانا گلشنی، مولانا حیدر طهماسبی، مولانا ادهم، مولانا نعمتی، مولانا نگاهی، مولانا ساکتی، مولانا رُموزی، میرحبیب قانعی .
به هرحال همه ی این سرایندگان از نظر سطح شعر، متوسط و زیر متوسطند و هیچ کدام از آنان «شاعر» به معنی واقعی نیستند. با این حال به اعتبار جغرافیایی موضوع یعنی تولد، نشو و نما و یا اقامت طولانیشان در شهر کاشاننام برده شده اند. البته به این سیاهه باید نام و نشان شاعران آران و بیدگل و نراق و اردهال و قمصر و جاهای دیگر مرتبط با کاشان یا توابع آن را افزود. صائم کاشانی در چکامهای جالب شماری از شاعران این منطقه یعنی کاشان و توابع را ذکر کرده که میتواند حسن ختامی برای این نوشته باشد که:
به جهتِ اختصار چند بیت آن آورده میشود:
سرور بود و سرِ عاشقان به سامان بود / چراغ خانه ی امید، پرتو افشان بود
به شهر خاطره، کاشانه ی سخن، کاشان / هزار شاعرِ نامآور سخندان بود
در آسمان معانی «مسیح» عیسا دَم / بهطور شعر کلام «کلمه» برهان بود
به احتشام یکی «محتشم» که در آفاق / امیرِمُلک فَصاحت به سان «حسّان» بود
به حُسنِ نظم «حَسَن» بود شهره چون «دعبل» / به جان مدیحهسرای علیِّ عمران بود
غزال گلغزل بزم عاشقان «قصاب» / به بوستان تغزل، هزار دستان بود
«امیرحیدر» و «یحیی» و «ذوقی» و «بیغم» / شهیر شهر سخن، «سنجر» غزلخوان بود
«عزیز» مصر ادب بود و «راغب» و «رمزی» / «ضیاء» بود و فروغش فراغت جان بود
«جمال» و «باقی» و «باقر»، «هدی» و «تشبیهی» / «جلال» و «حیرتی» و «مجد» مهر پیمان بود
«ابوتراب» و «رضایی»، «سروری» و «حاتم» / «نجیب» و «الفت» و «فاضل»، «سلام» و «سلمان» بود
«امیرعسکر» و «محمود» و «تاجی» و «قاضی» / «تجلّی» آن که جلابخش شعر کاشان بود
ز «وحشتی» چه بگویم که «وحشی» ثانی است / همیشه عاشق و در هجر یار پژمان بود
ز «میرتذکره» یادی اگر کنیم رواست / که افتخار سخنآوران دوران بود
به اوج شعر رسید «اوجی» بلند افکار / چو «فرصتی» که سخن را در اوج عرفان بود
«شُعیب» و «مُخلِص» و «مقصود» و «افسر» و «سرمد» / «شجاع» و «صاحب» و «داعی»، «امین» و «برهان» بود
«صباحی» آن که بر او بیدگل گل افشان باد / «صباحی» آن که از او بیدگل گل افشان بود
چکامهساز توانا «صَبا» کز انفاسش / دیار شعر به نکهت ریاض رضوان بود
«نیاز» بود و «غبار» و «ادیب شیبانی» / «صبور» بود و «صبوری»، «فروغ» و «رضوان» بود
زهی «لِسانِ» سخنور، مورّخ نامی/ که در سپهر معانی «سپهر» تابان بود
سخنسرای توانا «ادیبِ بیضایی» / که در قصیدهسرایی فرید دوران بود
«تُراب» و «عشقی» و «مهرا» و «مرشد» و «قادر» / «طبا» و «مطلق» و «بکتا»ی نیک عنوان بود
- - -
کتاب نامه:
۱ـ براون، ادوارد گرانوبل، "تاریخ ادبی ایران"، جلد دوم، ترجمه ی حواشی و تعلیقات علی پاشا صالح، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۸.
۲ـ براون، ادوارد گرانوبل، "تاریخ ادبی ایران از عهد صفویه تا زمان حاضر"، ترجمه ی رشید یاسمی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۸.
۳ـ تقیالدین کاشانی، "خلاصه یالاشعار و زبده یالافکار"، به کوشش عبدالعلی ادیب برومند و محمد حسین نصیری کهنویی، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب،۱۳۸۴.
۴ـ رضازاده ی مشفق، "تاریخ ادبیات ایران"، تهران، وزارت فرهنگ، ۱۳۲۲.
۵ـ سجادی، سیدمحمود، "رنجهای شاعران"، ۱۳۸۳.
٦ـ صائم کاشانی، سیدعلی اصغر، "خورشید سخن"، انتشارات مرسل،۱۳۸۳.
٧ـ صفا، ذبیحاله، "تاریخ ادبیات در ایران"، چاپ دهم، تهران، انتشارات فردوس، ۱۳٦۹.
۸ـ گلچین معانی، احمد. "مکتب وقوع در شعر فارسی"، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۸.
۹ـ گلچین معانی، احمد. "شهر آشوب در شعر فارسی"، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۹.
۱۰ـ گلچین معانی، احمد. "کاروان هند"، مشهد، آستان قدس، ۱۳٦۹.
۱۱ـ نوایی، عبدالحسین. "دیوان محتشم کاشانی"، به همت مهدی صدری، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب،۱۳۸۰.
از: انسان شناسی و فرهنگ