اصطلاحات حرف د ، بخش نخست

 

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷ 

 

تدوین : آریا ادیب

 

زبان عامیانه، اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی

 

                                   ( دنباله )

 

نگا. = نگاه کنید به

 

د

 

بخش نخست

 

د ِ ؟ واقعن ؟،  راستی ؟

د ِ پس، آخر ( د ِ بخور )

د ِ حرفی برای بیان مداومت ( سر طناب را گرفت و د ِ بکش )

د ِ زود باش ! ( د ِ بیا !، د ِ بشین ! )

دادار دودور عِرض و ناموس زن، آلت تناسلی مرد، هارت و پورت

داداش برادر، لفظی برای ابراز صمیمیت

داداشی برادر در زبان کودکان

دادستان ستاننده ی داد، مدعی العموم

دادستانی دادخواهی، کار دادستان

داد سحن دادن سخن رانی کردن، پر حرفی کردن، حق مطلب را ادا کردن

داد کشیدن عصبانیت و خشم نشان دادن

داد و بی داد جار و جنجال، هیاهو

داد و قال داد و فریاد، قیل و قال

داد و هوار داد و فریاد

دار داربست قالی، چوبه ی اعدام

دارا ثروتمند

داراشکنه سمی قوی از گروه کلرور جیوه

دارایی ثروت، وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

داربست چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند، چوب بست، داربند

دار زدن اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

دار کشیدن نگا. دار زدن

دار و دسته پیروان و اطرافیان

دار و دسته راه انداختن برانگیختن یاران و طرفداران، ترتیب دادن گروه هواداران

دار و دیزی لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

دار و ندار کل دارایی، تمام هستی

داریه حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

داریه زدن نواختن داریه، دایره زدن

داریه زنگی دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

داریه نم کن کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد، چاپلوس

داش لوطی، مشدی

داشتن مشغول بودن (داشت نامه می نوشت)

داشم اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

داش مشدی لوطی محل، آن که غرور جوانی دارد

داغ مصیبت، اندوه، سخت گرم، سوران

داغان از هم پاشیده، پریشان

داغان شدن از هم پاشیدن، متفرق شدن

داغان کردن از هم پاشاندن، متفرق کردن

داغ باطل خوردن از کار افتادن، از رونق و رواج افتادن

داغ باطل زدن از کار انداختن، از رونق و رواج انداختن

داغ به دل کسی گذاشتن کسی را عزادار کردن (یکی از عزیزان کسی را کشتن)

داغ به دل یخ گذاشتن کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

داغ چیزی به دل کسی ماندن آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

داغ دیدن شاهد مرگ عزیزی شدن

داغ دیده مصیبت رسیده، کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

داغ کردن پشت دست توبه کردن، برای نکردن کاری با خود شرط کردن

داغ کسی به دل کسی ماندن عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

داغ کسی را به دل کسی نهادن غزیز کسی را کشتن

داغ کسی را تازه کردن کسی را به یاد مصیبتش انداختن

داغ و درفش کردن مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

دال خمیده، کج

دالبُر بریده چون دال، منحنی وار بریدن

دال به دال پشت سر هم

دالنگ و دلونگ صدای زنگ چارپایان

دالی دالی کردن خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

داماد مرد تازه زن گرفته

داماد سرخانه دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

دامب و دومب آوای ضرب و تنبک

دام پزشک پزشک حیوانات

دامن بر آتش زدن فتنه ای را شدیدتر کردن

دامن به کمر زدن آماده شدن، آستین بالا زدن

دامنگیر کسی بودن کسی را گرفتار کردن

دامنگیر کسی شدن چیزی گرفتار شدن کسی به چیزی

دامنی پارچه ای که با آن دامن می دوزند

دان دانه، چینه

دان پاشیدن دانه ریختن، به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

دان دان متفرق و پراکنده

دان دان بیرون زدن ظاهر شدن دانه ها بر پوست (در سرخک و آبله مرغان و مانند این ها)

دان دان شدن دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

دانش جو دانش پژوه، آن که در دانشگاه درس می خواند

دانش سرا آموزشگاه تربیت معلم

دانش سرای عالی آموزشگاه تربیت استاد

دانش سرای مقدماتی آموزشگاه تربیت دبیر

دانشگاه محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

دانشگاهی کسی که در دانشگاه کار می کند، اعضای هیات علمی

دانگ یک ششم، سهم، قسمت

دانگی انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

دانه دانه یک یک

دانه دانه شدن دانه ها از یکدیگر جدا شدن

دانه ی درشت برچیدن به دستمزد کم قانع نبودن

داو نوبت بازی

دانه کردن دانه های میوه ای را جدا کردن، پراکنده کردن

داوطلب خواستار، نامزد

دایر شدن بر پا شدن، رواج یافتن، آباد شدن

دایر کردن بر پا کردن، رواج دادن، آباد کردن

دایه زن شیر دهنده، قابله، پرستار بچه

دایه ی مهربان تر از مادر پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است، کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

دایی برادر مادر، لقبی برای ابراز صمیمیت

دایی اوغلی پسر دایی

دایی قزی دختر دایی

دبش گس، دارای مزه ی ترش و گزنده

دبنگ احمق، کودن

دبور بی سر و پا، لات، ولگرد، آسمان جل

دبوری بی سر و پایی، ولگردی

دبه ظرف، کوزه

دبه دسته هایی از اراذل در قدیم  که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

دبه خایه مبتلا به فتق بیضه

دبه در آوردن جر زدن، از قول خود سر باز زدن، اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

دبه در پای شتر انداختن در میان مردم فتنه انگیزی کردن

دبه کردن نگا. دبه در آوردن

دبه ی کسی را روغن کردن با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

دبیر آموزگار دبیرستان، فرد صاحب مقام در یک حرب، وزارت خانه یا سفارت

دبیرستان آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

دخالت کردن در آمدن در کاری

دخانیات کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

دختراندر نادختری، دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

دختر بچه دختر کم سن و سال

دختر خانم خطابی احترام آمیز برای دختران

دختر خوانده نادختری، دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

دختر دم بخت دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

دختر سعدی دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

دخترکی دوشیزگی، بکارت

دخترینه دختر، مونث

دخل موجودی صندوق، صندوق مغازه، برداشت

دخل چیزی (یا کسی) را آوردن چیزی (یا کسی) را نابود کردن، کسی را شکست دادن (مفتضح کردن)

دخل داشتن ربط داشتن، مربوط بودن

دخل کسی آمدن کلک کسی کنده شدن، کار کسی ساخته شدن، نابود شدن

دخل و خرج کردن درآمد بیش از هزینه شدن، سود بردن

دخیل پناه برده، توسل جسته به

دخیل بستن بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

دخیل بودن خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

دَدَر بیرون، کوچه

ددر برو نانجیب، زن بدکاره

ددر رفتن بیرون رفتن

ددری کسی که همیشه می خواهد بیرون برود، زن بدکاره

ددم وای وای پدرم، برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

دده سیاه نوکر، نوکر سیاه

دده مطبخی آدم کثیف و بد بو

دراز به دراز تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

دراز کش افتاده، خوابیده

درازکش کردن رو در روی زمین دراز کشیدن

دراز کشیدن خوابیدن، به پشت خوابیدن، مدتی کوتاه خوابیدن

دراز نوشتن مطلب را طول دادن، طومار نوشتن

در آستین داشتن حاضر و آماده داشتن

در آسمان جستن و در زمین یافتن چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

در آش رشته گوشت دیدن چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

دُرافشانی کردن مشتی یاوه به هم بافتن

درآمد مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی  

درآمد عایدی

در آمدن از آب نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت

در آمدن از جلوی کسی با کسی مقابله به مثل کردن، در برابر کسی مقاومت کردن

در آمدن از زیر بته خانواده و اصل و نسبی نداشتن

در آمدن گند کاری برملا شدن افتضاح پنهان شده

دراندشت وسیع، بی سر و ته

در آوردن از خود دروغ پردازی کردن

در آوردن پول برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

در آوردن تقلید ادای کسی را در آوردن، مسخره کردن

درآوردن دلی از عزا پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن، به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

درآوردن شکلک ادا در آوردن

در باغ سبز نشان دادن وعده های فریبنده دادن، امید واهی برای کسی ایجاد کردن

در بحر چیزی بودن تمامن به چیزی اندیشیدن

در بحر چیزی رفتن در چیزی دقیق شدن، سخت متوجه ی چیزی شدن

در به در شدن آواره شدن، بی خانمان شدن، جا و منزل مناسبی نداشتن

در به دری بی خانمانی، آوارگی

در بردن بیرون بردن، گذراندن

دربست یک جا، به طور کامل، به طور کلی

دربند کوچه ی بن بست، مانع در محل ورود

دربند چیزی بودن در خیال چیزی بودن

درب و داغان خرد و متلاشی، پریشان

در پسی ماندن عقب ماندن، موفق نشدن

در پوست کسی رفتن سخت مزاحم کسی شدن، از کسی بد گفتن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی از شادی سر از پا نشناختن، بسیار شاد بودن

در تاریکی رقصیدن در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

در تاریکی روشنایی را پاییدن به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

در تشک پر قو خوابیدن از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

در تنور چوبی نان پختن  خیال خام در سر داشتن، کار ناشدنی انجام دادن

در ثانی ثانیا، دوم

در جا زدن پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن، ترقی نکردن

در جای خود خشک شدن مات و مبهوت ماندن

درجه تب سنج، مرتبه ی نظامی

درجه دار درجه های نظامی پایین تر از سروان

در چاه افتادن فریب خوردن

درچین و ورچین جمع و جور کردن، مرتب کرد

درخت اگر امید پوچ و واهی

درخت مراد درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

در خط چیزی بودن در فکر و نقشه ی کاری بودن

در خود را گذاشتن سکوت کردن، خفه شدن

درد نفرینی مانند کوفت، زهرمار، مرض

در دار دارای سرپوش

دُردانه لوس، ننر، عزیز بی خودی

دردانه ی حسن کبابی بچه ی لوس

درد دل غم و اندوه درونی

درد دل کردن غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

دردر کردن چو انداختن، شایع کردن

در دست آماده، حاضر

دردسر گرفتاری، سرگردانی

دردسر تراشیدن ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

دردسر دادن ایجاد مزاحمت کردن، با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

دردش بودن درد زاییدن زن گرفتن، هنگام زاییدن زن رسیدن

در دل آمدن به دل برات شدن، به خاطر خطور کردن، احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

دِردو سر زبان دار، ناقلا و زرنگ

درد و بلا نفرینی است چون زهر مار، کوفت، مرض و مانند این ها

درد و بلای کسی به جان خوردن تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

در دهان افتادن چیزی مشهور شدن چیزی، فاش شدن، رسوا شدن

در دهان را چفت کردن خاموش شدن، رازداری کردن

در دهان ها افتادن شایع شدن، شهرت یافتن

دررفت خرج و هزینه، مقابل درآمد

دررفتگی حالت در رفته، از بند بیرون آمدن استخوان

در رفتن خشمگین شدن، جا به جا شدن مفصل و استخوان، پاره شدن نخ های پارچه های کشباف (مانند جوراب)، فرار کردن، گریختن، رفع شدن (مانند خستگی)، شلیک شدن بی اراده ی گلوله، از زیر کار شانه خالی کردن

در رفتن از جا کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن

در رفتن با کسی رفع اختلاف کردن با کسی، آشتی کردن

در رفتن پاتیل کسی تاب نیاوردن، ناتوان شدن

در رفتن تلنگ باد صدادار در کردن، کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

در رفتن سخن از دهن سخنی بی اراده گفتن

در رفتن کار از دست کسی قافیه را باختن، اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

در رو راه خروجی، مخرج، بیرون شد

درز شکاف، محل اتصال یا دوخت

درز را آب دادن از راه به در شدن

در زدن کوبیدن در خانه

درز کردن فاش شدن، آشکار شدن

درز گرفتن کوتاه کردن سخن، اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

درز گرفته کوتاه کرده

درزن دوجین، دوازده تا از چیزی

درز و دوز شکافتن و دوختن، راست و ریس کردن کار

درسته یکجا، یکپارچه، کاملن

درس خوان شاگرد زرنگ و کوشا

درس خود را از بر بودن موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن، به کار خود وارد بودن، بیدار و هوشیار بودن

درس گرفتن پند آموختن، عبرت گرفتن

درشت حرف زشت، دشنام

درش را گذاشتن سکوت کردن، خاموش شدن

در عالم هپروت سیر کردن دارای خیالات واهی بودن، کاملن بی خبر بودن

در غورگی مویز شدن هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

در قال را گذاشتن به سکوت برگزار کردن، مسکوت گذاشتن

درق درق صدای خوردن دو چیز سخت به هم

درق دروق نگا. درق درق

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن به کلی نایاب بودن

درقی صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

دَرَ ک در کوچک، برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود (به معنی به جهنم)

دَرَ ک رفتن برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

در کردن بیرون کردن، کم کردن، الک کردن

در کردن شلیک کردن، خالی کردن

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن ناسپاسی کردن

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن بی ارزش و بی اعتبار دانستن

در کون کسی را چسبیدن دنباله رو کسی بودن، تابع و مقلد کسی بودن

درگاهی آستانه

درگذشت مرگ

درگذشتن صرف نظر کردن، مردن

در گرفتن آغاز شدن، گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

در گوش کسی یاسین خواندن اندرز بی هوده دادن، نصیحت کردن به کسی که نشنود

در گوشی با زمزمه، پچ پچ وار

درگیر شدن گرفتار شدن، دچار آمدن، برخورد کردن

درگیری گرفتاری، نزاع، جنگ

در لاک خود فرو رفتن کاری به کار دیگران نداشتن

در لفافه سخن گفتن پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

درمالی مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

درمانگاه جای درمان بیمار

در معامله را گذاشتن نگا. در قال را گذاشتن

در نتیجه سرانجام، عاقبت

دَرَنگ صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

دروازه دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال، گُل

دروازه بان محافظ دروازه در فوتبال، گلز

در و تخته دو دوست خوب، زن و شوهر جور

در و تخته به هم خوردن متناسب هم بودن، لایق هم بودن، با هم جور بودن

در و تخته را مهر کردن سکوت کردن، دست کشیدن

دروغ به هم بافتن سر هم کردن، از خود درآوردن

دروغ درآمدن معلوم شدن که دروغ است

دروغ دسته نقاشی دروغ گنده، دروغ شاخدار

دروغ دون مطالب نادرست و سراسر دروغ

دروغ شاخ دار دروغ بزرگ

درو کردن پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

درویش کردن چشم ها نادیده انگاشتن، نگاه نکردن

در هچل افتادن دچار درد سر شدن، به درد سر افتادن

در هچل انداختن به درد سر انداختن، به مخمصه انداختن

در هم به هم آمیخته، سوا نکرده

در هم بودن پریشان بودن، پکر بودن، نگران بودن

در هم رفتن در فکر فرو رفتن، خشمگین شدن

در هم رفتن سگرمه گره بر ابرو افتادن، اوقات تلخ شدن

در هم لولیدن توی هم رفتن

در هم و بر هم آشفته، پریشان، آمیخته

دریا زدگی حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

دریافت گرفتن، ادراک

دریافتی حقوق (مقابل پرداختی)

دریدگی وقاحت، بی شرمی، پر رویی

دریده وقیح، بی شرم، پر رو

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن

درینگ صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

درینگ درینگ صدای شکستن شیشه، صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

دری وری سخن بی سر و ته، چرند و پرند

دری وری گفتن سخنان نامربوط گفتن، چرند و پرند گفتن، آسمان و ریسمان به هم بافتن

دزد بازار  پر هرج و مرج، جایی که در آن دزدی زیاد می شود، جای بی قانون

دزد حاضر و بز حاضر می توان همه چیز را دید و داوری کرد

دزد زدن مورد دزدی قرار گرفتن

دزد زده سرقت شده

دزد سر گردنه کاسب نادرست و گران فروش

دزدکی پنهانی، یواشکی، مخفیانه

دزد و حیز نادرست و مکار

دزد و دغل نادرست و مکار

دزدیدن قد خود را برای دیده نشدن خم کردن

دزدیده نگا. دزدکی

دزدیده نگاه کردن زیر چشمی نگریستن، بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

دزدی گرگی  دله دزدی

دُز کردن فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

دست بار، دفعه، مرتبه، واحد وسایل گوناگون (یک دست کارد و چنگال)، یک دور بازی (یک دست شطرنج)

دست آخر سرانجام، آخر سر، آخر کاری

دست از پا خطا نکردن هیچ کار اشتباهی نکردن، تکان نخوردن

دست از پا دراز تر مایوس شده، ناموفق

دست از جان شستن از جان گذشتن، پروای جان نکردن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن کسی را به حال خود نگذاشتن

دست از سر کسی برداشتن کسی را رها کردن، به حال خود گذاشتن

دست از همه جا کوتاه شدن بی چاره و بی پناه شدن

دست آمدن به دست آمدن، پیدا شدن، حاصل شدن

دست آموز تربیت شده، آموخته

دست آموز کردن تربیت کردن (حیوان)

دست انداختن ریشخند کردن، مسخره کردن

دست انداختن به روی چیزی چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

دست انداز ناهمواری راه و جاده

دست اندر کار دارای سهمی در انجام کاری، مشغول به کار

دست اندر کار شدن آغاز به کاری کردن

دست اول نو و تازه

دست آویز بهانه، مستمسک، عذر

دست باف بافته با دست

دست بالا حداکثر

دست بالا را گرفتن  حداکثر را فرض کردن

دست بالا کردن پیش قدم شدن، آستین بالا زدن

دست ِ بالا گرفتن حدکثر را فرض کردن

دست بده داشتن بخشنده بودن

دست بردار دست بردارنده، ترک کننده

دست بردار نبودن پافشاری کردن، رها نکردن

دست برداشتن صرف نظر کردن، چشم پوشی کردن، به حال خود رها کردن

دستبرد زدن دزدیدن، غارت کردن

دست بردن در چیزی چیزی را تغییر دادن

دست بر قضا از قضا، به طور غیر منتظره، ناگهان

دست بلند کردن بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی، اعلام رای و نظر

دستبوس زیارت، دیدار، شزفیابی

دست به آب داشتن ادرار، دستشویی، توالت

دست به آب رسانیدن به دستشویی رفتن، به توالت رفتن

دست به جیب بخشنده، خرج کن

دست به چماق چماق در دست، آماده ی چماق زدن

دست به چیزی شدن بی درنگ آن چیز را برداشتن، آماده ی استفاده از آن چیز شدن

دست به دامان کسی شدن به کسی پناه آوردن، به کسی متوسل شدن

دست به دست دادن دست عروس را در دست داماد گذاشتن

دست به دست کردن تردید کردن، کوتاهی کردن، وقت کشتن

دست به دست گرفتن از یکدیگر پشتیبانی کردن

دست به دست گشتن هر از گاهی نزد کسی بودن، از دستی به دست دیگری رفتن

دست به دست مالیدن تردید نشان دادن، هیچ کاری نکردن

دست به دل کسی گذاشتن با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

دست به دهن کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد، آدم کم درآمد و تهی دست

دست به دهن رسیدن چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

دست به روی کسی بلند کردن کسی را کتک زدن

دست به ریش کشیدن با التماس خواهش کردن

دست به ریش گرفتن ضمانت و تعهد دادن

دست به سر کردن کسی کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن، کسی را رد کردن

دست به سر و روی چیزی کشیدن چیزی را تعمیر و  تمیز کردن

دست به سر و روی کسی کشیدن کسی را نوازش کردن، کسی را اندکی آرایش کردن

دست به سیاه و سفید نزدن به هیچ گونه کاری نپرداختن، ابدن کاری نکردن

دست به سینه آماده ی فرمان، در نهایت ادب و احترام

دست به سینه ایستادن در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

دست به عصا راه رفتن با احتیاط رفتار کردن، بسیار محتاط بودن

دست به فرار کسی خوب بودن در گریختن استاد بودن

دست به کار شدن آغاز به کار کردن

دست به کار نرفتن حال کار کردن نداشتن، برای کار بی حوصله بودن

دست به کیسه شدن آماده ی پرداخت پول شدن

دست به گردن در حال معاشقه، سریع الوصول

دست به گریبان شدن با هم به جدال پرداختن، گلاویز شدن

دست به نقد بی درنگ، زود، فورن

دست به یقه شدن نگا. دست به گریبان شدن

دست به یکی کردن همدست شدن، متحد شدن

دست پاچگی شتاب زدگی، اضطراب

دست پاچه شتاب زده، مضطرب

دست پاچه شدن مضطرب شدن، دست و پای خود را گم کردن

دست پاک درستکار

دست پایین را گرفتن کم ارزش و ناتوان فرض کردن

دست پخت شیوه ی پختن، هنر پختن

دست پیش گدا

دست پیش را گرفتن خود را محق وانمود کردن

دست پیش گرفتن پیشدستی کردن، سبقت گرفتن

دست تنها بی یار، تنها

دستِ چپ سمت چپ

دست چپ از دست راست ندانستن هر را از بر تشخیص ندادن

دست چپی از جناح چپ، مخالف حکومت

دست چین گزیده، منتخب

دست کسی را خواندن یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

دست خالی برگرداندن نا امید کردن، پاسخ رد دادن

دست خالی بودن تهی دست بودن، بی چیز بودن

دست خدا به همراه در پناه خدا

دست خر کوتاه فوضولی موقوف !، دخالت نکن ! دست نزن !

دست خوش ! آفرین

دست دادن پیش آمدن

دست داشتن توانایی داشتن، وارد بودن

دست داشتن در کاری پنهانی شرکت داشتن در کاری

دست دراز کردن به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

دست دست کردن تردید داشتن، وقت کشتن، وقت را هدر دادن

دست دستی سرسری، بی هوده، سطحی

دستِ دلبر گران قدر، عزیز

دست دوم کار کرده، مستعمل

دست را بند کردن به کاری مشغول کردن

دستِ راست سمت راست

دست راستی از جناح راست، موافق حکومت

دست روی دست گذاشتن وقت گذراندن، به کاری دست نزدن

دست زدن کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

دست زدن لمس کردن

دست زیر بال کسی کردن کسی را یاری کردن

دست شستن از چیزی از چیزی دست کشیدن، از داشتن چیزی ناامید شدن

دست شما درد نکند از شما سپاس گزارم

دست شما را می بوسد انجامش به عهده ی شماست

دستشویی توالت، مستراح

دست علی به همراه علی یارت باد

دست فرمان مهارت در رانندگی

دست فروش دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

دست فروشی شغل دست فروش

دستک دفتر حساب

دستکاری دست بردن در چیزی

دست کج نامطمئن، دزد

دستک دمبک بهانه، دستاویز، پاپوش

دستک دمبک درآوردن پاپوش دوختن، اشکال تراشی کردن

دست کردن دست فرو بردن

دست کسی افتادن گیر کسی افتادن

دست کسی آمدن آگاهی پیدا کردن، فهمیدن، بو بردن

دست کسی به دهانش رسیدن از تهی دستی بیرون آمدن، محتاج نبودن

دست کسی در کار بودن شرکت داشتن در کاری

دست کسی را از پشت بستن از کسی در کاری پیشی جستن

دست کسی را پس زدن دور کردن، نپذیرفتن، رد کردن کسی

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن  کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

دست کسی را توی حنا گذاشتن کاری را به کسی تحمیل کردن

دست کسی را بند کردن به کاری گماشتن (مشغول کردن)

دست کسی را خواندن  از نقشه ی کسی با خبر شدن

دست کسی را کوتاه کردن کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

دست کسی رو شدن مچ کسی باز شدن، حیله ی کسی آشکار شدن

دست کشیدن از کار کار را تعطیل کردن

دست کم حداقل

دست کم گرفتن کم بها دادن، اهمیت ندادن، حقیر شمردن

دست گرفتن کسی مسخره کردن، به ریشخند گرفتن

دست گرفتن برای کسی خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

دستگیر شدن فهمیدن، متوجه شدن، بو بردن، عاید شدن، بازداشت شدن

دستگیره وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره، کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

دستگیره ی خطر وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

دستمال ابریشمی چاپلوسی، تملق

دستمال ابریشمی برداشتن چاپلوسی کردن، تملق کردن

دستمال به دست چاپلوس، متملق

دستمال به دست بودن چاپلوس بودن، متملق بودن

دستمال سفره پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

دستمال کاغذی قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

دستمالی دست مالیدن

دستم به دامنت به یاری ات سخت نیاز دارم

دست مریزاد آفرین !، دستت درد نکند !

دست مزد اجرت، مزد کار

دست من و دامن تو نگا. دستم به دامنت

دست نخورده استفاده نشده، چنان که نهاده باشند

دست نشانده زیر دست، مطیع، فرمان بردار

دست نگاه داشتن توقف کردن در انجام کار، معطل شدن و منتظر ماندن

دست نماز وضو

دست ننه ات درد نکند به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

دست و بال دور و بر، اطراف

دست و بال کسی تنگ بودن تنگدست بودن، فقیر بودن

دست و پا توانایی، عُرضه

دست و پا پنبه ای دست و پا چلفتی، بی عرضه، بی دست و پا

دست و پا توی هم رفتن بی پول شدن، گرفتاری مالی پیدا کردن

دست و پا چلفتی بی عرضه، نالایق، بی دست و پا

دست و پا شکسته ناقص، ناتمام

دست و پا کردن فراهم آوردن

دست و پا گیر مزاحم، مانع از کاری

دست و پا نمدی نگا. دست و پا پنبه ای

دست و پای خود را جمع کردن ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

دست و پای خود را گم کردن دست پاچه شدن

دست و پنجه نرم کردن گلاویز شدن، جنگیدن

دست و دل باز بخشنده، جوانمرد

دست و دل کسی به کار نرفتن میل به کار نداشتن

دست و رو شسته بی شرم، وقیح

دست و رو نشسته ناکس، ناچیز

دسته جمعیت سینه زن

دسته ساعت دوازده (ظهر یا شب)

دسته اش را در کردن تصفیه حساب کردن، جبران کردن کاری

دسته بازی حزب و گروه راه انداختن

دسته پل الک دولک

دسته جمعی باهم، گروهی

دسته چاقو نشستن  نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو، چمباتمه نشستن

دسته دیزی قوم و خویش دور

دسته راه انداختن دسته و جمعیت ترتیب دادن

دسته کلید مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

دسته کوک ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

دسته گل به آب دادن کاری به خطا انجام دادن

دسته هاون استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

دستی پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

دستی به عمد، از روی تعمد

دستی از دور بر آتش داشتن از حقیقت امری بی خبر بودن، قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

دستی به سر و صورت کشیدن خود را مرتب کردن، آرایش کردن

دستی پز نانوایی که در خانه نان می پزد

دستی پس، دستی پیش سخت تهی دست، بی چیز

دستی دستی به دست خود، آگاهانه، عمدی

دست یکی داشتن همدست شدن، متحد شدن

دس دس کردن دست زدن، طول دادن، وقت گذراندن

دس دسی خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

 

پایان بخش نخست اصطلاحات حرف د

 

ادامه دارد . . .

 

حوانندگان ارجمند من می توانند  بخش دوم اصطلاحات حرف د را در پایین این بخش یا در آرشیو موضوعی (موضوع شماره ی ۷) و یا به طور مستقیم در فهرست همه ی نوشته های تارنما آورده و بخوانند با سپاس، آریا ادیب

 

اصطلاحات حرف د ، بخش دوم

 

شماره ی نوشته :  ٢- ۹ / ۷ 

 

تدوین : آریا ادیب

 

زبان عامیانه، اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی

 

                                   ( دنباله )

 

نگا. = نگاه کنید به

 

د

 

بخش دوم

 

 

دشت فروش اول کاسب، نخستین پول دریافتی کاسب

دشت کردن فروختن اولین جنس، نخستین بار پول گرفتن

دشت کسی را کور کردن اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

دعوا مشاجره، نزاع، بازخواست و سرزنش

دعوا راه انداختن سبب جنگ و جدال شدن

دعوا کردن نزاع کردن، زد و خورد کردن

دعوا مرافعه جنگ و جدال بر سر چیزی

دعوت حق را لبیک گفتن مردن

دعوت نامه نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم، اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

دفتر جایی که دبیران، منشیان و کارمندان کار می کنند

دفتر روزنامه دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

دفتر کل دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

دفتر یادداشت دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

دق غصه و ناراحتی، نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

 دق دل دلخوری، کینه، دشمنی

دق دل در آوردن (خالی کردن) انتقام گرفتن

دق دلی نگا. دق دل

دق کردن از غصه مردن

دق کُش آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

دق کُش کردن سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

دق مرده گرفتار شده به بیماری دق، غمگین

دق مرگ نگا. دق کش

دقه دقیقه

دَقی صدای کوبیدن چیزی به چیزی

دقیانوس نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد،  گذشته ی بسیار دور

دکان کسی را تخته کردن کسب کسی را از رونق انداختن، دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

دکان و دستگاه به هم زدن سر و سامان یافتن، قدرت و ثروت پیدا کردن

دک شدن جیم شدن، ناپدید شدن

دک کردن از سر وا کردن

دکمه را انداختن دکمه ی لباس را بستن

دک و پوز دهان و لب و دندان

دک و دنده بالا تنه

دک و دهن نگا. دک و پوز

دگنگ چوب، چماق، اعمال زور

دل معده (دلم به هم حورد)، جرات (پر دل)، عاطفه و احساس (دلم سوخت، اهل دل)، قلب (دل و قلوه)

دل آب شدن برای چیزی بسیار مشتاق چیزی شدن

دلادل پُر، نهایت بزرگی، شکم زن آبستن

دل آشوبه گرفتن دچار حالت تهوع شدن

دلال بازی به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن، واسطه گری

دلال محبت پا انداز، خانم بیار

دل آمدن به چیزی تن در دادن (دلم نیامد)، راضی کردن وجدان (چطور دلت می آید؟)

دل ای دل کردن آواز اندوهگین خواندن

دلبخواه به اختیار، بدون رعایت رسم و قانون

دلبخواهی نگا. دلبخواه

دل به دریا زدن بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن، هرچه بادا باد گفتن

دل به دل راه داشتن احساس متقابل داشتن

دل به دل رفتن دوستی و دشمنی از دو سو بودن

دل پایین ریختن ترسیدن، وحشت کردن

دلپخت پختن مغر چیزی

دل پُر داشتن کینه و دلخوری دیرینه داشتن

دل پَر زدن بسیار مشتاق بودن

دلپُری عقده ی دل، خشم و کینه ی انباشته شده

دل پیچه دل درد، فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

دل ترکیدن ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

دل تو ریختن مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

دل توی دل نبودن بی تاب و بی قرار بودن

دلجور همدل

دلچرک ناخوشایند، دارای اکراه

دلچرکی ناخوشایندی، اکراه

دلچرکین کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

دلچسب دلپذیر، مقبول

دل خالی کردن کین خود را گرفتن، از رنج دشمن شاد شدن

دل خواستن آرزو داشتن، مایل بودن

دلخور رنجیده، ملول، گله مند

دلخور بودن  گله مند بودن، ناراضی بودن

دلخور شدن گله مند شدن، ناراضی شدن

دلخور کردن مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

دلخوری گله، شکایت، اوقات تلخی

دل خوشکنک مایه دلخوشی اندک، آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است، گول زنک

دل دادن دقت کردن، توجه کردن، عاشق شدن

دل دادن و قلوه گرفتن غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

دل دار  دلیر، شجاع، معشوق

دلداری دادن تسلی دادن

دل داشتن جرات داشتن، دلیر بودن

دل دل را خوردن عجله داشتن، بی تاب بودن

دل دل زدن نفس نفس زدن، تپیدن شدید قلب

دل دل کردن تردید داشتن، دو دل بودن

دل را آب کردن سخت آرزومند کردن، مشتاق کردن

دل رحم مهربان

دل سنگ آب شدن (کباب شدن) بسیار غم انگیز و. سوزناک بودن

دلسرد ناامید، مایوس

دلسرد کردن ناامید کردن

دلسردی ناامیدی، یاس

دلسوز غمخوار

دلسوزه سوختن دل از حسد و مانند آن

دل غشه گرفتن متاثر و ناراحت شدن، بی حال شدن، دچار ضعف شدن

دل فرو ریختن سخت وحشت کردن، بسیار ترسیدن

دل قرصی اطمینان

دل قرصی دادن اطمینان خاطر دادن

دلقک شخص مسخره

دلقک بازی مسخره بازی

دل کسی آب شدن به اوج تمنا رسیدن، بسیار مشتاق شدن، بی تاب شدن

دل کسی آمدن نگا. دل آمدن

دل کسی برای چیزی لک زدن بسیار آرزومند چیزی بودن، سخت در حسرت چیزی بودن

دل کسی تاقچه نداشتن بی نهایت رک و صریح بودن

دل کسی تو ریختن دچار دلهره ی ناگهانی شدن، وحشت کردن

دل کسی خون بودن سخت رنجیده بودن، بسیار اندوهناک بودن

دل کسی را آب کردن به اوج تمنا رساندن، بسیار مشتاق کردن، بی تاب کردن

دل کسی را به دست آوردن کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

دل کسی را خون کردن کسی را سخت رنجاندن

دل کسی را زدن سیر شدن از چیزی، بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

دل کسی روی دل آدم بودن درد دیگران را درک کردن، با دیگران غمخواری کردن

دل کسی گرفتن غمگین شدن، متاثر شدن

دل کندن دست کشیدن، رها کردن

دل گرفتگی غم، غمگین بودن

دل گرفتن غمگین شدن، متاثر شدن

دلگرم علاقه مند، مشتاق

دلگرمی اطمینان خاطر، امیدواری

دلگشاد بیرون آمده از غم و اندوه

دل گُنده سهل انگار

دَلِگی هیزی، چشم چرانی

دلمه لخته، منعقد، سفت شده

دلمه شدن بسته شدن (مایعات)، لخته شدن

دلنگ و دلنگ صدای زنگ و ناقوس

دل واپس نگران، چشم به راه، مضطرب

دل واپسی نگرانی، اضطراب

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن چیزی را به هم ریختن، نامرتب و درهم و بر هم کردن

دل و جگر زلیخا تکه تکه، پاره پاره

دلو حاجی میرزا آقاسی آدم بی قرار و پر تحرک

دل و حوصله آمادگی، حاضر بودن برای انجام کاری، شور و اشتیاق

دل و دماغ نگا. دل و حوصله

دل و دماغ نماندن برای کسی حال و حوصله ای در کسی نبودن

دل و روده بالا آمدن به حالت تهوع افتادن

دل و روده ی چیزی را در آوردن اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

دل و قلوه احشای گاو و گوسفند

دل و قلوه ای کسی که دل و قلوه می فروشد

دله ظرف حلبی

دله هرزه، چشم چران، پرخور

دله بازی رفتار آدم دله

دله دزد آفتابه دزد، دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

دله دزدی عمل دله دزد

دله کاری پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

دله کردن کسی را به دلگی عادت دادن

دلی از عزا درآوردن پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن، به خوشی ساعتی را گذراندن

دلِی دلِی حاشا، انکار

دم هنگام (دم مرگ)، پهلو، پیش، کنار، نزدیک (دم در)

دمار از کسی درآوردن کسی را سخت آزار دادن، کشتن

دماغ حال و حوصله، رغبت، علاقه، کبر و خودپسندی، مُف، خلط بینی

دماغ تیز داشتن شامه تیز داشتن

دماغ چاق بودن سر حال بودن، تندرست بودن

دماغ چاقی احوال پرسی

دماغ خشکی بی مغزی، دیوانگی

دماغ را بالا کشیدن اظهار نارضایتی کردن

دماغ سوختگی خجالت زدگی، ناکامی

دماغ سوخته خجالت زده، شکست خورده

دماغ سوخته شدن بور شدن، خجالت زده شدن، ناکام شدن

دماغ کسی چاق بودن سالم و تندرست بودن، سر حال بودن

دماغ کسی را سوزاندن کسی را ناکام کردن، در حسرت گذاشتن

دماغ گنده ثروتمند، سرشناس

دمامه زن خشن، زن بی حیا و پاچه ورمالیده، آپارتی

دَم باریک نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

دَم باز چاپلوس، متملق

دم بازی چاپلوسی، تملق

دَمب چیزی را چسبیدن کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

دم ِ بخت دختری که به سن ازدواج رسیده است

دُم بریده زرنگ و ناقلا، بدجنس

دمبکی دمبک زن، بی ادب و نفهم

دمبل و دیمبو صدای دایره و دمبک، صدای بزن و بکوب

دم به تله ندادن با احتیاط رفتار کردن، خطر نکردن

دم به خمره زدن باده گساری کردن، شراب خوردن

دُم به دست دادن بهانه به دست دادن، خود را گیر انداختن

دم به ساعت هر ساعت، هر لحظه

دمپایی کفش راحتی خانه

دَم ِ پَر کسی رفتن نزدیک کسی رفتن، به کسی پناه بردن

دَم پهن نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

دُم توی پا گرفتن شکست خورده رفتن، نامید و ساکت شدن

دُم توی تاقچه گذاشتن خود را گرفتن، لوس و ننر شدن

دم حجله کشتن گربه زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

دم خروس در دست داشتن بهانه داشتن

دم خود را روی کول گذاشتن گریختن، شکست خورده رفتن

دمخور مصاحب، معاشر، همنشین

دَم دادن دل دادن، جرات دادن، گستاخ کردن

دُم دار پر رو، وقیح، دریده

دَم دار هوای گرم و پر رطوبت

دُم در آوردن گستاخ شدن، پر رو شدن، جرات یافتن

دم ِ دست آماده، حاضر، در دسترس

دم دما نزدیک، حدود، حوالی

دمدمی دو دل، مردد، کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

دمدمی مزاج نگا. دمدمی

دَمَر دراز کشیده روی سینه و شکم

دمر خوابیدن روی سینه و شکم خوابیدن

دمرو کسی که دمر خوابیده

دَم ریز پشت سر هم، پیاپی، متوالی

دم زدن حرف زدن، اعتراض کردن، جیک زدن

دُم سیاه نوع مرغوب برنج گیلان، کبوتری که دم سیاه دارد

دُم سیخ شدن سقط شدن، مردن

دُم سیخ کردن نگا. دُم سیخ شدن

دُم عَلم کردن اظهار وجود کردن، حالت تعرض به خود گرفتن

دَمَغ  افسرده، ناراحت، خیت

دَم ِ قیچی بریده ها و ریزه های پارچه

دم کار گرفتن به کار واداشتن

دَم کردن ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها، گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

دَم کرده پر رطوبت، باد کرده

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن به طنز کسی را محترم شمردن

دَم کسی را دیدن رشوه دادن، نگا. آجیل دادن

دُم کسی را گرفتن از کسی پی روی و تقلید کردن، کسی را رها نکردن

دم کسی لای تله گیر کردن دچار سختی شدن، به بلا گرفتار شدن

دَم کشیدن رسیدن و پختن چای، برنج و مانند آن ها

دُم کلفت پول دار، مقتدر

دُم کله پز را گرفتن رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

دَمکنی پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

دم کوتوله کوتاه قامت، چیز کوچک

دم گاو به دست آوردن قدرت و موقعیتی به دست آوردن، وسیله ای برای معاش به دست آوردن

دَم گرفتن همنوایی کردن در خواندن و سرود، کنایه از توافق و پشتیبانی

دُم گرفتن پشت سر هم ایستادن

دُم لابه چاپلوسی، تملق

دم موشی هر چیز باریک و دراز

دَم نقد آماده، حاضر

دم و دستگاه ثروت، بیا و برو، تجمل، مکنت و دارایی

دم و دستگاه چیدن اسباب و آلات چیدن

دم و دود مجلس گرم مهمانی، دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

دمه گیر خفه کننده، نفس گیر

دُم ِ هم کردن مطابق یکدیگر کردن، دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

دمیدن توی لوله ی شیپور خوابیدن و خرناس کشیدن

دنبال کردن تعقیب کردن، اصرار و پافشاری کردن، پی گیری کردن

دنبال کسی فرستادن کسی را احضار کردن

دنبال کسی گذاشتن در پی کسی دویدن، کسی را تعقیب کردن

دنبال کون کسی افتادن دنباله رو کسی بودن، تابع و مقلد کسی بودن

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی کسی را از سر وا کردن، به دنبال چیزی واهی فرستادن

دنباله رو پی رو ، مقلد

دنبه تاو دادن برای کسی به کسی بی اعتنایی کردن، فخر فروختن به کسی

دندان گاز

دندان پر کردن ترمیم دندان آسیب دیده

دندان تیز کردن طمع کردن

دندات روی جگر گذاشتن طاقت آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن

دندان شکن قاطع، محکم

دندان طمع از چیزی کشیدن از چیزی چشم پوشیدن، دست کشیدن، رها کردن

دندان عاریه دندان مصنوعی

دندان غروچه (قروچه) ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

دندان کسی پیش کسی گیر کردن عاشق کسی شدن، شیفته ی کسی شدن

دندان کسی را شمردن رگ خواب کسی را به دست آوردن، کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

دندان گِرد طمع کار، آزمند، گران فروش

دندان گیر قابل خوردن و جویدن، قابل توجه، پر سود

دندانه دندانه دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

دنده چاق کردن سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

دنده کج کج خلق، یکدنده

دنده ی کسی خاریدن میل به کتک خوردن داشتن، کرم داشتن، تن کسی خاریدن

دنده کشیدن دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

دنده نهادن قبول کردن، رغبت کردن

دَنگ صدای به هم خوردن دو چیز

دَنگ حیران و آشفته، سرگشته و شیدا

دُنگ سهم، حصه

دَنگال جادار، بسیار فراخ

دنگ انداختن نزدیکی جنسی کردن

دنگ دنگ صدای برخورد دو چیز سخت به هم

دنگ کسی گرفتن هوس نابه جا کردن برای انجام کاری، تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

دنگ و دیوانه خُل و احمق، سخت داغ

دنگ و فنگ طول و تفصیل، مقدمه چینی فراوان، تشریفات زیاد

دُنگی نگا. دانگی

دنیا آمدن زاده شدن

دنیا پسند آن چه که همه بپسندند

دنیا دست کیست؟ پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

دنیا دیده آزموده، سرد و گرم چشیده

دوا واجبی، مشروبات الکلی

دوا به خورد کسی دادن مسموم کردن، به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

دو آتشه (نان) بسیار برشته، (مشروب) قوی، (آدم) متعصب

دوا خور معتاد به الکل

دوا خور کردن عرق خور کردن، مسموم کردن

دوا خوری عرق خوری، مجلس صرف مشروبات الکلی

دوا دادن دوا خوراندن، مسموم کردن، مشروب خوراندن

دوا درمان مداوا، معالجه

دوا شور شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

دوا شور کردن شستن فرش با دوا

دوا گُلی دوا قرمز، پرمنگنات

دوا قرمز پرمنگنات

دُوال بازی کردن حقه بازی کزدن، فریب به کار بردن

دُوال پا آدم سمج

دوام آوردن استقامت کردن

دو آمدن دور برداشتن، شاخ و شانه کشیدن، قیافه گرفتن

دوام کردن نگا. دوام آوردن

دو بامبی دو دستی، با دو دست

دو به دو دو تا دو تا

دو برجی کبوتری که در یک جا بند نمی شود

دوبل دو برابر

دوبلاژ برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

دوبلور دوبله کننده

دوبله دو برابر، نگا. دوبلاژ

دوبله ایستادن نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

دو به دست کسی افتادن به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر، قدرت نمایی یا انتقام جویی

دو به دست کسی دادن به کسی فرصت انجام کاری دادن، به کسی بهانه دادن

دو به هم انداز فتنه انگیز، سخن چین

دو به هم اندازی فتنه انگیزی، سخن چینی

دو به هم زن نگا. دو به هم انداز

دو به هم زنی نگا. دو به هم اندازی

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن به چابکی گریختن

دو پا در یک کفش کردن سماجت و اصرار کردن

دو پشته دو ردیفه، دو ترکه

دو پشته سوار شدن دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

دو پول مبلغ بسیار ناچیز و اندک

دو پولی کالای بی ارزش

دو پهلو دارای ابهام، کنایه دار

دو پهلو حرف زدن مبهم سخن گفتن

دو تا شدن خم شدن، دو لا شدن

دو ترکه سوار شدن نگا. دو پشته سوار شدن

دو پا انسان

دو پوسته دو چیز به هم پیوسته

دو جین دوازده تا

دوختن چشم زل زدن، با دقت چیزی را نگاه کردن

دوخت و دوز خیاطی

دوخته فروش کسی که پارچه بخرد، از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

دود دخانیات، مواد مخدر

دود از کله ی کسی برخاستن سخت شگفت زده شدن، حیرت بسیار کردن

دو دانگ یک سوم، مقدار اندک، کم

دود چراغ کشیدن شیره

دود چراغ خوردن زحمت کشیدن، تحمل رنج کردن، استخوان خرد کردن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

دود دادن ضد عفونی کردن، گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

دود دادن سبیل کسی ادب کردن، تنبیه کردن، شکست دادن

دو دستگی اختلاف عقیده، عدم اتفاق

دو دستی با هر دو دست

دو دستی تقدیم کردن با رضایت خاطر و احترام دادن

دود شدن و به هوا رفتن گم و ناپدید شدن، آب شدن و به زمین فرو رفتن، محو و نابود شدن

دود ِ کلفت دود مواد مخدر

دود گرفتن پُک زدن

دود گرفته بوی دود گرفته، دودآلود، دود زده

دو دل مردد، بی تصمیم

دو دلی تردید، بی تصمیمی

دود ِ نازک دود سیگار و قلیان و چپق

دود و دم داشتن بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

دو دو زدن تکان تکان خوردن

دو دوزه بازی دو رویی، کلک زنی

دو دو کردن دویدن

دودی اهل دود، سیگاری، تریاکی، معتاد به دخانیات

دور بار، دفعه، نوبت

دورادور اطراف، پیرامون، گرداگرد

دور از جناب بلانسبت

دور از شما بلانسبت

دور افتادن فاصله گرفتن، پرت افتادن

دور افتادن نزد این و آن رفتن، با هر کسی دیدار کردن

دور اندیش پایان نگر، پیش بین، عاقبت اندیش

دور اندیشی پایان نگری، عاقبت اندیشی

دو راهی آن جا که راه دو شاخه می شود

دور برد دارای برد زیاد

دور برداشتن گرم شدن، مبالغه کردن، کش دادن، عصبانی شدن

دوربین انداختن دید زدن، چشم چرانی کردن

دور پرواز پرواز کننده تا فاصله های بسیار

دور تا دور گرداگرد، اطراف

دور تسبیح بسیار و بی شمار

دور چیزی را خط کشیدن چیزی را کنار نهادن، دست کشیدن از چیزی

دور چیزی را قلم گرفتن چیزی را ترک کردن، کنار نهادن

دورخیز کردن دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

دور دست جایی دور

دور ریختن دور انداختن، بیرون ریختن

دور زدن چرخیدن و تغییر جهت دادن

دور سر چرخاندن و دادن صدقه دادن

دور سر گرداندن بلاتکلیف گذاشتن، معطل گذاشتن

دور علم کسی جمع شدن دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

دور کسی  یا چیزی را خیط کشیدن با کسی قطع رابطه کردن، از خیر کسی یا چیزی گذشتن

دور کسی گشتن قربان صدقه ی کسی رفتن

دور گرفتن به چرخش افتادن، پشت سرهم سخن گرفتن

دو رگه از دو نژاد محتلف

دو رو لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید، آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

دور و بر اطراف، پیرامون

دور و دراز فراخ و وسیع

دو رویی تزویر، عدم صمیمیت

دوره مهمانی، زمانه

دوره ی آخرالزمان روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

دوره افتادن گرداگرد شهر گشتن، به دیدار هر کسی رفتن

دوره انداختن مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن، کسی را به این سو و آن سو فرستادن

دوره کردن درسی را دوباره و سه باره خواندن، حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

دوره گرد غیر ثابت، دست فروش

دوری ظرف غذاخوری پهن

دوری و دوستی دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

دو زار دو هزار، دو قران، دو ریال

دو زاری سکه ی دو ریالی

دو زاری کسی افتادن به اشارات و کنایات پی بردن

دو رانو نشستن نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

دوز و کلک توطئه، مقدمات طرح کاری نامشروع

دوز و کلک سوار کردن توطئه چیدن، مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

دوستی خاله خرسه دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

دو سر قاف دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

دو سره بار کردن از دو جا سود بردن، دو لپی خوردن

دوسیه پرونده

دو شاخ دارای دو شقه

دو شاخه چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند، رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

دوش فروش ربا خوار

دوش فنگ نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

دو شکمه آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

دوش گرفتن زیر دوش ایستادن و خود را شستن

دوشیدن به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

دو علی گلابی آمدن بچه ترساندن، تهدید توخالی کردن، توپ و تشر آمدن

دوغ و دوشاب یکی بودن فرقی میان خوب و بد نبودن

دو قلو دو بچه ی همزاد

دو قورت و نیمش باقی بودن با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

دو کرپا چمباتمه

دوگلاسی سبیل نازک قیطانی

دول آلت مردی به زبان کودکان

دو لا دو لایه، دو تا، خمیده

دولاب گنجه، کمد، قفسه

دولابچه کمد کوچک

دو لا پهنا پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

دو لا پهنا حساب کردن دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

دو لا شدن خم شدن، تعظیم کردن

دو لبه دارای لب کلفت

دو لُپه خوردن با خرص و ولع خوردن، لقمه های بزرگ برداشتن

دو لُپی خوردن نگا. دو لُپه خوردن، هم از آخور خوردن، هم از توبره

دولت سرا تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

دولت منزل نگا. دولت سرا

دو لَتی در دو لنگه ای

دو لول اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

دوما در ثانی، دیگر آن که، دوم آن که

دوم از آن در ثانی، دوم آن که

دومندش نگا. دوم از آن

دون برنج خوب نپخته، دانه هایی که به پرندگان می دهند

دون پاشیدن دانه دادن به پرندگان، در باغ سبز نشان دادن، وعده دادن

دوندگی سعی و کوشش

دو هوا شدن بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دویدن توی حرف کسی حرف میان حرف آوردن، حرف کسی را قطع کردن

دهان به دهان شدن بحث و مجادله کردن، با پست تر از خود جر و بحث کردن

دهان به دهان گذاشتن نگا. دهان به دهان شدن

دهان پر کن بدون ارزش و اهمیت واقعی

دهان کسی آستر داشتن قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

دهان کسی بوی شیر دادن با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

دهان کسی چاک و بست نداشتن ناتوان بودن در رازداری

دهان کسی چاییدن آرزوی محال داشتن، از عهده ی چیزی بر نیامدن

دهان گیره غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

ده کوره ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

دُهُل دریده بی شرم، ناپارسا

دهل کسی را زدن کسی را از کار برکنار کردن

ده مرده حلاج بودن بسیار زرنگ و کاری بودن

دهن واحد آواز خواندن

دهن بسته حیوان

دهن بین آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

دهن پاره بد زبان، بی حیا، کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

دهن تر کردن اندکی نوشیدن، لو دادن

دهن خود را آب کشیدن دهان خود را طاهر کردن، استغفار کردن

دهن دره خمیازه

دهن کجی ادا و شکلک به قصد مسخره کردن، بی اعتنایی

دهن کجی کردن ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن، بی اعتنایی کردن

دهن کسی آب افتادن به طمع افتادن، میل شدید پیدا کردن

دهن کسی را آب انداختن کسی را به طمع انداختن، میل شدید در کسی ایجاد کردن

دهن کسی را سرویس کردن کسی را خونین و مالین کردن، به حساب کسی رسیدن

دهن کسی گرم بودن خوش سخن و مجلس آرا بودن

دهن کسی لق بودن رازدار نبودن

دهن لق کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

دهنه لگام چارپایان، دهانه ی بازار

دهنه سرخود بی بند و بار

دهنه ی کسی را کشیدن جلو حرف زدن کسی را گرفتن

دهنی شدن آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

دهنی کردن آب دهان زدن به غذا یا چیزی

د ِهه ! کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

دیالله زود باش دیگه !

دیپلم مدرک پایانی دبیرستان، گواهی نامه، تصدیق

 دیپلمه کسی که دیپلم دارد

دید زدن چشم چرانی کردن، دور و بر را نگاهی انداختن

دیدن چیزی از چشم کسی از او دانستن، به حساب او گذاشتن

دیدن دم کسی نگا. دم کسی را دیدن

دیدن کردن عیادت کردن، زیارت کردن، ملاقات کردن

دید و بازدید ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

دیر به دیر هر از گاهی، هر از چندی، دیر دیر

دیر جوش آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

دیر چسب دیر آشنا

دیر دم آن چه که دیر دم می کشد

دیر رس میوه ای که دیر می رسد

دیر فهم کند ذهن، کودن

دیر کرد تاخیر، تعویق

دیر کردن تاخیر کردن

دیروزه (دیروزی) قدیمی، غیر متجدد

دیزی ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند، آبگوشت

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

دیزی دِهناری آدم بی ظرفیت و کم طاقت

دیگ بار گذاشتن گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

دیگ بخار دستگاه تولید بخار

دیگ به سر لو لو

دیگجوش خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن بسیار تهی دست و بی چاره شدن

دیم زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

دیم دیم ساز به زبان کودکان

دیم کار کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

دیم کاری کشاورزی دیم

دیمی کشت که از آب باران آبیاری شود، بدون برنامه و حساب، بی هدف

دیمی حرف زدن سخن گفتن بدون اندیشیدن، حرف بی هوده و مفت زدن

دیوار به دیوار بی فاصله، به هم چسبیده

دیوار حاشا بلند است به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن یک طرفه قضاوت کردن

دیوار کوتاه کنایه از زبونی و ناتوانی 

دیوار کوب پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

دیوار مردم بالا رفتن دزدی کردن

دیوان بلخ جای بی انصافی و ستم رانی

دیوان کردن انتقام گرفتن، قصاص گرفتن

دیوانه بازی انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

دیوانه ی کسی بودن عاشق بی قرار کسی بودن

 

ذ

 

ذات کسی خراب بودن بد اصل و نسب بودن، اصالت نداشتن، بد جنس بودن

ذات نداشتن نگا. ذات کسی خراب بودن

ذاق و زوق زن و بچه، سر و صدا و نق نق بچه

ذباله دانی هر مکان کثیف، بی نظم و بی ارزش

ذُق ذُق زدن سوزش داشتن زخم

ذُق ذُق کردن تیر کشیدن زخم، سوزش داشتن اندام دارای درد

ذُق زدن بهانه گرفتن و گریه کردن، نق زدن

ذکر گفتن پی در پی دعا خواندن

ذکر مصیبت بیان درد، یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

ذِله آمدن به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن

ذِله آوردن به ستوه آوردن، خسته و عاجز کردن

ذِله شدن نگا. ذله آمدن

ذِله کردن نگا. ذله آوردن

ذلیل شدن خوار و زبون شدن، بیچاره شدن

ذلیل شده خوار و زبون، دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

ذلیل مرده نگا. ذلیل شده

ذوق زده بسیار خوش حال

ذوق زده شدن ناگهان بسیار خوش حال شدن، از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

ذوق کردن خوش حال شدن، شاد شدن

 

فهرست کامل پرسش های " آیا می دانستید که . . . ؟ "

 

شماره ی نوشته: ۰ / ۱۳

خطابی به خوانندگان ارجمند :

مطالب آورده شده در پاسخ به پرسش های " آیا می دانستید که ...؟ " (موضوع شماره ۱۳) دستاورد مطالعات و پژوهش های چندین ساله ی ما در اسناد و مدارک فراوان و انبوه در منابع زبان و ادبیات فارسی است و با هدف آشنا ساختن خوانندگان علاقه مند تارنمای آریا ادیب با جنبه های ناشناخته و ارزشمند از زبان و ادبیات فارسی انجام گرفته است. از این رو جا دارد که ما از دست اندرکاران سایت های فارسی زبان دیگر که با دادن نشانی تارنمای ما یا با دادن پیوند و لینک مستقیم به این موضوع از تارنمای ما، در پراکندن این اطلاعات ارزشمند در میان فارسی زبانان به ما یاری رسانده اند، سپاس گزاری بی کران کنیم و در عین حال به دسته ی دیگری از دارندگان سایت های فارسی زبان که این مطالب را بدون نامیدن تارنمای ما و از آن نارواتر به نام خویش در سایت های خود یا در جاهای دیگر آورده اند، گله ی ادبی خود را ارایه نماییم.

خوانندگان ارجمند من پاسخ همه ی پرسش های  "آیا می دانستید که ...؟" را می توانند در آرشیو موضوعی (موضوع شماره ی ۱۳) یا در این جا بخوانند.

با احترام، آریا ادیب

 

فهرست کامل پرسش های " آیا می دانستید که . . . ؟ "

 بخش نخست:

١ – آیا می دانستید که برخی هنگامی که می خواهند بنویسند : " برای " ، می نویسند : " به خاطر ِ " . برخی هم  به جای نوشتن " به دلیل  ِ "  می نویسند :  " به خاطر ِ "  و  بسیاری نیز به جای نوشتن " به مناسبت ِ " می نویسند : " به خاطر ِ "  ؟

۲ – آیا می دانستید که فاعل جمع، هنگامی فعل جمع می خواهد که جان دار باشد ؟

٣ – آیا می دانستید که بسیاری، اگر چه مرادشان زمان حال یا آینده  است، فعل " بایستن " را در جمله ی خود برای زمان گذشته به کار می برند ؟

۴ – آیا می دانستید که بسیاری،  " شرایط " را برای معنی " اوضاع " به کار می برند و مثلن به جای نوشتن " در اوضاع امروزی ایران  " می نویسند : در شرایط امروزی ایران " ؟

۵ – آیا می دانستید که بسیاری، به جای نوشتن جمله ای مانند : " مردم نسبت به سیاست بی اعتنا شده اند "، می نویسند : " مردم نسبت به سیاست بی تفاوت شده اند " ؟

٦– آیا می دانستید مسئولیت اصلی دستکاری و نوشتن نادرست واژه ها و عبارات فارسی، بر عهده ی کاتبان و شاعران ایرانی است؟

۷ – آیا می دانستید واژه هایی مانند سلامتی، بهبودی و نوین  واژه هایی نادرست است ؟

۸ – آیا می دانستید برخی ها واژه های زیر را که همگی  فرانسوی هستند فارسی می دانند ؟ :

۹ – آیا می دانستید که بسیاری از واژه های عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب  آن ها را به معنایی که خود می دانند در نمی یابند ؟   

١۰ – آیا می دانستید که ما بسیاری از واژه های فارسی مان را به عربی  و یا به فرنگی  واگویی (تلفظ) می کنیم ؟

١١ – آیا می دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی کننده ی خود ن نفی را  به جای م نهی به کار می برند  از دیدگاه دستور زبان فارسی  نادرست است ؟

١۲– آیا می دانستید که اصل و نسب برخی از واژه ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژه یا عبارتی از یک زبان  بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شده ی آن وارد زبان عامه ی ما شده است ؟

١٣–  آیا می دانستید که شعر گویی از خصایص نژاد آریایی است و قدیم ترین پیامبران ِ مردم آریایی نژاد، چه در هند، چه در ایران و چه در یونان شاعران بوده اند ؟

١۴- آیا می دانستید که حتا بسیاری از اهل ادب و کتاب نیز ضرب المثل زیر را که از گفته های مولانا  است، نادرست می خوانند و نادرست می فهمند ؟ مولانا می فرماید : ماهی از سر گنده گردد، نِی ز د ُم

١۵- آیا می دانستید که در نتیجه ی شتاب زدگی، بی دقتی و ناآگاهی برخی از مترجمان ایرانی واژه ها و عبارات گوناگونی از زبان های بیگانه وارد زبان فارسی  شده و جا افتاده که هرگز به آن معنی در هیچ زبانی به کار نرفته است؟

١٦ – آیا می دانستید که روضه و روضه خوانی که شرح رویداد کربلا و شهادت حسین است، نام خود را از کجا گرفته است ؟

١۷- آیا می دانستید که واژه ی باختر در حقیقت نه به معنی مغرب بلکه درست وارونه ی آن، یعنی به معنی مشرق است ؟

١۸- آیا می دانستید که ما برخی از واژه ها و عبارات را در معنایی به کار می بریم و می فهمیم  که هیچ ارتباطی با معنی اصلی و واقعی آن واژه ها یا عبارات ندارد ؟

١۹- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان از صدها مصدر عر بی که خود معنی اسمی نیز دارد ( یعنی اسم مصدر است) با افزودن غیر ضروری ِ " کردن "، " دادن " ،"  زدن " ، " یافتن " ، " شدن " و مانند آن ها، که تنها باید برای ساختن مصدرهای مرکب به کار رود، دوباره اسم می سازند و با این کار به دراز نویسی و دراز گویی بی هوده دست می زنند ؟

۲۰- آیا می دانستید که ما برخی از بزرگان علم و ادب ایران را نه با نام خودشان، بلکه با نام پدران شان می نامیم ؟

۲١-  آیا می دانستید که واژه ی دو قلو و  عبارت دو لوکس  (De Luxe) هیچ ارتباطی با عدد ۲ (دو)  ندارد ؟

۲۲- آیا می دانستید که ما برخی از واژه ها، عبارات و اصطلاحات زبان فارسی را یا نادرست به کار می بریم، یا نادرست می نویسیم و یا نادرست می خوانیم؟

۲٣ – آیا می دانستید که برخی از مترجمان ما بدون توجه به توانایی زبان فارسی در واژه سازی و آیین دستوری این زبان و دانستن پیشینه ی تاریخی و اجتماعی بسیاری از  واژه ها و عبارات بیگانه، به راحتی  از آن ها  گَرته برداری  کرده  و آن ها را نعل به نعل و کلمه به کلمه  کپی نموده و وارد زبان فارسی کرده اند؟

۲۴- آیا می دانستید که  نزدیک به تمامی مردم ایران از نام اصلی بزرگ ترین شاعر میهنی ایران و افتخار جاودان ایرانیان و  زبان پارسی بی خبرند و او را با نامی خطاب می کنند که آمیخته ای از عنوان، لقب، تخلص و نسبت زادگاه  این شاعر بزرگ  است؟

٢۵- آیا می دانستید که امروز حتا پس از گذشت ١٤ سده هنوز مردمانی در ایران به زبان پهلوی با یکدیگر گفت و گو می کنند ؟

۲٦- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان انبوهی از واژه های زبان فارسی را ، نه یک واژه ی ترکیبی، بلکه یک واژه ی یک بخشی و مستقل می دانند ؟

۲۷- آیا می دانستید که هنوز حتا بسیاری از دوست داران شعر معاصر فارسی، یعنی شعر نو،  اشکال گوناگون این نوع شعر را نمی شناسند و نام یک نوع از آن را بر نوع دیگر می گذارند و از تفاوت این انواع و نام  آن ها آگاه نیستند ؟

۲۸-  آیا می دانستید که برخی از زبان شناسان، از دید ساختاری، برخی از زبان های زنده ی جهان را در بخش هایی از ساختار خود، در مقایسه با زبان فارسی، هنوز در دورانی می دانند که زبان فارسی دیر زمانی است آن را پشت سر نهاده است ؟

۲۹ -  آیا می دانستید که در جهان یک کشور دیگر نیز وجود دارد که مردمانش آریایی هستند و ایران نام دارد ؟

٣۰ –  آیا می دانستید که عبارت "خوان یغما " که  فارسی زبانان آن را به معنی منفی " سفره ی غارت و چپاول " می فهمند، هیچ گونه ارتباطی با غارت و چپاول ندارد و در حقیقت درست وارونه ی آن، یعنی به معنای بخشش و سخاوتمندی و دارای معنایی مثبت بوده است ؟

٣١- آیا می دانستید که آن چه که سبب شده است تا ما امروز کوه بیستون را که کتیبه های داریوش هخامنشی در آن جا یافت شده است، بیستون بنامیم،  نادرست خوانی نام حقیقی این کوه توسط دانشمندان عرب بوده است ؟

۳٢- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان به جای سپاس گذاری، از دیگران سپاس گذاری می کنند، آن هم به شکل سپاسگذاری ؟

٣٣-  آیا می دانستید که تقریبن همه ی فارسی زبانان، حتا بزرگانی از ادب فارسی،  اصطلاح  " گرگ بالان دیده " را که کنایه از افراد آزموده، سرد و گرم چشیده و دنیا دیده است به نادرستی "  گرگ باران دیده " می گویند و می نویسند ؟

٣۴-  آیا می دانستید که عبارت  کنایه ای ِ " گربه ی مرتضی علی " که مردم آن را برای کسانی که فرصت طلب هستند و نان را به نرخ روز می خورند، به کار می برند، ارتباطی به مرتضی علی که لقب علی ابن ابیطالب نخستین امام شیعیان است ندارد و این عبارت به احتمال قوی " گربه ی مرتاض علی " بوده است ؟

٣۵- آیا می دانستید که  واژه ی لولو که پدران و مادران ایرانی فرزندانشان را با آن می ترسانند، یادگار و سوغات فرنگ رفته های ایرانی است و از کشور فرانسه آمده است ؟

٣٦- آیا می دانستید که فارسی زبانان هنگامی که کسی در مورد کاری یا چیزی کوتاه بیاید و به آن تسلیم شود به نادرستی اصطلاح لنگ انداختن را درباره ی او به کار می برند و می گویند : « طرف بالاخره لنگ انداخت» یعنی از عهده ی کار بر نیامد و شکست خورد ؟

٣۷- آیا می دانستید که بسیاری از ایرانیان در حالی که به راحتی و به فارسی می توانند بنویسند: « اگر خدا بخواهد » ، به عربی چیزی را می نویسند که نه به این معنی، بلکه به معنی " خدا بیافریند " است ؟

٣۸- آیا می دانستید که بسیاری از ایرانیان بر این باورند که کبک ها برای آن که کسی آن ها را نییند سرشان را زیر برف فرو می کنند و به همین علت هم ضرب المثل " مثل کبک سرش را زیر برف فرو می کند " را برای کسانی به کار می برند که چون ایرادات خود را نمی بینند، فکر می کنند دیگران هم  ایرادی در آنان نمی بینند ؟

بخش دوم:

٣۹- آیا می دانستید که فارسی زبانان که هنوز ناگزیر از به کاربردن خط عربی و بسیاری از واژه ها و عبارات عربی در زبان خود هستند، به دلیل آشنا نبودن با این زبان، گاه در نوشته های خود چیزهایی را می نویسند که نه فارسی است و نه عربی و گاه نه مورد پذیزش فارسی زبانان، نه مورد قبول عربی دانان ؟

۴۰- آیا می دانستید که فارسی زبانانی که هنوز عبارت " دری وری " را به معنی حرف پوچ و بی معنی به کار می برند در واقع به زبان فارسی یعنی به زبان مادری خود توهین کرده و آن را کوچک می کنند ؟

۴١- آیا می دانستید که پیدایش ضرب المثل "دست و پای کسی را در پوست گردو گذاشتن " نتیجه ی حیوان آزاری مشتی انسان های بیمار و بی انصاف بوده است ؟

۴۲- آیا می دانستید که در طی دست کم یک سده ی گذشته، برخی از " اهل قلم " که دود چراغ نخورده و تازه از گرد راه رسیده دست به قلم برده اند، بدون داشتن شناخت از معنا و کاربرد درست گروهی از واژه ها و عبارات فارسی، آن ها را به جای گروه دیگری از واژه ها و عبارات به کار برده اند که با گروه نخست معنا و مفهومی نزدیک داشته است و با این کار  امروز  موجب سردرگمی در دریافت برخی معانی و ازمیان رفتن دقت در بیان برخی مفاهیم شده و از آن بدتر سبب رایج شدن و جا افتادن کاربردهای نادرست بسیاری از واژه ها و عبارات در میان فارسی زبانان شده اند ؟

۴٣- آیا می دانستید که بسیاری از مردم با شنیدن ضرب المثل " زاغ سیاه کسی را چوب زدن " بی درنگ به یاد زاغ که پرنده ای شبیه به کلاغ است می افتند و گمان می کنند که در این ضرب المثل لابد این پرنده بوده است که آن را چوب زده اند و فراری داده اند ؟

 ۴۴- آیا می دانستید که تقزیبن همه ی فارسی زبانان زیباترین واژه ی زبان فارسی، یعنی عشق را که در تاریخ زبان و ادبیات فارسی تقریبن همه ی شاعران و نویسندگان ما آن را در آثار خود به کار برده اند عربی دانسته اند و هنوز هم بسیاری آن را عربی می دانند ؟

۴۵-  آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان و حتا اهل قلم معمولن دو واژه ی بنیاد و بنیان را یکی می گیرند و  آن ها را بدون توحه به تفاوت اشان در محل کاربرد، به جای یکدیگر به کار می برند ؟

۴۶ – آیا می دانستید که خط عربی که پس از ورود عرب ها به ایران خط ایرانیان نیز شده است در آغاز نه دارای نقطه، نه حرکت و نه علامت بوده و  ترتیب قرار گرفتن حروف آن نیز مانند امرور نبوده است ؟

۴۷- آیا می دانستید که نیما یوشیج پدر شعر نو فارسی تخلص ادبی خود را نه آن گونه که برخی ها ادعا می کنند از " نام  یکی از اسپهبدان تبرستان " بلکه از " آقا امین " گرفته است ؟

 ۴۸-  آیا می دانستید که برخلاف نظر بسیاری که بر این باورند که برای واژه ی کتیبه برابری فارسی یافته اند و در این جا و آن جا بسیار هم آن را به کار می برند، این برابر که سنگ نبشته ( یا سنگ نوشته ) است، نخست نادرست و دوم نارسا است ؟

 ۴۹ –  آیا می دانستید چرا فارسی زبانان برای نشان دادن حقیقت و درستی  گفتار خود به جای قسم و سوگند یاد کردن، قسم و سوگند را می خورند ؟

۵۰-  آیا می دانستید که نزدیک به ٣۵۰ سال پیش مردی مجهول الهویه و شیاد در هندوستان با جعل تاریخ و از خود درآوردن زبانی عجیب و غریب که تاکنون هیچ آدمی زادی به آن سخن نگفته است، موجب گمراهی بزرگان زبان و ادب فارسی شده و ضربه ای به زبان فارسی وارد آورده است که آثار زخم آن تا امروز بر تن این زبان باقی است ؟

۵١-  آیا می دانستید که علت این که تقزیبن همه ی ضرب المثل های زبان فارسی به شکل نظم است یا صورت زیبای ادبی دارد، این است که بسیاری از شاعران و نویسندگان کلاسیک ما ادبیات شفاهی مردم را پست و حقیر می شمرده و وقعی به آن ها نمی گذاشته اند و با تصرف در شکل و  مضمون آن ها شیوه ی بیان و آهنگ اصلی بسیاری از ضرب المثل های عامیانه ی ما را از میان برده اند ؟

۵۲-  آیا می دانستید که تقریبن همه ی کسانی که کریم شیره ای، دلقک دربار ناصرالدین شاه قاجار را می شناسند، گمان می کنند که این لقب به این علت به این دلقک داده شده است چون او اهل تریاک و شیره کشیدن بوده است؟

۵٣-  آیا می دانستید که بسیاری از نقاط جغرافیایی در جهان نام هایی فارسی و ایرانی دارند و حتا دریای سیاه و رودخانه های مشهوری چون دانوب و دُ ن در اروپا نام های خود را از ایرانیان گرفته اند ؟

۵٤- آیا می دانستید که تقزیبن همه ی فارسی زبانان که عبارت اصطلاحی "دمار کسی را در آوردن" را به کار می گیرند و مثلن در مقام تهدید به کسی می گویند: «دمارت را در می آورم»، خود هیچ تصوری از معنی این عبارت ندارند؟

۵۵- آیا می دانستید که همه ی ایرانیان گمان می کنند که الفبای خط فارسی دارای ٣۲ حرف است ؟

۵٦- آیا می دانستید که بسیاری از اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی نخست تنها در میان گروه های محدود و صنف های معینی از جامعه رایج بوده است و بعدها به تدریج وارد زبان همه ی مردم و ادبیات فارسی شده است؟

بخش سوم:

۵۷- آیا می دانستید که یکی از افتخارهای زبان فارسی آن است که تقریبن بدون استثنا، همگی زبان های زنده ی جهان متمدن امروز واژه ی "گل سرخ" را از زبان فارسی گرفته و در زبان خود به کار می برند؟

۵٨- آیا می دانستید که واژه ی "آدامس" که در ایران به معنای واقعی کلمه، در دهان همه ی فارسی زبانان می چرخد، نام خود را از "توماس آدامز" Thomas Adams نخستین تولید کننده ی آمریکایی آن گرفته است؟

۵٩- آیا می دانستید که بیش تر فارسی زبانان هنوز نمی دانند که چرا شاهنامه آخرش خوش است؟

٦٠- آیا می دانستید که بر خلاف ادعای بسیاری از زبان شناسان عرب که قرآن را بدون واژه های بیگانه و آورده شده با زبان فصیح عربی می دانسته اند، اکنون به یاری دانش مدرن ریشه شناسی واژه ها (Etimology) دست کم ٢۷۵ واژه ی بیگانه را که بخشی از آن ها نیز فارسی است، به عنوان واژه های غیر عربی قرآن فهرست کرده اند؟

٦١- آیا می دانستید که برخی از نویسندگان و شاعران جوان ما که از نویسندگی و شاعری تنها ذوق و قزیحه ای اندک ولی از زبان مادری خود ناآگاهی بسیار دارند، در نوشته های خود چیزهایی می آورند که در به ترین حالت جز "بدآموزی  دستوری" نام دیگری بر آن ها نمی توان نهاد؟

٦٢- آیا می دانستید که در تاریخ ادبیات فارسی بر خلاف بسیاری از شاعران دیگر که اغلب به مدح و ستایش از بزرگان ایرانی پرداخته اند، شاعرانی نیز وجود داشته اند که به مدح و ثناگویی از مرتجع ترین شخصیت ها و متجاوز ترین نیروهای بیگانه مشغول بوده اند؟

٦۳- آیا می دانستید که اصطلاح "دست شستن از کاری " که به معنی کناره گیری کردن از کاری، استعفا دادن و از خود سلب مسئولیت کردن است، اصطلاحی فارسی نیست و از تاریخ مسیحیت و ماجرای به صلیب کشاندن مسیح وارد زبان های جهان، از جمله زبان فارسی شده است؟

٦٤- آیا می دانستید که از مجموع امثال و حکمی که علی اکبر دهحدا در کتاب قطور چهار جلدی خود فراهم آورده است تنها سه درصد آن ها ضرب المثل های عامیانه ی مردم ایران هستند؟

٦۵- آیا می دانستید که در آغاز پای گذاشتن زبان عامیانه در ادبیات معاصر ایران و توجه به زبان مردم کوچه و بازار، برخی از بزرگ ترین نویسندگان و مترجمان ما در ترجمه ی آثار جهانی، نام خارجی قهرمانان، اماکن و اشیای غریب و ناشناخته را با نام های ایرانی عوض می کردند؟

٦٦- آیا می دانستید که تعریف هایی که در زبان های فرنگی و در زبان فارسی برای ورن و قافیه ی شعر آزاد و شعر سپید وحود دارد، ذرست وارونه ی هم است؟

٦۷- آیا می دانستید که محمد علی جمال زاده، به جز آثار ادبی خود که برای وی عنوان پدر رئالیسم و داستان نویسی ایران را به ارمغان آورده است، دارای چندین اثر غیر ادبی در سیاست، اقتصاد، نفت، اجتماع، تاریخ و نیز ترجمه ی بسیاری از آثار بزرگان خارجی نیز هست؟

٦٨- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی نویسان در نوشته های خود برای نقل قول کردن مستقیم نشانه ای به کار می برند که فارسی نیست؟

٦٩-  آیا می دانستید که در ادبیات جهانی یک شاعر بزرگ حماسه سرای دیگر نیز وجود دارد که داستان رستم و سهراب را در زبان خود به نظم درآورده است؟

۷٠- آیا می دانستید که در تاریخ ادبیات کلاسیک فارسی شاعری وجود داشته است كه پادشاه زمان خود را به طور مستقیم مورد حمله قرار داده و از او انتقاد كرده است؟

۷١-  آیا می دانستید که چرا در بسیاری از ضرب المثل ها و اصطلاحات ربان  فارسی نام "علی " به کار رفته است ؟

۷٢- آیا می دانستید که زبان مردم آذربایجان از چه هنگام و چه گونه ترکی شده است؟

۷۳- آیا می دانستید که یکی از بی شرمانه ترین دروغ هایی که تاکنون به مردم ایران گفته شده است و هنوز نیز گاه گفته می شود، این است که شعر شاعر بزرگ ما سعدی شیرازی را بر سر در سازمان ملل متحد در نیویورک نوشته اند ؟

۷٤- آیا می دانستید که اصطلاح "سبیل کسی را چرب کردن" امروزه در معنایی به کار برده می شود که درست وارونه ی معنای اصلی این اصطلاح در گذشته است ؟

 ۷۵- آیا می دانستید که نخستین زن شاعر پارسی گو شعرهای خود را به زبان ژاپنی می سروده است ؟

۷٦-  آیا می دانستید که هنوز هم بسیاری از فارسی زبانان بر خلاف دستور زبان فارسی که مونث و مذکر نمی شناسد به تقلید از زبان عربی شکل مونثی برای بسیاری از اسم ها و صفت ها ساخته و در فارسی به کار می برند؟

  بخش چهارم:

 ۷۷-  آیا می دانستید که محمد علی جمال زاده، پدر "داستان کوتاه فارسی" که به ویژه برای به کارگیری اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی در داستان هایش، نام آور شده است، در به کارگیری برخی واژه ها، اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی دچار خطاهای شگفت آور شده است؟

۷٨-  آیا می دانستید که برخی ها به جای به کار بردن عبارت "به مناسبتِ " می نویسند "به بهانه ی" ؟

۷٩- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان به میز جلو فروشگاه "پیشخوان" می گویند؟

٨٠- آیا می دانستید که در زبان فارسی واژه های عربی بسیاری وجود دارد که عرب ها اصل آن ها را از خود ما فارسی زبانان گرفته، با دستگاه آوایی و صرفی زبان خود تغییر شکل داده و سپس آن ها رابه عنوان واژه های عربی دوباره به خود ما پس داده اند؟

۸۱- آیا می دانستید که در قلب ایالات متحده ی امریکا شهری با نام ایران وجود دارد ؟

٨٢- آیا می دانستید که حرف عطف " وَ " متعلق به ما نیست و از زبان عربی وارد زبان فارسی شده است؟   

۸۳- آیا می دانستید که واژه ی عربی "عیال" که ایرانیان آن را به معنی "همسر" و " زن" به کار می برند، از اختراع های ایرانیان است و در عربی بدین معنی وجود ندارد؟

۸۴- آیا می دانستید که پس از اختراع دستگاه چاپ، نخستین کتاب های چاپ شده در جهان، به زبان و خط فارسی، کتاب هایی درباره ی "تورات" و مسیح بوده است؟

۸۵- آیا می دانستید که ایرانیان در گذشته به شناسنامه "سه جلدی" می گفته اند و هنوز هم در برخی جاها می گویند؟

۸۶- آیا می دانستید که چرا ایرانیان "کُشتی کج" را چنین می نامند؟

۸۷- آیا می دانستید که واژه ی "آباد" در عبارت "تو رو به جد و آبادت" که عوام به کار می برند، ارتباطی به آباد و آبادی ندارد؟

۸۸- آیا می دانستید که مصدر "چاپیدن" در زبان فارسی پس از آمدن "صنعت چاپ" به ایران و چاپ اسکناس ساخته شده و برخاسته از بدبینی مردم از دولتمردان آن زمان است؟

۸۹- آیا می دانستید که چرا هنگامی که حرف اضافه ی "به" پیش از ضمایر اشاره ی "این" و "آن" و ضمایر شخصی "او" و "ایشان" قرار می گیرد، میان این حرف اضافه و ضمایر گفته شده یک حرف "د" آشکار می شود؟

۹۰- آیا می دانستید که اصطلاح "شانس خرکی" تا نزدیک به صد سال پیش، در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی "نقش آوردن" و "نقش خرکی" گفته می شده است و تنها پس از آشنایی فارسی زبانان با زبان فرانسوی به "شانس خرکی" تغییر شکل داده است ؟

۹۱- آیا می دانستید که سبکی که در ادبیات فارسی "سبک هندی" نامیده می شود، در حقیقت "طرز نو" نام دارد و عنوان رایج "سبک هندی" عنوانی نادرست برای آن است ؟

۹۲- آیا می دانستید که نام خیابان "جردن" در تهران نه آن گونه که بسیاری گمان می کنند، از نام انگلیسی کشور "اردن"، بلکه از نام بنیادگذار امریکایی دبیرستان البرز (مدرسه ی امریکایی سابق) در تهران گرفته شده است؟

۹۳- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان به جای آن بگویند: «فلانی خود را برای این کار نامزد کرده است» می گویند: « فلانی خود را برای این کار کاندید کرده است» که هرگز چنین معنایی ندارد؟

۹۴- آیا می دانستید که "نان بربری" نانی ایرانی نیست و نام خود را از قومی از مردم افغانستان گرفته است؟

۹۵-  آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان گمان می کنند که واژه ی"فرنگ" به معنی "فرانسه" است و از زمان قاجار وارد زبان فارسی شده است؟

۹٦- آیا می دانستید که چرا مردم به گل سرخ "گل محمدی" می گویند؟

۹٧- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان واحد شمارش "یک" را به جای "یای" نکره به کار می برند؟

۹۸- آیا می دانستید که یاوه هایی چون: "هنر نزد ایرانیان است و بس"، "چو ایران نباشد تن من مباد"، "چه فرمان یزدان چه فرمان شاه" و مانند آن ها که در میان مردم رایج هستند، از فردوسی نیست و حتا سایه ای از آن ها در شاهنامه وجود ندارد؟

۹۹- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان گمان می کنند واژه ی "عینک" از "عین" عربی به معنی "چشم" ساخته شده است؟

 

دنباله دارد . . .

 

 

زبان و ادبیات فارسی ( آریا ادیب )

 

  

خوانندگان ارجمند ما می توانند مقاله های این تارنما را یا در آرشیو موضوعی در موضوع مربوط به خود بیابند یا در فهرست همه ی نوشته های تارنما  که در ستون آرشیو موضوعی نهاده شده است، هر نوشته را به طور مستقیم فراخوانده و بخوانند.

 

مقالات نهاده شده در این تارنما در یک نگاه :

 

١–  سرگذشت زبان فارسی

 سرگذشت زبان فارسی                                 جلال خالقی مطلق

درباره ی فقر فرهنگی مهاجمان به زبان فارسی    دکتر جلال متینی

 

 ۲ –  دگرگونی های تاریخی در زبان فارسی  (Semantics)

 زبان  و جامعه .                                          دکتر پرویز ناتل خانلری

 تاثیرات زبان عربی در پیدایش زبان دری و شعر عروضی فارسی

    ( تکامل ادب فارسی در دوران پس از اسلام )                             

                                                                 احسان طبری

 

٣ –  جایگاه سیاسی و مسایل امروز زبان فارسی

جایگاه سیاسی زبان فارسی                                   آریا ادیب

مشکلات کنونی زبان فارسی و راه های حل آن ها        احسان طبری

 آسیب دیدگی های زبان فارسی                              دکتر پرویز ناتل خانلری

 رفتارهای ناهنجار فارسی زبانان با زبان فارسی

        (زبان فارسی از آشوب تا سامان)                        دکتر حلیل دوستخواه

وضعیت امروز آموزش زبان و ادبیات فارسی

             در دانشگاه های ایران                            حسین ذوالفقاری  استاد دانشگاه تربیت مدرس

                                                                     عباس علی وفایی استاد دانشگاه علامه طباطبایی

                                                                     عنایت سمیعی    منتقد و شاعر 

                                                                     سعید حمیدیان     استاد دانشگاه و پژوهشگر    

                                                                     شاپور جور کش     شاعر، منقد و مترجم

 

٤–  ادبیات  فارسی  ( گفتارهای عمومی )

  ادبیات فارسی                                                        ملک الشعرای بهار

   نخستین نسل ادبیات داستانی ایران                           محمد بهارلو

  شعر شناسی                                                        ملک الشعرای بهار

درباره ی شعر و شاعر                                               احسان طبری

سخنی درباره ی شعر (فارسی)                                  احسان طبری

درباره ی نقد شعر  (چه گونگی نقد شعر نو )                  احسان طبری

تحولات ادبیات فارسی از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن  دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی

 

۵ –  دستور زبان و آیین درست نویسی فارسی

  درباره ی فارسی نویسی                                      ناصر پور پیرار

  بزرگ سازی و کوچک سازی ِ واژه ها در زبان فارسی    احسان طیری

 نکته هایی از درست نویسی  زبان فارسی                آریا ادیب

       (درباره ی : فعل «بایستن» / «است» و «هست» / «گفتی» و «گویی» /  صفت ساده و صفت مفعولی /

       دراز نویسی / «بر علیه» /  نشانه های نگارشی /  گرایش به حذف حرف اضافه /  اضافه کردن «ی» در حالت

       اضافه / گذاشتن و گزاردن / دسته ها و انواع به کارگیری های نادرست واژه ها و عبارات در زبان فارسی /  به

       گردن یا در گردن / اشتباه گرفتن ترکیب اضافی با ترکیب وصفی، . . .  )

  غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی   دکتر سعید نفیسی

                                                                       مهدی پرتوی آملی

                                                                        محمد نبی عظیمی

  پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری

        زبان عربی                                                  محمد پروین گنابادی

 

٦–  خط فارسی

درباره ی تغییر خط فارسی                دکتر پرویز ناتل خانلری

شیوه ی خط فارسی                       دکتر پرویز ناتل خانلری

مساله ی اصلاح خط فارسی             دکتر پرویز ناتل خانلری

درباره ی اصلاح خط فارسی               دکتر پرویز ناتل خانلری

مساله ی خط                                 احسان طبری

سرگذشت فکر تغییر خط فارسی        یحیی آرین پور

 

 ۷ –  زبان عامیانه ، اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی                   آریا ادیب

حروف آ و الف  حرف ب   حرف پ   حرف ت

حرف ج          حرف چ    حرف ح  حرف خ

 

۸ –  کالبد شکافی واژه های زبان فارسی (Etimology)

بحثی درباره ی « موشک » و « رزمایش »                                    رستم جمشیدی

« آیین » و « دین »                                                                  مجتبا  آقایی

دگرگردی واژه ها در سیر زمان                                                    دکتر فریدون جنیدی

       (درباره ی واژه های « باد »، « کمر »، « کمربند »، « افسوس »،

       « پرستیدن » (و مشتقات آن)، واژه های «زن»، «بانو» و «دوشیزه»، « آریا»، «ایران» و «اوستا»)

در جست و جوی حل معمای واژه های «تات»، «تاجیک» و «تازی»     دکتر یحیا ذکا

درباره ی واژه ی «کردن»، پسوندهای مکان ِ ساخته شده  از آن

        و نام شهر «کرمان»                                                            دکتر فریدون جنیدی

درباره ی ریشه ی فارسی واژه ی " عشق "                                  محمد حیدری ملایری

ریشه ی ایرانی نام "دریای سیاه " و رودخانه های " دانوب " و " دُ ن " دکتر بهرام فره وشی       

سرگذشت واژه ی " گل "                                                          دکتر بهرام فره وشی 

     

۹–  ریشه های تاریخی اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی        آریا ادیب

                                                                                       مهدی پرتوی آملی

بخش نخست:  

آب از سرچشمه گل آلود است، آب پاکی روی دست کسی ریختن، آب زیر کاه، آبشان از یک جوی نمی گذرد، آتش بیار معرکه، آفتابی شدن، از بیخ عرب شدن، انگار از دماغ فیل افتاده، از کوره در رفتن، از کیسه ی خلیفه بخشیدن، الکی، با آب حمام دوست گرفتن، باج ندادن به شغال، باج سبیل، باد آورده را باد می برد، بادنجان دور قاب چیدن، برو آن جا که عرب نی انداخت، بز بیاری، بل گرفتن، به مشروطه اش رسید، بند را آب دادن، به رخ کشیدن، پارتی بازی، پته اش روی آب افتاد، پدرت را در می آورم، پدر سوخته، پهلوان پنبه، پنبه ی کسی را زدن، تعارف شاه عبدالعظیمی، جنگ زرگری، جور کسی  را کشیدن، جیم شدن، چشم روشنی، چوب توی آستین کسی کردن، حاجی حاجی مکه، حاشیه رفتن، به کرسی نشاندن حرف، حرف مفت، حقه بازی، حمام زنانه، حیدری و نعمتی، خاک بر سر، خر کریم را نعل کرده است، خط و نشان کشیدن برای کسی.

 

بخش دوم:

دری وری، دست شستن از کاری، دست کسی را توی حنا گذاشتن، دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن، دنبال نخود سیاه فرستادن، دو قورت و نیمش هم باقی است، ریش و قیچی را به دست کسی دادن، زندگی سگی، زیر پای کسی را جارو کردن، زیر کاسه نیم کاسه ای است، سایه تان از سر ما کم نشود، سبزی پاک کردن، سبیلش آویزان شد،. . .

 

 ١۰–  واژه نامه ی بیگانه – فارسی     آریا ادیب

 از حرف آ تا ش

 از حرف ص تا ی

 

١١–  هنر ترجمه و مسایل آن

چه گونگی واگویی و نوشتن نام های بیگانه در فارسی   دکتر پرویز ناتل خانلری

مسایل واژه سازی                                                   داریوش آشوری

 توانایی زبان فارسی در واژه سازی                             دکتر محمود حسابی

نگاهی به برخی از مسایل ترجمه در ایران                    علیزضا سمیعی

  

١۲–  دیدگاه ها

حتا مثلن خاهر : سه پیشنهاد نگارشی    افشین دشتی

سنت دیرینه ی واژه پردازی پارسی        رستم جمشیدی

در آشپزخانه ی زبان فارسی                  از ۴ دیواری

   (در باره ی کاربرد فعل «خوردن» در زبان فارسی)

نیما یوشیج از نگاه دیگران                    دیدگاه های منتقدان و شاعران امروز

 

١٣–  آیا می دانستید که . . .  ؟

  دانستنی های گوناگون از زبان و ادبیات فارسی    آریا ادیب 

 بخش نخست از شماره ی ١ تا ٣۸

  بخش دوم     از شماره ی ٣۹ تا ۵٦

 بخش سوم   از شماره ی ۵٧ به بعد

 

١۴-  ابزار کار ادبی                                              آریا ادیب

  ابزار کار ادبی (تعریف های کلی)           

  آشنایی با اصطلاحات ادبی                  

 بخش نخست از حرف آ تا ش

  بخش دوم      از حرف ص تا ی                   

 علم بدیع  ( آرایه های ادبی )                

  علم بیان                                          

مکتب های ادبی و هنری                     

جایزه های ادبی و به ترین آثار ادبی

   جایزه گرفته در ایران و جهان

علم عروض

 وزن شعر فارسی                                            دکتر پرویز ناتل خانلری             

 علم عروض و وزن شعر فارسی                          آریا ادیب

 

١۵- بررسی ها و پژوهش های ادبی

  ادب شناسی (سبک شناسی) " علویه خانم "         ناصر موذن

در حست و جوی " سر ّ " حافظ                              احسان طبری

  نگاهی به کتاب شعر متعهد ایران                           سعید سلطانی

فردوسی در هاله ای از افسانه ها                          دکتر جلال متینی

واژه های فارسی به کار رفته در قرآن                       آرتور جفری Arthur Jeffery

 تاثیر اروپا در زبان و ادبیات فارسی :

نقش اروپا در ادبیات امروز ایران                            پروفسور دکتر الساندرو باوسانی

                                                                         Alessandro Bausani Prof. Dr.

 تحولاتی در نثر امروز فارسی                              پروفسور دکتر پیتر ایوری

                                                                         Peter Avery Prof. Dr.

نمودهای پویایی و ایستایی زبان در آثار جمال زاده      جواد اسحاقیان

 

١٦ –   تاریخ ادبیات کلاسیک     (خواهد آمد)

 

١۷--  تاریخ ادبیات معاصر

بخش نخست: از دوران مشروطیت تا سال ١٣۰۰ ش  (دوره ی انقلابی)

ویژگی های نوژایی ادبی در دوران مشروطه                     دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، خودشناسی                                محمد علی سپانلو

 

بخش دوم: از سال ١٣۰۰ تا ١٣۲۰ ش               (دوره ی تجربه و آزمایش)         

حیات ادبی ایران در دوران رضا شاه                                 دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، دوره ی فترت                                محمد علی سپانلو 

 

بخش سوم : از سال ١٣٢٠ تا ١۳٤٠ش          (افول "کهنه" و شکوفایی "تازه")

جریان های ادبی پس از سقوط رضا شاه تا دهه ی چهل     دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، برگشت موج                                 محمد علی سپانلو  

 

بخش چهارم: از سال ١۳٤٠ تا ١۳۵٠ش          (به کرسی نشستن "تازه" ها)   

سرگذشت نثر معاصر، خانه روشنی                           (خواهد آمد)

 

١٨- فولکلور ایران، توده شناسی

ادبیات عامیانه ی ایران                                             مهران افشاری

فولکلور ایران :                                                        یحیی آرین پور

ضرب المثل های فارسی                        

 قصه ها و افسانه های فارسی   

 ترانه های ملی ایران

 چهره های فولکلوریک در قصه ها و مثل های ایرانی        احسان طبری

● ترانه های عامیانه و برخی مختصات فنی و هنری آن ها   احسان طبری                 

 

١٩- ادبیات کودکان و نوجوانان

نخستین مطبوعات کودکان و نوجوانان در ایران             علی کاشفی خوانساری

آسیب شناسی کتاب های کودکان و نوجوانان             استاد هارون شفیعی

 

   

 شماره ی نوشته : ١ / ۰

  زبان فارسی، تاریخ، نوزایی و فراگیری آن

 

بر پایه ی آزموده ها می توان گفت که فراگیری زبان فارسی برای بسیاری از ایرانیان، پس از بیرون آمدن از دامان مادر، در روند آموزش های نا بسامان ِ پس از آن، به بیراهه می افتد و مگر برای برخی از آنان، که به نسبت اندک هستند، برای بسیاری دیگر ( اگر چه حتا از آموزش ها و آگاهی های  ویژه ی دیگری برای کسب و کار خود برخوردار می گردند) به روی کاغذ آوردن اندیشه چندان  دشوار می گردد که از نوشتن حتا درباره ی یک موضوع ساده به فارسی، که به آسانی دریافت شدنی باشد، باز می مانند.

نمی توان ادعا کرد که این وضعیت ویژه ی ایران و ایرانیان است و در زبان دیگری نمونه ندارد، لیکن با پردلی می توان گفت که این دشواری اکنون در زبان فارسی و نزد ایرانیان برجستگی ویژه ای یافته است.

دلایل پدید آمدن این وضعیتِ ناخوشایند البته گوناگون است و بستگی به زبان فارسی ندارد که زبانی بسیار پرمایه و توانا است. به گفته ی دکتر پرویز ناتل خانلری « ناتوانی زبان، ناتوانی کسانی است که به آن سخن می گویند». این وضعیت در واقع دستپخت آنانی است که در حق این زبان کوتاهی های فراوان می کنند و حساسیتی نسبت به نابسامانی های تحمیل شده به آن از خود نشان نمی دهند.

به بیان دقیق تر، مستول اصلی چون این وضعیتی،  نه تنها  آن قلم به دستانی هستند که نا مسئولانه و به شیوه ی سنتی، برای فضل فروشی، از به کارگیری واژه ها و عبارات بیگانه ای که برابرهای آن ها در زبان فارسی رایج و یا ساختنی است، پرهیز نمی کنند، بلکه آنانی نیز هستند که توانایی انجام اصلاحات لازم در پهنه ی آموزش زبان فارسی، تشویق برای به کارگیری و نیرومندسازی آن، و نیز ایجاد حساسیت در برابر کژروی های املایی و انشایی دراین زبان را دارند، اما به دلایلی که در نوشته های بعدی روشن می گردد از انجام آن سرباز می زنند.

فراگیری درست و بسامان زبان فارسی روندی زمان گیر و دیرانجام دارد و به دگرگون سازی بنیادی آموزش زبان،  از همان آعاز کودکی و نوجوانی و پشتیبانی و تشویق جدی مسئولان در سراسر رده های آموزشی و قلمرو های نگارشی، نیازمند است.

افزون بر این ها،  هیچ فراگشت و رشد فرهنگی نیز پیش از فراهم شدن زمینه های لازم عینی و ذهنی آن رخ نخواهد داد. نگاهی به روند آخرین دوره ی نوزایی در زبان و ادبیات فارسی که از دست کم ١۰۰- ۹۰ سال پیش تا کنون،  بر پایه ی رشد ناگزیر مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه ی ایران، به ویژه پس از انقلاب مشروطه،  ادامه دارد، نمایانگر آن است که امروز کشور ایران در ادامه ی ناگزیر دگرگونی های عینی و فراگشت جامعه ی خود ، به همخوانی و همپایی ِ  به تر  زمینه های ذهنی  جامعه و  زبان خود نیازمند است.

جوانان ما امروز تشنگی کنجکاوی خود را، نه با ادبیات ناب گذشتگان، و نه با یاوه گویی های برخی متجددنما، می توانند آرام نمایند. وظیفه ی تاریخی ما و هم اندیشان ما به سهم خود، نمایاندن توانایی های گذشتگان، توشه ی راه ساختن ِ تجارب آنان و راهنمایی و یاری به نسل مشتاق در کوشش او برای یافتن راه حقیقی تکامل آینده ی انسان هاست و یکی از افزارهای ما در این کار،  زبان مادری ماست که همچون هر زبان دیگری اگر توانا و نیرومند باشد و بتواند هر آن چه را که این تکامل بدان نیازمند است، به خوبی و به درستی بنمایاند،  توشه ی راه و از پیش شرط های ضرور برای  حرکت در جاده های رشد و پیشرفت است.

در تارنمای ما،  مقالات بلند بالا درباره ی فتح جوشقان، عشق ورزی یوسف و زلیخا، پژوهش های تازه در باره ی خانه ی ابوالمظفر عبدالجبار، ناله ها و گدابازی های شاعران بی ذوق و بی هوده نویسی نویسندگان نام جو،  به هیچ روی دیده نخواهد شد. صفحات تارنمای ما میدان جنگ های قلمی دسته های حیدری و نعمتی که با یکدیگر خرده حساب دارند، نیست و سرانجام،  تارنمای ما برای یک مشت بیکاره ی شکم سیر نیست  که درآن حال که هزاران هزار تن از مردم ستم دیده ی ما به نان شب نیارمندند، در پناه حامیان خود در امن و امان نشسته و دو غزل از حافظ را از بر کرده و آن را به نام معلومات، گنجینه ی ناندانی خود کرده اند. اگر کسی بپرسد،  اگر تارنمای آریا ادیب این مطالب را ندارد پس چه دارد ؟ ما با او کاری نداریم. ما تارنمای زبان و ادبیات فارسی را برای دیگران، یعنی آنانی که می دانند تمدن بشر امروزی بسیار فراتر از این فلاکت هاست، می نویسیم.

ما در این تارنما ، از یک سو کوشش خواهیم کرد تا سهمی به اندازه ی توانانی خود در طرح مساله ی ضرورت همخوانی ِ شرایط ذهنی  جامعه  و از جمله زبان فارسی،  با دگرگونی های ناگزیر عینی در جامعه ی ایران،  بر عهده بگیریم و از سوی دیگر خواهیم کوشید تا با آموزش درست و آسان ِ زبان فارسی و آشنایی دادن بیش تر با امکانات بی کران این زبان، به آسان سازی و سامانمندی کاربرد آن یاری برسانیم.

تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب) در کاربرد زبان و شیوه ی نگارش خود و درست نویسی، پای بند به آیین های محافظه کارانه نیست و با پرهیز از فرنگی مآبی و عربی مآبی از یک سو،  و دوری از فرنگی ستیزی و عربی ستیزی از سوی دیگر، به جای خود و در آن جا که به توانمندی و غنای زبان فارسی ( که مراد ماست) یاری می رسد، از واژه های هنوز دقیق تر و رساتر فرنگی و عربی نیز بهره خواهد گرفت.  مراد ما رعایت دقت، درست نویسی و  ساده نویسی است تا توده های هر چه بیش تری بتوانند از مطالب آن بهره بگیرند.

ما با بهره گرفتن  از اندیشه و آگاهی دانشمندان و صاحب نظران بنام و  با برقراری پیوند با دوست داران زبان فارسی و بازتاب نظرات آنان، و با دادن آگاهی های همه سویه پیرامون زبان و ادب فارسی و نمایش جوانب گوناگون  نوزایی و نوسازی در آن، در کنار بازگفت ظرایف و توانایی های این زبان و نیز نشان دادن ایرادات و نارسایی های پدید آمده در آن،  خواهیم کوشید تا ضرورت رشد و هرچه نیرومند تر ساختن زبان فارسی را از دیدگاه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز مستدل نماییم.  

خواست ما  از گشودن این صفحه، نه پدیدآوردن جایی برای دادن تنها  احکام و آگاهی های روشنفکرانه و آکادمیک درباره ی زبان فارسی، بلکه از جمله فراهم آوردن میدانی برای طرح آن مسایل گرهی در زبان فارسی است که بررسی و روشن نمودن آن ها به نیرومند تر گردیدن و همپا شدن هرچه بیش تر زبان فارسی با کاروان دانش و فرهنگ و تمدن جهانی یاری می رساند.

مراد ما،  انجام گفت و گوهای جان دار، پرشور و پرمایه در میان آن کسانی است که پیرامون بخش های گوناگون قلمرو  زبان فارسی آگاهی های ارزشمند دارند و برای از میان برداشتن سدهایی که بر سر راه رشد طبیعی این زبان قرار گرفته است،  چاره و تدبیری می شناسند.

این عزیزان، اگر همت کرده و با طرح نظرات خود پیرامون هر کدام از موضوعات دسته بندی شده در این تارنما، یا پیرامون هر موضوعی که خود پیشنهاد می کنند،  به رشد آن شرط ذهنی ضرور که در بالاتر از آن یاد کردیم، یاری برسانند، در حقیقت وظیفه ی میهنی خویش را  انجام داده  و دِین خود را به مردم شان پرداخته اند.      ایدون باد         آریا ادیب

 

یادداشتی پیرامون نوشته های بهره گرفته در این تارنما:

 برخی از مقاله های ارزشمندی که ما را در کار آشنا ساختن دوست داران زبان و ادب فارسی با گوشه و کنار شگفت آور این زبان و ادبیات یاری می رساند، و از این رو برای نوشته شدن در این تارنما برگزیده  می شود، در بخش هایی از خود، یا یه موضوع مورد نظر ما مربوط نمی گردد و یا با  آیین دستوری و درست نویسی فارسی همساز نیست.

برخی از این مقاله ها، مگر از نظر موضوع و محتوا ، از نظر آیین املایی یا دستوری و درست نویسی فارسی و گاه از نطر تنظیم و ترتیب مطالب، به اندازه ای دارای عیب و ایراد است که اگر به شکل اصلی شان به کار گرفته شوند، خوانندگان ما پس از خواندن بند هایی ار آن ها شوق و ذوق خواندن را از دست داده و از خواندن دنباله ی آن ها چشم پوشی می نمایند و بدین ترتیب از آشنایی با نکات ارزشمند آن ها محروم می شوند.

از این رو و از آن جا که ما در برابر خوانندگان خود برای آسان فهمی، درست خوانی و درست نویسی فارسی ( که مراد ما در این تارنما است)  اندریافت مسئولیت داریم، برخود روا می داریم که این گونه مقاله ها را به اندازه ی مورد نیاز کوتاه نموده و با ویرایش های دوباره و لازم، همچنین  آن ها را ار نادرستی های املایی، اگر هست، پاک سازیم،  با آیین دستوری و درست نویسی فارسی، اگر نیست، همساز نماییم و واژه ها و عبارت های بسیار پیچیده یا کنارنهاده ی بیگانه را نیز  از آن ها دور ساخته و برابرهای جاری و جاافتاده ی فارسی ِ آن ها را به کار بگیریم.

و  چون به شرف ادبی و اصل فرهنگی در نامیدن نویسنده و منابع بهره گرفته نیز پای بند هستیم، البته بر خود فرض و واجب می دانیم که نام و نشانی این مقاله ها و منابع آن ها را نیز ذکر نماییم. خوانندگان ارجمند ما اگر خواستار خواندن این مقاله ها در اندازه یا شکل نخستین اشان باشند ، با داشتن نام و نشانی آن ها، به آسانی می توانند به این نوشته ها دست یافته و آن ها را بخوانند.

 

نوشته های تارنمای آریا ادیب را نیز که اکنون برخی از تارنماهای آماده خوار با چشم فرو بستن بر نخستین اصل فرهنگی ِ پذیرفته شده در سراسر جهان،  بدون نامیدن  تارنمای ما،  زینت صفحات خود نموده و با این کار عیار خود را به نمایش گذاشته اند، خوانندگان ما خود بی گمان از شیوه ی بخش بندی و نمایش مطالب و آیین نگارشی ما به آسانی تمیز داده و باز می شناسند.  با سپاس،   آریا ادیب.

 

 

 

  

 

 

 

ترانه های عامیانه و برخی مختصات فنی و هنری آن ها

 

شماره ی نوشته : ۷ / ١٨

اخسان طبری

ترانه های عامیانه و برخی مختصات فنی و هنری آن ها

از زمانی که نویسنده و پژوهنده ی معاصر ایران صادق هدایت به جمع آوری مصالح فرهنگی و فولکوریک پرداخت و « متل» ها و « اوسانه»ها و آداب و رسوم مردم ( « نیرنگستان» ) و غیره (١) را گردآورد، تا امروز، در این زمینه کار زیادی انجام گرفته است. این کار هنوز به اندازه ی کافی طبقه بندی نشده و به ویژه افکار تحلیلی و تعمیمی درباره ی فرهنگ عامیانه، با آن که این جا و آن جا ذکر گردیده، ولی هنوز نضج کافی نیافته است زیرا به طور اساسی، ما در مرحله ی تدوین و گردآوری مصالح هستیم.

یکی از رشته های مهم فرهنگ عامیانه، ترانه های عامیانه است که هدایت آن ها را با نام خود برگزیده ی « اوسانه» توصیف کرده است. واژه ی ترانه (در پهلوی: « ترنگه» ) واژه ی بسیار کهنه و شاید یک واژه صوتی است و پژوهش هایی که انجام  گرفته نشان می دهد که از دیرباز تصنیف های عامیانه را « ترانه » می خوانده اند . این ترانه های عامیانه که نام مصنف آن ها روشن نیست، دارای منشاء های پیدایش به کلی متفاوتی هستند و مضمون آن ها نیز سخت متنوع است؛ مثلن: برای ابراز عشق، برای دست انداختن کسی، برای لالایی یا نوازش کودک، برای قصه گویی یا برای آغاز کردن و یا پایان دادن به قصه ها، برای بازی و سرانجام به عنوان شعر و تصنیف که به شکل فردی یا با «دم گرفتن » خوانده می شود و هدقش بیان احساسات فردی یا اجتماعی است.

بررسی وزن، قافیه و مضمون و سبک هنری این ترانه های عامیانه، بررسی پاداش بخش سودمندی است. زیرا به احتمال قوی این ترانه ها، از این جهات یادآور کهن ترین اشکال شعر فارسی هستند. در این بررسی من نظریات خود را بر اساس ٨۷ ترانه ی عامیانه ی متداول در تهران (که نگارنده از روی نوشته ها یا از دهن ها گردآورده ام) می نویسم. انتشار مجموعه ای از این ترانه ها نه میسر است نه سودمند، زیرا بسیاری از آن ها ولو با تغییراتی، در «اوسانه» هدایت به دست داده شده است. وانگهی، در جریان یررسی، از این ترانه ها از جهات مختلف صحبت به میان خواهد آمد و نگارنده حدس می زند که میزان ترانه های گردآمده در نزد پژوهندگان اکنون از این ٨۷ ترانه بسی بیش تر است ولی همین قدر مصالح برای کار ما کافی است.

 

بخش اول : وزن

درباره ی وزن آن شعرهای ایرانی که از تأثیر عروض عرب آزاد است مانند شعرهای کهن اوستایی و پهلوی اشکانی و ساسانی و حراره ها و ترانه های عامیانه ی کهن به زبان پارسی دری و ترانه های عامیانه به زبان معاصر فارسی تحقیقات فراوانی انجام گرفته است. در میان این تحقیقات، نظریات پژوهندگان اروپایی مانند بنونیست، هنینگ و مار و نظریاتِ پژوهندگان ایرانی مانند بهار، هدایت و خانلری، دارای ارزش انکارناپذیری است. نگارنده این نظر پروفسور مار را که برای وزن در ترانه های عامیانه ی معاصر، ارزش کلیدی به منظور درک وزن در شعر کهن اوستایـی و پهلوی قایل است بـه نوبة خـود می پذیرم و نیـز بـا این تعریف خانلری که وزن ترانه های عامیانه هجایی یا عروضی صرف نیست بلکه کوتاهی و بلندی هجاها (که خانلری آن را «کمیت هجاها» ) می نامد و تکیه ها ی صوتی(٢) (که نقش آن ها در ترانه های عامیانه بیش از نقش آن در شعر عروضی فارسی است ) دو عنصر اساسی وزن در ترانه های عامیانه است نظر درستی است. شکل وزن ‹‹ هجائی - کمی ›› هم اکنون در ادبیات فارسی و از آن جمله در ادبیات روسی بسیار متداول است که با توجه به خویشاوندی زبان ها خود قرینه ی دیگری بر صحت این مدعاست.

خانلری به درستی یادآور می شود که کمیت هجاها در ترانه های عامیانه قطعی نیست و به مناسبت وزن می تواند هجای بلندی را کوتاه یا هجای کوتاهی را بلند کرد.

ما وارد این مباحث که پژوهندگان درباره ی آن سخنان گفتنیِ بسیار گفته اند، نمی شویم و منظور ما از یک بحث علمی در عروض، محدود تر و تنها به دست دادن نمونه هایی از وزن شعر عامیانه است.(۳)

ما برای سهولت، این دو وزن را بر اساس شمارش هجاها  عرضه می داریم، زیرا بحور عروضی بر آنها قابل انطباق نیست و یا با تسامح بسیار قابل انطباق است. چنان که ویژگی این نوع ترانه های عامیانه است. مراعات  اکید تعداد هجاها در یک مصرع ضرور نیست و هجاها، البته بر اساس نوعی تناسب وزن و هماهنگی موسیقی، زیادتر یا کم تر می شوند ولی این کاست و افزود شماره ی هجاها بر گِردِ محور ثابتی است که آهنگ آن ترانه را به وجود می آورد و به طور عمده در ترانه ی مورد بحث تکرار می شود.

به طور قراردادی و با اندکی ساده کردن مطلب، ما وزن های ترانه های عامیانه در فارسی (لهجه ی تهران) را به وزن های کوتاه و بلند تقسیم می کنیم :

 

الف) وزن های کوتاه

 تحت این عنوان وزن های دارای حداقل سه تا شش هجا با شکل های مختلف آن (یعنی با ترکیب با هجاهای بیش تر) ذکر می شود:

چهار هجایی:

سیزده بدر، سال دیگر، خونة شوهر، بقچه به سر، بچه به بغل   ور و  ور و  ور

الله و هُپ، سنگ تُرُب، پشکل بز، بخور و بلُپ!

الله کریم، هفت نفریم، نون نداریم، شب می خوریم، صبح نداریم، صبح می خوریم، شب ندارم.

سیا سیا، خونة ما نیاد، عروس داریم، بدش میاد.

پنچ هجایی:

این داد و بی داد، تخمه بو می داد، به همه می داد، به من نمی داد، وقتی که می داد، پوساشو می داد، منم بودادم ، به همه دادم، به او ندادم، وقتی که دادم، پوساشو دادم.

تاپ ِ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، پردة حصیر، توتک فطیر، دست کی بالاس ؟

یک و دو و سه، زنگ مدرسه، چهار و پنچ و شیش، ناظم بیا پیش، نخودچی کشمیش، هفت و هشت و نه، یک قدم جلو !

شش هجایی (همراه با مصراع های هفت و هشت هجایی):

هم گل مگلونه، هم سفرة نونه، هم لنگ حمومه، هم حسنی به سر می پیچه، هم دور کمر می پیچه، هم دخل فروشش هست، هم لحاف دوشش هست.

سه شکل نمونه وارِ  وزن های کوتاهِ ترانه های عامیانه را، صرف نظر از شکل های گوناگون آن، می توان با علامت گذاریِ مورد قبولِ بین المللی (o برای هجای کوتاه و - برای هجای بلند) به شکل زیر معین کرد:

١-  چهار هجایی:

سیزده بدر                              - o o -

سال دیگر                               - - o -

٢پنچ هجایی:     

ای داد و بی داد                       o o - - -

 تخمه بو می داد                      - - - o o

۳شش هجایی :

هم گل مگنونه                       o-o o o o

هم سفرة نونه                       o-o o o o

  اگر بخواهیم از افاعیل عروض عربی برای این چهار شکل زحافاتی بیاوریم، وزن اول با ‹‹فع فعلن››، وزن دومی با ‹‹فعلن فعولن››، و وزن سومی با ‹‹ فعلن فعلاتن›› قابل تقطیع است.

 

ب) وزن های بلند

تحت این عنوان وزن های دارای حداقل هفت تا یازده هجا با شکل های مختلف آن (یعنی با ترکیب با هجاهای بیش تر) ذکر می شود.

هفت هجایی:

جمجمک برگ خزون، مادرش زینب خاتون، گیس داره قد کمون، از کمون بلند ترک، از شبق مشکی ترک، ننه جون شونه میخاد، شونة فیروزه میخاد، حموم سی روزه میخاد، ها جستم و واجسم، تو حوض نقره جستم، نقره نمکدونم شد، خانمی به قربونم شد.

چه دختری چه چیزی، دست میکنه تو دیزی، گوشتارو  درمیاره، نخودارو  جاش میزاره، دهن آقاش میزاره، دیزی که در نداره، خاله خبر نداره.           

هشت هجایی:

به کس کسانش نمیدم، به همه کسانش نمیدم، به مرد پیرش نمیدم، به راه دورش نمیدم، شا بیاد با لشگرش، خدم و حشم پشت سرش، شاه زاده ها دور و  ورش، واسة پسر بزرگ ترش، آیا بدم، آیا ندم.

وزن های هفت و هشت هجایی از متداول ترین وزن ها در ترانه های عامیانه است و اگر بخواهیم نمونه های آن را بیاوریم، امثله به درازا می کشد. اگر این دو وزن را با علامت گذاری از جهت هجاهای بلند و کوتاه (به شکل تعمیمی آن) نشان دهیم، این دو شکل به دست می آید.

١هفت هجایی:

جمجمک برگ خزون          - o o o o o o

مادرم زینب خانون            - - o o o o                                              

٢- هشت هجایی:

به کس کسانش نمیدم    o - o o  - o o o

به همه کسانش نمیدم   o  - o o - o o o                                                           

وزن هفت هجایی را می توان بر اساس افاعیل عروضی با ‹‹ فاعلاتن فعلن››‌ و وزن هشت هجایی را با ‹‹ مفتعلاتن فعلن››‌ نشان داد. چون آن که یادآور شدیم، این وزن های عروضی با تمام نرمش ها و شکل هایی که وزن هجایی ضربی در ترانه عامیانه، طی گسترش شعر، به خود می گیرد تطبیق نمی کند ولی از آنجا که این اوزان عروضی به گوش آشناتر است ذکر آن را با همة تقریب و نسبیتی که در این امر وجود دارد، بی فایده نشمردیم. اگر می خواستیم دقت بیش تری به کار بریم، می بایست هر یک از این ورن ها را با چند قالب عروضی نشان می دادیم.

اینک در زمینه ی همین وزن های طولانی از وزن یازده تا دوازده هجایی که اغلب به صورت ترکیبی وجود دارد، نمونه ای بیاوریم.

یازده تا دوازده هجایی:

تو که ماه بلند در آسمونی، منم ستاره میشم و دورت می گردم، تو که ستاره میشی و دورم می گردی، منم ابری میشم تند تند می بارم ... الخ

درباره ی این ترانه ی مهم در بخش «مضمون»‌جداگانه سخن خواهیم گفت. وزن این ترانه به فهلویات و دو بیتی ها (مانند دو بیتی های باباطاهـر) نزدیک است و حتـا شایـد یکی است؛ جـز آن کـه دو بیتی های باباطاهر در اثر دخالت های «عالمانه» دستکاری شده و در قالب بحور عروضی قرار گرفته و قابل تقطیع عروضی است و حال آن که شاید از آغاز چون این نبوده است. به هر صورت این وزن ده هجایی نیز از مهم ترین وزن های عامیانه است و آن را می توان به «مفاعلین مفاعیل  مفاعیل» تقطیع کرد و یا بدین شکل نشان داد: -   - o  - o o o o - o o

ما از برخی شکل های وزن های نه هجایی و ده هجایی (که به شکل مستقل وجود ندارد یا نگارنده به آن برخورد نکرده و آن ها را نمونه وار نیافته است) صرف نظر می کنیم و در پایان بحث غیر فنی و مجملی که درباره ی وزن شعرهای عامیانه ی معاصر متداول در تهران کرده ایم، می گوییم که وزن های اصلی عبارت است از شش وزن مختلف که تنوع و گسترش خاصی دارد و هجاهای آن ها بسیار قابل انعطاف است (یعنی می توان آن را در هم فشرد یا طولانی ساخت) و تابع فونتیک عامیانه است و تکیه ی ضربی آن صریح تر از تکیه در شعرهای عروضی است یعنی اغلب وزن ضربی دارد، زیرا برای خواندن و نواختن ساخته شده است.

این سخنان تقریبی را باید تحقیقات آوانگاری، آواشناسی و صوت شناسی (فونتیک، فونولوژیک و آکوستیک) همراه بـا مطالعه ی مصالح انبوهی از شعرهای عامیانه دقیق تـر سازند. آن چه که در این جا گفته ایم شاید برای آغاز کار و نیز برای آن شاعرانی که مایلند با توجه به وزن های عامیانه و با مراعات ذوق و زبان عامیانه قطعاتی بسرایند، می تواند مفید باشد تا ادراک « غریزی» ‌خود را از وزن این شعرها به یک درک کمابیش عقلی و منطقی مبدل کنند و به تر بتوانند به فنون ترانه سازی عامیانه دست یابند. اینک پس از این بحث درباره ی وزن، به بحثی درباره ی قافیه در ترانه های عامیانه بپردازیم.

 

بخش دوم: قافیه

قاعده ی عروضی قافیه به معنای همانند بودن آخرین جزء کلمات پایان یک بیت و یکسان بودن حرف رَوی و حرکت ماقبل رَوی در شعر عامیانه مراعات نمی شود. ولی اگر قافیه را به معنای اصلی در یـونان Rythmos)) بـه معنای تناسب و توافق بگیـریم، آن گاه با اطمینان می توان از وجـود قافیه در ترانه های عامیانه سخن گفت.

تعریف عام و علمی قافیه این است: « پایان متوافق یا هماهنگ دو یا چند مصرع که وزن آن ها را برجسته می کند». این تعریف بر قافیه و شعر عامیانه قابل انطباق است، ولی اگر تعریف را، چنان که متداول است، از این جلوتر ببریم. آن گاه، دچار اشکال می شویم. در یک کلمه باید گفت که قافیه در شعرهای عامیانه با شعرهای فصیح فرق بنیادی دارد . قاعده های قافیه در شعر عامیانه را شاید بتوان در پنج نکته ی زیرین تعمیم داد :

١-  قافیه به معنایی که در شعر عروضی متداول است یعنی تطابق حرف روی (حرف آخر قافیه) و حرکت ماقبل رَوی:

جمجمک برگ خزون

مادرش زینب خاتون

یا:  دویدم و دویدم

سر کوهی رسیدم

یا : اشتر به چراست در بلندی

کله اش به مثال کله قندی

 

٢-  قافیه به معنای آن چه که در شعر عروضی « ردیف» نام دارد، بدون مراعات قافیه به معنای اخص کلمه:

از کمون بلند ترک

از شبق مشکی ترک

ننه جون شونه میخاد

شونۀ فیروزه میخاد

موافق قافیه های قافیه بندی کلاسیک باید « ترک » در بیت اول و « میخاد» در بیت دوم « ردیف» ‌حساب شود و به ترتیب « بلند » و « مشکی » و « شونه » و « فیروزه » هم قافیه باشند، ولی همان گونه که مشاهده می شود، چون این  نیست و در ترانه به وجود « ترک » و «‌ میخاد » اکتفا شده است.

 

۳-  قافیه به معنای هماهنگی صوتی: 

در این زمینه غناء و تحویل شکل زیاد است. این نوع هماهنگی صوتی (به فرانسه ‌  Asso manceو به روسی Sozwucie در بسیاری اشعار اروپایی مراعات می شود. در شعر روسی سنت دارد و مایا کوسکی از این سنت استفاده ی وسیعی کرده است.

موشه ماسوره می کرد

مادر موشه ناله می کرد

یا : روزی بود روزگاری بود

پشت حموم گودالی بود

یا : قصه ! قصه !

نون و پنیر و پسته

یا : سیزده بدر

بقچه به سر

بچه به بغل

یا : یدکش یرقه میره

در خونه داروغه میره

یا : پسر شما شرابیه

روز که میشه به بازیه

شب که میشه به قاضیه

در این مثال ها « ماسوره » با « ناله » و « روزگار» با « گودال» و « قصه ›› با « پسته» و « بدر» با « بغل» و « یرقه» با « داروغه›› و « شرابیه» با « به بازیه» قافیه شده است، امری که به لحاظ قاعده های کلاسیک قافیه غلط و محال است. از این نمونه ها فراوان است.

 

٤-  گاه اصولن به وزن اکتفا می شود و قافیه ای مراعات نمی گردد.‌

تو که ماه بلند در آسمونی، منم ابری میشم دورت می گردم، تو که ابر میشی دورم می گردی، منم بارون میشم تند تند می بارم ... الخ

که اگر قافیه ای در آن باشد اتفاقی است و وزن و انعکاس تکرر بیان (٤) جبران قافیه را می کند.

 

۵-  گاه ردیف و تکرار آن جای قافیه را پر می کند و نیازی به قافیه احساس نمی شود و جالب است که در نمونه های کهن شعر پارسی (در پهلوی) این جانشین شدن ردیف به جای قافیه وجود داشته است.

دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، دوتا خاتونی دیدم، یکی به من آب داد، یکی به من نون داد، نونو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد، علف رو دادم به بزی، بزی به من پشکل داد، پشکل رو دادم به نونوا، نونوا به من آتیش داد.

که تا آخر داستان ردیف « داد» جبران گر قافیه است.

کسی که باز هم در این مساله دقت کند، می تواند قانونمندی های تازه ای در باره ی قافیه در ترانه های عامیانه بیابد، ولی آن چه که گفته ایم، نمونه ای از ویژگی های قافیه در این ترانه ها به دست می دهد و چون منظور طرح مساله است نه حل قطعی و جامع آن، به این اندازه بسنده می کنیم.

 

بخش سوم: مضمون (و نیز اندکی درباره ی سبک هنریِ ترانه ها)

دربـاره ی تنوع مضمون های ترانـه های عامیانه در آغاز این بـررسـی اشـاره ای رفتـه است. در مجـموع ٨۷ ترانه ای که نگارنده گردآورده است، می توان مضمون های زیر را از هم تشخیص داد:

١-  ترانه ی ویژه ی بازی یا شمارش به هنگام بازی؛

٢-  ترانه های مخصوص لالایی و نوازش از مادر به فرزند، از فرزند به مادر و یا برای نوازش جانور یا چیزی دوست داشته ؛

۳-  ترانه های مربوط به قصه ها مانند ترانه ای که در آغاز قصه است یا در انجام آن قصه است یا در مسیر ترانه قصه ای گفته می شود و یا ترانه هایی که به طور مستقل قصه ای را بیان می دارد؛ 

٤-  ترانه های انتقادی و مطایبه آمیز و متضمن طعنه، کنایه، استهزاء کسی را یا چیزی را؛

۵-  ترانه های غنایی که در آن عشق یا احساس غنایی دیگر بیان شده است؛

٦-  ترانه هایی برای رقص و ترانه هایی که به شکل تصنیف خوانده می شود.

در زیر درباره ی هر یک از این مقوله ها نمونه هایی ذکر می کنیم:

 

١- ترانه های ویژه ی بازی یا شمارش به هنگام بازی

لی لی لی لی حوضک، گنجشکه اومد آب بخوره، افتاد تو حوضک، این کُشت، این بُرد، این پخت، این خورد. این گفت قسمت من کله گنده بود کو؟

درباره ی این ترانه باید دو نکته را متذکر شویم:

نخست این که این ترانه مختصات شعری (وزن، قافیه) را حتا در آن چهار چوب وسیع و پر انعطافی که پیش از این از آن یاد کردیم ندارد و نوعی نثر موزون است که حرکات بازی به جملات و کلمات آن آهنگ و ضرب معینی می بخشد.

دوم این که از این ترانه نسخه بدل ها (یا واریانت های) متعددی در زبان عامیانه موجود است و این خصیصه ی همة ترانه های عامیانه است که صورت ضیط شده و بی تعییری ندارند. مثلن مصرع دوم « گنجشکه اومد آب بخوره» ، به صورت « موشه اومد آب بخوره» یا « خروسه اومد آب بخوره»‌ نیز گفته می شود. در مورد بقیه ی ترانه، شکل های زیر نیز شنیده شده است :

این دوید و درش کرد، این ماچی بر سرش کرد، این نازی بر پرش کرد.

یا: این گفت: بریم دزدی، این گفت: چی چی بدزدیم، این گفت: تشت طلای خونة پادشاه را (بدزدیم)، این گفت: جواب پادشاه را کی میده، این گفت: من سر گنده میدم.

در مورد بخش آخر، نسخه بدل زیر شنیده شده است:

این کله گنده ام گفتش بده ببینم، همین که دادن ببینه، گنجشک پرید رو چینه.

در مورد تمام ترانه نسخه بدل دیگری وجود دارد به شکل زیر:

این کوچول کوچوله، این ننۀ کوچوله، این عبا بلنده، این قبا بلنده، اینم کفش دوز گنده، این گفت: ‹‹ بریم به صحرا››، این گفت: ‹‹چی چی بیاریم؟››، این گفت:‹‹گَوَن بیاریم››، این گفت که:‹‹ گرگه اون جاس››، این کله گنده گفت:‹‹ هستم شما رو همرا، از کی دیگه می ترسین؟››

ترانه ی معروف دیگر ویژه ی بازی این است:

تاپ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، توتک فطیر، دست کی بالاس؟

ترانه ی دیگر: حمومک مورچه داره، بشین و پاشو، خنده داره.

ترانه ی معروف دیگر: اتل متل توتوله، گاب حسن چه جوره، نه شیر داره نه پستون، شیرش بردن هندستون، هندستونم خراب شد، بند دلم کباب شد، چکمة دونه صناری، افتاده توی بخاری، اسب سیاه رو زین کن، خانم کوچیک سوار سوارکن!)، هاچین و واچین، یه پات و ورچین!

نسخه بدل های این ترانه نیز متنوع است. یکی از شکل های مشهور آن از مصرع سوم به بعد این است:

شیرش رو ببر هندستون (هندسون)، یک زن کردی بستون (بسون)، اسمش و بذار عم غزی، دور کلاش قرمزی، هاچین و  واچین ....

یا این مصرع ها را نیز علاوه دارد: یه چوپ زدم به بلبل، صداش رفته استنبل، استنبلم خراب شد، بند دلم کباب شد.

این ترانه ی معروف از لحاظ وزن و قافیه یک ترانه ی نمونه وار عامیانه است. شیوه ی بسط فکر و کلام که درآن ، قافیه گاه تعیین کننده ی مضمون است، یعنی به اقتضای قافیه کاملن مطلب تازه ای که ارتباط منطقی با مطلب مصرع قبل ندارد، نیز در این ترانه نمونه وار است مثلن در شکل آخری که از این ترانه ذکر شد، ‹‹ استنبل›› و ‹‹ بلبل›› و ‹‹ خراب››‌ و ‹‹کباب›› تعیین کننده ی مطالبی هستند که در مصرع آمده و ما بین آن ها پیوند و گسترش منطقی فکری دیده نمی شود.

برای همین بازی ‹‹ برچیدن پا››. ترانه های دیگری نیز وجود دارد، مثلن :

خانمی کجاست؟ تو باغچه، چی چی می چینه؟ آلوچه، آلوچة سه گردو (؟)، خبر بردن به اردو، اردو قلندر شده (؟)، کفش بگُم تر شده، بگم بگم حیا کن!، از سوراخ در نیگا کن!، کوچة ما مستانه، مستانة چندانه، سیب و سه بر چوقنده (۵)، آجیل و نبات و قنده، هاچین و واچین!، یه پات و ورچین!

ترانه دیگر برای بازی ‹‹قایم باشک››: موش موشک، آسه برو، آسه بیا، که گربه شاخت نزنه، سر به سوراخت نزنه، قایم باش! قایم باش!

ترانه ی دیگر برای بازی: آتش دارین؟ بالاترک، سگ ندارین؟ نه که نداریم، گربه ندارین؟ نه که نداریم، چی چی می پزین؟ آش می پزیم، یه کوفته شو به من میدین؟

ترانه ی دیگر برای بازی: گرگم و گله می برم، چوپون دارم نمیذارم، من می برم خوب خوبشو، من نمیدم پشگلشو، گزلیک من تیزتره، دنبة من لذیذتره، خونة خاله از این وره، از اون وره.

ما در این جا نمونه هایی آوردیم و این بدان معنی نیست که ترانه های عامیانه متداول در تهران برای بازی به همین نمونه ها ختم می شود. درباره ی بازی های مربوط به این ترانه ها نیز توضیحی نمی دهیم، زیرا گردآوری بازی ها (که خود از وظایف پژوهندگان فرهنگ عامیانه است) مبحث مستقل دیگری است و در کشور ما در این زمینه نیز کارهای بسیاری شده است.

 

٢- ترانه های لالایی و نوازش مادر

مضمون این ترانه ها چنان که گفته شد لالایی مادرانه، نوازش نوزاد، نوازش دختر یا پسر کوچک، نوازش فرد نسبت به مادر یا نوازش جانور (سگ، گربه و غیره) یا فردی دوست داشته است. در این مورد نیز نمونه هایی ذکر می کنیم:

نوازش دختر: به کس کسانش نمیدم، به همه کسانش نمیدم، به مرد پیرش نمیدم، به راه دورش نمیدم، شاه بیاد با لشکرش، قشون و حشم (یا خدم و حشم) پشت سرش، شاه زاده ها دور  و ورش، واسۀ پسر بزرگترش، آیا بدم ، آیا ندم.

نوازش کودک: دس دسی باباش میاد،  صدای کفش پاش میاد،  دس دسی ننه اش میاد، با هر دو تا ممه اش  میاد، دس دسی عموش میاد، با جیب پـر لیموش میاد، ( دس دسی خالش میاد، با دهن گاله ش میاد)، دس دسی،دس دسی دس، گربه مندیلشو می بس، خونه قاضی ور می جس ، قاضی خنده ش می گرف  (می گرفت). باد زیر دنده ش (می گرفت ).

باز هم نوازش دختر: چه دختری، چه چیزی، دست میکنه تو دیزی، گوشتارو درمیاره، نخود رو جاش میزاره، دهن آقاش میذاره ، دیزی که در نداره،خاله خبر نداره.

نوازش کودک گندمگون: سفید سفیدش صد تومن، سرخ و سفیدش سیصد تومن، حالا که رسید به سبزه، هر چی بگی می ارزه.

لالایی برای کودک: این لالایی دارای شکل های فراوانی است و با آن که نگارنده یک شکل کامل تر آن را عرضه خواهد داشت، با این حال می توان باز مصرع های دیگری بر آن افزود. در این جا مانند ترانه های دیگر عامیانه - عامل ارتجال و بدیهه گویی و(Improvisation) در مضمون، وزن، قافیه و الفاظ نقش مهمی دارد.

لا لا لا لا گل پونه، گدا اومد در خونه، نونش دادیم خوشش اومد، خودش رفت و سگش اومد، چخش کردیم بدش اومد، لا لا لا لا گل خشخاش، بابات رفته خدا همراش، لا لا لا لا گل فندوق، ننه ت رفته سر صندوق، لا لا لا لا گل گردو، بابات رفته توی اردو، لا لا لا لا گل پسته، بابات رفته کمر بسته، لا لا لا لا گل سوسن، بابات اومد چشت روشن!، لا لا لا لا گل زیره، چرا خوابت نمیگیره، که مادر قربونت میره، برو لولوی صحرایی، تو از بچم چه میخایی، که این بچه پدر داره، و قرآن زیر سر داره، دو شمشیر بر کمر داره.

نوازش پسر: پسر زاییدم و من سرفرازم، سر سفره باباش دستم درازه، لقمه می زنم قد کله قاضی.

(در این ترانه قافیه های مبتنی بر هماهنگی مانند « سرفرازم» ، « درازه»‌ و « قاضی» برای اشعار عامیانه، چنان که در بخش قافیه گفته شد، بسیار نمونه وار است.)

 

۳- ترانه های قصه یا مربوط به قصه

تعداد این ترانه ها نیز متعدد است. معمولن برای سر آغاز قصه ها ، ترانه ی زیرین را می خوانند:

یکی بـود، یکی نبـود، سر گنبد کبود، پیرزنی نشسته بـود، اسبـه عصاری می کـرد، گربـه بقالی می کرد، شتر نمدمالی می کرد، پشه رقاصی می کرد، عنکبوته بنبازی می کرد (بند بازی)، موشه ماسوره می کرد، مادر موش ناله می کرد ، فیل اومد به تماشا، پاش سرید به حوض شا (شاه)، افتاد و دندونش شیکس، گفت: « چه کنم، چاره کنم، روم و به دروازه کنم، صدا بزغاله کنم: ئوم! ئوم! بع (واژه های صرفن صوتی)، دنبه داری؟ نع، پس چرا میگی بع؟ (ظاهرن این سرآغاز برای جلب کودک به شنیدن قصه است. در پایان قصه ها نیز معمولن‌ این ترانه خوانده می شود:

بالا رفتیم ماس بود، پایین اومدیم ماس بود، قصة ما راس بود، بالا رفتیم، دوغ بود، پایین اومدیم دوغ بود ، قصة ما دروغ بود، قصة ما به سر رسید، کلاغه به خونش نرسید. (یا « غلاغه»)

اینک برخی ترانه ها را که قصه یا قصه گونه است ذکر می کنیم:

رفتیم بـه سوی صحـرا، دیدم سواری تنها، گفتم: « سوار کیستـی؟»، گفتـا: « سوار یلیلی»، گفتم: « چه داری در بغل؟»، گفتا: « کتاب پر غزل » ، گفتم: « بخوان تا گوش کنم!» ، گفت: « آسمان آراسته . (مهمانان برخاسته) آفتاب خوش است، مهتاب خوش است، می زنیم طبل علا، می رویم پیش خدا، ای خدا خوشنام، صد هزارت یک نام، کاشکی من مرغی بودم، مرغ سیمرغ بودم، در هوا پر می زدم، بر زمین سر می زدم، (این در رو واکن آش می یاد، آن در رو واکن آش می یاد، مرد قزلباش می یاد)  ».

در باره ی قصه گونه ای که یاد شده نکات زیر در خورد ذکر است:

الف- چهار مصراع اخیر که با سبک رمانتیک تمام قصه جور نیست یا انتقالی است از ترانه ای دیگر به این ترانه، و با نوعی گذارِ تند به بیان مضحک از بیان فلسفی- احساساتی شعر زدوده (٦) است و نشانه ی آن که قصه گو نمی خواهد دامنه ی رویا بافی خود را ادامه دهد.

ب-  قصه پر از یک نغمه ی شاعرانه ی آرزومندی انسانی است و به تمام معنی یک بالادِ لطیف درباره ی مقابله ی انسان با خدا و درباره ی تنگ میدانی و باژگونی سرنوشت اوست. گسترش مصرع ها  نیز با افسانه گون بودن ترانه جور است. به هر جهت این یکی از نمونه های نادر در ترانه عامیانه است که فانتزی هنری با شیوه ی غنایی ِ گیرایی همراه شده است. 

ترانه ی دیگر قصه آمیز: مرغ  زرد پا کوتا، گل باقلا، سینه سفید دم طلا، گردن دراز دم کلم، به شیش قرون، می خریدنش، نمی دادمش، شب ها مونسم بود، روزها همدمم بود، سگ اومد. کدوم سگ؟ همون که مرغ و بردش، کدوم مرغ؟ مرغ زرد پاکوتا.... الخ .

سپس همین بند با تغییراتی بدین شکل تکرار می شود:

چوب اومد. - کدوم چوب،- همون که سگ را کشتش،- کدوم سگ ....

و نیز « آب اومد- همون که چوب را بردش» و « گاب اومد- همون که آب رو خوردش» و نیز « شیر اومد- همون که گاب رو کشتش»‌ و نیز « شاه اومد – همون که شیر روکشتش» بدین ترتیب آخرین بند که همة قهرمانان داستان را در بر می گیرد چون این است:

شاه اومد، - کدوم شاه؟ - همون که شیر رو کشتش. - کدوم شیر ؟ - همون که گاب را کشتش . – کدوم گاب ؟ - همون که آب را خوردش.- کدوم آب؟ - همون که چوب رو بردش. - کدوم چوب؟ - همون که سگ را کشتش. - کدوم سگ؟ - همون که مرغ و بردش. - کدوم مرغ؟ - مرغ زرد پا کوتا - گل باقلا. سینه سفید دم طلا، گردن دراز دم کلم، به شیش قرون می خریدنش، نمی دادمش، شب ها مونسم بود، روزها همدمم بود ...

این تسلسل پرسش ها و پاسخ ها که برای ترانه ها و قصه های عامیانه بسیاری از ملل نمونه وار است، در این قصه دیده می شود. این قصه نیز از لطافت شاعرانه تهی نیست و برای تمرین کودکان در مورد حافظه، طلاقت کلام و حفظ ترتیب در بیان مطلب مفید بوده است.

یک قصه ی دیگر: یه مرغ زردی داشتیم، تخمشو نیگر می داشتیم (نگه میداشتیم)، شغاله اومد و بردش، سر پا نشست و خوردش.

نیز: پادشاهی بود در یمن، دختری داشت داد به من، من شدم داماد او، او شد پدر زن من.

قصه ی دیگر برای کودکان: رفتم به صحرا، دیدم قورباغه، گفتم: قورباغه، دماغت چاقه! رفتم به صحرا دیدم خرخاکی، گفتم : خرخاکی، چه قدر نا پاکی! رفتم به صحرا دیدم لاک پشت (لاک را باید با کاف مکسور تلفظ کرد ) ، گفتم : لاک پشت قرت ما را کشت، رفتم به صحرا دیدم مارمولک، گفتم: مارمولک، عیدت مبارک!

و نیز از قصه های معروف: دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، دو تا خاتونو دیدم، یکیش به من آب داد، یکیش به من نون داد، نون رو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد، علف را دادم به بزی، بزی به من پشگل داد، پشگل رو دادم به نونوا،‌ نونوا به من آتیش داد، آتیش و دادم به زرگر، زرگر به من قیچی داد، قیچی رو دادم به درزی (یا به جولا)، درزی (جولا) به من قبا داد، قبا رو دادم به مولا، مولا به من قرآن داد، قرآن رو دادم به بابا، بابا به من خرما داد، یکیش رو خودم خوردم ، یکیش افتاد به زمین، گفتم: بابا ، خرما بده، زد تو کلام افتاد تو باغچه، رفتم کلامو بیارم، آتیش به پنبه افتاد، سگ به شکنبه افتاد، گربه به دنبه افتاد.

در این شعر چرخش جاوید مواد و مبادله ی اشیا و عناصر که در بسیاری از ترانه های عامیانه دیده می شود و توصیف شده است. پایان ترانه باز به صورت خنده آوری هجوآمیز در می آید که با سیر خود متن ترانه تناقض دارد.

ترانه ی قصه آمیز دیگر وصف شتر است که دارای مختصات شعری ویژه ای است. متن آن چون این است:

اُشتر به چراست در بلندی، کله ش به مثال کله قندی – در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، چشماش به مثال آینه بندی- کله قندی- در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، گوشاش به مثال بادبزندی- آینه بندی- کله قندی- در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، دُمبش به مثال جاروبندی- کله قندی- آینه بندی- بادبزنی- در بلندی.

و سپس به همین ترتیب می توان مصرع های زیرین را افزود:

چشماش به مثال دوربینندی (دوربین)، دهن به مثال غار غلندی، سینه به مثال سخت سنگی، شکم به مثال طبل جنگی (باید تلفظ کرد: شه- کم)، پاها به مثال چارپایندی (چهارپایه)

قافیه های مصنوعی « بادبزند» و «دور بینند» و «چارپایند» به جای بادبزن و دوربین و چهارپایه نشان می دهدکه در ترانه ی عامیانه هرگونه تصرف آزادانه ای برای فیصله دادن به امر قافیه، آزاد است. به قول مولوی: هیچ آدابی و تربیتی مجوی- هر چه می خواهد دل تنگت، بگوی! – بگذریم از این که « سخت سنگی» و « طبل جنگی»‌ در عین حال با « بلندی» و غیره قافیه شده است.

در این ترانه نیز تمرین حافظه و یادداشت سلسله مراتب کلمات همراه با توصیف شتر برای کودکان جالب است.

برخی از ترانه های عامیانه به خودی خود قصه نیست ولی در نسج قصه می آید. برخی از آن ها را برای نمونه ذکر می کنیم :

منم منم بلبل سرگشته، از کوه و کمر برگشته، مادر نابکار مرا کشته، پدر نامرد مرا خورده، خواهر دلسوز استخوان هایم را با هفتا گلاب شسته، زیر درخت گل چال کرده، منم شدم یک بلبل، پر... پر...

نظیر این ترانه گاه با عین همین معنا، در افسانه های اروپایی نیز وجود دارد. ترانۀ دیگر مربوط است به قصة ‹‹ خاله سوسکه›› .

- خاله سوسکه کجا میری؟ - خاله سوسکه و درد پدرم! - من که از گل بهترم، بگو خاله غزی، چادر یزی (یزدی)، کفش قرمزی، دست بلوری، پا بلوری، کجا میری؟ میخام برم بر همدون، شوور کنم بر رمضون « یا: شوکنم ...» ، قلیون بلور بکشم (باید تلفظ کرد «بلور» با تشدیدِ ل )، نون گندم بخورم، منت مردم (یا منت خارشو) نکشم .

ترانه ای دیگر مربوط به قصه ی « بزک زنگوله به پا» :

- این کیه تاپ تاپ میکنه؟ آش منو پره خاک میکنه؟ - منم منم بزبز قندی (یا : بزک زنگوله به پا)، ورمی جم دو پا  دوپا (یا روی هر دو پا)، دو شاخ دارم در هوا، دو پای دارم بر زمین، کی خورده « شنگول » مرا؟ (یا : من)، کی خورده « منگول» مرا؟ کی خورده « حبه انگور» مرا؟ کی می یاد به جنگ من؟ - من می یام به جنگ تو.

این قصه نیز دارای گسترش در نزد اقوام  مختلف آریایی است و همانند آن در زبان های اروپایی وجـود دارد.

 و سرانجـام ایـن ترانه را کـه بـه قصه ی « نمکی» مربوط است بـه عنوان مثال ذکر می کنیم:

نمکی نم نمکی! خیر نبینی نمکی! هفت در رو بستی نمکی! یه در رو نبستی نمکی!

 

٤- ترانه های انتقادی و مطایبه آمیز، متضمن کنایه، طعنه، استهزاء به کسی یا چیزی

لحن مطایبه آمیز در همه ی ترانه های عامیانه دیده می شود ولی برخی از آن ها به ویژه به انتقاد، مطایبه، استهزاء و متلک گویی اختصاص دارد.

شاید کشف تم های اجتماعی متضمن انتقاد نسبت به قشرهایی که مورد محبت عامه نبوده اند در ترانه های عامیانه در وهله ی اول غیر مترقب به نظر برسد، ولی اولن این واقعیتی است که چنین تم هایی در ترانه ها منعکس است، دوم‌ آین که هیچ چیز از این طبیعی تر نیست. ترانه هایی که بیان گر احساس مردم ساده است، ناچار باید پرخاش و رنج و محرومیت آن ها را نیز بیان کند.

ما در زیر ترانه هایی را که در انتقاد از مالک، از روحانیون تابع فئودال ها و طفیلی منش، یا در بیان فقر توده هاست ذکر می کنیم.

ترانه زیرین علیه ارباب ده است (بمبولی در این ترانه واژه ی بی معنایی است برای ضرب دار کردن مصرع ها).

رفتم بالا ده – بمبولی، پیش ارباب ده - بمبولی، اربابش غزه (۷) بمبولی،  بندش قرمزه - بمبولی، یک دوری پلو- بمبولی، صد چماق به دس- بمبولی زد سرم شیکس- بمبولی.

برخی ترانه ها در مذمت از صنف روحانی نماست . از آن جمله :

تبت یدا الیله (یا: ابیله)، آخوند و بردن طویله، کاهش دادن، جو اِش دادن، نمیره.

الیه و یا ابیله در این جا مسخ شده واژۀ ابولهب است. ترانه با آیة قرآن که در ذم ابولهب است آغاز می شود و از سودجویی و پر خوری شکایت می کند.

و نیز در همین مضمون: گنجشکک اشی  مشی، لب بوم ما نشین، بارون میاد تر میشی، برف میاد گوله میشی، می افتی تو حوض نقاشی، کی درمیاره؟ فراش باشی. کی میکشه؟ قصاب باشی. کی می پزه؟ آشپزباشی. کی میخوره؟ ملاباشی. 

برخی ترانه های عامیانه بیانگر فقر و ناداری مطلق توده هاست. از آن جمله:

الله کریم ، هفت نفریم ، نون نداریم ، شب می خوریم ، صبح نداریم ، صبح می خوریم ، شب نداریم .

و نیز ترانه ی زیرین حاکی از آن که خاله است و یک بزغاله و همه چیز خاله را بزغاله می دهد .

فرش اتاق خاله: پشم تن بزغاله. شمع اتاق خاله: از پی های بزغاله. مرواریای خاله: دندونای بزغاله. جاروی اتاق خاله: از ریشای بزغاله. مهمونی های خاله: از دولت بزغاله.

در ترانه زیرین یک « لنگ حمام» تنها ثروت دارنده ی آن است و حسنی همه ی  نیازهای خود را با آن رفع می کند.

هم گل منگوله، هم سفرة نونـه، هم لنگ حمـومه، هم حسنـی بـه سـر می پیچه، هم دور کمر می پیچه، هم دخل فروشش هس (یعنی بساط فروش خود را روی لنگ پهن می کند)، هم  لحاف دوشش هس.

تم های اجتماعی درترانه های عامیانه چندان زیاد نیست ولی طعنه ها و متلک های روزمره علیه کچل، پیرزن، شوهر، هوو، عمه،آدم های سبزه رو، فکلی و غیره متعدد است. برخی نمونه ها را ذکر می کنیم:

علیه پیرزن:

امون!  امون! زمونه! یک پیره زن نمونه، مگه پیره زن چی کرده؟ زلفارو قیچی کرده. پیرزنیکه دو گاب داش، سوراخ خونش راهاب داش (راه آب)

و نیز: - تخمه می شکنی پیرزن؟ - دندون ندارم، فرزند! جارو می کنی پیره زن؟- قوت ندارم ( یا کمر ندارم) فرزتد ! شوهر می کنی پیره زن ؟ - اختیار دارین! فرزند!

چند نمونه ی دیگر از این نوع ترانه ها را می آوریم:

شکایت از شوهر: این دختر بوره بوره، لب میزنه به آبغوره، آبغوراش نمک داره، حاج علی خان یدک داره، یدکش یرقه میره، در خونه داروغه میره: « - داروغه جون! عرضی دارم، دل پر دردی دارم، شوهرم زن کرده، پشتش و بر من کرده، دو نون از من کم کرده.»

علیه زنی رقیه نام: سگه واق واق میکنه، گربه پیاز داغ میکنه، خره عرعر میکنه، دنبش یکور میکنه، رقیه رق میزنه(واژة « رق» من درآوردی است تا با « صندون» قافیه شود) سرشو به صندوق میزنه (کونشو... )، صندوق ما خراب شد، دل رقیه کباب شد.

علیه خاله: هر که عروس عمه شد، سرخ و سفید و پنبه شد، هرکه عروس خاله شد، سوسک سیا جزغاله شد.

علیه آدم گندومگون: سیا سیا، خونة ما نیا، عروس داریم، بدش می یاد (می آید).

نیز در همین مضمون : قوری لب طلایی، نه قند داره نه چایی، عروس به این کوتایی، داماد به این سیایی، هر دو به هم میایی.

دعوای خانوادگی:

اقوام عروس می گویند:

پسر شما شرابیه، روز که میشه به بازیه، شب که میشه به قاضیه.

اقوام داماد می گویند:

دختر شمارو شا  میبره (٨) ، سیر و تماشا میبره، ریسمون به حلقش میکنه، رسوای خلقش میکنه.

علیه کچل: کچل کچل کلاچه، روغن کله پاچه، کچل رفته به اردو، برای نصفه گردو، گردو رو آب برده، کچله رو خواب برده.

 

۵- ترانه های غنایی که در آن عشق یا احساس غنایی دیگری بیان شده

عنصر غنایی (لیریک) که بیانگر احساسات و عواطف انسانی در قبال حوادث زندگی است در ترانه های عامیانه فارسی همه جا دیده می شود و مانند عنصر طنزآمیز که رابطه ی خشم یا استهزا گوینده را به پدیده های زندگی فردی و اجتماعی نشان می دهد. دو پایه ی مهم آفرینش هنری در این ترانه هاست. لذا اگر بخواهیم در این زمینه ها نمونه های متعدد بیاوریم، باید برخی از ترانه ای یاد شده را مکرر کنیم. (مانندترانه ی: « رفتم به سوی صحرا، دیدم سواری تنها» که در بند ۳ ذکر گردیده و درباره ی آن بحثی نیز شده است) ولی جهت غنایی در دو قطعه زیرین به اوج ویژه ای می رسد.

- تو که ماه بلند در آسمونی، منم ستاره میشم دورت می گردم، - تو که ستاره میشی دورم میگردی، منم ابری میشم روت رو می گیرم،- تو که ابری میشی روم رو می گیری، منم بارون میشم تُن تُن می بارم (یعنی تند تند)، - توکه بارون میشی تن تن می باری، منم سبزه میشم سر درمیارم، - توکه سبزه میشی سر در می آری ، منم گل می شم و پلوت می شینم – تو که گل میشی و پلوم میشینی ، منم بلبل میشم چه چه می زنم (واست می خونم) .

و نیز: دیشب که بارون اومد، یارم لب بوم اومد، رفتم لبش ببوسم، نازک بود و خون اومد، خونش چکید تو باغچه، یه دسته گل دراومد، رفتم گلش بچینم، پرپر شد و ور اومد، رفتم پرش بگیرم، کفتر شد و هوا رفت، رفتم کفتر بگیرم، آهو شد و صحرا رفت، رفتم آهو بگیرم، ماهی شد و دریا رفت.

این استحاله و تبادل دایمی، این پی گرد جاویدان در درون عناصر، این سیر و سفر بی سرانجام عشاق در ژرفای طبیعت، نکته ی دل انگیزی است که در این دو قطعه ی غزل وار آمده و در قطعات دیگر نیز چون آن که دیدیم همانند داشته است. در قصه ی « دویدم و دویدم » ما با نمونه ای از این استحاله ها آشنا شدیم . در قصه ی « منم منم بلبل سرگشته» نیز تبدیل شدن به پرنده دیده می شود. در قصه ی « رفتم به سوی صحرا » نیز آرزوی  تبدیل شدن به مرغ ذکر شده است. تصور می رود می توان این نکته را یک ویژگی مضمونی در ترانه های عامیانه فارسی دانست. به هر جهت بسیار زیباست. این ترانه ها را می توان در گنجینه ی ادبیات فارسی وارد ساخت.

 

٦- ترانه های رقص و تصنیف های عامیانه

ترانه ی عامیانه ی چندی بـرای کف زدن، دم گرفتن و بـرای رقـص است. از آن ها نمونه ای چنـد ذکـر می کنیم:

این جا تهرونه - بشکن! قر فراوونه - بشکن! من نمی شکنم - بشکن! برای تاجرا - بشکن! روی آجرا -بشکن! زیر درخت یاس - بشکن! کردم التماس - بشکن! زیر درخت توت - بشکن! افتادم به روت - بشکن!‌ (توسل به رکاکت به قصد خنداندن شنوندگان معمول است)، این جا بشکنم یار گله داره، اون جا بشکنم یار گله داره.

یا این ترانه که برای کف زدن و رقص است:

البته، البته، البته، البته هونگ دسته داره، آلبالو گیلاس هسته داره، آفتابه پسر عموی فیله، این ریش برادر سیبیله، آفتابه سوار بر لگن شد، گنجشک رفیق کرگدن شد، دیشب که به دست ما چپق بود، حموم نظامیه قُرُق بود.

بنای این شعر ربط مسایل بی ربط برای ایجاد خنده است. از ترانه های معروف عامیانه برای رقص، ترانه ی زیر است:

عمو سبزی فروش! - بله، قرمساق کم فروش! - بله، سبزی هم داری؟ - بله، سبزیت باریکه؟ - بله، دالون تاریکه؟ - بله، سبزیت گل داره؟ - بله، درد دل داره؟ - بله، ابروم رو دیدی؟ - بله، خوب پسندیدی؟ - بله، وسمه خریدی ؟ - بله ، به ریشت خندیدی ؟ - بله ، ترتیزک داری ؟ - بله ، پاچه خیزک داری؟ - بله.

همراه کردن رقص با تصنیف که « دکلامه» می شود و انتخاب « پرسوناژ» معینی از عامه ی مردم در فولکلور ما امر رایجی است.

ترانه های زیر که ما بخشی از آن را ذکر می کنیم، گویا برای رقص هایی است که با مضمون معین و ژست هایی که کار دارنده مشاغل را نشان می دهد، اجرا می شود.

مرد غریبم زی پنبه، تازه رسیدم زی پنبه، از نجار است اره، از بناهاست ماله، از علافاست گاله، از حلاجاست پنبه - اره و ماله و گاله و پنبه- مرد غریبم زی پنبه... الخ.

یا : عمواغلی کی خر می کشی؟ فردا

چیشو به من میدی؟ دنبشو

دنب خرتو جاروی مادر زن تو ... الخ

آن بخشی از ترانه های عامیانه که ویژه ی تصنیف (به منظور خواندن با آلات موسیقی است) اغلب از تضنیف هایی کـه در دوران سلسله ی قاجـار در تهران مرسوم بوده، گرفته شده است. تعداد این تصنیف ها  زیاد است. چند نمونه ذکر می کنیم:

ترانه ی معروفی که هنوز در مجالس عروسی خوانده می شود:

بیا برویم از این ولایت من و تو، تو دست مرا بگیر و من دامن تو - ای یار مبارک بادا – ایشالا مبارک بادا ! قربان بروم روشت مرغابی را (٩) ، آن حوض بلور و گردش ماهی را، این حیاط و اون حیاط، بپاشین نقل و نبات، به سر عروس و داماد، پنچ دری رو به قبله، شروشر آبش میاد، عروس ما بچه ساله، سر شب خوابش میاد، کوچه تنگه؟ بله. عروس بلنده؟ بله. دست به زلفاش نزنین، مرواوری بنده، بله. گل دراومد از حموم، سنبل دراومد از حموم، شاه دوماد رو بگین، عروس دراومد ازحموم. عروسه شاهانه، ایشالا مبارکش باد! عیش بزرگانه، ایشالا مبارکش باد!

تصنیف دیگر: دختر شیرازی دختر شیرازی، ابروتو به ما بنما تا بشم راضی، ابرومو میخای چه کنی ای بی حیا پسر، کمون به بازار ندیدی اینم مثل اونه ولیکن نرخش گرونه،

(در بندهای بعد به جای ابرو اعضای دیگر مانند « چشما»، « سینه» مطرح است و به بادام و لیمو تشبیه می گردد و بقیه الفاظ ثابت می ماند.)

تصنیف دیگر: رفتم بازار زرگرا (رزگرها)، دیدم خانم چادرسرا  (الف زائد است برای قافیه)، گفتم: خانم خونت کجاس، گفت: خونمون خیابونه، پشت خونمون آب روونه، به وقت بیا که وقت باشه (که وخ باشه)، آفتاب سر درخت باشه (درخ باشه)، بچه ام توی مطبخ باشه.

تصنیف معروف دیگر: سر دست یارم مخمل آبی - جونم، عقلت و نده به آدم  بابی - جونم، سر دست یارم مخمل طوسی – جونم، مالت و نده به آدم روسی – جونم، سر دست یارم مخمل کاشی - جونم، عقلت و نده به آدم ناشی - جونم،  سر شو  شد (شو: شب)، نصفه شو شد، وقت خو شد (خو: خواب)، دلم ئو شد (ئو: آب) نیومد یارم، گل بی خارم، تاج قاجارم.

چون آن که گفتیم تعداد این تصنیف ها زیاد است و تفاوت اساسی آن ها  با تصنیف های بعدی که شیدا و عارف برجسته ترین نماینده ی آن بودند، در خصلت قوی فولکلوریک آن است. این تصنیف ها با صمیمیت خودمانی بیش تری از تصنیف های ادبی دوران بعد که مطالب را در عبارات مدمغ تر و احساسات را در چارچوب یکنواخت تر بیان می داشتند، رنگ زمان و روان را منعکس می کنند.

ما در این جا به بررسی طبقه بندی شده ی ترانه ها خاتمه می دهیم. این طبقه بندی البته ناتمام است، زیرا بسیاری نکات دیگر در ترانه های عامیانه منعکس است که در این طبقه بندی نمی گنجیده است. برای بسیاری از حوادث روزمره ، پدیده های طبیعی و اجتماعی روزمره، ترانه ی کوچکی هست که ورد آسا خوانده می شد. مثلن:

برای موقعی که هوا سرد است: یخ کردم و یخ کردم، گربه رو تو مطبخ کردم، گربه زن عموم شد، دمپختکا تموم شد.

برای تمام کردن کاری: تموم شد کار پوستین، فقط مونده سر آستین، ننه م رفته عروسی.

در آرزوی دمیدن خورشید: خورشید خانم آفتاب کن، یک مشت برنج تو آب کن (یه مش)، ما بچه های گرگیم، از سرمایی بمردیم.

هنگام آمدن باران: بارون میاد غلغله چی، تو جیب بابام پر نخودچی (نخوچی)، بارون میاد ریزه ریزه، تو جیب بابام پر فیروزه.

برای عبور عروس: عروس میبرن کوچه به کوچه، براش میپزن آش آلوچه.

ترانه های کودکان دبستان: یک، دو، سه، زنگ مدرسه، چار، پنچ، شش، ناظم بیا پیش، (نخودچی کیشمیش)، هفت، هشت، نه، یک قدم جلو!

و نیز: عدسی فردا مرخصی. فیتیله ! فردا تعطیله. لوبیا ! فردا زود بیا !

در استهزای حاجی آقا : حاجی آقا  زن گرفته، خرجیش و از من گرفته، حاج آقا موش گرفته، عبارو به دوش گرفته.

در وصف ماست: عجب ماس، عجب ماس، کل عباس، دومن نون و یه من ماس، از این ماس کل عباس، چشَم دید و دلم خواس. 

به هنگام بازی برای خاموش شدن (دم فروبستن): الله و هُپ، سنگ ترب، پشگل بز، بخور و بلُپ ! (لپیدن گویا یعنی با لُپ ها و پرخوردن).

در استهزای فکلی ها: آقای فکل،چه چه! ته سیگار داری چه چه !، .......

و از این قبیل فراوان است.

تمام این ترانه ها با آن که ممکن است در وهله ی اول بی بها و مبتذل و گاه رکیک به نظر رسند، از جهات اشکال وزن، اشکال قافیه، جسارت مضمون و ویژگی های لفظ بسیار جالب و قابل بررسی هستند. شعر فارسی می تواند از این ها در موارد یاد شده الهام گیرد و خود را غنی تر کند.

به ترانه های عامیانه باید « کوچه باغی» را نیز افزود. کوچه باغی غزل وارهای عامیانه برای خواندن در پرده های دستگاه های موسیقی ایرانی است.

این اشعار یا ساخته خود مردم یا مسخ شده ی اشعار ادبی است که رنگ عامیانه به خود گرفته است. تعداد آن ها نیز زیاد است و با آن که از جهت آن که  وزن عروضی در این جا مراعات می شود، آن را باید از مقولۀ « اوسانه» خارج کرد. برای داشتن تصوری از آن ها، چند نمونه ذکر می کنیم:

شب عید است و یار از من چغندر پخته میخواهد

خیالش می رسد من گنج قارون زیر سر دارم

شبی رفتم به گل چیدن ، گرفت از دامنم خاری

صدا از باغبون اومد که این دزد است و نگذارین

پیرهن از برگ گل، از بهرِ یارم دوختم

پیرهن خش خش نکن شاید که بیدارش کنی

بلبل آوازه خوان آوازه می خواند به باغ

بلبلا کم خوان که می ترسم که بیدارش کنی.

 

بخش چهارم: نتیجه گیری

ما در این بررسی، ترانه های عامیانه ی فارسی متداول در تهران را از جهت وزن، قافیه، مضمون و سبک هنری مورد تحلیل قرار داده و این ترانه ها را از جهت مضمونی آن به چند گروه تقسیم کرده و از هر گروه نمونه هایی ارایه داشته ایم. خواننده می تواند اکنون خود را در این زمینه دارای تصور روشنی بداند. کاری که باید انجام گیرد و تا کنون نیز از طرف برخی از گردآورندگان معاصر ایرانی انجام گرفته، بررسی منظم و علمی این ترانه ها نه فقط در تهران بلکه درسراسر کشور است.

از شاعران معاصر احمد شاملو (ا.بامداد) موفق شده است در وزن، شکل و روح و مضمون ترانه های عامیانه آثار ادبی به وجود آورد (مانند ترانه ی «پریا»). این کوشش احمد شاملو نشانه ی ثمر بخشی کوشش هایی در این جهت و از این قبیل است. بررسی فولکلور ایرانی و فرا زاندن این فولکلور (که به طور عمده خلاقیت ناخودآگاه خلقی است) تا سطح فعالیت خودآگاه هنری، کاری است که نه تنها در زمینه ی شعر، بلکه در همه ی زمینه ها می تواند به رشد هنر ایران کمک جدی کند. 

 

از : « یادداشت های فلسفی»

۩  ۩  ۩


پی نوشت ها :

١- نام گذاری ‹‹متل››، ‹‹اوسانه›› و ‹‹نیرنگستان›› به ترتیب برای قصه ها و ترانه های عامیانه و آداب و رسوم خاص هدایت است.

٢- ‌Accent tonique

۳- اگر مساله ی فونتیک و وزن برخی شعرهای کهن اوستایی و پهلوی به طور قطع روشن بود، ما سودمند می شمردیم که در مقابل وزن های موجود ترانه های عامیانه، برخی وزن های کهن را بیاوریم. ولی این عمل ما را وارد  مقایسه های مشکوک می سازد. همان طور که  هنینگ به درستی در بررسی انتقادی نظریات دیگران یادآور شده است، در این زمینه نمی توان حکم قطعی داد. یعنی نمی توان درباره ی فونتیک زبان های مرده اظهار نظر کرد. شاید  وسایل معاصر زبان شناسی و فونولوژی ما را زمانی به حل این مشکل نایل گرداند، ولی اکنون جز حدسیات نمی توان تکیه گاه دیگری جست.

٤- ‌Reverbation

۵- در زبان تاچیکی ‹‹ چار بر›› یعنی گردو.

٦- Depoetise

۷- غز در ترکی یعنی دختر که با واژه ی کیژا، کیجا (در مازندرانی به معنای دختر) هم ریشه است. یعنی ارباب آن ده بانویی بود.

٨- همیشه شاهان شهوت ران در شکار دختران زیبای ‹‹رعایای›› خود بودند!

٩- روشت (یعنی روش) مانند خورشت (خورش) بُرشت (برش) و غیره.



 

زبان و ادبیات فارسی ( آریا ادیب )

 

خوانندگان ارجمند ما می توانند مقاله های این تارنما را یا در آرشیو موضوعی در موضوع مربوط به خود بیابند یا در فهرست همه ی نوشته های تارنما  که در ستون آرشیو موضوعی نهاده شده است، هر نوشته را به طور مستقیم فراخوانده و بخوانند. با سپاس، آریا ادیب

 

مقالات نهاده شده در این تارنما در یک نگاه :

 

١–  سرگذشت زبان فارسی

 سرگذشت زبان فارسی                                 جلال خالقی مطلق

درباره ی فقر فرهنگی مهاجمان به زبان فارسی    دکتر جلال متینی

 

 ۲ –  دگرگونی های تاریخی در زبان فارسی  (Semantics)

 زبان  و جامعه .                                          دکتر پرویز ناتل خانلری

 تاثیرات زبان عربی در پیدایش زبان دری و شعر عروضی فارسی

    ( تکامل ادب فارسی در دوران پس از اسلام )                             

                                                                 احسان طبری

 

٣ –  جایگاه سیاسی و مسایل امروز زبان فارسی

جایگاه سیاسی زبان فارسی                                   آریا ادیب

مشکلات کنونی زبان فارسی و راه های حل آن ها        احسان طبری

 آسیب دیدگی های زبان فارسی                              دکتر پرویز ناتل خانلری

 رفتارهای ناهنجار فارسی زبانان با زبان فارسی

        (زبان فارسی از آشوب تا سامان)                        دکتر حلیل دوستخواه

وضعیت امروز آموزش زبان و ادبیات فارسی

             در دانشگاه های ایران                            حسین ذوالفقاری  استاد دانشگاه تربیت مدرس

                                                                     عباس علی وفایی استاد دانشگاه علامه طباطبایی

                                                                     عنایت سمیعی    منتقد و شاعر 

                                                                     سعید حمیدیان     استاد دانشگاه و پژوهشگر    

                                                                     شاپور جور کش     شاعر، منقد و مترجم

 

٤–  ادبیات  فارسی  ( گفتارهای عمومی )

  ادبیات فارسی                                                        ملک الشعرای بهار

   نخستین نسل ادبیات داستانی ایران                           محمد بهارلو

  شعر شناسی                                                        ملک الشعرای بهار

درباره ی شعر و شاعر                                               احسان طبری

سخنی درباره ی شعر (فارسی)                                  احسان طبری

درباره ی نقد شعر  (چه گونگی نقد شعر نو )                  احسان طبری

تحولات ادبیات فارسی از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن  دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی

 

۵ –  دستور زبان و آیین درست نویسی فارسی

  درباره ی فارسی نویسی                                      ناصر پور پیرار

  بزرگ سازی و کوچک سازی ِ واژه ها در زبان فارسی    احسان طیری

 نکته هایی از درست نویسی  زبان فارسی                آریا ادیب

       (درباره ی : فعل «بایستن» / «است» و «هست» / «گفتی» و «گویی» /  صفت ساده و صفت مفعولی /

       دراز نویسی / «بر علیه» /  نشانه های نگارشی /  گرایش به حذف حرف اضافه /  اضافه کردن «ی» در حالت

       اضافه / گذاشتن و گزاردن / دسته ها و انواع به کارگیری های نادرست واژه ها و عبارات در زبان فارسی /  به

       گردن یا در گردن / اشتباه گرفتن ترکیب اضافی با ترکیب وصفی، . . .  )

  غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی   دکتر سعید نفیسی

                                                                       مهدی پرتوی آملی

                                                                        محمد نبی عظیمی

  پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری

        زبان عربی                                                  محمد پروین گنابادی

 

٦–  خط فارسی

درباره ی تغییر خط فارسی                دکتر پرویز ناتل خانلری

شیوه ی خط فارسی                       دکتر پرویز ناتل خانلری

مساله ی اصلاح خط فارسی             دکتر پرویز ناتل خانلری

درباره ی اصلاح خط فارسی               دکتر پرویز ناتل خانلری

مساله ی خط                                 احسان طبری

سرگذشت فکر تغییر خط فارسی        یحیی آرین پور

 

 ۷ –  زبان عامیانه ، اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی                   آریا ادیب

حروف آ و الف  حرف ب   حرف پ   حرف ت

حرف ج          حرف چ   حرف ح  حرف خ

 

۸ –  کالبد شکافی واژه های زبان فارسی (Etimology)

بحثی درباره ی « موشک » و « رزمایش »                                    رستم جمشیدی

« آیین » و « دین »                                                                  مجتبا  آقایی

دگرگردی واژه ها در سیر زمان                                                    دکتر فریدون جنیدی

       (درباره ی واژه های « باد »، « کمر »، « کمربند »، « افسوس »،

       « پرستیدن » (و مشتقات آن)، واژه های «زن»، «بانو» و «دوشیزه»، « آریا»، «ایران» و «اوستا»)

در جست و جوی حل معمای واژه های «تات»، «تاجیک» و «تازی»     دکتر یحیا ذکا

درباره ی واژه ی «کردن»، پسوندهای مکان ِ ساخته شده  از آن

        و نام شهر «کرمان»                                                            دکتر فریدون جنیدی

درباره ی ریشه ی فارسی واژه ی " عشق "                                  محمد حیدری ملایری

ریشه ی ایرانی نام "دریای سیاه " و رودخانه های " دانوب " و " دُ ن " دکتر بهرام فره وشی       

سرگذشت واژه ی " گل "                                                          دکتر بهرام فره وشی 

     

۹–  ریشه های تاریخی اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی        آریا ادیب

                                                                                       مهدی پرتوی آملی

بخش نخست:  

آب از سرچشمه گل آلود است، آب پاکی روی دست کسی ریختن، آب زیر کاه، آبشان از یک جوی نمی گذرد، آتش بیار معرکه، آفتابی شدن، از بیخ عرب شدن، انگار از دماغ فیل افتاده، از کوره در رفتن، از کیسه ی خلیفه بخشیدن، الکی، با آب حمام دوست گرفتن، باج ندادن به شغال، باج سبیل، باد آورده را باد می برد، بادنجان دور قاب چیدن، برو آن جا که عرب نی انداخت، بز بیاری، بل گرفتن، به مشروطه اش رسید، بند را آب دادن، به رخ کشیدن، پارتی بازی، پته اش روی آب افتاد، پدرت را در می آورم، پدر سوخته، پهلوان پنبه، پنبه ی کسی را زدن، تعارف شاه عبدالعظیمی، جنگ زرگری، جور کسی  را کشیدن، جیم شدن، چشم روشنی، چوب توی آستین کسی کردن، حاجی حاجی مکه، حاشیه رفتن، به کرسی نشاندن حرف، حرف مفت، حقه بازی، حمام زنانه، حیدری و نعمتی، خاک بر سر، خر کریم را نعل کرده است، خط و نشان کشیدن برای کسی.

 

بخش دوم:

دری وری، دست شستن از کاری، دست کسی را توی حنا گذاشتن، دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن، دنبال نخود سیاه فرستادن، دو قورت و نیمش هم باقی است، ریش و قیچی را به دست کسی دادن، زندگی سگی، زیر پای کسی را جارو کردن، زیر کاسه نیم کاسه ای است، سایه تان از سر ما کم نشود، سبزی پاک کردن، سبیلش آویزان شد،. . .

 

 ١۰–  واژه نامه ی بیگانه – فارسی     آریا ادیب

 از حرف آ تا ش

 از حرف ص تا ی

 

١١–  هنر ترجمه و مسایل آن

چه گونگی واگویی و نوشتن نام های بیگانه در فارسی   دکتر پرویز ناتل خانلری

مسایل واژه سازی                                                   داریوش آشوری

 توانایی زبان فارسی در واژه سازی                             دکتر محمود حسابی

نگاهی به برخی از مسایل ترجمه در ایران                    علیزضا سمیعی

  

١۲–  دیدگاه ها

حتا مثلن خاهر : سه پیشنهاد نگارشی    افشین دشتی

سنت دیرینه ی واژه پردازی پارسی        رستم جمشیدی

در آشپزخانه ی زبان فارسی                  از ۴ دیواری

   (در باره ی کاربرد فعل «خوردن» در زبان فارسی)

نیما یوشیج از نگاه دیگران                    دیدگاه های منتقدان و شاعران امروز

 

١٣–  آیا می دانستید که . . .  ؟

  دانستنی های گوناگون از زبان و ادبیات فارسی    آریا ادیب 

 بخش نخست از شماره ی ١ تا ٣۸

  بخش دوم     از شماره ی ٣۹ تا ۵٦

 بخش سوم   از شماره ی ۵٧ به بعد

 

١۴-  ابزار کار ادبی                                              آریا ادیب

  ابزار کار ادبی (تعریف های کلی)           

  آشنایی با اصطلاحات ادبی                  

 بخش نخست از حرف آ تا ش

  بخش دوم      از حرف ص تا ی                   

 علم بدیع  ( آرایه های ادبی )                

  علم بیان                                          

مکتب های ادبی و هنری                     

جایزه های ادبی و به ترین آثار ادبی

   جایزه گرفته در ایران و جهان

علم عروض

 وزن شعر فارسی                                            دکتر پرویز ناتل خانلری             

 علم عروض و وزن شعر فارسی                          آریا ادیب

 

١۵- بررسی ها و پژوهش های ادبی

  ادب شناسی (سبک شناسی) " علویه خانم "         ناصر موذن

در حست و جوی " سر ّ " حافظ                              احسان طبری

  نگاهی به کتاب شعر متعهد ایران                           سعید سلطانی

فردوسی در هاله ای از افسانه ها                          دکتر جلال متینی

واژه های فارسی به کار رفته در قرآن                       آرتور جفری Arthur Jeffery

 تاثیر اروپا در زبان و ادبیات فارسی :

نقش اروپا در ادبیات امروز ایران                            پروفسور دکتر الساندرو باوسانی

                                                                         Alessandro Bausani Prof. Dr.

 تحولاتی در نثر امروز فارسی                              پروفسور دکتر پیتر ایوری

                                                                         Peter Avery Prof. Dr.

نمودهای پویایی و ایستایی زبان در آثار جمال زاده      جواد اسحاقیان

 

١٦ –   تاریخ ادبیات کلاسیک     (خواهد آمد)

 

١۷--  تاریخ ادبیات معاصر

بخش نخست: از دوران مشروطیت تا سال ١٣۰۰ ش  (دوره ی انقلابی)

ویژگی های نوژایی ادبی در دوران مشروطه                     دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، خودشناسی                                محمد علی سپانلو

 

بخش دوم: از سال ١٣۰۰ تا ١٣۲۰ ش               (دوره ی تجربه و آزمایش)         

حیات ادبی ایران در دوران رضا شاه                                 دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، دوره ی فترت                                محمد علی سپانلو 

 

بخش سوم : از سال ١٣٢٠ تا ١۳٤٠ش          (افول "کهنه" و شکوفایی "تازه")

جریان های ادبی پس از سقوط رضا شاه تا دهه ی چهل     دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، برگشت موج                                 محمد علی سپانلو  

 

بخش چهارم: از سال ١۳٤٠ تا ١۳۵٠ش          (به کرسی نشستن "تازه" ها)   

سرگذشت نثر معاصر، خانه روشنی                           (خواهد آمد)

 

١٨- فولکلور ایران، توده شناسی

ادبیات عامیانه ی ایران                                             مهران افشاری

فولکلور ایران :                                                        یحیی آرین پور

ضرب المثل های فارسی                        

 قصه ها و افسانه های فارسی   

 ترانه های ملی ایران

  چهره های فولکلوریک در قصه ها و مثل های ایرانی      احسان طبری                 

 

١٩- ادبیات کودکان و نوجوانان

نخستین مطبوعات کودکان و نوجوانان در ایران             علی کاشفی خوانساری

آسیب شناسی کتاب های کودکان و نوجوانان             استاد هارون شفیعی

 

   

 

آریا ادیب:

  زبان فارسی، تاریخ، نوزایی و فراگیری آن

 

بر پایه ی آزموده ها می توان گفت که فراگیری زبان فارسی برای بسیاری از ایرانیان، پس از بیرون آمدن از دامان مادر، در روند آموزش های نا بسامان ِ پس از آن، به بیراهه می افتد و مگر برای برخی از آنان، که به نسبت اندک هستند، برای بسیاری دیگر ( اگر چه حتا از آموزش ها و آگاهی های  ویژه ی دیگری برای کسب و کار خود برخوردار می گردند) به روی کاغذ آوردن اندیشه چندان  دشوار می گردد که از نوشتن حتا درباره ی یک موضوع ساده به فارسی، که به آسانی دریافت شدنی باشد، باز می مانند.

نمی توان ادعا کرد که این وضعیت ویژه ی ایران و ایرانیان است و در زبان دیگری نمونه ندارد، لیکن با پردلی می توان گفت که این دشواری اکنون در زبان فارسی و نزد ایرانیان برجستگی ویژه ای یافته است.

دلایل پدید آمدن این وضعیتِ ناخوشایند البته گوناگون است و بستگی به زبان فارسی ندارد که زبانی بسیار پرمایه و توانا است. به گفته ی دکتر پرویز ناتل خانلری « ناتوانی زبان، ناتوانی کسانی است که به آن سخن می گویند». این وضعیت در واقع دستپخت آنانی است که در حق این زبان کوتاهی های فراوان می کنند و حساسیتی نسبت به نابسامانی های تحمیل شده به آن از خود نشان نمی دهند.

به بیان دقیق تر، مستول اصلی چون این وضعیتی،  نه تنها  آن قلم به دستانی هستند که نا مسئولانه و به شیوه ی سنتی، برای فضل فروشی، از به کارگیری واژه ها و عبارات بیگانه ای که برابرهای آن ها در زبان فارسی رایج و یا ساختنی است، پرهیز نمی کنند، بلکه آنانی نیز هستند که توانایی انجام اصلاحات لازم در پهنه ی آموزش زبان فارسی، تشویق برای به کارگیری و نیرومندسازی آن، و نیز ایجاد حساسیت در برابر کژروی های املایی و انشایی دراین زبان را دارند، اما به دلایلی که در نوشته های بعدی روشن می گردد از انجام آن سرباز می زنند.

فراگیری درست و بسامان زبان فارسی روندی زمان گیر و دیرانجام دارد و به دگرگون سازی بنیادی آموزش زبان،  از همان آعاز کودکی و نوجوانی و پشتیبانی و تشویق جدی مسئولان در سراسر رده های آموزشی و قلمرو های نگارشی، نیازمند است.

افزون بر این ها،  هیچ فراگشت و رشد فرهنگی نیز پیش از فراهم شدن زمینه های لازم عینی و ذهنی آن رخ نخواهد داد. نگاهی به روند آخرین دوره ی نوزایی در زبان و ادبیات فارسی که از دست کم ١۰۰- ۹۰ سال پیش تا کنون،  بر پایه ی رشد ناگزیر مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه ی ایران، به ویژه پس از انقلاب مشروطه،  ادامه دارد، نمایانگر آن است که امروز کشور ایران در ادامه ی ناگزیر دگرگونی های عینی و فراگشت جامعه ی خود ، به همخوانی و همپایی ِ  به تر  زمینه های ذهنی  جامعه و  زبان خود نیازمند است.

جوانان ما امروز تشنگی کنجکاوی خود را، نه با ادبیات ناب گذشتگان، و نه با یاوه گویی های برخی متجددنما، می توانند آرام نمایند. وظیفه ی تاریخی ما و هم اندیشان ما به سهم خود، نمایاندن توانایی های گذشتگان، توشه ی راه ساختن ِ تجارب آنان و راهنمایی و یاری به نسل مشتاق در کوشش او برای یافتن راه حقیقی تکامل آینده ی انسان هاست و یکی از افزارهای ما در این کار،  زبان مادری ماست که همچون هر زبان دیگری اگر توانا و نیرومند باشد و بتواند هر آن چه را که این تکامل بدان نیازمند است، به خوبی و به درستی بنمایاند،  توشه ی راه و از پیش شرط های ضرور برای  حرکت در جاده های رشد و پیشرفت است.

در تارنمای ما،  مقالات بلند بالا درباره ی فتح جوشقان، عشق ورزی یوسف و زلیخا، پژوهش های تازه در باره ی خانه ی ابوالمظفر عبدالجبار، ناله ها و گدابازی های شاعران بی ذوق و بی هوده نویسی نویسندگان نام جو،  به هیچ روی دیده نخواهد شد. صفحات تارنمای ما میدان جنگ های قلمی دسته های حیدری و نعمتی که با یکدیگر خرده حساب دارند، نیست و سرانجام،  تارنمای ما برای یک مشت بیکاره ی شکم سیر نیست  که درآن حال که هزاران هزار تن از مردم ستم دیده ی ما به نان شب نیارمندند، در پناه حامیان خود در امن و امان نشسته و دو غزل از حافظ را از بر کرده و آن را به نام معلومات، گنجینه ی ناندانی خود کرده اند. اگر کسی بپرسد،  اگر تارنمای آریا ادیب این مطالب را ندارد پس چه دارد ؟ ما با او کاری نداریم. ما تارنمای زبان و ادبیات فارسی را برای دیگران، یعنی آنانی که می دانند تمدن بشر امروزی بسیار فراتر از این فلاکت هاست، می نویسیم.

ما در این تارنما ، از یک سو کوشش خواهیم کرد تا سهمی به اندازه ی توانانی خود در طرح مساله ی ضرورت همخوانی ِ شرایط ذهنی  جامعه  و از جمله زبان فارسی،  با دگرگونی های ناگزیر عینی در جامعه ی ایران،  بر عهده بگیریم و از سوی دیگر خواهیم کوشید تا با آموزش درست و آسان ِ زبان فارسی و آشنایی دادن بیش تر با امکانات بی کران این زبان، به آسان سازی و سامانمندی کاربرد آن یاری برسانیم.

تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب) در کاربرد زبان و شیوه ی نگارش خود و درست نویسی، پای بند به آیین های محافظه کارانه نیست و با پرهیز از فرنگی مآبی و عربی مآبی از یک سو،  و دوری از فرنگی ستیزی و عربی ستیزی از سوی دیگر، به جای خود و در آن جا که به توانمندی و غنای زبان فارسی ( که مراد ماست) یاری می رسد، از واژه های هنوز دقیق تر و رساتر فرنگی و عربی نیز بهره خواهد گرفت.  مراد ما رعایت دقت، درست نویسی و  ساده نویسی است تا توده های هر چه بیش تری بتوانند از مطالب آن بهره بگیرند.

ما با بهره گرفتن  از اندیشه و آگاهی دانشمندان و صاحب نظران بنام و  با برقراری پیوند با دوست داران زبان فارسی و بازتاب نظرات آنان، و با دادن آگاهی های همه سویه پیرامون زبان و ادب فارسی و نمایش جوانب گوناگون  نوزایی و نوسازی در آن، در کنار بازگفت ظرایف و توانایی های این زبان و نیز نشان دادن ایرادات و نارسایی های پدید آمده در آن،  خواهیم کوشید تا ضرورت رشد و هرچه نیرومند تر ساختن زبان فارسی را از دیدگاه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز مستدل نماییم.  

خواست ما  از گشودن این صفحه، نه پدیدآوردن جایی برای دادن تنها  احکام و آگاهی های روشنفکرانه و آکادمیک درباره ی زبان فارسی، بلکه از جمله فراهم آوردن میدانی برای طرح آن مسایل گرهی در زبان فارسی است که بررسی و روشن نمودن آن ها به نیرومند تر گردیدن و همپا شدن هرچه بیش تر زبان فارسی با کاروان دانش و فرهنگ و تمدن جهانی یاری می رساند.

مراد ما،  انجام گفت و گوهای جان دار، پرشور و پرمایه در میان آن کسانی است که پیرامون بخش های گوناگون قلمرو  زبان فارسی آگاهی های ارزشمند دارند و برای از میان برداشتن سدهایی که بر سر راه رشد طبیعی این زبان قرار گرفته است،  چاره و تدبیری می شناسند.

این عزیزان، اگر همت کرده و با طرح نظرات خود پیرامون هر کدام از موضوعات دسته بندی شده در این تارنما، یا پیرامون هر موضوعی که خود پیشنهاد می کنند،  به رشد آن شرط ذهنی ضرور که در بالاتر از آن یاد کردیم، یاری برسانند، در حقیقت وظیفه ی میهنی خویش را  انجام داده  و دِین خود را به مردم شان پرداخته اند.      ایدون باد         آریا ادیب

 

یادداشتی پیرامون نوشته های بهره گرفته در این تارنما:

 برخی از مقاله های ارزشمندی که ما را در کار آشنا ساختن دوست داران زبان و ادب فارسی با گوشه و کنار شگفت آور این زبان و ادبیات یاری می رساند، و از این رو برای نوشته شدن در این تارنما برگزیده  می شود، در بخش هایی از خود، یا یه موضوع مورد نظر ما مربوط نمی گردد و یا با  آیین دستوری و درست نویسی فارسی همساز نیست.

برخی از این مقاله ها، مگر از نظر موضوع و محتوا ، از نظر آیین املایی یا دستوری و درست نویسی فارسی و گاه از نطر تنظیم و ترتیب مطالب، به اندازه ای دارای عیب و ایراد است که اگر به شکل اصلی شان به کار گرفته شوند، خوانندگان ما پس از خواندن بند هایی ار آن ها شوق و ذوق خواندن را از دست داده و از خواندن دنباله ی آن ها چشم پوشی می نمایند و بدین ترتیب از آشنایی با نکات ارزشمند آن ها محروم می شوند.

از این رو و از آن جا که ما در برابر خوانندگان خود برای آسان فهمی، درست خوانی و درست نویسی فارسی ( که مراد ما در این تارنما است)  اندریافت مسئولیت داریم، برخود روا می داریم که این گونه مقاله ها را به اندازه ی مورد نیاز کوتاه نموده و با ویرایش های دوباره و لازم، همچنین  آن ها را ار نادرستی های املایی، اگر هست، پاک سازیم،  با آیین دستوری و درست نویسی فارسی، اگر نیست، همساز نماییم و واژه ها و عبارت های بسیار پیچیده یا کنارنهاده ی بیگانه را نیز  از آن ها دور ساخته و برابرهای جاری و جاافتاده ی فارسی ِ آن ها را به کار بگیریم.

و  چون به شرف ادبی و اصل فرهنگی در نامیدن نویسنده و منابع بهره گرفته نیز پای بند هستیم، البته بر خود فرض و واجب می دانیم که نام و نشانی این مقاله ها و منابع آن ها را نیز ذکر نماییم. خوانندگان ارجمند ما اگر خواستار خواندن این مقاله ها در اندازه یا شکل نخستین اشان باشند ، با داشتن نام و نشانی آن ها، به آسانی می توانند به این نوشته ها دست یافته و آن ها را بخوانند.

 

نوشته های تارنمای آریا ادیب را نیز که اکنون برخی از تارنماهای آماده خوار با چشم فرو بستن بر نخستین اصل فرهنگی ِ پذیرفته شده در سراسر جهان،  بدون نامیدن  تارنمای ما،  زینت صفحات خود نموده و با این کار عیار خود را به نمایش گذاشته اند، خوانندگان ما خود بی گمان از شیوه ی بخش بندی و نمایش مطالب و آیین نگارشی ما به آسانی تمیز داده و باز می شناسند.  با سپاس،   آریا ادیب.

 

 

 

  

 

 

 

چهره های فولکلوریک در قصه ها و مثل های ایرانی

 

شماره ی نوشته: ٦ / ١٨

احسان طبری

چهره‌های فولکلوریک در قصه‌ها و مثل‌های ایرانی


کار بر روی فرهنگ عوام (فولکلور) در ایران طی سال های اخیر نسبتن وسیع و خوب انجام گرفته است، چیزی که آن را باید مرهون تلاش تحقیقات کسانی دانست که شاید اغلب از وسایل لازم برای این کار دشوار نیز محروم بوده‌اند. در این زمینه هدایت، صبحی، انجوی، شاملو، جمال‌زاده، امیرقلی امینی هریک در دوران خود و در گستره ی معین (مانند اصطلاحات، امثال، قصه‌ها، ترانه‌ها، لغات و...) خواه متعلق به تهران، خواه شهرستان ها، آثاری نشر داده‌اند. کسانی که در همین عرصه‌ها شاید با دامنه محدودتری فعالیت کرده‌اند نیز کم‌شمار نیستند و گاه برخی تک نگاری‌های بسیار باارزش هم درباره عادات و آداب تهران و شهرستان ها منتشر شده است. از این کوشش های بزرگ و ضروری هنوز باید بهره برداری شود:                                                          

نخست: بهره‌برداری علمی، بدین معنی که قوانین درونی این فرهنگ مورد بررسی قرار گیرد. ما در زیر به عنوان نمونه، درباره ترانه‌های عامیانه مرسوم در تهران، یک بررسی تعمیمی ارایه می‌دهیم که ابدن دعوی کمال ندارد و فقط برای طرح مباحث نظیر است.                                                                                                        

دوم: بهره‌برداری هنری، یعنی باید این ثروت رنگین و حیرت انگیز فولکلوریک را در ادبیات منظوم و منثور فارسی وارد و منعکس ساخت و نقاشی و گرافیک و موسیقی و معماری خارجی و داخلی و پیکرتراشی و فیلم و رادیو و تلویزیون نیز از آن فیض جویند.
در این باره نیز کوشش‌هایی شده است. من می‌توانم مثلن از منظومه ی «پریا» اثر شاملو و یا از سناریوی «شهر قصه»  اثر بیژن مفید نام ببرم. در ادبیات کودکان هم کوشش هایی شده است و اکنون چهره‌های سنتی قصه‌ها احیا می شود ولی آن چه که من دیده‌ام، چندان چنگی به دل نمی‌زده است و در بسیاری از آن ها خامی و سود ورزی بازرگانی آشکارا دیده می‌شود.

وقتی شما فرهنگ عوام را، و از آن جمله فولکلور تهران را که به علت پایتختی بودنش نوعی اعتبار «مرکزیت» برای خود دست و پا کرده است، بررسی می‌کنید، می‌بینید از چنان چهره‌های متنوع زن و مرد و کودک، جانوران، اشیاء و محل‌ها سرشار است که می‌تواند به ادبیات ما، خاصه ادبیات کودکان، رنگ محلی تکرارناپذیری بدهد.
ما در زیر بدون مراعات انتظام علمی خاص و با یک نظر جهنده به عرض و طول قصه‌ها و مثل های ایرانی متداول در تهران، چهره‌هایی را نام می بریم تا خواننده ی این سطور از آن تصوری به دست آورد و به محتوای سخن ما توجه کند:

١- برخی چهره‌های کودکان در قصه‌ها و امثال ایرانی:

فین فینی، فلفلی، فینگیلی، لوسی بابا، شازده پسر، نیم وجبی (یا یک وجبی)، عزیز بی‌جهت، تخم نابسم الله، جرتنغوز، عاق والدین، نخودی، چپول خانم، نمکی، شنگول و منگول و حبه انگور، پسر کاکل زری و دختر دندون مرواری (مروارید).

٢- برخی چهره‌های زنان در قصه‌ها و مثل های ایرانی:

خجه اره، دده بزم آرا، هفت لنگه گیس، ماه پیشونی، گیسو گلابتون، خورشید کلاه، ماما خمیره، مادر فولاد زره، کلثوم ننه، ترکمون خانم، شلخته باجی، شاباجی شله، آبجی شلخته، بی‌بی سه‌شنبه، نجیب آبستن، قرشمال خانم، لکاته، کنیز ملاباقر، دختر شاه فرنگ، پری زاد، دختر شاه پریان.

٣- برخی چهره‌های مردان در قصه‌ها و مثل های ایرانی:

قبله عالم، قلندر بیابانی، وزیر دست راست، وزیر دست چپ، گل مولا، غول، شاه وزوزک، شاه پریان، باتمان قداره، حاجی بارک الله، پهلوان پنبه، پسر حاجی، پیر خواجه، چلغوز میرزا، الکی خوش، حسن کچل، حاجی خرناس، حاجی مقوا، روضه خوان پشمه چال، حاجی فیروز، کاکاسیا.

٤- برخی جانوران در قصه‌ها و مثل های ایرانی:

کره دریایی، گنجشکک اشی‌مشی، موش سر قالب صابون، آقاموشه، عمه گرگه، سگ چارچشم در جهنم، سگ حسن دله، بزبز قندی، بلبل سرگشته، خاله سوسکه، مرغ زرد پاکوتاه، فندقی، پیشی، خاله قورباغه، ممولی، توتو، سیمرغ، ماهی سقنقر.

٥- برخی اشیاء افسانه‌ای در قصه‌ها و مثل های ایرانی:

قالیچه حضرت سلیمان، شبکلاه غیبی، کدو قلقله‌زن، سنگ صبور، شیشه عمر، گوهر شبچراغ، عصا آهنی و کفش آهنی، آب زندگی، گرز آتشی،هنبونه.

٦- برخی موجودات افسانه ای در قصه ها و مثل های ایرانی:

از مابهتران، غول بیابونی، پری، جن (جن بو داده)، بختک، آل، لولو، دیگ به سر، شاه پریون، دیو دو سر، دو الپا، یک سر و دو گوش، سلطان جمجمه، اجوج و مجوج (یأجوج و مأجوج).

٧- برخی مکان ها و زمان های افسانه‌ای در قصه ها و مثل های ایرانی:

عهد دقیانوس، عهد بوق، عالم هپروت، هفت پرگنه هند، کوه قاف، قلعه سنگباران، سر گنبد کبود، ولایت خاج‌پرست ها، جهنم دره، امامزاده جلبذ، پتلپرت، سر پل خربگیری، چاه ویل، جابلقا و جابلسا، ظلمات.

این فهرست ناتمام و نارس که نمونه‌وار ذکر شد، گمان می‌کنیم گویای غنای چهره‌های افسانه‌ها و مثل های فلسفی برای معرفی تیپ‌ها، دادن نمادها یا سمبول‌های پرمعناست که گاه با طنز و متلک خام فولکلوریک نیز همراه است.
این چهره‌ها هنوز در قصه‌های کودکان، افسانه‌های بزرگان، اشعار ، جای خود را باز نکرده‌ و به آن ها ابعاد لازم داده نشده است. البته کار آکادمیک می‌طلبد که با بررسی همه ی قصه‌ها و همه مثل‌ها فهرست کاملی (که حتمن چندین برابر این فهرست نمونه‌ای ما خواهد بود) ترتیب داده شود و در مقابل هر مورد مشخص موارد کاربرد و مضمون فولکلوریک آن با حفظ سندیت آورده شود ولی این ابدن مانع از آن نیست که هنرمندان، این چهره‌ها را بدون این گونه کار آکادمیک، از دیدگاه و زاویه خود مطرح سازند.
از جهت تاریخی و جامعه شناسی، همه ی این چهره‌ها نماینده ی جامعه ی قرون وسطایی فئودالی است. در عصر امروزی رادیو و تلویزیون و ارتباطات سریع، زایش چهره‌های فولکلوریک به مراتب کم تر شده است. اکنون آن فضای خاص که از درون هیجان ترس‌آلود خرافی انسان ها این همه تخیلات دورپرواز را بیرون می‌کشید، متصاعد شده و رفته است. ولی همه ی چهره‌های قرون وسطایی می‌توانند در جهان پرسر و صدا و شلوغ ما، طنین و انعکاس نوی کسب ‌کنند. مثلن چهره‌هایی مانند«ماه پیشانی»، «کره دریایی»، «پری‌زاد»، «بلبل‌سرگشته»، «سیمرغ»، «شیشه ی ‌عمر»، «سنگ‌ صبور»، «آب زندگی»، «هپروت»، «جهنم دره» می‌تواند خود الهام‌بخش اشعار و قطعات هنری با برد فلسفی شود. از سرایندگان نامی جهانی کسانی به همین کار پرداختند مثلن می‌توان از قطعه ی معروف گُوته به نام «ارلن کونیگ» و قطعه ی معروف هاینه به نام «لورل لای» نام برد.
در سناریوی «شهر قصه» کوشش شده است که از این نوع مقولات فولکلوریک استفاده شود. این تجربه نشان می‌دهد که از درون این کار می‌توان یک اثر اجتماعی و مورد پسند مردم بیرون آورد، ولی به نظر می‌رسد که هنوز باید - به منظور احتراز از کارهای زود ساخته و کم اندیشیده - در این عرصه، تمرین هنری بیش تری به عمل آید.
بنای کلاسیک ادب قرون وسطایی ما به اندازه‌ای فخیم و شکوهمند است که ما را از فرهنگ عوام بی‌نیاز می‌سازد. اگر خلق‌های اروپایی به دنبال آن رفتند، برای آن بود که فرهنگ کلاسیک یونان و رم را «ملی» نمی‌دانستند و هنر ملی را در هنر فولکلوریک سرزمین خود می‌جستند، ولی ما ده قرن است که آغاز کرده‌ایم و فرهنگ کلاسیک ما، مالِ خود ماست. شاید این علت اصلی آن است که عطش ویژه‌ای نسبت به فولکلور احساس نمی‌کنیم.

از این رو نگارنده بر روی سه نکته در مورد تکامل آتی هنر کشورمان اصرار دارد:
الف -  بررسی، آموزش و فیض‌گیری از فرهنگ غنی فولکلوریک همه ی نقاط کشور.
ب -   غنی کردن زبان ادبی با واژه‌ها و اصطلاحات گزین از لفظ عوام مردم پایتخت.
ج -   بررسی گویش‌های ایالات و ولایات ایرانی و غنی کردن زبان فارسی با آن مصطلحاتی که فارسی ادبی (به ویژه در زمینه ی اسامی ذات یا مشخص) فاقد است.
در هر سه عرصه، کارهای کمی انجام نگرفته است ولی هنوز کارهای زیادتری باید انجام گیرد.

۩  ۩  ۩

 

زبان و ادبیات فارسی ( آریا ادیب )

 

شماره ی نوشته : ١ / ۰

  زبان فارسی، تاریخ، نوزایی و فراگیری آن

 

بر پایه ی آزموده ها می توان گفت که فراگیری زبان فارسی برای بسیاری از ایرانیان، پس از بیرون آمدن از دامان مادر، در روند آموزش های نا بسامان ِ پس از آن،  به بیراهه می افتد و مگر برای برخی از آنان، که به نسبت اندک هستند، برای بسیاری دیگر ( اگر چه حتا از آموزش ها و آگاهی های  ویژه ی دیگری برای کسب و کار خود برخوردار می گردند) به روی کاغذ آوردن اندیشه چندان  دشوار می گردد که از نوشتن حتا درباره ی یک موضوع ساده به فارسی، که به آسانی دریافت شدنی باشد، باز می مانند.

نمی توان ادعا کرد که این وضعیت ویژه ی ایران و ایرانیان است و در زبان دیگری نمونه ندارد، لیکن با پردلی می توان گفت که این دشواری اکنون در زبان فارسی و نزد ایرانیان برجستگی ویژه ای یافته است.

دلایل پدید آمدن این وضعیتِ ناخوشایند البته گوناگون است و بستگی به زبان فارسی ندارد که زبانی بسیار پرمایه و توانا است. به گفته ی دکتر پرویز ناتل خانلری « ناتوانی زبان، ناتوانی کسانی است که به آن سخن می گویند». این وضعیت در واقع دستپخت آنانی است که در حق این زبان کوتاهی های فراوان می کنند و حساسیتی نسبت به نابسامانی های تحمیل شده به آن از خود نشان نمی دهند.

به بیان دقیق تر، مستول اصلی چون این وضعیتی،  نه تنها  آن قلم به دستانی هستند که نا مسئولانه و به شیوه ی سنتی، برای فضل فروشی، از به کارگیری واژه ها و عبارات بیگانه ای که برابرهای آن ها در زبان فارسی رایج و یا ساختنی است، پرهیز نمی کنند، بلکه آنانی نیز هستند که توانایی انجام اصلاحات لازم در پهنه ی آموزش زبان فارسی، تشویق برای به کارگیری و نیرومندسازی آن، و نیز ایجاد حساسیت در برابر کژروی های املایی و انشایی دراین زبان را دارند، اما به دلایلی که در نوشته های بعدی روشن می گردد از انجام آن سرباز می زنند.

فراگیری درست و بسامان زبان فارسی روندی زمان گیر و دیرانجام دارد و به دگرگون سازی بنیادی آموزش زبان،  از همان آعاز کودکی و نوجوانی و پشتیبانی و تشویق جدی مسئولان در سراسر رده های آموزشی و قلمرو های نگارشی، نیازمند است.

افزون بر این ها،  هیچ فراگشت و رشد فرهنگی نیز پیش از فراهم شدن زمینه های لازم عینی و ذهنی آن رخ نخواهد داد. نگاهی به روند آخرین دوره ی نوزایی در زبان و ادبیات فارسی که از دست کم ١۰۰- ۹۰ سال پیش تا کنون،  بر پایه ی رشد ناگزیر مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه ی ایران، به ویژه پس از انقلاب مشروطه،  ادامه دارد، نمایانگر آن است که امروز کشور ایران در ادامه ی ناگزیر دگرگونی های عینی و فراگشت جامعه ی خود ، به همخوانی و همپایی ِ  به تر  زمینه های ذهنی  جامعه و  زبان خود نیازمند است.

جوانان ما امروز تشنگی کنجکاوی خود را، نه با ادبیات ناب گذشتگان، و نه با یاوه گویی های برخی متجددنما، می توانند آرام نمایند. وظیفه ی تاریخی ما و هم اندیشان ما به سهم خود، نمایاندن توانایی های گذشتگان، توشه ی راه ساختن ِ تجارب آنان و راهنمایی و یاری به نسل مشتاق در کوشش او برای یافتن راه حقیقی تکامل آینده ی انسان هاست و یکی از افزارهای ما در این کار،  زبان مادری ماست که همچون هر زبان دیگری اگر توانا و نیرومند باشد و بتواند هر آن چه را که این تکامل بدان نیازمند است، به خوبی و به درستی بنمایاند،  توشه ی راه و از پیش شرط های ضرور برای  حرکت در جاده های رشد و پیشرفت است.

در تارنمای ما،  مقالات بلند بالا درباره ی فتح جوشقان، عشق ورزی یوسف و زلیخا، پژوهش های تازه در باره ی خانه ی ابوالمظفر عبدالجبار، ناله ها و گدابازی های شاعران بی ذوق و بی هوده نویسی نویسندگان نام جو،  به هیچ روی دیده نخواهد شد. صفحات تارنمای ما میدان جنگ های قلمی دسته های حیدری و نعمتی که با یکدیگر خرده حساب دارند، نیست و سرانجام،  تارنمای ما برای یک مشت بیکاره ی شکم سیر نیست  که درآن حال که هزاران هزار تن از مردم ستم دیده ی ما به نان شب نیارمندند، در پناه حامیان خود در امن و امان نشسته و دو غزل از حافظ را از بر کرده و آن را به نام معلومات، گنجینه ی ناندانی خود کرده اند. اگر کسی بپرسد،  اگر تارنمای آریا ادیب این مطالب را ندارد پس چه دارد ؟ ما با او کاری نداریم. ما تارنمای زبان و ادبیات فارسی را برای دیگران، یعنی آنانی که می دانند تمدن بشر امروزی بسیار فراتر از این فلاکت هاست، می نویسیم.

ما در این تارنما ، از یک سو کوشش خواهیم کرد تا سهمی به اندازه ی توانانی خود در طرح مساله ی ضرورت همخوانی ِ شرایط ذهنی  جامعه  و از جمله زبان فارسی،  با دگرگونی های ناگزیر عینی در جامعه ی ایران،  بر عهده بگیریم و از سوی دیگر خواهیم کوشید تا با آموزش درست و آسان ِ زبان فارسی و آشنایی دادن بیش تر با امکانات بی کران این زبان، به آسان سازی و سامانمندی کاربرد آن یاری برسانیم.

تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب) در کاربرد زبان و شیوه ی نگارش خود و درست نویسی، پای بند به آیین های محافظه کارانه نیست و با پرهیز از فرنگی مآبی و عربی مآبی از یک سو،  و دوری از فرنگی ستیزی و عربی ستیزی از سوی دیگر، به جای خود و در آن جا که به توانمندی و غنای زبان فارسی ( که مراد ماست) یاری می رسد، از واژه های هنوز دقیق تر و رساتر فرنگی و عربی نیز بهره خواهد گرفت.  مراد ما رعایت دقت، درست نویسی و  ساده نویسی است تا توده های هر چه بیش تری بتوانند از مطالب آن بهره بگیرند.

ما با بهره گرفتن  از اندیشه و آگاهی دانشمندان و صاحب نظران بنام و  با برقراری پیوند با دوست داران زبان فارسی و بازتاب نظرات آنان، و با دادن آگاهی های همه سویه پیرامون زبان و ادب فارسی و نمایش جوانب گوناگون  نوزایی و نوسازی در آن، در کنار بازگفت ظرایف و توانایی های این زبان و نیز نشان دادن ایرادات و نارسایی های پدید آمده در آن،  خواهیم کوشید تا ضرورت رشد و هرچه نیرومند تر ساختن زبان فارسی را از دیدگاه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز مستدل نماییم.  

خواست ما  از گشودن این صفحه، نه پدیدآوردن جایی برای دادن تنها  احکام و آگاهی های روشنفکرانه و آکادمیک درباره ی زبان فارسی، بلکه از جمله فراهم آوردن میدانی برای طرح آن مسایل گرهی در زبان فارسی است که بررسی و روشن نمودن آن ها به نیرومند تر گردیدن و همپا شدن هرچه بیش تر زبان فارسی با کاروان دانش و فرهنگ و تمدن جهانی یاری می رساند.

مراد ما،  انجام گفت و گوهای جان دار، پرشور و پرمایه در میان آن کسانی است که پیرامون بخش های گوناگون قلمرو  زبان فارسی آگاهی های ارزشمند دارند و برای از میان برداشتن سدهایی که بر سر راه رشد طبیعی این زبان قرار گرفته است،  چاره و تدبیری می شناسند.

این عزیزان، اگر همت کرده و با طرح نظرات خود پیرامون هر کدام از موضوعات دسته بندی شده در این تارنما، یا پیرامون هر موضوعی که خود پیشنهاد می کنند،  به رشد آن شرط ذهنی ضرور که در بالاتر از آن یاد کردیم، یاری برسانند، در حقیقت وظیفه ی میهنی خویش را  انجام داده  و دِین خود را به مردم شان پرداخته اند.      ایدون باد         آریا ادیب

 

مقالات نهاده شده در این تارنما در یک نگاه :

 

خوانندگان ما یرای خواندن نوشته های این تارنما می توانند آن ها را یا در آرشیو موضوعی بیابند، یا در میان ستون آرشیو موضوعی،  هر نوشنه را  از ( فهرست همه ی نوشته های تارنما )، به طور مستقیم فراخوانده و بخوانند.

 

١ – سرگذشت زبان فارسی

 سرگذشت زبان فارسی ،                               جلال خالقی مطلق

درباره ی فقر فرهنگی مهاجمان به زبان فارسی . دکتر جلال متینی

 

 ۲ –  دگرگونی های تاریخی در زبان فارسی  (Semantics)

 زبان  و جامعه .                                          دکتر پرویز ناتل خانلری

 تاثیرات زبان عربی در پیدایش زبان دری و شعر عروضی فارسی

    ( تکامل ادب فارسی در دوران پس از اسلام )                             

                                                                 احسان طبری

 

٣ –  جایگاه سیاسی و مسایل امروز زبان فارسی

جایگاه سیاسی زبان فارسی                                   آریا ادیب

مشکلات کنونی زبان فارسی و راه های حل آن ها        احسان طبری

 آسیب دیدگی های زبان فارسی                              دکتر پرویز ناتل خانلری

 رفتارهای ناهنجار فارسی زبانان با زبان فارسی

        (زبان فارسی از آشوب تا سامان)                        دکتر حلیل دوستخواه

وضعیت امروز آموزش زبان و ادبیات فارسی

             در دانشگاه های ایران                            حسین ذوالفقاری  استاد دانشگاه تربیت مدرس

                                                                     عباس علی وفایی استاد دانشگاه علامه طباطبایی

                                                                     عنایت سمیعی    منتقد و شاعر 

                                                                     سعید حمیدیان     استاد دانشگاه و پژوهشگر    

                                                                     شاپور جور کش     شاعر، منقد و مترجم

 

٤–  ادبیات  فارسی  ( گفتارهای عمومی )

  ادبیات فارسی                                                         ملک الشعرای بهار

   نخستین نسل ادبیات داستانی ایران                            محمد بهارلو

  شعر شناسی                                                         ملک الشعرای بهار

درباره ی شعر و شاعر                                               احسان طبری

سخنی درباره ی شعر (فارسی)                                  احسان طبری

درباره ی نقد شعر  (چه گونگی نقد شعر نو )                  احسان طبری

تحولات ادبیات فارسی از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن  دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی

 

۵ –  دستور زبان و آیین درست نویسی فارسی

 درباره ی فارسی نویسی                                      ناصر پور پیرار

 بزرگ سازی و کوچک سازی ِ واژه ها در زبان فارسی    احسان طیری

 نکته هایی از درست نویسی  زبان فارسی                آریا ادیب

       (درباره ی : فعل «بایستن» / «است» و «هست» / «گفتی» و «گویی» /  صفت ساده و صفت مفعولی /

       دراز نویسی / «بر علیه» /  نشانه های نگارشی /  گرایش به حذف حرف اضافه /  اضافه کردن «ی» در حالت

       اضافه / گذاشتن و گزاردن / دسته ها و انواع به کارگیری های نادرست واژه ها و عبارات در زبان فارسی /  به

       گردن یا در گردن / اشتباه گرفتن ترکیب اضافی با ترکیب وصفی، . . .  )

 غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی   دکتر سعید نفیسی

                                                                       مهدی پرتوی آملی

                                                                        محمد نبی عظیمی

 پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری

        زبان عربی                                                  محمد پروین گنابادی

 

٦–  خط فارسی

درباره ی تغییر خط فارسی                دکتر پرویز ناتل خانلری

شیوه ی خط فارسی                       دکتر پرویز ناتل خانلری

مساله ی اصلاح خط فارسی             دکتر پرویز ناتل خانلری

درباره ی اصلاح خط فارسی               دکتر پرویز ناتل خانلری

مساله ی خط                                 احسان طبری

سرگذشت فکر تغییر خط فارسی        یحیی آرین پور

 

 ۷ –  زبان عامیانه، اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی      آریا ادیب

حروف آ و الف   حرف ب   حرف پ   حرف ت

حرف ج          حرف چ   حرف ح  حرف خ

 

۸ –  کالبد شکافی واژه های زبان فارسی (Etimology)

بحثی درباره ی « موشک » و « رزمایش »                                    رستم جمشیدی

« آیین » و « دین »                                                                  مجتبا  آقایی

دگرگردی واژه ها در سیر زمان                                                    دکتر فریدون جنیدی

       (درباره ی واژه های « باد »، « کمر »، « کمربند »، « افسوس »،

       « پرستیدن » (و مشتقات آن)، واژه های «زن»، «بانو» و «دوشیزه»، « آریا»، «ایران» و «اوستا»)

در جست و جوی حل معمای واژه های «تات»، «تاجیک» و «تازی»     دکتر یحیا ذکا

درباره ی واژه ی «کردن»، پسوندهای مکان ِ ساخته شده  از آن

        و نام شهر «کرمان»                                                            دکتر فریدون جنیدی

درباره ی ریشه ی فارسی واژه ی " عشق "                                  محمد حیدری ملایری

ریشه ی ایرانی نام "دریای سیاه " و رودخانه های " دانوب " و " دُ ن " دکتر بهرام فره وشی       

سرگذشت واژه ی " گل "                                                          دکتر بهرام فره وشی 

     

۹–  ریشه های تاریخی اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی        آریا ادیب

                                                                                       مهدی پرتوی آملی

بخش نخست:  

آب از سرچشمه گل آلود است، آب پاکی روی دست کسی ریختن، آب زیر کاه، آبشان از یک جوی نمی گذرد، آتش بیار معرکه، آفتابی شدن، از بیخ عرب شدن، انگار از دماغ فیل افتاده، از کوره در رفتن، از کیسه ی خلیفه بخشیدن، الکی، با آب حمام دوست گرفتن، باج ندادن به شغال، باج سبیل، باد آورده را باد می برد، بادنجان دور قاب چیدن، برو آن جا که عرب نی انداخت، بز بیاری، بل گرفتن، به مشروطه اش رسید، بند را آب دادن، به رخ کشیدن، پارتی بازی، پته اش روی آب افتاد، پدرت را در می آورم، پدر سوخته، پهلوان پنبه، پنبه ی کسی را زدن، تعارف شاه عبدالعظیمی، جنگ زرگری، جور کسی  را کشیدن، جیم شدن، چشم روشنی، چوب توی آستین کسی کردن، حاجی حاجی مکه، حاشیه رفتن، به کرسی نشاندن حرف، حرف مفت، حقه بازی، حمام زنانه، حیدری و نعمتی، خاک بر سر، خر کریم را نعل کرده است، خط و نشان کشیدن برای کسی.

 

بخش دوم:

دری وری، دست شستن از کاری، دست کسی را توی حنا گذاشتن، دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن، دنبال نخود سیاه فرستادن، دو قورت و نیمش هم باقی است، ریش و قیچی را به دست کسی دادن، زندگی سگی، زیر پای کسی را جارو کردن، زیر کاسه نیم کاسه ای است، سایه تان از سر ما کم نشود، سبزی پاک کردن، سبیلش آویزان شد،. . . 

 

 ١۰–  واژه نامه ی بیگانه – فارسی     آریا ادیب

 از حرف آ تا ش

 از حرف ص تا ی

 

١١–  هنر ترجمه و مسایل آن

چه گونگی واگویی و نوشتن نام های بیگانه در فارسی   دکتر پرویز ناتل خانلری

مسایل واژه سازی                                                   داریوش آشوری

 توانایی زبان فارسی در واژه سازی                             دکتر محمود حسابی

اصول و ضوابط واژه‌گزينی                                           فرهنگستان زبان و ادب فارسی

نگاهی به برخی از مسایل ترجمه در ایران                    علیزضا سمیعی

  

١۲–  دیدگاه ها

حتا مثلن خاهر : سه پیشنهاد نگارشی    افشین دشتی

سنت دیرینه ی واژه پردازی پارسی        رستم جمشیدی

در آشپزخانه ی زبان فارسی                  از ۴ دیواری

   (در باره ی کاربرد فعل «خوردن» در زبان فارسی)

نیما یوشیج از نگاه دیگران                    دیدگاه های منتقدان و شاعران امروز

 

١٣–  آیا می دانستید که . . .  ؟

 دانستنی های گوناگون از زبان و ادبیات فارسی    آریا ادیب  

 بخش نخست از شماره ی ١ تا ٣۸

  بخش دوم     از شماره ی ٣۹ تا ۵٦

 بخش سوم   از شماره ی ۵٧ به بعد

 

١۴-  ابزار کار ادبی                                            آریا ادیب

 ابزار کار ادبی (تعریف های کلی)           

 آشنایی با اصطلاحات ادبی                  

 بخش نخست از حرف آ تا ش

  بخش دوم      از حرف ص تا ی                   

 علم بدیع  ( آرایه های ادبی )                

 علم بیان                                          

مکتب های ادبی و هنری                      

جایزه های ادبی و به ترین آثار ادبی

   جایزه گرفته در ایران و جهان

علم عروض

 وزن شعر فارسی                                            دکتر پرویز ناتل خانلری             

 علم عروض و وزن شعر فارسی                          آریا ادیب

 

١۵- بررسی ها و پژوهش های ادبی

  ادب شناسی (سبک شناسی) " علویه خانم "         ناصر موذن

در حست و جوی " سر ّ " حافظ                              احسان طبری

  نگاهی به کتاب شعر متعهد ایران                           سعید سلطانی

فردوسی در هاله ای از افسانه ها                          دکتر جلال متینی

واژه های فارسی به کار رفته در قرآن                       آرتور جفری Arthur Jeffery

 تاثیر اروپا در زبان و ادبیات فارسی :

نقش اروپا در ادبیات امروز ایران                            پروفسور دکتر الساندرو باوسانی

                                                                         Alessandro Bausani Prof. Dr.

 تحولاتی در نثر امروز فارسی                              پروفسور دکتر پیتر ایوری

                                                                         Peter Avery Prof. Dr.

نمودهای پویایی و ایستایی زبان در آثار جمال زاده      جواد اسحاقیان

 

١٦ –   تاریخ ادبیات کلاسیک     (خواهد آمد)

 

١۷--  تاریخ ادبیات معاصر

بخش نخست: از دوران مشروطیت تا سال ١٣۰۰ ش  (دوره ی انقلابی)

ویژگی های نوژایی ادبی در دوران مشروطه                     دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، خودشناسی                                محمد علی سپانلو

 

بخش دوم: از سال ١٣۰۰ تا ١٣۲۰ ش               (دوره ی تجربه و آزمایش)          

حیات ادبی ایران در دوران رضا شاه                                 دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، دوره ی فترت                                محمد علی سپانلو 

 

بخش سوم : از سال ١٣٢٠ تا ١۳٤٠ش          (افول "کهنه" و شکوفایی "تازه")

جریان های ادبی پس از سقوط رضا شاه تا دهه ی چهل     دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، برگشت موج                                 محمد علی سپانلو  

 

بخش چهارم: از سال ١۳٤٠ تا ١۳۵٠ش          (به کرسی نشستن "تازه" ها)   

سرگذشت نثر معاصر، خانه روشنی                           (خواهد آمد)

 

١٨- فولکلور ایران، توده شناسی

ادبیات عامیانه ی ایران                                               مهران افشاری

فولکلور ایران :                                                          یحیی آرین پور

ضرب المثل های فارسی                        

 قصه ها و افسانه های فارسی   

 ترانه های ملی ایران                 

 

١٩- ادبیات کودکان و نوجوانان

نخستین مطبوعات کودکان و نوجوانان در ایران             علی کاشفی خوانساری

آسیب شناسی کتاب های کودکان و نوجوانان             استاد هارون شفیعی

 

 

یادداشتی پیرامون نوشته های بهره گرفته در این تارنما:

 برخی از مقاله های ارزشمندی که ما را در کار آشنا ساختن دوست داران زبان و ادب فارسی با گوشه و کنار شگفت آور این زبان و ادبیات یاری می رساند، و از این رو برای نوشته شدن در این تارنما برگزیده  می شود، در بخش هایی از خود، یا یه موضوع مورد نظر ما مربوط نمی گردد و یا با  آیین دستوری و درست نویسی فارسی همساز نیست.

برخی از این مقاله ها، مگر از نظر موضوع و محتوا ، از نظر آیین املایی یا دستوری و درست نویسی فارسی و گاه از نطر تنظیم و ترتیب مطالب، به اندازه ای دارای عیب و ایراد است که اگر به شکل اصلی شان به کار گرفته شوند، خوانندگان ما پس از خواندن بند هایی ار آن ها شوق و ذوق خواندن را از دست داده و از خواندن دنباله ی آن ها چشم پوشی می نمایند و بدین ترتیب از آشنایی با نکات ارزشمند آن ها محروم می شوند.

از این رو و از آن جا که ما در برابر خوانندگان خود برای آسان فهمی، درست خوانی و درست نویسی فارسی ( که مراد ما در این تارنما است)  اندریافت مسئولیت داریم، برخود روا می داریم که این گونه مقاله ها را به اندازه ی مورد نیاز کوتاه نموده و با ویرایش های دوباره و لازم، همچنین  آن ها را ار نادرستی های املایی، اگر هست، پاک سازیم،  با آیین دستوری و درست نویسی فارسی، اگر نیست، همساز نماییم و واژه ها و عبارت های بسیار پیچیده یا کنارنهاده ی بیگانه را نیز  از آن ها دور ساخته و برابرهای جاری و جاافتاده ی فارسی ِ آن ها را به کار بگیریم.

و  چون به شرف ادبی و اصل فرهنگی در نامیدن نویسنده و منابع بهره گرفته نیز پای بند هستیم، البته بر خود فرض و واجب می دانیم که نام و نشانی این مقاله ها و منابع آن ها را نیز ذکر نماییم. خوانندگان ارجمند ما اگر خواستار خواندن این مقاله ها در اندازه یا شکل نخستین اشان باشند ، با داشتن نام و نشانی آن ها، به آسانی می توانند به این نوشته ها دست یافته و آن ها را بخوانند.

 

نوشته های تارنمای آریا ادیب را نیز که اکنون برخی از تارنماهای آماده خوار با چشم فرو بستن بر نخستین اصل فرهنگی ِ پذیرفته شده در سراسر جهان،  بدون نامیدن  تارنمای ما،  زینت صفحات خود نموده و با این کار عیار خود را به نمایش گذاشته اند، خوانندگان ما خود بی گمان از شیوه ی بخش بندی و نمایش مطالب و آیین نگارشی ما به آسانی تمیز داده و باز می شناسند.  با سپاس،   آریا ادیب.

 

 

 

  

 

 

تحولاتی در نثر امروز فارسی

 

شماره ی نوشته: ٨ / ١۵

 

پروفسور دکتر پیتر ایوری

Peter Avery Prof. Dr.

ایران شناس و استاد زبان فارسی

در دانشگاه کمبریج انگلستان

(تاثیر اروپا در زبان و ادبیات فارسی)

تحولاتی در نثر امروز فارسی

 

عظمت ادبیات کهن ایران را نمی توان مورد چون و چرا قرار داد. شاعران ایران از مدت ها پیش، بیش تر فنون و صنایع را کشف کرده و ایجاد نموده اند و هنوز هم که هنوز است به شاعران ملت های دیگر الهام می بخشند. نهضت ادبی امروز ایران ثابت می کند که نبوغ ادبی ایران هنوز فیاض و زاینده است و اکنون مهم ترین تحولاتی در نثر زبان فارسی رخ نموده است که یک بخش از آن نتیجه ی گستره و تعالی کوشش های کهن این سرزمین در زمینه ی شعر و بخش دیگر آن نتیجه ی نقش فرهنگ غربی در احیای ادبی امروز ایزان است. امروز مسایل جدید را به نثر، به تر از شعر کهن می توان بیان کرد.

تحصیل کردگان عصر صفوی بیش تر در زمینه ی مسایل دینی، اداری و جنگ مشغول کار بودند. این عصر، عصر پیشرفت ادبی نبود. نثر در این عهد بیش تر از احکام مذهبی و نامه های ظریف به دربار امپراتوری عثمانی، دشمن ایران، بود. شاهان صفوی در صدد بودند تا ایران را به صورت واحدی در آورند که در برابر خلافت تسنن عثمانی ایستادگی کند. آنان دستور دادند تا اصول عقاید شیعه مذهب رسمی ایران گردد و مبلغان شیعه را از سوریه، حجاز و بحرین فراخواندند تا اصول شیعه را برای پیروان آن ها آموزش دهند. این مبلغان چیزی از زبان فارسی نمی دانستند ولی همین مردان بودند که مجبور شدند آثار مذهبی را برای استفاده ی عموم و نیز دانشمندان تالیف نمایند. سبک نویسندگی آنان اثر خوبی در نثر فارسی نداشت.

در آغاز دوره ی صفوی نثر فارسی در وضعی متعالی نبود. از سده ی سیزدهم تا پانزدهم میلادی و در خلال دوره مغولان و تیموریان عناصر زبان عربی در زبان فارسی رو به افزایش نهاد. ورود واژگان عربی به نثر فارسی، انعطاف و منابع آن چه را که در سابق یک زبان پر محتوا بدان نیازمند بود،ذ افزایش داد. این غنای زبان فارسی در نوشته های فارسی ابن سینا و بیرونی و کتاب های سیاست نامه و قابوس نامه ی سده ی یازدهم میلادی نمایانده شده است. این آثار ثابت می کند که زبان عربی برای زبان فارسی حالت کمکی داشته است. عنصر عربی زبان فارسی هنگامی که به وسیله ی استاد بزرگی چون سعدی پرداخته شد، سرشار از زیبایی و دل انگیزی گشت. چهار مقاله ی عروضی در سده ی دوازدهم میلادی گر چه پر از واژگان عربی است، ولی شاهکاری است که خواندن آن خوشایند و پر از صفا و صمیمیت است. تباهی آن زمانی آغاز شد که این سبک در زبان فارسی به دست عده ای نویسنده ی کم ذوق و بی قریحه تحریف گردید و عنصر عربی همراه با صفات و مترادفات از اواخر سده ی سیزدهم میلادی، در آثاری نظیر تاریخ جهان گشای جوینی به تکلفات تهوع آوری انجامید و معنا و مفهوم در پشت توده ای از واژگان نهان گشت. این کار در آن روزگار هنری به شمار می رفته است و کاربرد نادرست زبان فارسی برای معانی مبهم هیچ سرزنشی را برای بد نویسی نویسنده به دنبال نداشته است.

متاسفانه با آغاز دوره ی صفوی، نوعی سبک عربی زده ی متکلف، معیار عالی نویسندگی خوب گردید و الهامات طریف و مهارت در کاربرد واژگان عربی معیاری برای سنجش فکری و استادی نویسندگان شد. صفویان که در صدد بودند ملت خود را با مذهب شیعه بار آورند، با آوردن الاهیون عرب نویسندگی آثار ساده ی فارسی را غیر ممکن ساختند. به گفته ی سعید نفیسی، بیرونی و ابن سینا در نوشته های فارسی خود از سبکی استادانه سود می جستند که هواداران اسماعیلی برای آموزش خوانندگان خود به کار می بستند (مقدمه بر جلد اول "شاهکارهای نثر فارسی معاصر"، تهران، ١۳۳٠)، ولی رساله نویسان عصر صفوی هنرمندان ادبی به شمار نمی رفتند. مغر آنان انباشته از آثار مذهبی بود و از این رو راه را برای استفاده از یک سبک نو زبان فارسی توسط نویسندگان جدید بسته بودند.

این سبک هیچ کدام از ویژگی های مشخص واژگان عربی یا اشکال محاوره ای آن را نداشت، بلکه معلول شیوه ای بود که توسط نویسندگانی که تنها می خواستند معارف اسلامی را بنمایانند با عناصر بیگانه به کار گرفته شده بود و پس از سقوط صفویه منحصر به آثار مذهبی نگشت. با ظهور نادر شاه تاریخ نویس ویژه ی او یعنی میرزا مهدی خان نیز ظاهر شد که برای توصیف کارهای باشکوه نادر شاه از سبکی استفاده کرد که در آن عناصر عربی، زبان فارسی را به کلی غیر قابل استفاده می ساخت.

در سال ١١۷۵ش نخستین شاه قاجار بر سر کار آمد و دوره ای از تحول اجتماعی با احیای ادبی پیوند خورد. مرکزیت دولت منجر به نوعی خدمات جدید در کشور شد که نتیجه ی آن نیز ایجاد یک طبقه ی حرفه ای از مردم گردید که از راه نویسندگی امرار معاش می کردند و از این رو فرصت زیادی برای کنکاش ادبی داشتند. طبقه ی نویسندگان و خوانندگان جدید کتاب، دیگر منحصر به روحانیت نبود، بلکه مردم عادی هم خواهان قصه و اخباری درباره ی جهان خارج بودند و بدین ترتیب ملت جدیدی زاده شد.

ایران از آغاز سده ی نوزدهم میلادی با قدرت های اروپایی در گیر شد. حاکمان ایران پس از شکست از روس ها از عقب ماندگی امپراتوری خود در مقایسه با همسایگان خود آگاه شدند. در میان کسانی که این مساله را به خوبی دریافته بودند، میرزا تقی خان امیر کبیر بود. او هنگامی که ناصرالدین شاه در سال ١٢٢۷ش به سلطنت رسید، صدراعظم شد. میرزا تقی خان هنگامی که در روسیه بود، دریافت که اگر قرار باشد ایران مستقل گردد، به تعلیم و تربیت و تشکیلات اداری نیازمند است. وی یکی از بزرگ ترین مردان دوران اخیر است که برای نخستین بار برای برآورد نیازهای اصلاحی ایران به کار پرداخت و ادبیات نو و نثر نو فارسی برای انتشار و نیز تامین این نیاز، پا به عرصه ی وجود نهاد.

قائم مقام فراهانی صدر اعظم محمد شاه  تکلفات مکاتبات رسمی را تغییر داد و تقی خان کار او را دنبال نمود و ناصرالدین شاه نیز برای نوشتن کارهای روزانه اش از یک فارسی بسیار ساده سود جست. کثرت موضوع های گوناگون دیگر جایی برای لفاظی های دراز باقی نمی گذاشت. سفر به خارج از کشور "سفرنامه" را یعنی نوعی از سنخ ادبی که تایید دربار را هم به دنبال داشت، ایجاد کرد. ایرانیان همیشه دارای سفرنامه و زندگی نامه بودند و از این رو این سنخ ادبی نه چیز تازه ای برای آنان، بلکه سبک آنان بود.

سفرنامه ها نخستین ثمرات نثر نو بودند که برای توصیف واقعیت های عینی به کار می رفت. نسخه برداری از کتاب جای خود را به چاپ داد که در سال ١١٩۵ش در تبریز متداول شده بود. در سال ١٢۳٠ش دارالفنون در تهران افتتاح شد و در سال ١٢٤۷ش خطوط تلگراف ایران با اروپا و هند پیوند خورد. همه ی این ها عواملی بودند که در ایران،  آغازگر نوعی نوزایی در زبان و تفکر به شمار می رفتند.

در اواخر سده ی نوزدهم میلادی سفرنامه ها افزایش یافتند. خود ناصرالدین شاه دو سفرنامه منتشر کرد. نویسنده ای که روزنامه ی سفر کربلا را برای چاپ آماده کرده بود، مجبور شده بود از یک سبک ساده استفاده کند تا مبادا این تصور پیش بیاید که شاه ایراداتی از نظر تعلیم و تربیت دارد. خود نویسنده توضیح داده بود که سبک این اثر فارغ از لفاظی های بیش از حد و تجربه ای در کوتاه نویسی است تا برای عموم قابل فهم باشد. به گفته ی دکتر خانلری، اگر این سفرنامه ها که برخی از آن ها چاپ نشده است، گردآوری گردد، اظلاعات بسیار مهمی در باره ی وضع سیاسی و جغرافیایی و درباره ی افکار و عقاید سیاستمداران بزرگ ایران در اواخر سده ی نوزدهم میلادی به دست می دهند. در زمینه ی اطلاعاتی از وضع ایران در آستانه ی انقلاب مشروطیت سال ١٢٨۵ش، سیاحت نامه ابراهیم بیک بسیار مفید است و نشانگر تحولی است در سفرنامه نویسی که برای نوشتن آن از دربار دستور نگرفته است.

سیاحت نامه ابراهیم بیک تالیف زین العابدین مراغه ای در سه جلد و در سه جای مختلف چاپ شد. جلد اول تاریخ چاپ ندارد و در قاهره چاپ شده اسنت. جلد دوم که نسخه ی نویسنده تاریخ ١٢٨٦ش را دارد در کلکته منتشر شد و جلد سوم یعنی تنها جلدی که نام نویسنده را با خود دارد، در سال ١٢٨٨ش در استانبول چاپ شد. این کتاب و کتاب ممالک المحسنین (قاهره، ١٢٨٤ش) و کتاب احمد یا سفینه طالبی (استانبول، ١٢۷۳ش و جلد دوم در سال ١٢۷۵) تالیف میرزا عبدالرخیم نجارزاده تبریزی معروف به طالبوف، تاثیر بسیار چشمگیری در تاریخ ادبیات نو ایران به جا گذاشتند.

داستان سفر ابراهیم بیک طنزی است که مسافرت یک جوان را که از یک پدر و مادر ایرانی قاهره نشین است و بسیار هم وطن پرست است، به ایران همراه پدرش که او هم عشقی آتشین به میهن خود دارد، توصیف می کند. هنگامی که ابراهیم بیک، بهشتی را که پدرش توصیفگر آن بود می بیند، آن را پر از فقر و بدبختی و فلاکت می یابد. او این ها را با همسنجی هایی با گذشته ی با شکوه و حال بی شکوه، توصیف می نماید. از آن جا که شخصیت این سفرنامه یک قهرمان است و کتاب حالت قصه گونه دارد، از این رو این اثر را باید جزو نخستین نوول های زبان فارسی به شمار آورد. زبان این کتاب زبان محاوره ای است و نویسندگی آن خالی از نقص نیست، ولی طوری نوشته شده که آن را برای خواندن شیرین کرده است.

سیاخت نامه ابراهیم بیک به عنوان منبعی برای دریافت اوضاع ایران در آغاز سده ی بیستم میلادی از ارزش والایی برخوردار است. این اثر همچنین یکی از نخستین سه اثر چاپ شده ای است که به زبان محاوره ای که وسیله ای برای بیان ادبی است، نوشته شده است.

ممالک المحسنین طالبوف سفرنامه ای از نوع دیگر است. سفر در این کتاب در قلمرو دانش های نو صورت گرفته است و منظور نویسنده آشنا کردن خواننده با روش های علمی نو بود. کتاب احمد او نوعی از کتاب های راهنمای آشنایی با علوم جدید برای بچه ها در آن دوران به شمار می آید و زبان فارسی آن بسیار ساده است.

منظور نویسندگان این دو کتاب طرح مسایل اجتماعی بوده است. هدف نویسنده ی سیاحت نامه ی ابراهیم بیک نمایاندن حکومت ناروا و تهاجمات خارجی بود که بر سر ایران آوار شده بود و طالبوف نارسایی های نظام تعلیم و تربیت ایران آن زمان را بیان داشته که به هیچ روی با نیازهای زمان نمی خواند.

در سال ١٢٨٤ش متن فارسی حاجی بابا پس از متن انگلیسی آن توسط جیمز موریه در کلکته منتشر شد. چاپ فارسی این کتاب معیاری برای نویسندگی نو به زبان مردمی گردید. در این اثر گویش محلی با همه ی زیبایی و کشش زبان گفت و گویی به کار گرفته شده بود و یکی از مهم ترین یادبودهای سبک نو نثر فارسی به شمار می رود.

در سال ١٢۷۳ش به دستور شاه، کتاب کنت مونت کریستو ترجمه ی شاه زاده محمد طاهر منتشر شد. خانواده ها دور هم می نشستند و این داستان را با صدای بلند می خواندند و همین نشانه ی علاقه ی مردم به ادبیات جدید بود و از سال ١٢٦٩ش به بعد ترجمه ها و قالب های بیانی نو موضوع گفت و گوهای مختلف در تهران بود.

ترجمه نیز در جنبش ادبی نو ایران نقش سازنده داشت و ترجمه های نخستین نمایش نامه ها کمک کرد تا تعصبات علیه کاربرد واژه های محاوره ای در آثار نوشته شده از میان برداشته شود. برای چندین سده هیچ کس حتا در خواب هم نمی دید که که با همان زبانی که سخن می گوید بنویسد و زبان محاوره ای را برای نوشتن سندهای نوشته شده بسیار عوامانه و پست می شمردند.

از این ها گذشته در این میان تنوعی از زبان های محاوره ای موجود بود : دربار به زبان ترکی سخن می گفت و به فارسی می نوشت. در سزاسز مملکت گویش ها مکان به مکان فرق می کرد و هر شهری دارای لهجه ی ویژه ی خود بود. ولی این تنوع و اختلافات هنگامی کاستی گرفت که مرکزیت در تهران افزایش یافت و طبقه ی نویسنده که زیستگاهش تهران بود ولی از سزتاسر نواحی کشور به کار گمارده شده بود، رشد کرد. تاجران، آموزگاران و نویسندگان به طور روزافزونی معیارهای فرهنگی خود را از پایتخت گرفتند و به محض آن که ارتباطات آسان شد، شکل ویژه ای از زبان فارسی گسترش یافت و انواع جدیدی از تفکر و ادبیات از طریق ترجمه متداول گردید.

تئاتر اروپایی جهانگردان ایرانی را مسحور خود ساخت و ایرانیان به زودی ارزش آموزشی نمایش را دریافتند. میرزا قراچه داغی در یک مقدمه ی جالب بر هفت نمایش نامه که در سال ١٢۵۳ش از زبان ترکی آذربایجانی ترجمه کرده بود، می نویسد که هدف او کاربرد زبانی است که هم با سواد و هم بی سواد آن را بفهمد، از این رو همه ی تجاربش را در این زمینه در نمایش نامه پیاده کرده است. او فراتر از این گفته ها رفته و همچنین کوشیده است اصوات سخن معمولی را عرضه کند و به مواردی توجه کرده است که در آن ها تلفظ  با هجا کردن فرق داشته است. این مساله گامی به پیش بود و نویسندگی با زبان گفت و گو متداول شد.

یکی دیگر از ویژگی های مهم ادبیات نو روزنامه بود و در آن هنگام که استعدادهای نقادی بار دیگر برانگیخته شد و آگاهی سیاسی بالا رفت، ظهور این ویژگی نیز ناگزیر بود. در این زمینه روزنامه های اروپایی و مطبوعات نوظهور عرب ها بیش ترین تاثیر داشتند.

نخستین روزنامه،  کاغذ اخبار میرزا صالح شیرازی بود که روزنامه ای واژه به واژه به شمار می رفت. میرزا صالح شیرازی یکی از نخستین دانش جویانی بود که برای تحصیل علوم و معارف جدید به اروپا و هند فرستاده شده بود. سپس شمار زیادی از روزنامه ها ظاهر شدند که گرچه مدت انتشار آن ها کوتاه بود، ولی وجود آن ها نشانگر علاقه ی گسترده به امور جهان و رشد آگاهی سیاسی و ملی بود.

میرزا ملکم خان روزنامه ی قانون را در سال ١٢٦٩ش در لندن منتشر کرد. این روزنامه به دلیل حمله به حاکمان ایران ممنوع شد. میرزا ملکم خان در این روزنامه از سبکی ساده و مستقیم سود می جست که مورد تمجید نویسندگان جدید ایران بود و او را یکی از پیشگامان برجسته ی جنبش ادبی می دانستند، هر چند که نوشته هایش سیاسی بود. وی خواستار برقراری حکومت قانون بود و هنگامی که به روزنامه نگاری روی آورد ثابت کرد که ایران از گسترش اسلحه ی مطبوعات در امان نخواهد بود.

دیگر روزنامه های فارسی زبان که در خارج منتشر می شدند عبارت بودند از: حبل المتین در کلکته و اختر که در سال ١٢۵٤ش در استانبول منتشر شد و مدت انتشار آن ٢۵ سال بود. روزنامه هایی نیز به زبان فارسی در قاهره منتشر می شد. در بررسی پیدایش ملی گرایی نو ایران و نیز جنبش ادبی نو آن، این روزنامه ها از اهمیت دست اولی برخوردار بودند.

یکی از مهم ترین نشریات فارسی در خارج از کشور که از نظر ادبی نیز اهمیت دارد، دوره ی دوم روزنامه ی کاوه است که در فاصله ی سال های ١٢٩٩ش تا ١۳٠٠ش به صورت ماهانه و در صفحات زیاد و در برلین چاپ می شد. کاوه، آهنگری بود در افسانه های معروف ایران که برای آزادی می رزمید و پیشبند خود را پرچم خیزشگران ساخت. این نشریه را تقی زاده چاپ و منشر می کرد. سناتور تقی زاده در سرمقاله ی نخستین شماره ی این نشریه اهداف آن را بیان داشت که عبارت بود از: تصفیه ی زبان فارسی، مبارزه با تعصب گرایی، گسترش فرهنگ و علوم اروپایی در ایران و حفظ و اشاعه ی ادبیات ایران. این مقاله را باید "قطعنامه ی جنبش ادبی نو ایران" به شمار آورد.

به دنبال انقلاب مشروطه در سال ١٢٩۵ش، رواج روزنامه های تاثیرگذار در ایران نشانگر آگاهی ملت ایران بود. روزنامه ی صور اسرافیل وسیله ای برای نشر یک سلسله از مقالات علی اکبر دهخدا بود که خود را "دخو" می نامید و با مقالاتی که به نام "چرند و پرند" معروف بود، حدمات با ارزشی نسبت به ادبیات نوی ایران انجام داد.

دهخدا در قطعات طنزآمیز چرند و پرند با مهارت تمام اصطلاحات زبان گفت و گویی را به کار گرفت و سبک عربی نویسندگی را که توسط سنت گرایان به کار می رفت، دور ریخت. مجموعه ای از گفته های متعدد که طعم و نمک زبان گفت و گویی فارسی است در سال ١۳٢٢ش با عنوان امثال و حکم منتشر شد. این امثال عصاره ی فولکلوریکی از کهن ترین و متمایزترین تمدن های جهان به شمار می رود و یکی از ویژگی های برجسته ی نثر نو ایران استفاده ی گسترده از این گفته ها و امثال است. از این رو این مجموعه ی دهخدا به عنوان یک کتاب مرجع برای دانش جویان ادبیات نو ایران به کار می آید.

در زبان فارسی همیشه نمی توان کلمات قصار را به سادگی از امثال تشخیص داد. زبان گفت و گویی فارسی سرشار از امثالی است که مفهوم آن ها و مناسبتشان با یک موقعیت ویژه برای یک نفر تازه کار آسان نیست. از این رو درک و فهم برخی از آثار نویسندگان جدید برای خارجی ها مشکل است. فرهنگ نامه ها نیز در این زمینه پاسخ گو نیستند، گر چه کتاب یک جلدی فرهنگ فارسی – انگلیسی حییم (تهران، ١۳۳٢ش) تا حدی پاسخ گو است.

در سال ١٢٨۵ش انجمن آسیایی بنگال فهرستی نزدیک به ۳٦٢ ضرب المثل را چاپ کرد که توسط کلنل فیلات در جنوب ایران گردآوری شده بود، ولی مقدار زیادی از این کار هنوز برای دانش جویان زبان فارسی باقی مانده است که باید آن را تکمیل کنند. ضرب المثل ها اغلب محلی و دارای یک سنت سینه به سینه هستند و بخشی از گویش های محلی را تشکیل می دهند. بخشی از ضرب المثل ها در شعرهای قدما نیز آمده است و برخی از آن ها در اثز نقل قول بسیار بر سر زبان ها افتاده است. شاعران قدیم آن ها را از سنت سینه به سینه گلچین کرده و در حفظ و اشاعه ی آن ها کوشیده اند. یعنی نویسندگان نثر نو ایران در به کار گیری امثال و حکم کار تازه ای نکرده اند و این کاری بوده است که در گذشته ی دور نیز انجام می شده است.

یکی از قدیم ترین پیشگامان طنز که دهخدا آن را با "چرند و پرند" اعتلا بخشید، عبید زاکانی بوده است که پژوهشگر ادبیات نو ایران به آثار او مراجعه کرده است و دلایلی وجود دارد که مقالات دهحدا نیز منبع الهام دومین استاد بزرگ ادبیات نو ایران یعنی محمد علی جمال زاده بوده است که با مجموعه ای از قصه های خود با عنوان یکی بود یکی نبود که در سال ١۳٠٠ش در برلین چاپ شد، وارد صحنه ی ادبیات شد. جمال زاده نه تنها مبتکرانه راه را برای نثر نو هموار کرد، بلکه قصه نویسی کوتاه جدید فارسی را نیز متداول ساخت. وی به اندازه ای از اصطلاحات عامیانه در آثارش استفاده کرده که حتا در پایان آن ها فرهنگ نامه ای از آن ها نیز ضمیمه کرده است. در این آثار، زبان مردم به حد نهایت به کار گرفته شده است. نخستین قصه ی این مجموعه یعنی "فارسی شکر است" قصه ای بسیار جالب و بی نهایت دلچسب است و به نظر می رسد که ترجمه ی آن به دیگر زبان ها غیر ممکن باشد.

نویسندگان جدید ایران در نوع ادبی قصه نویسی کوتاه، متاثر از نویسندگان اروپایی بودند که از میان آنان نام گی دو موپاسان و ادگار آلن پو قابل ذکر است. البته قصه ی کوتاه و حکایات سنتی در ایران دارای تاریخ کهن است و از محبوبیت ویژه ای برخوردار است، ولی نویسندگان معاصر ضمن کاربرد این قالب طرح ها و موضوعات جدیدی را عرضه کردند. جمال زاده خود در مقدمه ی کتاب "یکی بود یکی نبود" می گوید که قصه ی کوتاه و نوول به ترین وسیله برای به تصویر کشیدن اخلاقیات و افکار ملل و توصیف شیوه ی زندگی طبقات محتلف جامعه است.

بزرگ ترین نابغه ی ادبی معاصر ایران صادق هدایت است. وی نیز مانند جمال زاده به شدت تحت تاثیر ادبیات فرانسه قرار داشت و در قصه نویسی کوتاه تخصص داشت. او در سال ١٢٨٢ش به دنیا آمد و در سال ١۳۳٠ش در پاریس خودکشی کرد. او نویسنده ای بود که نمی توان در این جا با چند جمله ی کوتاه در باره ی او نوشت. در یک جمله کار او را باید اوج ادبیات نو ایران به شمار آورد. او شکسپیر، مارلو، جانسون و لی لی (LyLy) عصر خود بود.

هدایت سه نمایش نامه نوشت که دو تا از آن ها دارای مضمون تاریخی و پیرامون دوره ی سلطه ی اعراب بر ایران است. وی همچنین دو سفزنامه نوشت که یکی از آن ها با نام "اصفهان" چاپ شده است و آثاری درباره ی فولکلور ایران و ایران باستان و ترجمه ها و مقالاتی از جمله بررسی مهمی پیرامون کافکا و از سال ١۳٠٩ش تا ١۳٢۷ش نزدیک به ۵٠ قصه ی کوتاه به زبان فارسی و دو قصه کوتاه به زیان فرانسه نوشت. ولی عظمت کار هدایت در کمیت یا زیبایی آثارش نهفته نشده است. هدایت در زندگی روزمره اش و نزد آنانی که افتخار آشنایی با او را داشتند و به ویژه فقرا و مردم عادی و بی ادعا، خود را با خصوصیات نادری شناسانده بود. او در چاپ و نشر آثارش وسواس عجیبی داشت و خوشبختانه آثار وی از هنگام مرگ او توسط کمیته ای منتشر شده اند که مرکب از اعضای خانواده ی او و رفقای قدیمی او بوده است.

صادق هدایت دارای قریحه ی سرشار نویسندگی بود که حالات مختلف عاطفی را به راحتی به خواننده القا می کند و  صداقت عمیق او همراه قریحه اش منجر به ابداع ادبیات عظیمی شده است. وی از همه ی اشکال خودنمایی گریزان بود. او معتقد بود که زندگی ما تحت کنترل سرنوشت کوری است که نسبت به عدالت و لیاقت بی قید است. هدایت نمی توانست تظاهر کند که در این دنیای وانفسا که او را سرشار از بدبینی کرده بود، جایی برای امید وجود دارد. مذهب نزد او جایی نداشت و به ویژه رباعیات خیام او را مجذوب خود کرده بود. آن چه توجه او را به خود جلب می کرد سگ های ولگرد، بدبخت ها و فلک زده ها بودند و درباره ی آن ها با زبان فارسی شیرینی قلم زده است. هر واژه ای که از زبان بدبخت ترین افراد درآمده است برای او عالی ترین اهمیت زا داشته و آن را با اصطلاحات عامیانه ی مردم خود عرضه کرده است. او با بینشی کامل که از آن یک هنرمند دقیق است، صحنه های فقر و فلاکت و یاس را ترسیم کرده است و نتیجه ی آن قطعات بسیار زیبا و شیوایی است که از او به یادگار مانده و سبک او، جنان که از یک نویسنده ی صادق انتظار می رود، فارغ از هر نوع تکلف و مصنوعیت است و نمونه ی باشکوهی از نبوغ فیاض ایرانی است.

زمینه ی نثر نو فارسی در فاصله ی سال های ١٩١٩ تا ١٩۳٠ میلادی دیگر تحت سلطه ی قصه ی کوتاه و نوول در آمده بود. با این حال ادبیات پژوهشی نیز دارای تالیفات شایسته ای بود. نوزایی ادبی در ایران با احیای علوم و معارف هم زمان و قرین بود. ایران که در آن دوران از دانش های جدید عقب مانده بود، در پرتو پژوهش های نو کوشش هایی برای شناسایی علمی میراث عظیم فرهنگی خود انجام داد. برای این منظور مردانی مانند تقی زاده، قزوینی، عنی، سعید نفیسی، شفق، محتبی مینوی و تعداد دیگری دست به کار شدند و آثار مفیدی برای حفظ ادبیات ایران و میراث آن تالیف کردند.

یکی از بزرگ ترین محققان عصر رضا شاه محمد علی فروغی بود که محصولات ادبی او شامل مطالعاتی در زمینه ی فلسفه ی غرب است که با نثر بی مانندی نوشته است.

مساله ی زبان برای محققان با آن چیزی که قصه نویسان سر و کار داشتند، فرق می کرد. قصه نویسان مجبور شدند بر تعصب علیه کاربرد زبان فارسی گفت و گویی که از نظر امثال و فولکلور غنی بود، فایق آیند. عقیده ی آنان بر این بود که اگر قرار است کتاب هایی برای مردم عادی نوشته شود، پس بایستی به زبانی نوشته شود که از آن این مردم عادی است. ولی این نظریه درباره ی آثار علمی صادق نبود و با آن که در این زمینه هم اصلاحی لازم می نمود، محققان این عصر دیگر مایل نبودند به یک زبان عربی و متکلف اعصار گذشته کتاب علمی بنویسند. مردانی چون فروغی و تقی زاده و دیگران نوع جدیدی از نثر علمی را همراه با بی تکلفی و توانایی زیاد به کار گرفتند و معیاری برای پژوهندگان بعدی به جا گذاشتند.

تصویر گویایی از این که زبان فارسی نو چه گونه به صورت وسیله ای راستین برای تالیفات علمی جدید در آمد، در مقالاتی دیده می شود که در مجلات ماهانه مانند سخن و یغما چاپ می شد. به ویژه در مقالات مجتبی مینوی که زبان فارسی او در عین حال که در سطح بالایی قرار داشت، آگاهانه در گزینش برخی عبارات تخت تاثیر زبان انگلیسی بوده است. مجله های سخن و یغما نقش مهمی در تحقیقات و نقد ادبی ایفا کردند و وارث خلف نقشی بودند که تقی زاده در سرمقاله ی دومین دوره ی مجله ی کاوه ادعایش را کرده بود. در این میان مجلات دیگری مانند تهران مصور نیز وجود داشت که تیراژ هفتگی آن نزدیک به ٤٠ هزار نسخه بود. استقبال عمومی از کتاب ها و مجلات خود دلیلی بر علاقه ی عموم به خواندن و دانستن بود.

با نگاه دوباره به قصه نویسی با یکی دیگر از نویسندگان برجسته ی دهه ی ۳٠ میلادی در ایران یعنی محمد مسعود رو به رو می شویم که کتاب در تلاش معاش او در سال ١۳١١ش از زیر چاپ در آمد. این اثر مسعود یک نقادی بد بینانه از اوضاع اجتماعی آن روزگار بود که در آن به نظر او تباهی و فساد تنها فضیلت است و فضایل عالی به صورت تباه کاری و شرارت در آمده است. نثر او متحرک و موفق و کاربرد دیالوگ توسط او بسیار ماهرانه است. توصیفات دقیق او از صحنه و قهرمانان داستان، یادآور نویسندگی امیل زولا است. محمد مسعود در هنگام مرگش که با ترور همراه بود، تعدادی قصه ی کوتاه از خود به یادگار گذاشت و گام مهمی در ایجاد یک قالب نوول نویسی در ادبیات نو ایران برداشت.

جانشین محمد مسعود یعنی بزرگ علوی گوی سبقت را از او ربود. وی به عنوان یک قصه نویس آغاز به کار کرد و نخستین مجموعه ی داستان خود را با نام چمدان در سال ١۳١۳ش منتشر ساخت. او تحت تاثیر نظرات روان شناسی جدید بود و مضمون مناسبات انسانی را همراه بینش ژرفی در لبریز شدن عواطف انسانی نمایانده است. علوی پس از گذراندن ۵ سال در زندان به دلیل مسایل سیاسی، کتاب خود را با نام ورق پاره های زندان درباره ی زندگی زندانیان انتشار داد و در پنجاه و سه نفر از خود و از آنانی که به دلیل درگیری سیاسی همراه او زندانی شده بودند سخن گفت. پس از نامه ها که مجموعه ی زیبایی از قصه های کوتاه بود، نوول چشم هایش منتشر شد که سزاوار توجه و تحسین بسیار است. این نوول آغاز استادی علوی به عنوان یک قصه نویس است. در میان نویسندگان خارجی که نظر و علاقه ی او را به خود برانگیخته بودند، باید از ویرجینیا ولف، هنری جیمز و پروست نام برد. علوی همچنین آثاری از زبان آلمانی و روسی به فارسی ترجمه کرده است. در آثار او از فن گزارشگری که در آثار جدید فارسی فراوان دیده می شود خبری نیست.

یکی دیگر از نویسندگان تاثیر گذار بر نثز نو فارسی علی دشتی است. او قریحه ی هنری قابل توجه خود را وقف مطالعه و بررسی دنیای زنان، به ویژه زنان بلهوس طبقات بالای جامعه ی جدید آن زمان تهران کرد. وی نویسنده ای اجتماعی بود که به مردم علاقه مند بود و جنبه های گوناگون جامعه ای را که در حال انتقال و جا به جایی بود بازتاب داده است.

در برخی از محافل او را به عنوان استاد نثر فارسی و نکمیل کننده ی قالب مقاله نویسی می شناسند و برخی دیگر که جریان های اصلی تحول ادبی را شاهد می آورند برای نوشته های حجازی اهمیت کم تری قایل هستند.

یکی از فصه نویسان برجسته که در این زمینه نسبت به دیگران برتری های واقعی دارد صادق چوبک است. وی نویسنده ای است با قریحه ای بی نظیر که توانسته است در آثارش تا حدی به پای دوست خود صادق هدایت برسد.

چوبک چیزی نیست جز یک نویسنده ی اصیل و گر چه هدایت در خلاقیت نویسندگی او تاثیر بسیاری داشته است، ولی چوبک مقلد صرف او نیست. فردیت بزجسته ی سبک چوبک جایی برای تقلید باقی نگذاشته است. وی در انتری که لوطی اش مرده بود ثابت کرد که نبوغش آماده ی لبریز شدن است. وی قصه هایی نیز مانند آلیس در سرزمین عجایب برای کودکان ترجمه کرده است. آثار او مانند آثار جین اوستن در محدوده ی مهره های کوچک خودشان هستند و کار او نیز مانند کار جین اوستن برای همه ی زمان ها است.

ایران در این دوران صحنه ی احیای سیاسی و ادبی بود و اکنون ادبیات گسترده و اصیلی در آن رخ می نمود که بخش اصلی آن متاثر از ادبیات اروپا بود. اهمیت این ادبیات نو نباید برای آنانی که به آینده ی ایران علاقه مند هستند از میان برود. اگر بپذیریم که ادبیات آیینه ی تمام نمای مغز و شعور انسان هاست، پس فیضان کنونی ادبیات ایران ثابت می کند و دقیقن هم ثابت می کند که نبوغ خارق العاده ی این ملت هنوز که هنوز است سازنده و رنده است.

 

۩  ۩  ۩

 

از : مجله ی The Muslim World

 

 

 

 

 

 

سرگذشت نثر معاصر، برگشت موج

 

خوانندگان ارجمند من می توانند بخش های نخست و دوم این رساله را با عنوان " سرگذشت نثر معاصر" که ادبیات معاصر را از دوره ی مشروطه تا کودتای رضا شاه و سپس در دوران رضا شاه تا سقوط وی مورد بررسی قرار داده است، نیز در همین بخش (تاریخ ادبیات معاصز) بخوانند. با سپاس،  آریا ادیب

 

شماره ی نوشته : ٦ / ١٧

 

تاریخ ادبیات معاصر

 

بخش سوم :

از سال ١٣٢٠ تا ١۳٤٠ش 

 

محمد علی سپانلو

 

سرگذشت نثر معاصر

 (برگشت موج)

 ١- بازگشت محصلان اعزامی به خارج

بازگشت تدریجی محصلانی که دولت جهت تحصیل به خارج از کشور اعزام داشته بود، در کلیه ی شئون کشور تاثیری قطعی نهاد، به طوری که ما یکی از تاثیزات آن را "تحول در ادبیات و فرهنگ" می دانیم. این فارغ التحصیلان افزون بر دانش نو، فکر نو و هوای تازه ای نیز با خود آوردند که در ماهیت خود علیه استبداد مسلط بود.

سعید نفیسی در باره ی آن دوران در "تاریخ معاصر ایران" می نویسد:

«نکته ی دیگری که نماینده ی پیشرفت معارف در این دوره است، اعزام عده ی کثیری از جوانان ایرانی برای فراگیری علوم و فنون جدید به کشورهای مختلف اروپاست. برای این کار قانون مخصوصی از مجلس گذشت و از سال ١۳٠٨ش به جز سال هایی که مصادف با جنگ جهانی دوم شد، هر سال صد تن از جوانان ایران که دوره ی متوسطه یا قسمتی از دوره ی عالی را پیموده بودند، برای افزایش معلومات خود به خرج دولت به اروپا رفتند و در کشورهای مختلف مانند فرانسه، آلمان، انگلستان، سویس و بلژیک تحصیلات خود را به پایان رسانیدند و در بازگشت چه در دانشگاه و چه در کارهای دیگر در راس امور قرار گرفتند.

نه تنها وزارت فرهنگ در هر سال صد تن را به اروپا فرستاد، بلکه وزارت خانه های دیگر و موسسات و ادارات دولتی نیز برای کارهای فنی خود خرج تحصیل عده ی کثیری را تحمل کردند . . . می توان گفت که در این دوره بیش از ده هزار تن از حوانان ایرانی برای مهم ترین کارهای فنی و علمی جدید به خرج دولت ایران در اروپا تربیت شدند». (تاریخ معاصر ایران، کتاب فروشی فروغی، برگ های ١٤۳- ١٤٤)

بازگشت این عده که نفیسی نقل می کند بی گمان می توانست در تاریخ معارف و فکر ایران چه از نظر کمی و چه کیفی منشا دگرگونی گردد. در این زمینه تحقیق منظمی در دست داریم که ارقام و تحلیل روشن تری ارایه می کند. این تحقیق "نقش و اثر تحصیل کردگان خارج از کشور در جامعه ی ایران" نام دارد نوشته ی حسین مرادی نژاد و پرویز پژوم شریعتی ناشر موسسه ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی، چاپ سال ١۳۵٢ که ما به برخی از داده های آن در زیر اشاره می کنیم :

«بر اساس تصویب مجلس ایران، از سال ١۳٠٨ تا ١۳١٢ش سالانه یک صد محصل به خارج اعزام شده اند و بعد از سال ١۳١٢ شکل کار به صورت اعزام شاگردان اول در آمده است. در فاصله ی سال های یاد شده، افرادی که برای اعزام به خارج انتخاب شده بودند، جوانانی ١۷ تا ۳٠ ساله و در مجموع به طور متوسط ۳/٢١ سال داشته اند. درباره ی محل تولد آنان ١/٨٠ درصد متولد تهران و مراکز استان ها بوده اند و از این عده ١/۵٩ درصد از تهران و ٢١ درصد از مراکز استان ها و شهرهای بزرگ هستند».

در مورد منشا اجتماعی اعزام شدگان و تعلق آنان از نظر خانواده و طبقه می خوانیم:

«اکثریت قابل توجه افراد مورد بررسی به ترتیب پرورش یافته ی خانواده های اداری (۷/۳٢)، بازرگانان (٨/١٦)، صاحبان مشاغل عالی تخصصی (۳/١۳) و سرانجام مالکان (۷/١١) هستند که مسلمن عامل ثروت نزد پدران بازرگان و مالک و رفاه نسبی پدران مشاغل تخصصی عالی و اداریان و روشنفکری نسبی و میل به تحرک و ارتقای اجتماعی در گروه های اخیر از عوامل موثر در تشویق فرزندان به کسب دانش بوده است. محصلین اعزامی پس از اتمام تحصیلات عالی از سال ١۳١٠ به بعد به تدریج به ایران باز گشته اند».

نوع اشتغال این افراد در کشور نیز به طور طبیعی دارای امکان نشر فرهنگ و افکار نو است. از قبیل مشاغل آموزشی، اداری، سیاسی و مطبوعاتی. بدین ترتیب فرزندان طبقه ی متوسط و مایل به بالای شهرنشین (بورژوازی) با اکتساب دانش ها و فنون نو و با شکلی روشنفکرانه در مشاغل حساس قرار گرفتند و برای نخستین بار کشور در اداره ی خود از یک کادر تحصیل کرده و ترقی خواه استفاده کرد که کم و بیش قیدهای کهن جامعه ی سنتی و استبدادی را نفی می کرد.

برای آگاهی بیش تر، نام گروهی از این بازگشتگان را که بعدها شهرتی یافتند و در زمینه های مختلف خوب یا بد تاثیر گذاشتند می آوریم :

مهدی آذر، دکتر محسن هشترودی، سید تقی نصر، علی شایگان، حسین پیرنیا، عبدالله ریاضی، احمد رضوی، محسن عزیزی، عبدالحسین نوشین، محمد صفی اصفیا، مهدی بازرگان، خلیل ملکی، نصرالله باستان، بزرگ علوی، صادق هدایت، فریدون کشاورز، مجتبی مینوی، مهدی بهرامی، دکتر تقی ارانی، راد منش، خیرخواه، جناب، جودت، صدیقی، انتظام، سپهبدی، وارسته، بقایی، سحابی، بهنیا، ابتهاج، عمید، زنگنه، سنجابی، وکیل، فروتن و . . .

در دل تمرکز موجود، خواه ناخواه زمینه های مادی یک جنبش اجتماعی فراهم آمده بود. تکامل نیروهای مولده موجب پیدایش طبقات نوینی در صحنه ی اجتماع ایران گردید و به ویژه در این میان بورژواری شهری رشد فرهنگی قابل ملاحظه ای کرد و فرزندان آن، نمایندگان و عوامل تغییری بودند که در سال های بعد بارور شد. این بورژوازی نوآگاه حتا بنیاد احزاب دست چپی را که عملن می بایست ضد بورژوازی باشد، بنا نمود که قهرن منجر به تضادهای تازه ای گردید.

در میان آن تحصیل کردگان به بسیاری از نویسندگان، صاحب نظران، بنیادگذاران، نظریه پردازان، رجال اجتماعی و فرهنگی و سیاستمداران بر می خوریم که بی شک اختلاط آنان با جامعه ی ایرانی تحولی اساسی در بافت جامعه ایجاد کرده و از آن جمله در فرهنگ و ادبیات اثر نهاده است. تحولات بعدی جامعه ی فرهنگی ایران گر چه از حوادث تاریخی و سیاسی نیرو گرفته است، ولی از نظر اصول، زیر نفوذ مستقیم و زنجیره ای همین بازگشتگان است که در همه ی شئون مقامات و مناسب، به عنوان گل سر سبد (پنهان یا آشکار) راه یافته، افکار و آرا و بنیادهای نو را (چه پنهان و چه آشکار) منتشر و مستقر کرده اند.

به عبارت دیگر، نطفه ی گشایش سیاسی و فرهنگی پس از سال ١۳٢٠ش (سال سقوط دیکتاتوری رضا شاه) در قبل از این تاریخ قرار داشته است. مثلن در سال ١۳١٢ش با انتشار مجله ی دنیا به سردبیری دکتر ارانی، و یکی از رویدادهای مهم ادبی که در نثر معاصر و تحول آن اثر ژرف داشته است، انتشار کتاب بوف کور صادق هدایت در سال ١۳١۵ش بوده است که خود یکی از محصلان یاد شده بود و همه ی رویدادهای اندیشه و ادب مترقی سال های بعد، دست کم به مدت ٢۵ سال دنباله ی متکامل این آغاز بوده است.

 

٢- تحول شیوه ها

با بازگشت فارغ التحصیلان، همپای فنون و دانش های نو، جبرن نسیم تحولی وزید که یک دوره ی ٢۵ ساله را از تازگی، شناخت ها و جست و جو ها درهم نوشت. در فرهنگ، ادبیات و هنر، ساخت های نوی به آزمایش گذاشته شد. آن هسته ی اندیشه ای که از اواخر دوره ی ناصری زوز به روز رشد کرده اما همچنان شکل ابتدایی داشت، اینک می رفت تا شکوفا گردد، و شد.

در قلمرو داستان نویسی زبده نویسندگانی چون صادق هدایت، بزرگ علوی و صادق چوبک آثاری بر پایه ی موازین تازه به جا نهادند که راه گشای نسلی شد. نفوذ این نویسندگان به اندازه ای بود که سیک واقع گرا در داستان نویسی غلبه ی همیشگی یافت.

نثر معاصر فارسی، در این دوران آخرین بازمانده ی میراث های کهن، صنایع مزاحم لفظی و ایهامات و اطنابات بی وحه را از خود دور کرد و به موازات آن، تحقیقات ادبی و تاریخی و مطالعات فلسفی و اجتماعی خون تازه ای یافت و در بسیاری موارد از جمود فرهنگستانی اش رها شد. به گفته ی نیما، «فلسفه سرانجام از حد قرن هفدهم پیش تر آمد» و مصنفین از نقب زدن در اعماق گذشته، نگاهی نیز به امروز افکندند و پایه های بررسی و تحلیل علمی و عینی مسایل روز نهاده شد. به ویژه که این بار پژوهنده می توانست بدون محافظه کاری، به خود حق داوری و انتقاد دهد.

سعید نفیسی افزون بر داستان هایی که با نثری سلیس و بی پیرایه نوشت، ده ها اثر تحقیقی پیرامون ادبیات قدیم و جدید منتشر کرد که ار آن جمله کوششی نمونه در گردآوری آثار رودکی است. در ترجمه ی "ایلیاد" اثر هومر نثر استوار نفیسی یک شاهکار فارسی نویسی معاصر است و طبع همیشه جوان او را می نمایاند.

همچنین است اسلوب برخی از استادان محقق این دوره، از جمله جلال همایی و بدیع الزمان فروزانفر پیرامون فرهنگ ایرانی و اسلامی و متفکرانی چون عطار، بیرونی، مولوی و غزالی. در این اسلوب تحولی دیده می شود، زیرا این بار شیوه ی نثر نویسی غلاوه بر افاده ی مرام، می کوشد از زیبایی های مدل مورد بحث خویش تقلید کند.

به گفته ی عبدالحسین زرین کوب در "نقد ادبی" :

«در بین تربیت یافتگان مکتب قدما، فروزانفر محققی کم مانند بود که بدون آشنایی با فرهنگ و ادب اروپایی توانست از شیوه ی نقد قدما چیزی موافق احتیاجات عصر خویش به وجود آورد». (نقد ادبی، امیر کبیر، ١۳۵٤، برگ ٦۵۷)

در همین ردیف است مجتبی مینوی که اندوخته های خود را از فرهنگ غرب در خدمت اسلوب پژوهش اسلوب های کهن قرار داد.

در خط تاریخ نویسی نیز برخی آثار، نمایشگر اختلاط شیوه ی تحقیقی قدیم و ارزیابی مدارک بر اساس تاریخ نگری نو است.

یادداشت های عبدالله مستوفی، اسلوب گزارشگرانه را در خدمت ثبت وقایع و چشم اندازهای از یاد رفته قرار می دهد. نصرالله منشی تاریخ زندگی شاه عباس را می نویسد که از لحاظ کاوش اغلب منابع موجود از سویی و دقت در داوری آن منابع از سوی دیگر، یک تاریخ نمونه است. در این اثر و همچنین پژوهش نیمه تمام "تاریخ مغول" از عباس اقبال آشتیانی، نثری بی تکلف و رسا ضرباهنگ هیجانات تاریخ را نیز حفظ کرده است.

محمد مقدم که در آغاز جوانی در جهت آفرینش نوعی شعر آزاد کوشیده بود، در ادامه ی تحقیقاتش درباره ی ایزان باستان و زبان پهلوی، خود نثری نسبتن مبتکرانه اختیار می کتد که دنباله ی منطقی پارسی سره نویسی دوران قبل به شمار می آید.

در این دوران ترجمه نیز فرصتی مناسب یافت. صدها اثر در زمینه های گوناگون اجتماعی، فلسفی، سیاسی و ادبی به فارسی برگردانده شده و اذهان کتاب خوانان ایرانی با آثار بزرگانی که حتا نام شان را نیز نشنیده بودند، آشنا گردید. به موازات این کار، در زمینه ی روزنامه نویسی نیز، برخورد شدید عقاید و افکار، هم سطح تجربه ی روزنامه نگاری را اعتلا داد و هم منجر به پیدایی شیوه ی نثر سیاسی شد.

 

۳- ادامه ی شیوه ی قدیم

هواداران اسلوب قدیم با وجود پسرفت کلی آن، کم و بیش در تمام قلمروها به فعالیت خود ادامه دادند و برخی از آنان در زمینه ی قصه نویسی در میان عامه شهرتی یافتند و پیروانی دست و پا کردند.

مکتب احساساتی و رومانتیک پیش از رئالیسم صادق هدایت که نمونه ی آن داستان "من هم گریه کردم" اثر جهانگیر جلیلی که رسم روز بود، در آثار نویسندگانی چون محمد حجازی، علی دشتی، جواد فاضل و برخی آثار مستعان و نیز سعید نفیسی به حیات خود ادامه داد و هواداران پر شوری داشت.

به طور کلی مشخصات اساسی آثار این گروه از نویسندگان به قرار زیر است :

الف ) انتخاب فضاهای به ظاهر واقعی که در دل آن روابط آدم ها غیر واقعی است، یعنی سرشار از حسیات مبهم، انگیزه ها و اعمال مبالغه آمیز، ظرائف و تعابیر ذهنی است. بدین ترتیب، اگر چه فضا آشنا است، اما اعمال و افکار قهرمانان داستان با زندگی غریبه است و خواننده ی این قصه ها، تنها بر حسب عادتی که از خواندن الگوهای غربی آن ها یافته است می تواند انگیزه ها یا واکنش های قهرمانان را برای خود توجیه کند.

ب ) اصرار و پافشاری بر ارایه ی مایه های اجتماعی یا ادعای استفاده از علم روان شناسی یا روان کاوی به سبک نویسندگان غرب. ولی این برداشت، به علت بی تجربگی نویسنده در شناخت موضوع یا الزامات و وابستگی های وی، به نتیجه نمی رسد.

مثلن در بسیاری از این آثار گرایشی به سوی محکوم کردن اشرافیت هست (در مقابل صداقت روستایی و صفای طبیعت)، اما لحن انشایی و پر وعظ و تبلیغ نویسندگان نمی توانست برای یک خواننده ی روشن ضمیر قانع کننده باشد. همین گونه است موعظه های پر شور آنان درباره ی تبعیض و محرومیت، بدون اشاره به ریشه های این عوارض.

ج ) حضور دایمی نویسنده در صحنه ها و ابراز نظر و قضاوت های وی نسبت به رویدادها و آدم ها، و این البته وضعی ناگزیر است، زیرا آدم ها زمینه ی عینی ندارند و احساسات لطیف آن ها از عشق، مردن، سوز و گدازها، تسلیم ها یا عصیان هایشان، همه غیر منطقی جلوه می کنند. به ویژه چون نویسنده نتوانسته است در طراحی وضعیت، آن دلایل تربیتی و اجتماعی را که ریشه ی این حکمت یا روان شناسی است باز گوید. از این رو نویسنده ناچار است با ظهور گاهگاه خود، خواننده ی متحیر را به سمت مقصود خود هدایت کند.

د ) اسلوب نگارش حوش آهنگ و رنگینی که اغلب سرشار از نغزگویی و نکته پردازی است.

اگر چه این شیوه ی نوشتن به علت بی رمقی، نداشتن خشونت به موقع و نداشتن هیجان ذاتی، بعدها به تدریج فراموش شد، اما مدت ها مورد توجه گروه های بسیاری بود و انتقادکنندگان این شیوه ی نگارش، آن را "ادبیات دختر مدرسه پسند" نامیده بودند، یعنی خوراک آنانی بود که می کوشیدند درباره ی دنیایی مبهم، تجاربی خیالی کسب کنند.

 

مشخصات اجتماعی و فرهنگی این دوره را می توان به صورت زیر جمع بندی نمود:

١- طرح مرام های جدید سیاسی و مسلکی با مایه های جهان وطنی

٢- رواج اندیشه های ضداستعماری و بازتاب آن در ادبیات

۳- رخنه ی دید انتقادی و اجتماعی و جبهه گیری سیاسی در فعالیت های قلمی و حتا در تحقیقات ادبی و تاریخی

٤- رواج قصه نویسی به سبک اروپایی که دست کم دو تن از بنیادگذاران این شیوه (هدایت و علوی) از گروه محصلان اعزامی بودند.

۵- توجه به ساخت های بومی ادب و هنر، فرهنگ عامه و ادبیات مردمی.

٦- چرخش روزنامه نگاری به شیوه های تند دوران مشروطیت و بارتاب آن در آثار ادبی

 

از : نویسندگان پیشرو ایران، تهران ١٣۷۴

 

  پایان بخش سوم

 

 

اکنون پس از بررسی نوشته های استادان یعقوب آژند و محمد علی سپانلو در نخستین، دومین و سومین بخش از بررسی تاریخ ادبیات معاصر ایران، ما در گام چهارمی از این بررسی تاریخی، به ویژگی های نثر معاصر ایران در دوره ی بعدی، یعنی در دوره ی سال های ١۳٤٠ تا ١۳۵٠ش خواهیم پرداخت و ضمن بررسی ویژگی های این دوره با صاحبان آثار برجسته ی این دوره نیز آشنا خواهیم شد.

من نظر خوانندگان ارجمندم را به خواندن رساله ی ارزشمندی نیز که در این زمینه آماده شده و به زودی در بخش چهارم تاریخ ادبیات معاصر خواهد آمد جلب می کنم. با سپاس،  آریا ادیب

 

ترانه های ملی ایران

 

شماره ی نوشته: ۵ / ١٨

 

یحیی آرین پور

 

فولکلور ایران

بخش سوم:

ترانه های ملی ایران

(ترانه های عامیانه)

 

ترانه های عامیانه، یعنی شعرهایی که در میان توده ی مردم رواج دارد و اغلب همراه با ساز و آواز خوانده می شود، نیز یکی از ذخایر گنجینه ی ادبیات ملی ایران است.

گوینده و سراینده ی این ترانه ها و تاریخ پیدایش آن ها معلوم نیست. این ها در شالیزارها و چای کاری ها، زیر سقف کلبه ها و کومه های دهقانان، در دامن کوه ها و آغوش کشتزارها و در میان گله های گاو و گوسفند همراه با نی شبانان و زنگ کوچ قبایل و طوایف پدید آمده است. گاهی در شب تار یا لب جویباری ناله ی هجر یا فریاد شوق دیداری از سینه ی مرد یا زنی برخاسته و به زبان ها افتاده و دیگران آن را زمزمه کرده اند و این ترانه ها یا در حقیقت "ناله ها و فریادها" زبان به زبان و سینه به سینه گشته و اغلب دچار تغییرات و تحریفات شده و اینک به صورتی که دارند، به دست ما رسیده اند.

این جملات ساده و پر شور و آهنگ دار که همچون شعرهای رسمی زیاد در بند وزن و قافیه نیستند، روح آزاد و زندگی ساده و بی تکلف مردم را تجلی می دهند و با عشق ها و امیدها و عواطف و هیجانات این مردم ساده و یا با وصف جلوه ها و زیبایی های طبیعت موج می زنند.

ترانه ها هم مانند افسانه ها و دیگر دانش های مردم، در ایران مورد توجه نبوده اند و کسی آن ها را گردآوری و طبقه بندی نکرده است. در این رشته هم کار و کوشش استادان و خاورشناسان بیگانه، اگر چه زیاد نبوده است، ولی به هر حال قابل ستایش است.

 

* صادق هدایت

صادق هدایت در ١٢ مهر ماه سال ١۳١٠ش  رساله ی مختصری در ۳٦ صفحه به نام "اوسانه" چاپ کرد که مقداری از ترانه های بچه ها، ترانه های دایه ها و مادران، بازی ها، معماها و ترانه های عامیانه ی بسیار معروف را در آن گرد آورده بود. هدایت در سال ١۳١٨ش مقاله ای هم به نام "ترانه های عامیانه" در شماره های ٦ و ۷ دوره ی نخست مجله ی "موسیقی" نوشت که در واقع متمم و مکمل "اوسانه" بود.

هدایت در دیباچه ی "اوسانه" می گوید:

« ایران رو به تجدد می رود . . . و آن چه قدیمی است منسوح می گردد. تنها چیزی که در این تغییرات مایه ی تاسف است، فراموش شدن و از بین رفتن دسته ای از افسانه ها، قصه ها، پندارها و ترانه های ملی است که از پیشینیان به یادگار مانده و تنها در سیته ها محفوظ است. . . چقدر شاعرانی که دیوانشان به چاپ رسیده ولی امروز کسی آن ها را نمی خواند و نمی شناسد. . . ولی همین ترانه های عامیانه که به نظر مسخره آمیز نگاه می کنیم، در صورتی که هنوز ورد زبان هاست، که خودمان در بچگی خوانده ایم و حالا هم داریم که بشنویم. اگر زیادی و بیخود بوده تاکنون از بین رفته بود. پس نکته ای هست که از آن ها نگهداری کرده و یا برای این است که مناسب و به فراخور روحیه ی مردم درست شده و چون گوینده ی آن ها از توده ی عوام بوده، به تر توانسته است این کار را انجام دهد.

برخی از آن ها به اندازه ای خوب و دلچسب است که نه تنها در یک شهر یا یک ولایت رواج دارد، بلکه در سرتاسر ایران در ده کوره ها و همچنین در شهرهای بزرگ به زبان های بومی و با تغییر جزیی خوانده می شود . . . .

 

* کوهی کرمانی

هم زمان با انتشار "اوسانه" کوهی کرمانی ١٢٠ ترانه از ترانه های ملی را که از کوهستانیان و روستاییان کرمان شنیده بود، در آذز ماه  ١۳١٠ش در رساله ای به نام "ترانه های ملی، فهلویات" به طور نمونه طبع و نشر کرد. چاپ این ترانه ها در محافل ادبی ادبی شور افکند و در همان سال پروفسور هانری ماسه حاور شناس فرانسوی آن ها را به فرانسه و کریستین سن دانمارکی به زبان آلمانی ترجمه کرد و سپس به روسی و در سال ١۳٢٦ش توسط پروفسور دونالد ویلبر، معاون موسسه ی "پوپ" و با همکاری و همراهی زین العابدین موتمن کلمه به کلمه به انگلیسی ترجمه شد و نسخه های فارسی آن در اندک مدتی به فروش رسید.

کوهی ترانه ها را با عشق و علاقه ی بسیاری که به ادبیات و افسانه های روستایی ایران داشت، از هر کس می شنیده در دفتری یادداشت می کرده و بیش تر آن ها را در سفرهای خود گرد آورده است. وی در سال های ١٢٩٦ و ١٢٩۷ش پیاده به همراه کاروانیان از کرمان به تهران و از تهران به کرمان و چند ماه بعد، از کرمان به شیراز سفر کرده و در بین راه که با تانی راه می پیموده، این ابیات را از زبان مردم دهات و قصبات و کاروانیان و ساربانان شنیده و همچنان که شنیده یادداشت کرده و در سال ١۳٠٩ش که در کرمان از زندان آزاد شده، باز مدتی در میان دهات و ایلات کرمان گشته و مقدار زیادی گردآوری کرده و در تهران به تشویق ملک الشعرای بهار و با مقدمه ای به قلم او آن ها را پاکنویس نموده و به چاپ رسانیده است. در مقدمه ی بهار بر این کتاب از وزن دو بیتی ها و رابطه ی آن ها با فهلویات و برخی مطالب دیگر به تفصیل سخن رفته است.

کوهی، هفت سال بعد در سال ١۳١۷ش مجموعه ی جدیدی از ترانه های روستایی به نام "هفت صد ترانه" را در تهران انتشار داد. وی این ترانه ها را از گوشه های مختلف کشور گردآوری و با حفظ مختصات لهجه ی محلی به دقت یادداشت کرده و در کتاب خود ملاحظاتی نیز به آن ها افزود. این مجموعه اهمیت زیادی داشت و به پیدایش علم فولکلور ملی ایران کمک بسیار کرد.

 

پس از کوهی کسان دیکری نیز ترانه ها و دو بیتی های روستایی را از گوشه و کنار کشور گردآوری کردند و به صورت کتاب مستقل یا در روزنامه ها و مجلات انتشار دادند. از جمله:

 

* محمد قهرمان

که خود شاعر هم بود، نزدیک به دو هزار دو بیتی از ناحیه ی تربت حیدریه را با دقت و حفظ اصالت آن ها و ضبط برخی لغات با حروف لاتین گردآوری کرد و این مجموعه را "فریادهای تربتی" نامید. وی نمونه هایی از این ترانه ها را با مقدمه ی مهدی اخوان ثالث در رورنامه ی "ایران ما"، شماره ی ۳٠۳ و به بعد، انتشار داد.

 

* دکتر مخمد مکری

بخشی از ترانه های مناطق کردنشین ایران را با مقدمه ی مشروح و ترجمه ی فارسی آن ها به چاپ رسانید.

 

* ابراهیم شکور زاده

در سال ١۳۳٨ش  ۵ ترانه از ترانه های روستایی خراسان را منتشر کرد. وی این تزانه ها را که به زحمت زیاد و به گفته ی خود «سال ها در به در، یک دانه یک دانه از این جا و آن جا یه گفته های گوناگون یافته و جمع کرده» بود، هم با الفبای ایرانی و هم با نشانه های الفبای صوتی لاتین، به صورت پاکیزه ای ضیط کرده و در پایان کتاب نیز فهرستی از لغات و کلمات محلی ناشناسی که در متن آمده است با هر دو الفبا به دست داده است.

 

* از مجلات ایران، به ویژه کوشش مجله ی "پیام نوین" که در هر شماره ی خود نمونه هایی از ترانه ها و اقسام دیگر گفته ها و سرودهای مردم را منتشر می کرد، سزاوار ستایش است.

 

 ۩  ۩  ۩

 

از : از نیما تا روزگار ما، جلد سوم

 

 

زبان و ادبیات فارسی ( آریا ادیب )

 

شماره ی نوشته : ١ / ۰

  زبان فارسی، تاریخ، نوزایی و فراگیری آن

 

بر پایه ی آزموده ها می توان گفت که فراگیری زبان فارسی برای بسیاری از ایرانیان، پس از بیرون آمدن از دامان مادر، در روند آموزش های نا بسامان ِ پس از آن،  به بیراهه می افتد و مگر برای برخی از آنان، که به نسبت اندک هستند، برای بسیاری دیگر ( اگر چه حتا از آموزش ها و آگاهی های  ویژه ی دیگری برای کسب و کار خود برخوردار می گردند) به روی کاغذ آوردن اندیشه چندان  دشوار می گردد که از نوشتن حتا درباره ی یک موضوع ساده به فارسی، که به آسانی دریافت شدنی باشد، باز می مانند.

نمی توان ادعا کرد که این وضعیت ویژه ی ایران و ایرانیان است و در زبان دیگری نمونه ندارد، لیکن با پردلی می توان گفت که این دشواری اکنون در زبان فارسی و نزد ایرانیان برجستگی ویژه ای یافته است.

دلایل پدید آمدن این وضعیتِ ناخوشایند البته گوناگون است و بستگی به زبان فارسی ندارد که زبانی بسیار پرمایه و توانا است. به گفته ی دکتر پرویز ناتل خانلری « ناتوانی زبان، ناتوانی کسانی است که به آن سخن می گویند». این وضعیت در واقع دستپخت آنانی است که در حق این زبان کوتاهی های فراوان می کنند و حساسیتی نسبت به نابسامانی های تحمیل شده به آن از خود نشان نمی دهند.

به بیان دقیق تر، مستول اصلی چون این وضعیتی،  نه تنها  آن قلم به دستانی هستند که نا مسئولانه و به شیوه ی سنتی، برای فضل فروشی، از به کارگیری واژه ها و عبارات بیگانه ای که برابرهای آن ها در زبان فارسی رایج و یا ساختنی است، پرهیز نمی کنند، بلکه آنانی نیز هستند که توانایی انجام اصلاحات لازم در پهنه ی آموزش زبان فارسی، تشویق برای به کارگیری و نیرومندسازی آن، و نیز ایجاد حساسیت در برابر کژروی های املایی و انشایی دراین زبان را دارند، اما به دلایلی که در نوشته های بعدی روشن می گردد از انجام آن سرباز می زنند.

فراگیری درست و بسامان زبان فارسی روندی زمان گیر و دیرانجام دارد و به دگرگون سازی بنیادی آموزش زبان،  از همان آعاز کودکی و نوجوانی و پشتیبانی و تشویق جدی مسئولان در سراسر رده های آموزشی و قلمرو های نگارشی، نیازمند است.

افزون بر این ها،  هیچ فراگشت و رشد فرهنگی نیز پیش از فراهم شدن زمینه های لازم عینی و ذهنی آن رخ نخواهد داد. نگاهی به روند آخرین دوره ی نوزایی در زبان و ادبیات فارسی که از دست کم ١۰۰- ۹۰ سال پیش تا کنون،  بر پایه ی رشد ناگزیر مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه ی ایران، به ویژه پس از انقلاب مشروطه،  ادامه دارد، نمایانگر آن است که امروز کشور ایران در ادامه ی ناگزیر دگرگونی های عینی و فراگشت جامعه ی خود ، به همخوانی و همپایی ِ  به تر  زمینه های ذهنی  جامعه و  زبان خود نیازمند است.

جوانان ما امروز تشنگی کنجکاوی خود را، نه با ادبیات ناب گذشتگان، و نه با یاوه گویی های برخی متجددنما، می توانند آرام نمایند. وظیفه ی تاریخی ما و هم اندیشان ما به سهم خود، نمایاندن  توانایی های گذشتگان، توشه ی راه ساختن ِ تجارب  آنان و راهنمایی و یاری به نسل مشتاق در کوشش او برای یافتن راه حقیقی تکامل آینده ی انسان هاست و یکی از افزارهای ما در این کار،  زبان مادری ماست که همچون هر زبان دیگری اگر توانا و نیرومند باشد و بتواند هر آن چه را که این تکامل بدان نیازمند است، به خوبی و به درستی بنمایاند،  توشه ی راه و از پیش شرط های ضرور برای  حرکت در جاده های رشد و پیشرفت است.

در تارنمای ما،  مقالات بلند بالا درباره ی فتح جوشقان، عشق ورزی یوسف و زلیخا، پژوهش های تازه در باره ی خانه ی ابوالمظفر عبدالجبار، ناله ها و گدابازی های شاعران بی ذوق و بی هوده نویسی نویسندگان نام جو،  به هیچ روی دیده نخواهد شد. صفحات تارنمای ما میدان جنگ های قلمی دسته های حیدری و نعمتی که با یکدیگر خرده حساب دارند، نیست و سرانجام،  تارنمای ما برای یک مشت بیکاره ی شکم سیر نیست  که درآن حال که هزاران هزار تن از مردم ستم دیده ی ما به نان شب نیارمندند، در پناه حامیان خود در امن و امان نشسته و دو غزل از حافظ را از بر کرده و آن را به نام معلومات، گنجینه ی ناندانی خود کرده اند، اگر کسی بپرسد،  اگر تارنمای آریا ادیب این مطالب را ندارد پس چه دارد ؟ ما با او کاری نداریم. ما تارنمای زبان و ادبیات فارسی را برای دیگران، یعنی آنانی که می دانند تمدن بشر امروزی بسیار فراتر از این فلاکت هاست، می نویسیم.

ما در این تارنما ، از یک سو کوشش خواهیم کرد تا سهمی به اندازه ی توانانی خود در طرح مساله ی ضرورت همخوانی ِ شرایط ذهنی  جامعه  و از جمله زبان فارسی،  با دگرگونی های ناگزیر عینی در جامعه ی ایران،  بر عهده بگیریم و از سوی دیگر خواهیم کوشید تا با آموزش درست و آسان ِ زبان فارسی و آشنایی دادن بیش تر با امکانات بی کران این زبان، به آسان سازی و سامانمندی کاربرد آن یاری برسانیم.

تارنمای زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب) در کاربرد زبان و شیوه ی نگارش خود و درست نویسی، پای بند به آیین های محافظه کارانه نیست و با پرهیز از فرنگی مآبی و عربی مآبی از یک سو،  و دوری از فرنگی ستیزی و عربی ستیزی از سوی دیگر، به جای خود و در آن جا که به توانمندی و غنای زبان فارسی ( که مراد ماست) یاری می رسد، از واژه های هنوز دقیق تر و رساتر فرنگی و عربی نیز بهره خواهد گرفت.  مراد ما رعایت دقت، درست نویسی و  ساده نویسی است تا توده های هر چه بیش تری بتوانند از مطالب آن بهره بگیرند.

ما با بهره گرفتن  از اندیشه و آگاهی دانشمندان و صاحب نظران بنام و  با برقراری پیوند با دوست داران زبان فارسی و بازتاب نظرات آنان، و با دادن آگاهی های همه سویه پیرامون زبان و ادب فارسی و نمایش جوانب گوناگون  نوزایی و نوسازی در آن، در کنار بازگفت ظرایف و توانایی های این زبان و نیز نشان دادن ایرادات و نارسایی های پدید آمده در آن،  خواهیم کوشید تا ضرورت رشد و هرچه نیرومند تر ساختن  زبان فارسی  را از دیدگاه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز مستدل نماییم.  

خواست ما  از گشودن این صفحه،  نه پدیدآوردن جایی برای دادن تنها  احکام و آگاهی های روشنفکرانه و آکادمیک درباره ی زبان فارسی، بلکه از جمله فراهم آوردن میدانی برای طرح آن مسایل گرهی در زبان فارسی است که بررسی و روشن نمودن آن ها به نیرومند تر گردیدن و همپا شدن هرچه بیش تر زبان فارسی با کاروان دانش و فرهنگ و تمدن جهانی یاری می رساند.

مراد ما،  انجام گفت و گوهای جان دار، پرشور و پرمایه در میان آن کسانی است که پیرامون بخش های گوناگون قلمرو  زبان فارسی آگاهی های ارزشمند دارند و برای از میان برداشتن سدهایی که بر سر راه رشد طبیعی این زبان قرار گرفته است،  چاره و تدبیری می شناسند.

این عزیزان، اگر همت کرده و با طرح نظرات خود پیرامون هر کدام از موضوعات دسته بندی شده در این تارنما، یا پیرامون هر موضوعی که خود پیشنهاد می کنند،  به رشد آن شرط ذهنی ضرور که در بالاتر از آن یاد کردیم، یاری برسانند، در حقیقت وظیفه ی میهنی خویش را  انجام داده  و دِین خود را به مردم شان پرداخته اند.      ایدون باد         آریا ادیب

 

مقالات نهاده شده در این تارنما در یک نگاه :

 

خوانندگان ما یرای خواندن نوشته های این تارنما می توانند آن ها را یا در آرشیو موضوعی بیابند

یا در میان ستون آرشیو موضوعی،  هر نوشنه را  از ( فهرست همه ی نوشته های تارنما )، به طور مستقیم فراخوانده و بخوانند.

 

١ – سرگذشت زبان فارسی

 سرگذشت زبان فارسی ،                               جلال خالقی مطلق

درباره ی فقر فرهنگی مهاجمان به زبان فارسی . دکتر جلال متینی

 

 ۲ –  دگرگونی های تاریخی در زبان فارسی  (Semantics)

 زبان  و جامعه .                                          دکتر پرویز ناتل خانلری

 تاثیرات زبان عربی در پیدایش زبان دری و شعر عروضی فارسی

    ( تکامل ادب فارسی در دوران پس از اسلام )                             

                                                                 احسان طبری

 

٣ –  جایگاه سیاسی و مسایل امروز زبان فارسی

جایگاه سیاسی زبان فارسی                                   آریا ادیب

مشکلات کنونی زبان فارسی و راه های حل آن ها        احسان طبری

 آسیب دیدگی های زبان فارسی                              دکتر پرویز ناتل خانلری

 رفتارهای ناهنجار فارسی زبانان با زبان فارسی

        (زبان فارسی از آشوب تا سامان)                        دکتر حلیل دوستخواه

وضعیت امروز آموزش زبان و ادبیات فارسی

             در دانشگاه های ایران                            حسین ذوالفقاری  استاد دانشگاه تربیت مدرس

                                                                     عباس علی وفایی استاد دانشگاه علامه طباطبایی

                                                                     عنایت سمیعی    منتقد و شاعر 

                                                                     سعید حمیدیان     استاد دانشگاه و پژوهشگر    

                                                                     شاپور جور کش     شاعر، منقد و مترجم

 

٤–  ادبیات  فارسی  ( گفتارهای عمومی )

  ادبیات فارسی                                                         ملک الشعرای بهار

   نخستین نسل ادبیات داستانی ایران                            محمد بهارلو

  شعر شناسی                                                         ملک الشعرای بهار

درباره ی شعر و شاعر                                               احسان طبری

سخنی درباره ی شعر (فارسی)                                  احسان طبری

درباره ی نقد شعر  (چه گونگی نقد شعر نو )                  احسان طبری

تحولات ادبیات فارسی از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن  دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی

 

۵ –  دستور زبان و آیین درست نویسی فارسی

 درباره ی فارسی نویسی                                      ناصر پور پیرار

 بزرگ سازی و کوچک سازی ِ واژه ها در زبان فارسی    احسان طیری

 نکته هایی از درست نویسی  زبان فارسی                آریا ادیب

       (درباره ی : فعل «بایستن» / «است» و «هست» / «گفتی» و «گویی» /  صفت ساده و صفت مفعولی /

       دراز نویسی / «بر علیه» /  نشانه های نگارشی /  گرایش به حذف حرف اضافه /  اضافه کردن «ی» در حالت

       اضافه / گذاشتن و گزاردن / دسته ها و انواع به کارگیری های نادرست واژه ها و عبارات در زبان فارسی /  به

       گردن یا در گردن / اشتباه گرفتن ترکیب اضافی با ترکیب وصفی، . . .  )

 غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی   دکتر سعید نفیسی

                                                                       مهدی پرتوی آملی

                                                                        محمد نبی عظیمی

 پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری

        زبان عربی                                                  محمد پروین گنابادی

 

٦–  خط فارسی

درباره ی تغییر خط فارسی                دکتر پرویز ناتل خانلری

شیوه ی خط فارسی                       دکتر پرویز ناتل خانلری

مساله ی اصلاح خط فارسی             دکتر پرویز ناتل خانلری

درباره ی اصلاح خط فارسی               دکتر پرویز ناتل خانلری

مساله ی خط                                 احسان طبری

سرگذشت فکر تغییر خط فارسی        یحیی آرین پور

 

 ۷ –  زبان عامیانه ، کنایات و اصطلاحات زبان فارسی   آریا ادیب

حروف آ و الف

حرف ب

حرف پ

حرف ت

حرف ج

حرف چ

حرف ح

حرف خ

 

۸ –  کالبد شکافی واژه های زبان فارسی (Etimology)

بحثی درباره ی « موشک » و « رزمایش »                                    رستم جمشیدی

« آیین » و « دین »                                                                  مجتبا  آقایی

دگرگردی واژه ها در سیر زمان                                                    دکتر فریدون جنیدی

       (درباره ی واژه های « باد »، « کمر »، « کمربند »، « افسوس »،

       « پرستیدن » (و مشتقات آن)، واژه های «زن»، «بانو» و «دوشیزه»، « آریا»، «ایران» و «اوستا»)

در جست و جوی حل معمای واژه های «تات»، «تاجیک» و «تازی»     دکتر یحیا ذکا

درباره ی واژه ی «کردن»، پسوندهای مکان ِ ساخته شده  از آن

        و نام شهر «کرمان»                                                            دکتر فریدون جنیدی

درباره ی ریشه ی فارسی واژه ی " عشق "                                  محمد حیدری ملایری

ریشه ی ایرانی نام "دریای سیاه " و رودخانه های " دانوب " و " دُ ن " دکتر بهرام فره وشی       

سرگذشت واژه ی " گل "                                                          دکتر بهرام فره وشی 

     

۹–  ریشه های تاریخی اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی        آریا ادیب

                                                                                       مهدی پرتوی آملی

بخش نخست:  

آب از سرچشمه گل آلود است، آب پاکی روی دست کسی ریختن، آب زیر کاه، آبشان از یک جوی نمی گذرد، آتش بیار معرکه، آفتابی شدن، از بیخ عرب شدن، انگار از دماغ فیل افتاده، از کوره در رفتن، از کیسه ی خلیفه بخشیدن، الکی، با آب حمام دوست گرفتن، باج ندادن به شغال، باج سبیل، باد آورده را باد می برد، بادنجان دور قاب چیدن، برو آن جا که عرب نی انداخت، بز بیاری، بل گرفتن، به مشروطه اش رسید، بند را آب دادن، به رخ کشیدن، پارتی بازی، پته اش روی آب افتاد، پدرت را در می آورم، پدر سوخته، پهلوان پنبه، پنبه ی کسی را زدن، تعارف شاه عبدالعظیمی، جنگ زرگری، جور کسی  را کشیدن، جیم شدن، چشم روشنی، چوب توی آستین کسی کردن، حاجی حاجی مکه، حاشیه رفتن، به کرسی نشاندن حرف، حرف مفت، حقه بازی، حمام زنانه، حیدری و نعمتی، خاک بر سر، خر کریم را نعل کرده است، خط و نشان کشیدن برای کسی.

 

بخش دوم:

دری وری، دست شستن از کاری، دست کسی را توی حنا گذاشتن، دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن، دنبال نخود سیاه فرستادن، دو قورت و نیمش هم باقی است، ریش و قیچی را به دست کسی دادن، زندگی سگی، زیر پای کسی را جارو کردن، زیر کاسه نیم کاسه ای است، . . .

 

 ١۰–  واژه نامه ی بیگانه – فارسی     آریا ادیب

 از حرف آ تا ش

 از حرف ص تا ی

 

١١–  هنر ترجمه و مسایل آن

چه گونگی واگویی و نوشتن نام های بیگانه در فارسی   دکتر پرویز ناتل خانلری

مسایل واژه سازی                                                   داریوش آشوری

 توانایی زبان فارسی در واژه سازی                             دکتر محمود حسابی

اصول و ضوابط واژه‌گزينی                                           فرهنگستان زبان و ادب فارسی

نگاهی به برخی از مسایل ترجمه در ایران                    علیزضا سمیعی

  

١۲–  دیدگاه ها

حتا مثلن خاهر : سه پیشنهاد نگارشی    افشین دشتی

سنت دیرینه ی واژه پردازی پارسی        رستم جمشیدی

در آشپزخانه ی زبان فارسی                  از ۴ دیواری

   (در باره ی کاربرد فعل «خوردن» در زبان فارسی)

نیما یوشیج از نگاه دیگران                    دیدگاه های منتقدان و شاعران امروز

 

١٣–  آیا می دانستید که . . .  ؟

 دانستنی های گوناگون از زبان و ادبیات فارسی    آریا ادیب  

 بخش نخست از شماره ی ١ تا ٣۸

  بخش دوم     از شماره ی ٣۹ تا ۵٦

 بخش سوم   از شماره ی ۵٧ به بعد

 

١۴-  ابزار کار ادبی                                            آریا ادیب

 ابزار کار ادبی (تعریف های کلی)           

 آشنایی با اصطلاحات ادبی                  

 بخش نخست از حرف آ تا ش

  بخش دوم      از حرف ص تا ی                   

 علم بدیع  ( آرایه های ادبی )                

 علم بیان                                          

مکتب های ادبی و هنری                      

جایزه های ادبی و به ترین آثار ادبی

   جایزه گرفته در ایران و جهان

علم عروض

 وزن شعر فارسی                                            دکتر پرویز ناتل خانلری             

 علم عروض و وزن شعر فارسی                          آریا ادیب

 

١۵- بررسی ها و پژوهش های ادبی

  ادب شناسی (سبک شناسی) " علویه خانم "         ناصر موذن

در حست و جوی " سر ّ " حافظ                              احسان طبری

  نگاهی به کتاب شعر متعهد ایران                           سعید سلطانی

فردوسی در هاله ای از افسانه ها                          دکتر جلال متینی

واژه های فارسی به کار رفته در قرآن                       آرتور جفری Arthur Jeffery

 تاثیر اروپا در زبان و ادبیات فارسی :

نقش اروپا در ادبیات امروز ایران                            پروفسور دکتر الساندرو باوسانی

                                                                         Alessandro Bausani Prof. Dr.

 تحولاتی در نثر امروز فارسی  (خواهد آمد)            پروفسور دکتر پیتر ایوری

                                                                         Peter Avery Prof. Dr.

نمودهای پویایی و ایستایی زبان در آثار جمال زاده      جواد اسحاقیان

 

١٦ –   تاریخ ادبیات کلاسیک     (خواهد آمد)

 

١۷--  تاریخ ادبیات معاصر

بخش نخست: از دوران مشروطیت تا سال ١٣۰۰ ش (دوره ی انقلابی)

ویژگی های نوژایی ادبی در دوران مشروطه                     دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، خودشناسی                                محمد علی سپانلو

 

بخش دوم: از سال ١٣۰۰ تا ١٣۲۰ ش (دوره ی تجربه و آزمایش)          

حیات ادبی ایران در دوران رضا شاه                                 دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، دوره ی فترت                                محمد علی سپانلو 

 

بخش سوم : از سال ١٣٢٠ تا ١۳٤٠ش  (افول "کهنه" و شکوفایی "تازه")

جریان های ادبی پس از سقوط رضا شاه تا دهه ی چهل     دکتر یعقوب آژند

سرگذشت نثر معاصر، برگشت موج                                 ( خواهد آمد)

 

١٨- فولکلور ایران، توده شناسی

ادبیات عامیانه ی ایران                                               مهران افشاری

فولکلور ایران :                                                          یحیی آرین پور

ضرب المثل های فارسی                        

 قصه ها و افسانه های فارسی   

 ترانه های ملی ایران                 (خواهد آمد)            

 

١٩- ادبیات کودکان و نوجوانان

نخستین مطبوعات کودکان و نوجوانان در ایران             علی کاشفی خوانساری

آسیب شناسی کتاب های کودکان و نوجوانان             استاد هارون شفیعی

 

 

یادداشتی پیرامون نوشته های بهره گرفته در این تارنما:

 برخی از مقاله های ارزشمندی که ما را در کار آشنا ساختن دوست داران زبان و ادب فارسی با گوشه و کنار شگفت آور این زبان و ادبیات یاری می رساند، و از این رو برای نوشته شدن در این تارنما برگزیده  می شود، در بخش هایی از خود، یا یه موضوع مورد نظر ما مربوط نمی گردد و یا با  آیین دستوری و درست نویسی فارسی همساز نیست.

برخی از این مقاله ها، مگر از نظر موضوع و محتوا ، از نظر آیین املایی یا دستوری و درست نویسی فارسی و گاه از نطر تنظیم و ترتیب مطالب، به اندازه ای دارای عیب و ایراد است که اگر به شکل اصلی شان به کار گرفته شوند، خوانندگان ما پس از خواندن بند هایی ار آن ها شوق و ذوق خواندن را از دست داده و از خواندن دنباله ی آن ها چشم پوشی می نمایند و بدین ترتیب از آشنایی با نکات ارزشمند آن ها محروم می شوند.

از این رو و از آن جا که ما در برابر خوانندگان خود برای آسان فهمی، درست خوانی و درست نویسی فارسی ( که مراد ما در این تارنما است)  اندریافت مسئولیت داریم، برخود روا می داریم که این گونه مقاله ها را به اندازه ی مورد نیاز کوتاه نموده و با ویرایش های دوباره و لازم، همچنین  آن ها را ار نادرستی های املایی، اگر هست، پاک سازیم،  با آیین دستوری و درست نویسی فارسی، اگر نیست، همساز نماییم و واژه ها و عبارت های بسیار پیچیده یا کنارنهاده ی بیگانه را نیز  از آن ها دور ساخته و برابرهای جاری و جاافتاده ی فارسی ِ آن ها را به کار بگیریم.

و  چون به شرف ادبی و اصل فرهنگی در نامیدن نویسنده و منابع بهره گرفته نیز پای بند هستیم، البته بر خود فرض و واجب می دانیم که نام و نشانی این مقاله ها و منابع آن ها را نیز ذکر نماییم. خوانندگان ارجمند ما اگر خواستار خواندن این مقاله ها در اندازه یا شکل نخستین اشان باشند ، با داشتن نام و نشانی آن ها، به آسانی می توانند به این نوشته ها دست یافته و آن ها را بخوانند.

 

نوشته های تارنمای آریا ادیب را نیز که اکنون برخی از تارنماهای آماده خوار با چشم فرو بستن بر نخستین اصل فرهنگی ِ پذیرفته شده در سراسر جهان،  بدون نامیدن  تارنمای ما،  زینت صفحات خود نموده و با این کار عیار خود را به نمایش گذاشته اند، خوانندگان ما خود بی گمان از شیوه ی بخش بندی و نمایش مطالب و آیین نگارشی ما به آسانی تمیز داده و باز می شناسند.  با سپاس،   آریا ادیب.

 

 

 

  

 

 

 

علم عروض و وزن شعر فارسی

 

شماره ی نوشته: ٩ / ١٤

آریا ادیب

علم عروض و وزن شعر فارسی

شعر را سخنی موزون و با قافيه خوانده اند و منطقيان نيز اگر چه معتقدند كه شعر سخنی خيال انگيز است، اما وجود وزن يا وزن و قافيه را برای شعر ضروری دانسته اند. حتا خواجه نصيرالدين توسي وزن را به دليل خيال انگيز بودن، از فصل های ذاتی شعر دانسته است. اصولن شعر هميشه نزد مردم موزون بوده و تنها در سده ی اخير، شعرهای بی وزن نیز سروده شده است. شعرهای بی وزن گرچه خيال انگيز هم باشند، اما شور و فسون اشعار موزون را ندارند.
مراد از خيال انگيز بودن يك شعر چيست؟ اين پرسشی است كه همواره در برابر شاعران مطرح می شود. اگر بگوييد : «خورشيد طلوع كرد» تنها خبر از طلوع خورشيد داده ايد، اما اگر بگوييد: «گل خورشيد شكفت»، افزون بر دادن خبر طلوع خورشيد و آغاز روز، سخن شما خيال انگيز و موزون و زيبا نیز هست. چرا خيال انگيز است؟ زیرا شما پيوند نهانی زيبايی ميان خورشيد و گل را يافته ايد و خورشيد را به گل، و طلوعش را به شكفتن تشبيه كرده ايد. اين سخن شما موزون نيز هست، زيرا بخش هجاهای آن با نظمي زيبا كنار هم نشسته اند و اگر می گفتيد: « گل خورشيد شكفته شد»، اين سخن شما تنها خيال انگيز بود، اما از نعمت وزن بهره ای نداشت.
وزن به شعر زيبايی سحرآميزی می بخشد و آن را شورانگيز می سازد. اگر وزن شعری را برهم بزنيم خواهيم ديد كه تا چه ميزان از زيبايی و تاثير آن در خواننده كاسته می شود. به عنوان مثال اگر شعر:
دانه چو طفلی است در آغوش خاك / روز و شب اين طفل به نشو نماست
به صورت بی وزن درآيد، در می يابيم كه چقدر زيبايی و شورانگيزی اش را از دست داده است.
دانه چو طفلی در آغوش خاك است، روز و شب اين طفل به نشو نما است
پس وجود وزن در شعر از فصل های ذاتی آن است. از اين رو كسانی كه با شعر و شاعری سر و كار دارند، به ويژه با شعر فارسي، بايد شناختی  از وزن و قواعد ان داشته باشند، زيرا وزن های شعر فارسي از نظر خوش آهنگی و زيبايی و كثرت و تنوع و نظم در جهان بی نظير است.
پيش از آغاز آشنایی با علم عروض، نخست باید با چند اصطلاح آشنا شويم:

حرف:
شاعر با واژه به سرودن شعر می پردازد و واژه خود از واحدهاي كوچك تری به نام حرف تشكيل شده است، بنابراين برای شناختن وزن شعر به ناچار از حرف آغاز می كنيم. بايد توجه داشت كه در وزن شعر، صورت ملفوظ حروف مد نظر است نه شكل نوشته شده ی آن ها. مثلن واژه ی "خواهر"  به صورت "خاهر" تلفظ می شود و پنج حرف دارد : ( خ ا ه ----َ ر ) و واژه ی "نامه" به صورت "نام ِِ " تلفظ مي شود و چهار حرف دارد( ن ا م ----ِ ).
حرف بر دو گونه است : صدادار و بی صدا

مصوت ها :حرف های صدادار (حرکات):

زبان فارسی دارای سه حرف صدادار كوتاه و سه حرف صدادار بلند است.

حرف های صدادار كوتاه يا "حركات" عبارتند از : --َ--، ---ِ--، ---ُ--  مثلن در كلمات سَر، دِل، پُل.

هر يك از حركات، که در خط فارسي به صورت اِعراب، در بالا يا زير حرف قرار مي گيرند و بعد از آن حرف تلفظ مي شوند. يك حرف به شمار می آید.
حرف های صدادار بلند عبارتند از : "و"، "ا"، "ی" مثلن در آخر واژه هاي "كو"، "پا"، "سی".
نكات مهم:

١- هر حرف صدادار بلند تقريبن دو برابر حرف صدادار كوتاه است، از این رو حرف صدادار بلند در وزن شعر فارسی دو حرف به شمار می آید.
٢- "و"، "ا"، "ی"  زمانی حرف صدادار بلند و دو حرف به شمار می آید كه دومين حرف هجا باشند. مثلن در كلمات "كار"، "سو" و "ديد" حرف های صدادار، بلند و دو حرف به شمار می آیند، اما حرف "و" در كلمه ی "وام" و "قول" و حرف "ی" در كلمات "ياد" و "سيل" بی صدا هستند، زيرا به ترتیب نخستین و سومين حرف هجا هستند.
صامت ها :حرف های بی صدا
زبان فارسي داراي ٢۳حرف بی صدا است :
ء(=ع) ، ب ، پ ، ت (=ط) ، ج ، چ ، خ ، د ، ر ، ز (=ذ ، ظ ، ض )، ژ، غ،  س ( =ث ، ص ) ، ش ، غ (=ق ) ، ف ، ك ، گ ، ل ، م ، ن ، و (در آغاز كلمه ی وجد) ، ه (= ح ) ، ی( در آغاز كلمه ی ياد ).


هجا:
هجا يا بخش، يك واحد گفتار است كه با هر ضربه ی هوای ريه به بيرون رانده می شود. در زبان فارسی هر هجا دارای يك حرف صدادار است كه دومين حرف هجاست. از این رو در هر گفته به تعداد حرف های صدادار هجا وجود دارد. مثلن كلمه ی (پر) يك هجايی و كلمه ی (پر-- وا) دو هجايی و كلمه ی (پر -- وا -- نه) سه هجايی و كلمه ی ( آ – زا – دِ -- گی) چهار هجايی است.
انواع هجا:
در وزن شعر فارسي انواع هجا سه دسته هستند: كوتاه، بلند و كشيده.

١)- هجای كوتاه:
دارای دو حرف است و با علامت
U نشان داده می شود. مانند كلمات: نه (نَ ) و تو (تُ )

٢)- هجای بلند:
دارای سه حرف است و با علامت __  نشان داده مي شود. مانند كلمات: نر، پا.

۳)- هجاي كشيده:
داراي چهار يا پنج حرف است و با علامت
__ U نشان داده مي شود. مانند كلمات: نرم، پارس.

متوجه باشيد كه يك يا دو حرف آخر هر هجای كشيده، هجای كوتاه نيست بلكه از نظر امتداد هجاها، در حكم يك هجای كوتاه است، زيرا هر هجای فارسی بايد دارای يك حرف صدادار باشد.

نكات بسيار مهم:
١- گفتيم كه امتداد هر حرف صدادار بلند دو برابر حرف صدادار كوتاه است از این رو در وزن شعر فارسی هر حرف صدادار بلند دو حرفی به شمار مي آيد. مثلن كلمه ی (سی) سه حرفی است. هر يك از حرف های ديگر؛ چه صدادار كوتاه و چه بی صدا، يك حرف به شمار می آيند.
٢- در وزن شعر، حرف "ن" پس از یک حرف صدادار بلند در يك هجا (يعنی نون ساكن)، به شمار نمی آيد. مانند: برين = بری، خون = خو.
ولی اگر حرف "ن" به هجای بعد منتقل گردد، آن گاه در اين هجای جديد، پس از حرف صدادار بلند قرار نمی گيرد و از این رو به شمار می آيد. مثلن اگر  "دوان آمد" را به صورت "دوانامد" تلفظ كنيم، یعنی حرف "ن" به صورت "نا" در هجای جديد قرار بگيرد، پس دیگر پس از حرف صدادار بلند نيست، لذا به شمار آمده و تلفظ می شود.
۳-  " آ " در خط برابر است با همزه ی صدادار و حرف صدادار بلند " ا "، از این رو  سه حرف به شمار می آيد. مثل: "آباد" كه نخستین هجایش سه حرفی است و هجای دومش چهار حرفی.


وزن شعر فارسی:
وزن شعر عبارت است از نظمی در اصوات گفتار، مثل وزن شعر فارسی كه بر پایه ی كميت هجاها و نظم ميان هجاهای كوتاه و بلند قرار دارد.
عروض:
علمی است كه قواعد تعيين وزن های شعر (تقطيع) و طبقه بندي وزن ها را از جنبه ی نظری و عملی به دست مي دهد.
واحد وزن:
واحد وزن در شعر فارسی و بسياری از زبان هاي ديگر، مصراع است. از این رو وزن هر مصراع از يك شعر، نمودار وزن مصراع های ديگر است. هنگامی که شاعر مصراع نخست شعر را سرود به ناچار بايد دیگر مصراع ها را هم در همان وزن بسرايد.
واحد وزن در شعر عرب بيت است. در نام گذاری وزن های شعر فارسی نیز، بر پایه ی سنت ديرينه، واحد وزن را بيت مي گيرند.
قواعد تعيين وزن
:
براي تعيين وزن يک شعر سه قاعده ی زير را به دقت بايد به کار برد:
قاعده ی يک - درست خواندن و درست نوشتن شعر (خط عروضي)
براي یافتن وزن يک شعر، نخست بايد آن را درست و روان و فصيح خواند. در خواندن نبايد خط فارسی ما را دچار اشتباه کند. به عنوان مثال در شعر:
طاعت آن نيست که بر خاک نهی پيشانی / صدق پيش آر که اخلاص به پيشانی نیست
وقتی اين شعر را درست می خوانيم  "طاعت آن" به صورت "طاعتان" و "پيش آر" به صورت "پيشار" تلفظ می شود. پس از اين که شعر را درست و فصيح خوانديم، بايد عين تلفظ را واضح بنويسيم. به عبارت ديگر در تعيين وزن شعر بايد خط را تا حد امکان به صورت ملفوظ شعر نزديک کرد. اين خط را "خط عروضي" می نامند.
در نوشتن شعر به خط عروضی رعايت چند نکته لازم است:
١- اگر در فصيح خوانی شعر، همزه ی آغاز هجا (وقتی پیش از آن حرف بی صدایی باشد) تلفظ نشود، در خط عروضی نيز همزه را بايد حذف کرد، مثلن در شعر بالا "طاعت آن" با حذف همزه به صورت "طاعتان" تلفظ می شود. همچنين مصراع "بنی آدم اعضاي يک پيکرند" با حذف همزه ی "اعضا" به صورت "بنی آدمعضای" خوانده می شود.
٢- در خط عروضي بايد حرکت حروف صداردار کوتاه را گذاشت و لازم به يادآوری است که حرکت ها مانند حروف صدادار بلند هميشه دومين حرف هجا هستند.
اِی چَشمُ چِراغِ اَهلِ بينش / مَقصودِ وُجودِ آفَرينِش
روشن است کلماتی مانند "تو" ، "دو"  و "و" ربط (عطف) و به صورتی که تلفظ می شوند بايد نوشته شوند. يعنی به صورت "تُ " ، "دُ " و  " –ُ- ". معمولن واو عطف در شعر به صورت ضمه تلفظ می شود، مانند" من و او "  که به صورت " منُ او " تلفظ می شود.
۳- حروفی که در خط فارسی هست اما تلفظ نمی شود، در خط عروضی حذف می شود. مثلن کلمات "خويش"،  "خواهر" ، "نامه" ، و "چه" به صورت "خيش"، "خاهر"، "نام  ِِ" و "چِ ِ " در خط عروضی نوشته می شوند.
هرچ ِِ بر نفس خيش نَپسَندی / نيز بَر نَفس ديگَری نَپَسَند
٤-  پیش از این گفتیم که حرف صدادار بلند دومين حرف هجاست، لذا حرف های "و" ، "ا" و "ی" فقط هنگامی که دومين حرف هجا باشند، صدادار هستند و دو حرف به شمار می آيند. مثلن در کلمات "کو" ، "سار" ، "ريخت". ولی در کلمه ای مانند "نُو" که دومين حرفش ضمه (حرف صدادار کوتاه) است، حرف "واو" بی صدا است چون دیگر حرف دوم هجا نیست.
قاعده ی دو - تقطيع:
تقطيع يعنی تجزيه ی شعر به هجاها و ارکان عروضی.

منظور از تقطيع هجايی و تقطیع ارکانی مشخص کردن هجاهاي شعر اعم از کوتاه، بلند و کشيده، سپس جدا کردن هجاها و نوشتن شعر به خط عروضی و سرانجام مشخص کردن مرز دسته هجاهای تکرار شونده با  / است.

دقت کنید که به تعداد حرف های صدادار هجا وجود دارد. هجاي کشيده را نيز به يک هجای بلند (سه حرف نخست) و يک هجای کوتاه (يک يا دو حرف بعد) تقسيم می کنيم.
تقطيع هجایی و ارکانی:
علامت هجای دو حرفي (کوتاه) "  U" است.
علامت هجای سه حرفی (بلند)  " __ "است.
علامت هجاهای چهار يا پنج حرفی (کشيده) "  __ U" است.
نخست شعر را به خط عروضی می نويسيم. به عنوان مثال شعر :
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
در خط عروضی به اين شکل در می آيد:
اِي سا رِ با آ هِس تِ را کا را مِ جا نَم می رَ وَد

ای (__) سا (__) رِ (U) با (__) آ (__) هِس (__) تِ (U) را (__) کا (__) را (__) مِ (U) جا (__) نَم (__) می (__) رَ (U) وَد (__)
که مرتب آن می شود:

__ __ U __  / __ __ U __ /  __ __ U __ /  __ __ U __
هجاهای مصراع شعر بالا را اگر سه تا سه تا از هم جدا کنيد، خواهيد ديد که هيچ نظمی نخواهد داشت، ولی اگر چهار تا چهار تا جدا کنيد می بينيد که دارای نظم می شود، که از تکرار  __ __ U __  تشکيل شده است.
ارکان عروضی:
وقتی هجای شعری را به اجزای چهار تا چهار تا يا سه تا سه تا و يا غیره جدا کرديم به شکلی که نشان دهنده ی نظمی در آن ها باشد. ساده تر ان است که به جای آن که بگوييم وزن فلان شعر از دو هجای بلند و يک هجای کوتاه در چهار بار تکرار تشکيل شده است، نام ارکانی ان را بگوييم.
به عنوان مثال در شعر بالا که تقطيع کرديم و از چار بار تکرار __ __ U __ تشکيل گرديد، به جای آن که بگوييم اين شعر داراي دو هجای بلند در آغاز و يک هجای کوتاه و در پایان يک هجاي بلند ديگر  است که چهار بار تکرار می شود، بگوييم از رکن "فاعلاتن" است.

ارکانٍٍٍ عروضی، مدل "افاعیل" را به وجود می آورند و تمام این ارکان بر مبنای ۳ حرف ف و ع و ل ساخته می شوند.

مهم ترين ارکان عروضي بر حسب تعداد هجا به قرار زيرند:

نوع

نوع هجا

رکن عروضی

یک هجایی

_

فَع

دو هجایی

U  _

_  _

فَعَل

فَع لَن

سه

هجایی

_  _

_  U  _

U  _  _

_  _  _

U _  _

فعلُن

فاعَلَن

فعولن

مفعولن

مفعولُ

چهار هجایی

_    U   _   _

_  U  _   U

U  U  _  _

U  _  U  U

U  _  _  _

U  _  _  U

U  _  U  _

_  _  U  _

_  _  U  U

_  U  U  _

فاعلاتن

فاعلاتُ

فعلاتن

فعلاتُ

مفاعیلن

مفاعیلُ

مفاعلن

مستفعلن

مستفعِلُ

مفتعلن

پنج

هجایی

_  _  U  _  _

U  U  _  U  _

مستفعلاتن

متفاعلن

 

تقسیم بندی ارکان عروضی بر حسب جای آن ها در مصراع:

الف - ارکانی، که در آغاز، ميان و پايان مصراع می آيند:

١-  فاعلاتن     __ U __ __
٢-  فاعلن        __ U __
۳-  مفاعيلن  U __ __ __ 
٤- فعولن         U __ __  
۵- مستفعلن    __ __ U __  
٦- مفعولن      __ __ __
۷- فَعَلاتن      U U __ __ 
٨-  فَعَلن       U U __ 
٩- مَفاعلن       U __ U __
١٠- مفتعلن     __ U U __

ب - ارکان غير پايانی که در پایان مصراع قرار نمی گيرند:

١- فاعلاتُ      __ U __ U
٢- فَعَلاتُ         U __ U U
۳- مَفاعيلُ       U __ __ U  
٤-  مُستفعِلُ  __ __ U U
۵- مَفعولُ       __ __ U
٦- مَفاعِلُ        U U __ U
ج - ارکان پايانی که فقط در پایان مصراع می آيند:
١- فَعَل     U __
٢-  فَع     __
آرایش ارکان عروضی گوناگون در کنار یکدیگر،  "وزن ها" یا "بحرهای عروضی" را ایجاد می کند (که در دنباله ی این بحث به تفصیل  معرفی خواهند شد). مثلن این مصراع شعر حافظ :« که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها» دارای وزن  "مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن" است که از تکرار رکن  "مفاعیلن" ایجاد شده است.
مثال های زیر از جمله وزن های پرکاربرد شعر کلاسیک فارسی هستند:
فـَعـولـُن فـَعـولـُن فـَعـولـُن فَعَل (وزن حماسی شاهنامه ) :
کنون گر به دریا چو ماهی شوی / و یا همچو شب در سیاهی شوی
مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن :
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
مـَفاعیلـُن‏ مـَفاعیلـُن ‏فـَعولُن (وزن دوبیتی و فرهاد و شیرین از نظامی):
بگفتا جان‏فروشی از ادب نیست / بگفت از عشق‏بازان این عجب نیست
فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن :
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز / بر امید جام لعلت دردی ‏آشامم هنوز

قاعده ی سه - اختيارهای شاعری:
وزن شعر فارسی بسيار منظم و دقيق است و نظم و تساوی هجاها در مصراع های شعر فارسي به دقت رعايت می شود و از اين نظر تقطيع شعر فارسي بسيار ساده است. البته شاعر در سرودن شعر اختيارهایی دارد كه به ضرورت از آن ها بهره می برد.

تبصره:
برای تعيين وزن يك شعر، تقطيع يك مصراع از آن كافی است اما چون در شعرهای فارسي اغلب از اختيارهای شاعری بهره گرفته می شود، با مقايسه ی دو مصراع يعنی از روی اختلاف هجاها، اختيارهای شاعری را به تر درمی يابيم. لذا در تقطيع، هجاهای مصراع های دوم را به ترتيب زير هجاهای مصراع اول می نويسيم.

اختيارهای شاعری بر دو گونه است: زبانی و وزنی.


- اختيارهای زبانی شاعر:
در هر زبانی برخی از كلمات دارای دو يا گاه چند تلفظ هستند و گوينده اختيار دارد هر كدام از آن ها را كه می خواهد به كار ببرد. اختيارهای زبانی بر دو  گونه است:
١-  امكان حذف همزه:
در فارسي اگر قبل از همزه ی آغاز هجا حرف بی صدایی بيايد، همزه را می توان حذف كرد. مثلن كلمه ی" آب" كه با همزه شروع شده است، اگر پیش از آن حرف بی صدایی مانند "ر" بياوريم، همزه را می شود حذف كرد. مثلن " در آب " را بگوييم "دراب" يا "از اين" را بگوييم "ازين" يا "در آن " را بگوييم "دران".
٢- تغيير كميت حرف های صدادار:
شاعر در موارد ویژه ای می تواند به ضرورت وزن شعر، حرف صدادار كوتاه را بلند و يا حرف صدادار بلند را كوتاه تلفظ كند.
الف- بلند تلفظ كردن حرف های صدادار كوتاه:
حرف صدادار كوتاه پايان كلمه را به ضرورت وزن می توان كشيده تلفظ كرد تا حرف صدادار بلند به شمار آید. همچنين كسره ی اضافه و ضمه ی عطف را می توان كشيده تلفظ كرد تا حرف صدادار بلند به شمار آيد.
ب- كوتاه تلفظ كردن حرف های صدادار بلند:
هرگاه پس از كلمات پایان یافته به حرف های صدادار بلند "و" و "ی" صوتی بيايد، شاعر اختيار دارد كه اين حرف های صدادار بلند را كوتاه تلفظ كند تا كوتاه به شمار آيد. در ضمن ميان دو حرف صدادار، حرف بی صدای " ی"  قرار مي گيرد كه آن را "ی"  وقايه می نامند.


- اختيارهای وزنی شاعر:
اختيارهای زبانی تنها تسهيلاتی در تلفظ برای شاعر فراهم می آورد تا به ضرورت وزن از آن بهره بگیرد.بی آن كه موجب تغييری در وزن شود. اما اختيارهای وزنی امكان تغييرات كوچكی در وزن را به شاعر می دهد. تغييراتی كه گوش فارسي زبانان آن را عيب نمی شمارد.
اختيارهای وزنی بر چهار گونه است:
١-  بلند بودن هجاي پايان مصراع. آخرين هجای هر مصراعی بلند است اما شاعر می تواند به جای آن هجای كشيده يا كوتاه بياورد. هجای پايان مصراع را هميشه با علامت هجای بلند نشان مي دهيم.
سرو را مانی و ليكن سرو را رفتار نه / ماه را مانی و ليكن ماه را گفتار نيست
گر دلم از شوق تو ديوانه شد عيبش مكن / بدر بی نقصان و زر بی عيب و گل بی خار نيست


در این جا آخرين هجا در مصراع نخست كوتاه است و در مصراع های دوم و چهارم كشيده است بی آن كه موجب كم ترين اختلالی در وزن شده باشد. پس بايد به خاطر بسپاريم كه در پايان مصراع فرقی ميان هجای كشيده و كوتاه يا بلند نيست و همه بلند به شمار می آيند. امروزه هيچ يك از شاعران فرقی ميان اين سه نوع هجا نمی گذارد و همه را بلند به شمار می آورند، اما در عروض سنتی به غلط ميان هجای كشيده و بلند در پايان مصراع فرق گذاشته اند.
٢- بعضي از اوزان با "فاعلاتُ" آغاز می شوند. شاعر هجای اول را در آغاز مصراع می تواند بلند به شمار آورد. يعنی به جای "فاعلاتُ " با بلند تبديل كردن هجای آغاز مصراع آن را به "فاعلاتن" تبديل نمايد.
۳- شاعر می تواند به جای دو هجای كوتاه ميان مصراع، يك هجای بلند بياورد. اين عمل بيش تر در دو هجای كوتاه ماقبل آخر مصراع صورت مي گيرد. يعني شاعر به جاي "فَعَلن" با تبديل دو هجای كوتاه اول به یک هجای بلند، آن را به "فع لن" تبديل مي نمايد.
٤- قلب : شاعر به ضرورت وزن می تواند يك هجای بلند و يك هجای كوتاه كنار هم را جا به جا كند. اين اختيار شاعری به ندرت اتفاق می افتد و آن هم در "مُفتَعِلُن" و "مفاعِلُن" رخ می دهد.

 

مرور و يادآوری :
تقطيع شعر و اختيارهای شاعری
برای تقطيع شعر با اختيارهای شاعری يك راه، استفاده ی دقيق از گوش است. مثلن اگر "دل من" را عادی تلفظ كنيم، تقطيع هجايی آن "  UU _ " اما تلفظ "دل من" در مصراع: دل من همي داد گفتی گواهی به صورت " U _ _ " است زيرا در هجای دوم " لِ " كشيده تلفظ می شود. يعني "لِ " به اندازه ی يك هجای بلند ممتد می گردد و لذا آن را يك هجای بلند به شمار می آوریم و وزن را به دست مي آوريم.
راه ديگر درست کردن وزن، روش مقايسه هجاهای دو مصراع يك شعر است. می دانيم كه ترتيب و تعداد هجاهای كوتاه و بلند يك مصراع شعر در تمام مصراع های ديگر رعايت می شود. حال اگر يك يا چند هجای یک مصراع با معادل هايشان در مصراع ديگر مطابقت نداشته باشد، نقص را بايد بتوان با اختيارهای شاعری رفع كرد و گرنه وزن مختل می ماند. مثلن:
دل من داد همی گفتی گواهی / كه باشد مرا روزی از تو جدايی
اگر شعر را درست تقطيع كنيد خواهيد ديد كه هجاهای ٢ و ۷ و ٩ در دو مصراع بر خلاف وزن شعر فارسی با معادل هايشان در مصراع دیگر يكسان نيستند. یعنی در مصراع نخست هجای ٢ كوتاه است و در مصراع دوم معادل همين هجا بلند است. در مصراع دوم همچنين هجای ۷ بلند است و در مصراع نخست كوتاه. در مصراع دوم نیز هجای ٩ بر خلاف معادلش در مصراع نخست كوتاه است. این اختلال در وزن را بر مبنای قواعد زیر می توان تصحيح کرد:
در هجاي ٢ در مصراع نخست حرف "لِ " كوتاه است و معادل آن در مصراع دوم " با " بلند است. "با " را نمی شود طبق هيچ قاعده ای كوتاه كرد، اما " لِ " را می توان با اضافه كردن كسره كشيده تلفظ كرد و آن را هجای بلند به شمار آورد.
در هجای ۷ در مصراع دوم با يك هجای بلند روبرو هستیم كه معادل آن در مصراع نخست كوتاه است.در اين جا نیز هجاي ۷ مصراع اول را نمی شود بلند به شمار آورد، ولي هجای هفتم مصراع دوم را طبق قاعده ی كوتاه تلفظ كردن مصوت بلند "ی" می توان كوتاه به شمار آورد.
هجاي ٩ در مصراع دوم " تُ "  نيز برخلاف معادلش در مصراع نخست" تی " كوتاه است، اما طبق قاعده ی كشيده تلفظ كردن ضمه (حرف صدادار) در پايان كلمه می توان آن را یک هجای بلند به شمار آورد و بدین ترتيب و با اين عمليات عروضی، هجاهای هر دو مصراع، با يكديگر برابر و همسان می شوند.


بَحر

بحر در لغت «شكافی است فراخ در زمين، دارای آب بسيار» و در اصطلاح عروض عبارت است از كيفيّت وزنی يا آهنگی ویژه، برآمده از تكرار يا تركيب يك يا چند رکن عروضی و به گفته ی خواجه نصير "تكرار اركان" که افاعيل هم خوانده شده است.

بحر از نظر خلیل بن احمد عروضی، بنیادگذار عروض عرب (در گذشته در سال ١۷٠ق) و پیروان او، هشت رکن اصلی دارد. این ارکان که به زبان سنت، افاعیل نامیده می شوند، عبارت اند از: مفاعیلن، مستفعلن، فاعلاتن، مفاعَلَتن، متفاعلن، فعولن، فاعلن و مفعولات. خليل بن احمد عروضي وزن های اصلی شعر عرب را در پنج دايره و پانزده بحر محدود ساخته، و پس از او شاگردش، اخفش نحوی (سده ی سوم ق)، بحر متدارك را نیز بدان‌ها افزوده است. بدين ترتيب وزن های شعری در دایره های عروضی عبارتند از:

دايره ی نخست مختلفه، دارای بحرهای طويل و مديد و بسيط،؛

دايره ی دوم مؤتلفه، دارای بحرهای وافر و كامل؛

دايره ی سوم مجتلبه، دارای بحرهای هزج و رجز و رمل؛

دايره ی چهارم مشتبهه، دارای بحرهای منسرح و خفيف و مضارع و مقتضب و سريع و مجتث؛

دايره ی پنجم متّفقه، دارای بحرهای متقارب و متدارك.

بعدها عروضیان ایرانی دایره های دیگری برای بحرهای ویژه ی فارسی یا بحرهای مشترکی که به گونه ای ویژه و متفاوت با گونه های عربی سروده شده، وضع کردند.
 اگر افاعیل گفته شده بدون تغییر، تکرار یا ترکیب شوند، بحرهای به دست آمده را سالم ، و اگر تغییراتی بیایند آن بحرها را مُزاحَف می نامند. هر تغییری، نامی دارد و هر رکنی بنا به تغییراتی که می یابد، لقبی پیدا می کند.
  

اقسام بحر

       ١متّفق‌الاركان: كه از تكرار افاعيل عروضی به دست می آید، دارای بحرهاي :

       هزج، رجز، رمل، وافر، كامل، متقارب، متدارك.

       ٢مختلف الاركان: كه از تركيب يا از تركيب و تكرار افاعيل عروضی به دست می آید، دارای بحرهاي :

       طويل، مديد، بسيط، غريب، قريب، مشاكل، مضارع، مقتضب، مجتثّ سريع، و خفيف.


گونه های شعری ایرانیان با گونه های شعر عرب، تفاوت دارد. برخی بحر ها، مانند قریب و مشاکل و غریب ویژه ی شعر فارسی است و در عربی کاربردی ندارد، برخی دیگر میان شعر فارسی و عربی مشترک است همچون هزج و رجز و رمل و مُنْسَرح و مضارع و خفیف و مُقْتَضَب و مُجْتَث و سریع و متقارب و متدارک، و برخی ویژه ی شعر عرب است مانند طویل و مدید و بسیط.

این اختلاف، ناشی از ویژگی های زبانی، شعری و احساسی دو زبان فارسی و  عربی است.

 

آشنایی با بحرهای عروضی

 

• بحر متقارب

متقارب در لغت به معنی نزديك به هم است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار جزء "فعولن" به دست می آید.

زحافات (تغییرات) مشهور بحر متقارب:

١- حذف: برداشتن يك هجاي بلند از آخر "فعولن" است و " فعو" را كه باقی می ماند، به فعل تبديل مي كند که به آن محذوف مي گويند.

٢- ثلم: اگر از "فعولن" تنها دو هجای بلند باقی بماند آن را با "فع لن" نشان می دهند و به آن اثلم مي گويند.

وزن های مشهور بحر متقارب

١بحر متقارب مثمن سالم: فعولن فعولن فعولن فعولن

جهانا همانا فسوسی و بازی / كه بر كس نپايی و با كس نسازی         ابوطيب مصعبی

دو عيدست ما را از روی دو معنا /  هم از روی دين و هم از روی دنيا      المعجم

نكوهش مكن چرخ نيلوفری را  /  برون كن ز سر باد خيره سری را          ناصرخسرو

٢بحر متقارب مثمن محذوف: فعولن فعولن فعولن فعل

چو از زلف شب باز شد تاب ها  /  فرو مرد قنديل محراب ها                  منوچهری

به نام خداوند جان و خرد /  كزين برتر انديشه بر نگذرد                        فردوسی

بر آمد ز كوه ابر مازندران  /  چو مار شكنجی و ماز اندر آن                      منوچهری

۳بحر متقارب مثمن اثلم: فع لن فعولن فع لن فعولن

آيين تقوی ما نيز دانيم /  ليكن چه چاره با بخت گمراه                         حافظ

چندان كه گفتم غم با طبيبان / درمان نكردند مسكين غريبان                

ما درد پنهان با يار گفتيم /  نتوان نهفت درد از طبيبان                          حافظ

 

• بحر رجز

رجز در لغت به معنی اضطراب و سرعت است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار ركن "مستفعلن"‌به دست می آید.

زحافات مشهور بحر رجز:

١- طی : حذف حرف ساكن چهارم (ف) از ركن "مستفعلن" است و سپس مستعلن را كه می ماند به " مفتعلن " تبديل  می كنند که به آن " مطوی " مي گويند.

٢- خبن: حذف حرف ساكن دوم (س) از "مستفعلن" است و سپس متفعلن را كه می ماند، به "مفاعلن" تبديل مي كنند و به آن " مخبون" مي گويند.

۳- ترفيل: اگر يك هجای بلند به آخر جزء  "مستفعلن" افزوده شود آن را با  "مستفعلاتن" نشان می دهند و به آن "مرفل" می گويند.

وزن های مشهور بحر رجز

١- بحر رجز مثمن سالم: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن     

من خاك پاي آن كسم كو خون ساغر مي خورد /  تا راز دل ساغر چرا هر دم به لب مي آورد    سلمان ساوجی

عمريست تا من در طلب هر روز گامي مي زنم / دست شفاعت هر زمان در نيكنامي مي زنم  حافظ

اي عاشقان اي عاشقان پيمانه را گم كرده ام / زان مي كه در پيمانه ها اندر نگنجد خورده ام   مولوی

٢- بحر رجز مثمن مطوي مخبون: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

سرو چمان من چرا ميل چمن نمي كند / همدم گل نمي شود ياد سمن نمي كند                 حافظ

تاب بنفشه مي دهد طره ي مشكساي تو / پرده ي غنچه مي درد خنده ي دلگشاي تو          حافظ

اي كه ز ديده غايي در دل ما نشسته اي / حسن تو جلوه مي كند وين همه پرده بسته اي     سعدی

۳- بحر رجز مثمن مطوي: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن

يار شدم يار شدم با غم تو يار شدم / تا كه رسيدم بر تو از همه بيزار شدم                 

مرده بدم زنده شدم گريه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم              مولوی

منفعلم بر كه برم حاجت خويش از بر تو / ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو         بيدل دهلوی

• بحر رمل

رمل در لغت به معنی بافتن حصير است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار جزء "فاعلاتن" ‌پديد می آيد.

زحافات مشهور بحر رمل:

١-  كف: انداختن حرف هفتم ساكن را "كف" و "فاعلات" را كه پس از حذف "ن" از فاعلاتن می ماند، "مكفوف" مي گويند.

٢-  حذف: انداختن هجاي بلند آخر "فاعلاتن" است كه از آن "فاعلا" مي ماند و آن را به "فاعلن" تبديل  می كنند كه به آن "محذوف" می گويند.

۳-  خبن : انداختن حرف ساكن دوم "فاعلاتن" را "خبن" و "فعلاتن" را كه می ماند "مخبون" می گويند.

٤-  خبن و كف: پس از انجام دو زحاف خبن و كف از جزء فاعلاتن "فعلات" می ماند كه به آن "مخبون مكفوف" يا "مشكول" می گويند.

۵-  خبن و حذف: پس از انجام دو زحاف خبن و حذف از جزء "فاعلاتن" "فعلا" می ماند كه آن را به"فعلن" تبديل می كنند، كه به آن "مخبون محذوف " می گويند.

٦-  صلم: اگر از "فاعلاتن" تنها دو هجاي بلند بماند، آن را با "فع لن" نشان می دهند و به آن "اصلم" می گويند.

۷-  طمس: اگر از جزء "فاعلاتن" تنها دو هجای بلند بماند ، آن را با "دفع" نشان می دهندكه در اين صورت به آن "مطموس" می گويند.

وزن های مشهور بحر رمل

١بحر رمل مثمن سالم: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن

هر كه چيزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد / هر كه محرابش تو باشی سر زخلوت بر نيارد سعدی

روزگار و هر چه در وی هست بس ناپايدار است / ای شب هجران تو پندارم برون از روزگاری      وصال شيرازی                                                  

٢بحر رمل مثمن محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ياد می داری كه با من جنگ در سر داشتی / رای رای تست خواهی جنگ و خواهی آشتی   سعدی

ای مسلمانان فغان از جور چرخ چنبری / وز نفاق تير و قصد ماه و کید مشتری                        انوری

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بايدش / بر جفای خار هجران صبر بلبل بايدش                       حافظ

۳-  بحر رمل مسدس محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

عشق هايی كز پی رنگی بود  /  عشق نبود عاقبت ننگی بود         مولوی

هر كسی كاو دور ماند از اصل خويش / باز جويد روزگار وصل خويش   مولوی

٤-  بحر رمل مثمن مخبون محذوف : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

تاخبر دارم ازو بی خبر از خويشتنم /  با وجودش ز من آواز نيابد كه منم        سعدی

بنشين بر لب جوی و گذر عمر ببين / وين اشارت ز جهان گذران ما را بس      حافظ

گر مرا خار زند آن گل خندان بكشم / ور لبش جور كند از بن دندان بكشم      مولوی

۵ -  بحر رمل مسدس مخبون محذوف: فاعلاتن فعلاتن فعلن

بی رخت چون به چمن راه كنم  / سوی گل بنگرم و آه كنم      جامی

علی آن شير خدا شاه عرب / الفتی داشته با آن دل شب        شهريار

روی بنمای كه ديوانه شدم / رحمتی كز غمت افسانه شدم     كمال الدين اصفهانی

٦-  بحر رمل مثمن مخبون: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكی و خدايی / نروم جز به همان ره كه توام راهنمايی    سنایی

۷- بحر رمل مثمن مخبون مطموس: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع

كار و كردار تو ای گنبد زنگاری  / نه همی بينم جز مكر و ستمكاری                    ناصر خسرو

پانزده سال بر آمد كه به يمگانم / چون و از بهر چه زيرا كه به زندانم                   ناصرخسرو

٨-  بحر رمل مثمن مخبون اصلم: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

از تو با مصلحت خويش نمی پردازم  / همچو پروانه كه می سوزم و در پروازم        سعدی

٩-  بحر رمل مثمن مخبون مكفوف(مكشوف): فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن

اگرم حيات بخشی و گرم هلاك خواهی / سر بندگی به حكمت بنهم كه پادشاهی  سعدی

همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهی / به پيام آشنايی بنوازد آشنا را         حافظ

 

منابع:

١- دكتر عباس ماهيار: «عروض فارسی شيوه ای نو برای آموزش عروض و قافيه»،انتشارات نشر قطره،تهران، چاب چهارم، سال ١۳۷٨                                                                                             

٢- دكتر جليل مسگرنژاد: «مختصری در شناخت علم عروض و قافيه»، انتشارات دانشگاه علامه طباطبايی، تهران، چاپ نخست، سال ١۳۷٠                                                                                                  

۳- دكتر كامل احمد نژاد: «جزوه ی درس عروض» انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي تهران، سال ١۳٦٨                  

٤- دكتر محمد معين: «فرهنگ فارسی» انتشارات مؤسسه ی امير كبير، تهران، چاپ يازدهم، سال ١۳۷٦                  

۵- علی اكبر دهخدا: «لوح فشرده لغت نامه» انتشارات دانشگاه تهران  

                                                            

٦- دكترجليل تجليل: «عروض» انتشارات نشر همراه، تهران، چاپ اول، سال ١۳٦٨

 

۷-  دكتر ابولحسن نجفی: «در باره ی طبقه بندی وزن های شعر فارسی» مجله ی آشنايی با دانش، فروردين ١۳۵٩

    

٨- دكتر محمد رضا شفيعی كدكنی: «موسيقی شعر» انتشارات آگاه، تهران، چاپ سوم، سال ١۳۷٠.

 

               

دنباله دارد . . .

 

وزن شعر فارسی

 

شماره ی نوشته : ٨ / ١٤

 

دکتر پرویز ناتل خانلری

 

وزن شعر فارسی

 

وزن شعر در زبان فارسی، مانند زبان های عربی، سانسکریت، یونانی و لاتین بر پایه ی کمیت صداهای ادا شده قرار دارد.

خلیل بن احمد در سده ی دوم هجری برای شناختن وزن های شعر عربی قواعدی وضع کرد و مجموعه ی آن را "عروض" نامید که هنوز هم معمول است. در فارسی نیز که بنای وزن شعرش با عربی یکی است، همان قواعد را پذیرفتند و به جز تصرفاتی جزیی که بر حسب اقتضای زبان فارسی لازم بود، در اصول آن تغییری ندادند.

قواعد عروض دو عیب دارد:

- یکی آن که بسیار پیچیده و آموختنش دشوار است.

- دیگر آن که چون بسیار کهنه است بر اصول علمی استوار نیست و به فرض آموختن از روی آن باز هم نمی توان به حقیقت وزن و رابطه و نسبت وزن های گوناگون با یکدیگر پی برد.

از این رو ما برای آشنا شدن با وزن شعر فارسی از مبانی، اصول و روش دیگری بهره می گیریم.

برای این کار در آغاز باید با چند مفهوم آشنا شویم :

 

حرف

هر گاه سلسله ی صوت های گفتار را تجزیه کنیم، به واحدهایی می رسیم که دیگر قابل تجزیه نیستند. این واحدهای تجزیه ناپذیر را "حرف" می خوانیم.

حرف ها را بر حسب صدا به دو دسته تقسیم می کنند: صامت (بی صدا) و مصوت (صدادار)

 

-  حرف های بی صدا (consonant) آن هایی هستند که از بسته شدن راه نفس در یکی از سه عضو گفتار (حلق، دهان، لب) و باز شدن ناگهانی آن یا بر اثر تنگ شدن گذرگاه نفس در یکی از این اعضا پدید می آید.

در حالت نخست آوازی چون بانگ ترکیدن شنیده می شود. مانند صدای "ب" ، "پ" ، "گ" و "همزه" در فارسی.

در حالت دوم آواز سایشی به گوش می زسد و آن حاصل ساییده شدن هوا به کناره های گذرگاهی است که تنگ شده است. مانند صدای "ف"، "و"، "س"، "ز" و "خ" و مانند آن ها در گفتار فارسی.

 

-  حرف های صدادار (vowel) آن هایی هستند که در ادای آن ها گذرگاه نفس بسته یا تنگ نمی شود، بلکه کم و بیش گشاده می ماند و هوا از میان اعضای گفتار به آزادی می گذزد.

در فارسی و عربی برخی از حرف های صدادار را "حرکت" می خوانند و در نوشتن آن ها را در شمار حروف نمی آورند، بلکه به صورت نشانه هایی در بالا یا پایین حروف می گذارند (فتحه، کسره، ضمه).

برخی دیگر از حروف صدادار را "حروف مد" می نامند و آن ها را به صورت های اوی می نویسند.

دقیق تر بگوییم :

حروف صدادار فارسی 

در فارسی شش حرف صدادار ساده و دو حرف صدادار مرکب هست.

سه حرف از شش حرف صدادار ساده، کوتاه و سه حرف دیگر آن بلند هستند:

- حروف صدادار ساده ی کوتاه عبارتند از فتحه، کسره و ضمه

- حروف صدادار ساده ی بلند نیز عبارت است از آ (A)، ای (I)، او (U)

 

دو حرف صدادار مرکب هم عبارت است از:

-  حرف صداداری که در کلمه هایی مانند نو و دو (امر از دویدن) وجود دارد.

-  حرف صداداری که در کلمه هایی مانند می (شراب) و ری (شهری است) وجود دارد.

 

هجا (Syllabe)

همان گونه که گفتیم کوچک ترین جزیی که از تجزیه ی صوت های گفتار به دست می توان آورد "حرف" است. اما حرف واحد صوت های گفتار نیست، زیرا بیش تر حرف ها به تنهایی ادا شدنی نیستند و اگر برخی از آن ها را تنها می توان ادا کرد، در صورت های گفتار تنها نمی مانند و از یک حرف تنها کلمه، یعنی لفظ معنی دار ساخته نمی شود.

واحد صوت های گفتار هجا است و آن ترکیبی از چند حرف است که به یک دم زدن، بی فاصله و بدون قطع، شنیده می شود.

کلمه از نظر اجزای آن به "حرف" تقسیم می شود و هر یک از این اجزاء یعنی حرف ها را می توان با حرف دیگری ترکیب کرد و از آن یک هجا به دست آورد. یعنی هجا که واحد صوت های گفتار است، همیشه از چند حرف ترکیب یافته است که ناگزیر یکی از آن ها صدادار است.

هجا گاه خود به تنهایی کلمه است، یعنی معنی مستقلی دارد. مانند:  پا، مو، می، که و دل. ولی کلمه اغلب از ترکیب چند هجا به دست می آید. مانند: پیدا، پایان، عدد و کتاب.

هجا از نظر کمیت، یعنی امتداد زمانی آن بر دو نوع است: هجای کوتاه و هجای بلند

هجای کوتاه از ترکیب یک حرف بی صدا با یک حرف صدادار ساده ی کوتاه (فتحه، کسره، ضمه) درست می شود. مانند: که ( از "ک" و کسره) و  هجای اول کلمه ی قلم ( از "ق" و فتحه)

هجای بلند نیز خود بر دو نوع است:

- هجایی که از ترکیب یک خرف بی صدا با یک حرف صدادار بلند درست می شود. مانند: "ما"، "بی" و "او"

- هجایی که از ترکیب  دو حرف بی صدا که یک حرف صدادار در میان خود داشته باشند درست می شود. مانند: "تن"، "بُز" و "کش" که دو حرف اول و سوم در آن ها بی صدا و حرف وسط صدادار (حرکت) است.

 

تجزیه ی کلمه ( تقطیع)

کلمه، دارای یک هجا یا مجموعه ی چند هجا است که به قصد دلالت بر معنی خاصی ادا می شود. هر کلمه را از نظر شنیدن می توان به هجاهای کوتاه یا بلند تجزیه کرد. مثلن:

 کلمه ی "من" شامل یک هجا است و بر حسب تعریفی که کردیم هجای بلند است.

کلمه ی "مادر" شامل دو هجا است: یکی "ما" و دیگر "در" که هر دو هجای بلند است.

کلمه ی "بنفشه" از سه هجا ترکیب شده است که یکی "بَ" ( ب و حرکت فتحه) که بر حسب تعریف هجای کوتاه است، دوم "نَف" که هجای بلند است و سوم "ش ِ" ( ش و حرکت کسره) که هجای کوتاه است.

 

نشاته گذاری برای هجاها

اکنون برای بررسی وزن شعر فارسی فقط لازم است که برای انواع هجاها نشانه ای قرار بدهیم و سپس به موضوع اصلی بپردازیم.

این نشانه ها را به قرار زیر می پذیریم:

هجای کوتاه = ں

هجای بلند =  

حال با این نشانه های قراردادی می توان  مثال های بالا را به صورت های زیر نشان داد:

من =

مادر = – –

بنفشه = ں ں

 

وزن شعر فارسی

 

هرگاه کلمه های عبارتی را آن گونه ترکیب کنیم که هجاهای کوتاه و بلند آن ها بر حسب نظم و ترتیب خاص و معینی در پی یکدیگر قرار بگیرند، آن گاه شنونده ی فارسی زبان از شنیدن آن عبارت وزنی ادراک می کند.

بعنی در زبان فارسی فرق موزون و ناموزون در این است که در عبارت موزون هجاهای کوتاه و بلند نسبت به هم نظم و ترتیبی دارند، ولی در عبارت ناموزون و ساده این نظم میان هجاها وجود ندارد.

اکنون برای مثال یک عبارت موزون (منظوم) و یک عبارت ناموزون (منثور) را تجزیه ( تقطیع ) می کنیم، یعنی آن ها را همان گونه که پیش از این آموختیم به هجاها تجزیه می کنیم و نوع هر هجا ( کوتاه یا بلند ) را با نشانه هایی که قرارداد گذاشتیم مشخص می سازیم.

توجه : در این کار باید دانست که منظور صورت شنفتنی کلمات است، نه صورت نوشتنی آن ها. پس حرفی که نوشته می شود اما تلفظ نمی شود به شمار نمی آید ( مانند حرف " " در کلمه ی " که " و حرف " و " در کلمه ی " خواه " ) و به عکس حرف هایی که نوشته نمی شود ولی تلفظ می شود در تقطیع به شمار می آید ( مانند حرف مشدد که دو حرف شمرده می شود و حرف صدادار " آ " در کلمه ی " الله " )

و اکنون مثال ها :

عبارت موزون (منظوم):

جهانا چه بد مهر و بد خو جهانی

که تجزیه ی آن به هجا ها بدین قرار است:

ﺟ ﮭا نا ﭼ بد ﻣﮭ رو بد خو ﺟ ﮭا نی

و ترتیب هجاها با نشانه های قراردادی (هجای کوتاه = ں و هجای بلند = ) این است:

ں – –  ں – –  ں – –  ں – –

همان گونه که می بینید میان هجاهای کوتاه و بلند نظمی هست، یعنی در پی یک هجای کوتاه دو هجای بلند قرار دارد و این ترتیب چهار بار تکرار شده است. از شنیدن این عبارت گوش شنونده نیز وزنی ادراک می کند که نتیجه ی همان نظم میان صوت های گفتار یعنی هجاهای آن است.

عبارت ناموزون (منثوز):

اکنون این جمله را از گلستان سعدی تجزیه می کنیم:

یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت

که تجزیه ی آن به هجا ها بدین قرار است:

 ی کی از ش ع را پی ش ا می ر دز دان رفت

و ترتیب هجاها با نشانه های قراردادی (هجای کوتاه = ں و هجای بلند = ) این است:

ں – – ں ں – – ں ں ں – –   

در این جا می بینید که هجاهای کوتاه و بلند نسبت به یکدیگر نظم و ترتیب معینی ندارند. به این علت از شنیدن این عبارت وزنی هم ادراک نمی شود. پس این جمله نظم نیست، بلکه نثر است.

 

از : هفتاد سخن، جلد اول (شعر و هنر)، بهار ١۳٦۷

 

 

آشنایی با اصطلاحات ادبی، بخش دوم

 

شماره ی نوشته ۳ / ١۴

 

تدوین : آریا ادیب

 

دنباله:

آشنایی با اصطلاحات ادبی
بخش دوم :

صدر

صدر در علم عروض نخستین پایه از مصراع اول هر بیت را گویند، مانند واژه‌ی توانا بر وزن فعولن در این بیت:
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
ضرب

ضرب آخرین پایه‌ی از مصراع دوم هر بیت را گویند، مانند "بُوَد" بر وزن فَعَل در

توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
ضعف تالیف

در علم معانی، نادرستی و سستی سخن به سبب تقدم و تأخری که بر خلاف قواعد دستور زبان در اجزای کلام واقع شود، یا حذفی ناروا که در آن‌ها پیش آید، یا استعمال نا به جای کلمه‌ای در ترکیب کلام را ضعف تألیف می‌گویند.
مانند: "والاتر از آن‌چه بود مقامش شد" به جای "مقامش از آن‌چه بود والاتر شد".
یا مانند: "دیروز هوا گرم و من مدتی در استخر شنا کردم" که حذف نا به جای فعل "بود" از جمله ‌ی اول باعث ضعف تألیف شده است.
ضعف تألیف از عیب های فصاحت کلام است.

عدالت ادبی

عدالت ادبی از خصلت های اخلاقی ادبیات به شمار می رود. به موجب این خصلت، هر اثر ادبی در نهایت باید بازتابنده روحیه ای عدالت خواهانه باشد به طوری که خبث و بدطینتی به کیفر برسد و پاکی و نیکی پاداش نیکو ببیند.
این نظریه نخستین بار توسط توماس رایمر، ادیب قرن هفدهم در کتاب "تراژدی های اعصار گذشته" (١٦۷٨م) پیش کشیده شد اما پیش از آن نیز همواره از آثار ادبی توقع عدالت جویی و عدالت خواهی رفته است.
عدالت ادبی نزد دسته ای از نویسندگان مثل اسکار وایلد، نویسنده و شاعر ایرلندی و دیگر طرفداران نظریه "هنر برای هنر" چندان مورد توجه و اهمیت قرار نگرفته است.

عصر ژاکوب

در تاریخ اجتماعی انگلستان سالهای حکومت جیمز اول (١٦۵۳-١٦٢۵) را در بر می گیرد. این دوران مانند دوران الیزابت از حیث فعالیت های ادبی بسیار غنی بوده است. شخص پادشاه حداقل چهار کتاب نوشت که دو تای آن راجع به شعر و شاعری بود. از نمایش نامه نویسان برجسته ی این دوران می توان ویلیام شکسپیر، بن جونسون، و وبستر را نام برد. جان دان و درایتون نیز از مشهورترین شعرای غنایی در این عصر بوده اند. در زمینه نثر فرانسیس بیکن و روبرت برتون از نویسندگان برجسته ی عصر ژاکوب به شمار می آیند.

غزل

یکی از انواع مهم شعر فارسی غزل است که ۵ تا ١۶ بیت و در مواردی تا بیش  از۲۰ بیت دارد و همه ی ابیات آن  بر یک وزن و قافیه اند.

ساختمان غزل همانند قصیده است . بدین معنی که مصراع اول بیت نخست با مصراع دوم همان بیت و مصراع های دوم سایر ابیات هم قافیه است . موضوع غزل برخلاف قصیده در خدمت آرزوها و خواست های خود شاعراست، از عشق و آرزو و شکایت از یار و امثال آن گرفته تا باورهای فلسفی، عرفانی، اخلاقی و اجتماعی .
منظور از عشق در غزل، عشق صوری و  زمینی و در غزلیات عرفانی که عالی ترین تجلیات عاشقانه و ربّانی در شعر فارسی است ،عشق الهی و آسمانی است .
نخستین بیت غزل را مطلع  و آخرین بیت آن  را که  اغلب  همراه با ذکر تخّلص  شاعراست، مقطع می نامند. تخّلص درغزل برخلاف تخّلص درقصیده، عنوان شعریِ شاعراست  و در واقع امضای شاعر در پایان آن است که پس  از دوره ی مغول بیش ترمعمول شده است.
رودکی،کمال الدین اصفهانی، سعدی و حافظ، فخرالدین عراقی، مولوی، صائب، خواجوی کرمانی و عطار را غزلیات زیبا و نغز است .
غزل پردازان هم روزگار ما بسیارند و از آن میان باید به ملک الشعرای بهار، رهی معیری، استاد شهریار، هوشنگ ابتهاج ،دکترحمیدی شیرازی و بسیار کسان دیگر نام برد. از مخالفان غزل،  ناصرخسرو مشهورترین است .
زیباترین و برجسته ترین بیت غزل یا قصیده را  از لحاظ لفظ و معنی بیت الغزل و بیت القصیده و یا شاه بیت می گویند.

 

حافظ می گوید :
درخرابات مغان نورخدا می بینم /  این عجب بین چه  نوری  ز کجا می بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو / خانه می بینی و من خانه خدا می بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن /  فکردور است همانا که خطا می بینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب /  این همه از نظر لطف شما می بینم
کس ندیده است ز مشک ختن و نافه چین /  آن چه من هرسحر از باد صبا می بینم
. . . . .

مولوی می فرماید:
یارمرا، غارمرا، عشق جگرخوار مرا /  یارتویی، غارتویی، خواجه  نگه دار مرا
نوح تویی، روح تویی، فاتح مفتوح تویی /  سینه ی مشروح تویی  بر در اسرار مرا
نورتویی، سورتویی، دولت منصورتویی /  مرغ گه طور تویی، خسته به منقار مرا
قطره تویی،بحرتویی، لطف تویی، قدرتویی /  قندتویی، زهرتویی، بیش میازار مرا
روزتویی، روزه تویی، حاصل در یوزه تویی / آب تویی، کوزه تویی، آب ده این بار مرا
دانه تویی، باده تویی، جام تویی / پخته تویی، خام تویی، خام  بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی /  راه شدی، تا نبدی این همه گفتار مرا

و رهی معیری می گوید:
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی /  نه بر مژگان من اشکی، نه بر لب های من آهی
نه جان بی نصیبم را، پیامی ازدلارامی /  نه شام بی فروغم را، نشانی  از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی نه از جمعی /  ندارد خاطرم الفت، نه بامهری نه با ماهی
به دیدار اجل  باشد، اگرشادی کنم روزی /  به بخت واژگون باشد، اگرخندان شوم گاهی
کی ام من؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان / نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی
گهی  افتان و خیزان، چون غباری در بیابانی / گهی خاموش و حیران، چون نگاهی به نظرگاهی
رهی، تا چند سوزم در دل شب ها چو کوکب ها /  به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی

قصیده و غزل درتعداد ابیات و نیز درون مایه با هم تفاوت دارد. متوسط ابیات قصیده چهل تا پنجاه بیت است و درازترین آن ها به نزدیک ٣۰۰ بیت می رسد. سرودن  قصاید استوار و پر معنی  درحد شاعران بزرگ است و شماره ی ابیات غزل های نغز و زیبا  و یکدست از ١۰ بیت بیش تر نیست .
غلیان

غلیان در لغت به معنی رویش و جوشش بی اختیار و پیش بینی نشده است و در نقد ادبی اصطلاحی است که به طور عمده توسط شعرا و منتقدان رمانتیک مطرح شد تا از چه گونگی زایش و تولد شعر سخن گویند. در این ارتباط، غلیان یا خودجوشی بیانگر نظریه ای است که به موجب آن عمل زایش و شکفتگی شعر در وجود شاعر به شیوه ای فارغ از پیش اندیشی به مثابه تراکم و بارشی یکباره تحقق می پذیرد.

فابل

فابل داستانی است تمثیلی، دارای نکته های اخلاقی که قهرمانان آن حیوانات و گاه گیاهان هستند که مانند انسان رفتار می کنند و حرف می زنند. دلایل استفاده از حیوانات در فابل این بوده است که گفتار صریح و بدگویی و یا ریشخند مستقیم بزرگان و فرمانروایان برای نویسندگان کار ناممکنی بوده است. زیرا شمشیر تهدید همواره بالای سر آنان بوده است. کلیله و دمنه، موش و گربه عبید زاکانی و مرزبان نامه اسپهبد مرزبان بن رستم را می توان از این نوع دانست.

فاصله صغری

فاصله صغری سه متحرک و یک ساکن را گویند. مثل شِنَوَم و یا بـِرَوَم، یا دو هجای کوتاه و یک هجای بلند.

فاصله کبری

فاصله کبری چهار متحرک و یک ساکن را گویند. مثل بـِبَرَمَش و یا بـِخوانـَمَش، یا سه هجای کوتاه و یک هجای بلند

فرافکنی ادبی

فرافکنی ادبی فرایندی روانی است که به موجب آن شاعر یا نویسنده، حالات و احساسات درونی خود را به طبیعت بسط و نسبت می‌دهد و به همگون‌سازی عواطف خود با طبیعت می‌پردازد. نمونه‌ی چنین فرافکنی را می‌توان در شعر شاعری اندوهناک از فراق دلدار یافت که نم نم باران را جلوه‌ی اندوه آسمان از نظاره‌ی چنین فراقی می‌داند و آن را  همدردی با خود تعبیر می‌کند.

فرا نقد

نقد نقد (یا همان فرانقد) بحث درباره خود نقد و مطالعه ی انواع و اقسام آن و شیوه های مختلف  آن و رجحان برخی بر دیگری و نشان دادن محاسن و معایب شیوه های نقادی است. در این صورت نقد علمی است که می توان در باب خود آن به مطالعه پرداخت. نمونه آن کتاب شیوه های نقد ادبی دیچز یا کتاب نقد نو جان کرورنسام (که در آن آراء منتقدان انگلیسی چون ریچاردز و امپسون و الیوت مورد نقادی قرار گرفته است) یا مقاله ابرمز در فرهنگ اصطلاحات ادبی است.
گاهی این اصطلاح را در مورد نقدی که بر اثر انتقادی نوشته شده است نیز به کار می برند، مشروط بر این که بحث کلی باشد و مثلن بررسی شود که آیا آن شیوه ی نقد در مورد موضوع مورد بحث متناسب بوده است یا خیر؟

فصاحت

فصاحت را در فارسی گشاده زبانی  و گویایی معنی کرده اند و به دست نیاید مگر آن که در سخن از واژه ها و ترکیبات خوش آهنگ و رایج بهره بگیرند.

فمینا

جایزه‌ی فمینا که مبلغ آن اکنون ۵٠٠٠ فرانک است در سال ١٩٠٤م به‌وسیله‌ی گروهی از بانوان نویسنده‌ی فرانسوی و مجله‌ی "فمینا" و "وی اورز" بنیاد نهاد شد. در سال‌های اخیر مجله‌ی "وی پراتیک" جای مجله‌ی "وی اورز" را گرفت. این جایزه تاکنون به نام‌های "جایزه‌ی فمینا – وی اورز" و جایزه‌ی فمینا پراتیک شناخته شده است. جایزه‌ به عالی‌ترین کتاب سال که به‌وسیله‌ی زن یا مردی نویسنده به زبان فرانسوی نوشته شده باشد داده می‌شود. اثر منتخب باید بیانگر قدرت خلاقه‌ی نویسنده یا دارای انسجام و اصالتی مبشر آتیه‌ی درخشان وی باشد. این جایزه مخصوص رمان و داستان است و تنها به یک نفر تعلق می‌گیرد. هر سال در ماه دسامبر گروهی از بانوان فاضل به داوری در مورد کتاب برنده می‌پردازد.

قافیه

به حروف مشترکی گفته می شود که در واژه های  پایانی ِ قرینه های شعر منظوم تکرارمی شود و واژه هایی که این حروف مشترک درآن ها آمده است « کلمات قافیه » نامیده می شود.


ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود
گفتم به نیرنگ و فسون ،پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماندکه خون بر آستانم می رود


به واژه ها ی پیش  از ردیف (می رود) در پایان مصراع اول و مصراع های زوج در شعر بالا بنگرید !

حروف « انم » در پایان همه ی این واژه ها تکرار شده است. این حروف مشترک« قافیه»  نام دارد و واژه های « جانم ،دلستانم ،استخوانم و...» که این حروف مشترک درآن ها آمده است، « کلمات قافیه » است.

قافیه افزون بر تأتیر موسیقایی، به تنظیم فکر و احساس شاعر کمک می کند، به شعر استحکام می بخشد، مصراع ها و بیت ها را جدا می کند و با تداعی معانی درآفرینش مفاهیم نو و تازه به شاعر کمک می کند.

در شعر سنتی  قافیه اجباری و ردیف که پس از قافیه می آید، اختیاری است.
قافیه خطی

قافیه خطی (Eye rhyme) به کلماتی می‌گویند که در مقام قافیه، در نوشتن، هم‌قافیه اما در تلفظ متفاوت باشند. این مورد در شعر فارسی کاربردی ندارد، اما می‌توان به عنوان مثال کلمات خِرَد و خُرد را ذکر کرد. شاید بتوان این قافیه را با یکی از انواع عیوب قافیه (اقوا) مشابه دانست. در انگلیسی، برای نمونه، کلمات laughter و daughter قافیه‌ی خطی است.

قافیه درونی

واقع شدن کلمات هم‌قافیه در میانه‌ی سطور یا مصراع‌های شعر را قافیه‌ی درونی گویند. در ادبیات فارسی، به شعری که دارای قافیه‌ی درونی است، شعر مسجع و مسمط نیز می‌گویند.
برای مثال:
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من / تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن
ربع از دلم پر خون کنم، اطلال را جیحون کنم / خاک دمن گل‌گون کنم، از آب چشم خویشتن  (معزّی)
مثالی دیگر:
یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا / یار تویی، غار تویی، خواجه نگه‌‌دار مرا  (مولوی)

قافیه مصنوع

در عروض و قافیه اصطلاحی داریم به نام قافیه ی مصنوع و یا قافیه ی معیوب. چنانچه یکی از دو کلمه ی قافیه در تلفظ تغییر  کند تا بتواند با قرینه ی خود هم قافیه بشود، آن را قافیه ی مصنوع گویند، مثل دو کلمه ی "سالخورد" و "کرد" در بیت زیر:
چه گفت آن سراینده ی سالخورد
چو اندرز انوشیروان یاد کرد
در مثال فوق "سالخورد" به صورت "سالخَرد" تلفظ می شود.
قافیه ی مصنوع، یکی از عیب های قافیه است.

قالب

شکلی که قافیه به شعرمی بخشد، « قالب » نام دارد. تفاوت قالب ها با یکدیگر ،تفاوت در چه گونگی قافیه آن هاست ، زیرا قافیه می تواند درپایان مصراع فرد یا زوج و یا تنها در پایان هردو مصراع یک بیت بیاید. اگرنحوه ی تکرار قافیه در دو  شعر یکسان باشد، آن گاه تعداد ابیات ، محتوا و وزن است که تفاوت نوع قالب ها را مشخص خواهد کرد.

قصه

در یک تقسیم بندی کلی، قصه های گذشته را به انواع زیر می توان تقسیم کرد:
١-  قصه هایی در فنون و رسوم کشورداری و آیین فرمانروایی، مملکت داری، لشکرکشی، بازرگانی، علوم رایج زمان، عدل و سیرت نیکوی پادشاهان و وزیران و امیران، مانند حکایت های سیاست نامه (سیر الملوک) خواجه نظام الملک توسی.
٢-  قصه هایی در شرح زندگی و کرامات عارفان و بزرگان دینی و مذهبی چون حکایت های اسرار التوحید
۳-  قصه هایی در توضیح و شرح مفاهیم عرفانی، فلسفی و دینی به وجه تمثیلی یا نمادین (سمبلیک) مانند "عقل سرخ" سهروردی و منطق الطیر عطار.
٤- قصه هایی که جنبه های واقعی و تاریخی و اخلاقی آن ها به هم آمیخته است و بیش تر از نظر نثر و شیوه نویسندگی به آن ها توجه می شود. مانند مقامات حمیدی تألیف حمید الدین بلخی و گلستان سعدی
۵-  قصه هایی که جنبه های تاریخی دارند و اغلب در ضمن وقایع کتاب های تاریخی آمده اند. مانند قصه های تاریخ بیهقی تألیف ابوالفضل محمد بیهقی
٦- قصه هایی که از زبان حیوانات روایت می شود ماند کلیله و دمنه.
۷- قصه هایی در زمینه ی تربیت و تعلیم. مانند قصه های "قابوس نامه" اثر عنصرالمعالی کی کاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر.
٨-  قصه هایی که بر اساس امثال و حکم فارسی و عربی تنظیم شده اند. مانند جامع التمثیل حبله رودی.
٩-  قصه های عامیانه که حاوی سرگذشت ها و ماجراهای شاهان و بازرگانان و مردان و زنانی گمنام است. مانند سمک عیار و هزار و یکشب.

قصیده (چکامه، چامه)

نوعی کلام منظوم است که بیش از ١۷ بیت دارد. موضوع قصیده عبارت است از مدح، هجو، موعظه، شکایت ازروزگار، وصف مجالس بزم و رزم، وصف مناظره قصرها و همانند این ها و گاهی نیز مسایل فلسفه وحکمت.

ساختمان قصیده چون آن است که نخستین مصراع بیت نخست، با مصراع دوم همان بیت و مصراع دوم سایر ابیات دارای قافیه است .

بیت آغازین قصیده را مطلع می گویند و در قصیده های دراز ممکن است که شاعر مطلع دیگری نیز بیاورد که آن را تجدید مطلع می نامند. برخی از اجزای تشکیل دهنده ی قصیده عبارت است  از:
تغزّل یا تَشبیب : ( که به آن ها نسیب نیز می گویند) مقدمه ی قصیده را گویند . بیش تر شاعران مدیحه سرا در آغاز قصیده ی خود چند بیتی درباره ی موضوعات گوناگونی مانند طلوع و غروب خورشید، وصف بهار، خزان، یک شب پرستاره و غیره می سرایند و سپس به اصل مدح می پردازند.  این چند بیت نخستین را که ربطی به خود مدح ندارد، تغّزل (شعرعاشقانه گفتن )و یا تشبیب (یاد روزگارجوانی کردن ) می نامند.
تخلّص : رابط ی میان تغزّل و اصل قصیده است .تخلّص (بیت گریز ) پس از مقدمه می آید و به معنی رهایی از مقدمه و پرداختن به موضوع اصلی است .
اصل قصیده : مقصوداصلی شاعراست با محتوایی چون مدح، رثا، پند و اندرز، عرفان، حکمت و ...
 فرخی سیستانی، عنصری، منوچهری، ناصرخسرو، مسعودسعد، سنایی، انوری، جمال الدین اصفهانی، خاقانی از صیده سرایان مشهور به شمار می آیند. بهار و مهرداد اوستا از گویندگان هم روزگار ما در قصیده هستند.
قصیده ی بدون مقدمه را قصیده محدود یا مقتضب نامند، 

قصیده ی زیر دیوان مداین نام دارد و از خاقانی است:
هان، ای دل عبرت بین از دیده عبرکن، هان /  ایوان مداین را آیینه ی عبرت دان
یک ره ز لب دجله منزل به مداین کن /  وز دیده دوم دجله برخاک مداین ران
خود دجله چنان گرید صد دجله ی خون گویی / کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله / خود آب شیندستی کاتش کندش بریان
تا سلسله ی ایوان بگسست مداین را / درسلسله شد دجله  چون سلسله شد پیچان
ما بارگه دادیم، این رفت ستم برما /  بر قصر ستمکاران گویی چه رسد خذلان
بر دیده ی من خندی کاینجا  ز چه  می گرید /  کوبند بر آن دیده کاینجا نشود گریان
این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم /  خاک در او بودی دیوار نگارستان

قصیده بی قاعده

اصطلاح قصیده ی بی قاعده مربوط به ادبیات غرب و رایج ترین شکل قصیده در ادبیات انگلستان است. این نوع قصیده را ابراهام کالی، شاعر قرن هفدهم رواج داد.
قصیده بی قاعده به پیروی از قصیده های "پینداری" به وجود آمدند و مانند آن، از ساختمانی پاره پاره تشکیل شده است. اما این پاره شعرها نظم قصیده های پینداری را ندارد به این معنی که هر پاره شعر به مناسبت تغییر موضوع یا حال و هوا از حیث تعداد و طول سطرها و طرح قافیه الگوی متفاوتی دارد.

قصیده مقتضب

قصیده ای که تغزل یا نسیب نداشته باشد و مستقیمن به مدح ممدوح بپردازد قصیده مقتضب یا محدود نامیده می شود.

قطع (كتاب)

به اندازه طول و عرض كتاب و هر نوع نشریه، قطع گفته می‌شود. هدف از آن رواج اندازه‌های مختلف برای كتاب، به‌منظور استفاده آسان‌تر یا متناسب با نوع كاربرد كتاب است.
در سال‌های آغازین پیدایش چاپ، قطع رایج كتاب‌های چاپی همانند نسخه‌های خطی بود. ولی، به‌تدریج، چاپ‌كنندگان كتاب دریافتند كه استفاده از اندازه‌های مختلف در بهبود كار مؤثر خواهد بود. آلدوس مانوتیوس (١٤٤٩-١۵١۵)، چاپگر ساكن ونیز، نخستین كسی بود كه به نقش و اهمیت قطع كتاب در میزان استفاده از آن پی برد. اندازه ابداعی او برای كتاب، هم حمل و نقل آن را آسان می‌ساخت و هم هزینه‌های چاپ را كاهش می‌داد. قطع مورد استفاده او، قطع وزیری بود كه جانشین قطع سلطانی شد
امروزه، قطع كتاب نشان‌دهنده تعداد دفعات تاشدن كاغذ در چاپخانه نیز هست كه منجر به تشكیل ورق‌های كتاب می‌شود .به‌طور مثال كاغذ دوورقی با چهار صفحه در قطع رحلی، چهارورقی با هشت صفحه در قطع وزیری، و هشت‌ورقی با شانزده صفحه در قطع رقعی برابر است .
در حال حاضر، رایج‌ترین قطع برای كتاب، در همه جا، قطع وزیری است كه ابعاد آن از ١۳×٢٠ تا ٢٠×٢٦ سانتی‌متر متغیر است. قطع رقعی با ابعاد ١۵×٢٢ و قطع جیبی با ابعاد ١١×۵/١٦سانتیمتر نیز از دیگر قطع‌های رایج به شمار می آید. معمولن در چاپ كتاب‌های هنری و نفیس از قطع رحلی و برای كتاب‌های كودكان از قطع خشتی استفاده می‌شود. باید توجه داشت ابعاد ذكر شده برای هر قطع تقریبی است و در برخی منابع اندازه‌های متفاوتی ارایه شده است.
اندازه طول در اندازه عرض اوراق نسخه است. اندازه قطع كتاب در تمدن اسلامی بسیار متنوع بوده است ولی مهم ترین و معمول ترین اندازه‌های قطع كتاب‌ها عبارتند از:
قطع سلطانی (تیموری): اندازه‌ای از قطع كتاب است كه در اواخر عصر مغولان و اوایل عهد تیموریان برای كتاب‌های خطی در ایران رواج یافت که به این جهت آن را قطع تیموری نیز می‌گویند. طول و عرض تقریبی آن ٤٠×۳٠ سانتی‌متر است.
قطع رحلی:  این قطع را به این جهت رحلی می‌گویند كه هنگام خواندن كتاب قطع رحلی، آن را بر روی چهارپایة چوبی – یعنی رحل – قرار می‌داده‌اند. قطع مزبور دارای اندازه‌های تقریبی زیر است:
*
رحلی كوچك: طول ٤٢، عرض ٢۷ سانتی‌متر.
*
رحلی متوسط: طول ۵٠، عرض ۳٠ سانتی‌متر.
*
رحلی بزرگ: طول ٦٠، عرض ۳٠ سانتی‌متر. عمومن نسخه‌های كتاب‌هایی چون قرآن، مثنوی مولوی، شاهنامه فردوسی كه در مجالس و محافل خوانده می‌شده ، با این قطع بوده است.
قطع رقعی:  اندازه قطعی است که در گذشته به طول و عرض تقریبی ١٩×١٠ سانتی‌متر بوده است.

قطع وزیری:  این قطع در گذشته دارای سه اندازه كوچك (به طول و عرض تقریبی ٢١×١۵)، (متوسط ٢٤×١٦) و (بزرگ ۳٠×٢٠) بوده است.
قطع خشتی:  از كهن‌ترین قطع‌های نسخه‌های خطی است به طول و عرض همسان و برابر.
قطع بیاضی:  نسخه‌ایی است كه از جانب طول آن باز و بست می‌شده و شیرازه‌بندی آن از طرف عرض اوراق بوده که در میان نسخه‌نویسان و كتاب‌سازان به بیاض شهرت داشته است، قطع بیاضی منسوب است و مخصوص به بیاض‌ها كه بیش تر كتب ادعیه، زیارات و مجموعه‌های ادبی (كه به خواست اشخاص فراهم می‌آمده) به شکل گفته شده صحافی و جلد می‌شده است.
قطع بغلی:  دارای طول و عرض تقریبی ۷×۵ سانتی‌متر بوده است.
قطع جانمازی:  با اندازه تقریبی طول ١٢ و عرض۷ سانتی متر.
قطع حمایلی:  قطعی بوده است به طول و عرض ١٢×٦ سانتی‌متر. وجه تسمیة این قطع به حمایلی، این است كه نسخه‌هایی را كه در قطع مزبور بوده است به صورت حمایل روی لباس زیرین می‌آویخته‌اند.

قطعه

عبارت است از ابیاتی متحد در وزن و قافیه در بیان یک اندیشه یا شرح یک حکایت و رویداد.

قطعه تنها قالب شعری است که هم قافیه بودن دو مصراع بیت نخست در آن الزامی نیست و تنها مصراع های زوج هم قافیه است، دارای وحدت موضوع  و موضوع آن پند و اندرز است . شماره ی  ابیاتش ۲ تا ۶۰ و معمولن ۲ تا ۲۰ بیت است. قطعات ناصرخسرو، ابن بمین، سعدی  و از معاصران ما پروین اعتصامی و  ایرج میرزا  مشهور است.

سعدی می گوید:

دوست مشمار آن که درنعمت زند / لاف یاری و  برادرخواندگی
دوست آن باشد که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی

ایرج میرزا می گوید:

گویند مرا چو زاد مادر / پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره ی من / بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد /  تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم /  الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من /  بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من زهستی اوست / تا هستم  و هست دارمش دوست

کریتیک

کریتیک ارزیابی و سنجش یک اثر ادبی است که معمولن به صورت مقاله و نوشتار انتقادی در می آید. همچنین پژوهش نظام داری در ماهیت و چه گونگی آرا و اصول و نهادها و عقاید در فلسفه، سیاست و علوم اجتماعی که اغلب به منظور روشن کردن حدود یا تناقض های آن صورت می گیرد.

کمدی احساساتی

کمدی احساساتی که به "درام حساسیت" نیز مشهور است و از "کمدی دوره بازگشت" ناشی می شود،  واکنشی است در برابر آن چه بعدها به بد اخلاقی و افسارگسیختگی تعبیر شد. جرمی کالینز (١۷٢٦-١٦۵٠م) در "نگاهی اجمالی به بد اخلاقی و بی حرمتی در تئاتر انگلیس" (١٦٩٨م) از کمدی دوره بازگشت سخت انتقاد کرد. کمدی احساساتی در قیاس با نمایش های دیگر اکنون به ندرت به صحنه می آید. سبب ظهور آن نیز این بود که طبقه ی متوسط بالنده از این نوع درام که در آن به قول گلداسمیت "فضایل و نیکی های زندگی خصوصی نشان داده شده می شود تا زشتی ها و پلیدی ها و اضطرار و پریشانی انسان به نمایش در نیاید، لذت می برد. در این آثار شخصیت ها چه خوب و چه بد بسیار ساده بودند. قهرمان همواره در برابر دیگران بزرگ منش و هم درد و سخت حساس بود. نمونه ی آن  قهرمان کتاب "بشر دوست" (١٦۷١م) اثر همپتن است.

گویش

گویش به تنوعات جغرافیایی زبان که دامنه‌ی آن به شکل‌های نحوی و عناصر لغتی گسترش می‌یابد گفته می‌شود. گویش از آن‌ جهت با لهجه تفاوت دارد که لهجه  فقط به مؤلفه‌های تلفظ برمی‌گردد. بسیاری از گویش‌ها ناحیه‌ای هستند زیرا در نواحی خاصی به کار می‌روند. به عنوان مثال در ایران گویش مازندرانی و در انگلیسی گویش کورن وال (cornwall)  از این جمله‌اند. اما هم در یک ناحیه گویش دستخوش تغییر می‌شود یعنی از یک محل تا محل دیگر اندک اندک در آن تفاوت ایجاد می‌شود و لی این تغییر تدریجی و رفته رفته صورت می‌گیرد. یعنی برای مثال وقتی در خطه‌ی شمال ایران از سمت مازندران به سمت خراسان حرکت می‌کنیم در یک محل ناگهان گویش مازندرانی به خراسانی تبدیل نمی شود، بلکه این تغییر به موازات حرکت از منطقه‌ی جغرافیایی مازندران، گرگان و خراسان با رنگ باختن تدریجی گویش مازندرانی در برابر گویش خراسانی انجام می‌شود. در این حالت باید گفت که نوعی پیوستار گویشی وجود دارد.

مادیگری فرهنگی

مادی گری فرهنگی اصطلاحی است در نقد ادبی معاصر و در رویکرد تاریخ گرایان نو.

این اصطلاح را نخست ریموند ویلیامز، منتقد مارکسیست انگلیسی به کار برد و سپس توسط عده ای از محققان انگلیسی برای نشان دادن گرایش مارکسیستی در نگرش تاریخ به کار رفت. تأکید این گروه بر آن است که متنیّت تاریخ هر چه باشد، فرهنگ و محصولات ادبی هر دوران همواره به نیروهای مادی و مناسبات تولیدی آن دوران تاریخی بستگی دارد.

مانیفست

مانیفست یا بیانیه، اعلامیه ای عمومی است که معمولن اصول و عقاید سیاسی، مذهبی، فلسفی یا هنری را بیان می کند. مانند بیانیه آندره برتون به نام مانیفست سوررئالیسم.

متل

متل بیان کوتاه و ساده ی ماجراهایی است که به دنبال هم می آیند. بیش تر متل ها وزن و گاهی قافیه دارند و بعضی از کلمه ها و جمله ها در آن ها تکرار می شوند. متل نیز، چون لالایی، از زمان های بسیار دور به ما رسیده است. متل کودکان خردسال را سرگرم می کند. به آنان نظم فکری می آموزد و آنان را با تجربه های تازه آشنا می کند. متل های روزگاران کهن، چون لالایی ها، سرایندگان شناخته شده ندارند. بعضی از سرایندگان متل های جدید از متل های قدیم الهام گرفته اند و متل های نو پدید آورده اند. مثال برای متل:
یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچکس نبود
دویدم و دویدم
سر کوهی رسیدم
دو تا خاتونو دیدم
یکیش به من آب داد
یکیش به من نون داد
نونو خودم خوردم
آبو دادم به زمین
زمین به من علف داد

. . .

مثنوی

نوعی از کلام منظوم است که در آن هردو مصراع، یک قافیه دارد و  بنابراین در مثنوی هر بیت دارای قافیه ای جداگانه است. از این رو مثنوی به ظاهر آسان ترین نوع شعر است، هرچند که سرودن مثنوی زیبا و دلنشین کارآسانی هم نیست. علت گذاردن نام مثنوی بر این قالب شعری همین بوده است که هر دو مصراع هر بیت هم قافیه است.

از آن جا که در مثنوی محدودیت بیت وجود ندارد و قافیه نیز در هر بیت تفاوت می کند، اشعار دراز، منظومه های داستانی، حماسی، عاشقانه، تاریخی، فلسفی و عرفانی به صورت مثنوی و در اوزان گوناگون سروده می شود.

موضوع مثنوی متنوع و متفاوت است و برخی آن را به چهار نوع بخش بندی کرده اند:
١- مثنوی رزمی (حماسی) : مانند شاهنامه فردوسی، گرشاسب نامه اسدی توسی
۲- مثنوی بزمی (عاشقانه) : مانند خسرو و شیرین نظامی، ویس و رامین فخرالّدین اسعد
گرگانی
٣- مثنوی عرفانی (معنوی) : مانند مثنوی مولانا، حدیقةالحقیقة سنایی و منطق الطیرعطار
۴- مثنوی حکمی (اخلاقی – اجتماعی) : مانند بوستان سعدی

نمونه های دیگرمثنوی : مخزن الاسرارنظامی، هفت پیکر، لیلی و مجنون نظامی، گلشن راز شیخ محمودشبستری ،جام جم اوحدی مراغه ای، تحفةالاحرار جامی، یوسف و زلیخا جامی.
از شاعران هم
عصر ما که در سرودن مثنوی موفق بوده اند،  می توان از هوشنگ ابتهاج، حمیدی شیرازی، علی معلم و احمد عزیزی نام برد.

نظامی در مخزن الاسرار می گوید:
جنبش اول که قلم بر گرفت / حرف نخستین  ز سخن  در گرفت
پرده ی خلوت چو برانداختند / جلوت اول به سخن ساختند
تا سخن آوازه ی دل در نداد / جان تن آزاده  به گل در نداد
چون قلم آمد شدن آغازکرد / چشم جهان را به سخن باز کرد

 . . . .
سعدی در بوستان می گوید:

شبی یاد دارم که چشمم نخفت / شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست / ترا گریه و سوز باری چراست
بگفت ای هوادار مسکین من / برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من به در می رود / چو فرهادم آتش به سر می رود
که ای مدعی عشق کار تو نیست / که نه صبرداری نه یارای ایست

. . . .

مجاز

مجاز عبارت است از كاربرد واژه، در معنی غیر اصلی خود كه برای رسیدن به معنی مجازی و عدول از معنی حقیقی باید مناسبتی یا علاقه ای بین معنی حقیقی و مجازی وجود داشته باشد تا ذهن بتواند به مفهوم مورد نظر شاعر برسد .به طور مثال وقتی گفته می شود كلاس ساكت است، واژه ی كلاس مجاز است زیرا مفهوم آن شاگردان كلاس است .
یا مواردی كه شاعر جزء را ذكر کند ولی كل را اراده كند . مانند:
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم / كه گاهگاه بر او دست اهرمن باشد .
نگین(جزء ) گفته و انگشتری (كل ) را اراده كرده است.
رَستم از این بیت و غزل، ای شه سلطان و ازل / مفتعلن، مفتعلن، مفتعلن كشت مرا
بیت گفته و شعر را اراده كرده و مفتعلن گفنه و عروض را اراده كرده است.
تا شدی فارغ از كلاه و كمر / بر سران زمانه گشتی سر .
سران گفته و بزرگان را اراده كرده است .
ز مادر همه مرگ را زاده ایم / به بی كام گردن بدو داده ایم.
گردن گفته و تمام وجود را اراده كرده است .
چمن از غلغله زاغ و زغن در خطر است / سنبل و سوسن و ریحان و سمن در خطر است
نام گل ها را گفته و باغ را اراده كرده است .
گفتم : مذمت اینان روا مدار كه خداوند كرمند، گفت : غلط گفتی كه بنده درمند .
درم گفنه و مال و ثروت اراده كرده است .
به یاد روی شیرین بیت می گفت / چو آتش شیشه می زد كوه می سفت .
بیت گفته و شعر را اراده كرده است.

مدح شبیه به ذم

از مدح شبیه به ذم به عنوان "تأکید المدح بمایشبه الذم" هم یاد کرده اند و چنان است که در اثنای مدح با استفاده از کلماتی چون والّا، اما، جز، لیکن، ولی، مگر، ... (حروف استثنا و استدراک) سخن را در مدح چنان بیاورند که شنونده در آغاز آن را مذمّت و نکوهش پندارد، لیکن چون بیت یا کلام پایان پذیرد، معلوم گردد که مدح و ستایش است. این نوع صنعتگری را "صنعت تحویل" یا "زشت و زیبا" هم می نامند.
قمری شاعر قرن چهارم هجری می گوید:
همی به فرّ تو نازند، دوستان، لیکن
به بی نظیری تو دشمنان کنند اقرار

مردف

شعری که ردیف دارد « مردّف » خوانده می شود.

مستزاد

مستزاد به معنی « زیاد ذکرشده » اسنت و در اصطلاح ادبی شعری است که در هر بیت آن ، درپایان هرمصراع، پاره ای به آن می افزایند که با مصراع اول هم وزن  نیست،  اما با  معنای مصراع  اول ارتباط دارد. این پاره ها  نیز با یکدیگر هم قافیه است.

مستزاد تنها  قالب شعری سنتی است که بلندی و  وزن مصراع های آن در هر بیت یکسان نیست و کهن ترین آن را به قرن پنجم نسبت داده اند.

مولوی غزلی زیبا درمستزاد دارد که چون این آغازمی شود:


هرلحظه به شکلی بت عیّار بر آمد / دل برد و نهان شد
هردم به لباس دگر آن یار برآمد / گه پیر و جوان شد

مسغ

هر گاه به صامت پایانی هر یک از پایه‌های عروضی که به دو هجای بلند ختم می‌شود مصوت بلند "آ" افزوده گردد، پایه‌ی به دست آمده را مسبّغ گویند. مانند فاعلاتان و مفاعیلان که مسبّغ فاعلاتن و مفاعیلن هستند. در این بیت:
دام است جهان بر تو ای پسر دام
زین دام ندارد خبر دد و دام
در این جا پایه‌های آخر مصراع‌ها فاعلاتان و مسبّغ هستند.

مسمط

« مسمّط» به معنی به رشته کشیدن مروارید است و در اصطلاح ادبی نوعی از شعر است که دارای چند بند است.  هر بند مسمط دارای چند مصراع هم قافیه است و در پایان هر بند مصراعی با قافیه ای جداگانه آورده می شود که قافیه مصراع های پایان همه ی بندها یکی است .

این قالب شعری  ابتکار منوچهری دامغانی شاعرقرن پنجم است .
 مسمّط ها بر پایه ی شماره ی مصراع های هر بند نام گذاری می شوند، مانند مسمّط مخمس (با بندهای ۵ مصراعی)، مسمّط مسدّس (با بندهای ٦ مصراعی ) و ...


منوچهری در مسمط خود می گوید:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزان است /  گویی به مثل پیرهن رنگرزان است
دهقان به تعّجب سرانگشت گزان است
کاندرچمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
طاووس بهاری را دنبال بکندند / پرّش ببریدند و به کنجی بفکندند
گویی به میان باغ، به زاریش پسندند / با او نه نشینند و نه گویند و نه خندند
وین  پرّ نگارینش  بر او  باز  نبندند
تا آذر مه  بگذرد، آید سپس آذار

مصراع

به معنی یک لنگه از در دو تختی و در اصطلاح ادبی نیمی از یک بیت است. بیتی که هر دو  مصراع آن هم قافیه باشد « مُصَرّع »  نام دارد.
بشنو از نی چون حکایت می کند /  وز جدایی ها شکایت می کند
سینه خواهم شرحه شرحه ازفراق /  تا بگویم شرح درد اشتیاق

مقطع

مقطع در لغت به معنی جای برش، محل قطع و محل جدایی است. در اصطلاح آخرین بیت غزل و قصیده را گویند. در غزل شاعر معمولن تخلص خود را در مقطع می‌آورد:
غزل گفتی و دُر سُفتی، بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

که بیت واپسین ِ یکی از غزل‌های حافظ است.

ملمع

ملمّع به معنی رنگارنگ و درخشان است و در اصطلاح ادبی شعری است که یک پاره ی آن (مصراع یا بیت ) فارسی و پاره ی دیگر آن  به زبان دیگری است ، (عربی، ترکی ) و  درکتاب های  سنتی علم بدیع، « زبان دیگر» را تنها عربی گرفته اند. ملمّع معمولن به شکل غزل است .


سعدی می گوید:

شبم به روی تو روز است و دیده ام به تو روشن

وان هجرت سواء عشیتی و غداتی

سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات

تو قدر آب چه دانی که در کنا رفراتی
. . . . . .

حافظ می گوید:

 تو نیک و بد خود هم  از خود بپرس چرا بایدت دیگری محتسب
و من یتق الله یجعل له و یرزقه من حیث لایحتسب

مناظره

به شیوه ی پرسش و پاسخ یا گفت و شنود می گویند که در ادبیات فارسی پیشینه ای دراز دارد. درشعرفارسی، اسدی توسی را مبتکر فن مناظره دانسته اند. مناظره ی « فرهاد با خسرو» درمنظومه ی خسرو و شیرین نظامی نشانگر استادی و توانایی شاعر بزرگ گنجه است. از معاصرین استادانه ترین نمونه های مناظره، مناظرات زیبا و آموزنده ی پروین اعتصامی است. به دو نمونه از مناظره در زیر توجه کنید:

 

نظامی می گوید:
نخستین بار گفتش کز کجایی /  بگفت از دار ملک آشنایی
بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند /  بگفت اندوه خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست / بگفت از عشق بازان این عجب نیست ...


پروین اعتصامی می گوید:

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت:«ای دوست، این پیراهن است افسارنیست»
گفت:«مستی، زان سبب افتان و خیزان می روی»
گفت:«جرم راه رفتن نیست، ره هموارنیست »

موسیقی بیرونی

موسیقی بیرونی همان چیزی است که وزن عروضی خوانده می‌شود و لذت بردن از آن، گویا، امری غریزی است یا نزدیک به غریزی و به همین دلیل هم است که در شعر کودکان و شعر عوام، چشم‌گیرترین عامل، عامل وزن است که آشکارترین موسیقی را هم‌راه دارد. بنابراین، بحور عروضی یک شاعر به لحاظ حرکت و سکون آن‌ها و به لحاظ تنوع یا عدم تنوع آن‌ها و به لحاظ هماهنگی با زمینه‌های درونی و عاطفی شعر، قابل بررسی است.

موسیقی کناری

منظور از موسیقی کناری، عواملی است که در نظام موسیقایی شعر دارای تأثیر است ولی ظهور آن در سراسر بیت یا مصراع قابل مشاهده نیست. برعکس موسیقی بیرونی که تجلی آن در سراسر بیت و مصراع یکسان است و به طور مساوی در همه‌ جا به یک اندازه‌ حضور دارد. جلوه‌های موسیقی کناری بسیار است و آشکارترین نمونه‌ی آن ردیف و قافیه است و دیگر، تکرارها و ترجیع‌ها.
برای مثال در این بیت:
ای یوسف خوش‌نام ما، خوش می‌روی بر بام ما
ای در شکسته جام ما، ای بر دریده دام ما
تکرار "- ام ِ ما" در چهار مقطع این بیت، از جلوه‌های موسیقی کناری است که دومی و چهارمی را در اصطلاح قافیه و ردیف می‌نامند.

موَشَح

شعری را می گویند که در آغاز هر مصراع یا بیت آن، حرفی آورده باشند که از مجموع آن ها نام کسی یا چیزی یا جمله ای ساخته شود.

مونولوگ

مونولوگ یا تک‌گویی گفتاری است که گوینده‌ای خطاب به دیگران یا به خود ادا می‌کند. انواع مهمش شامل تک‌گویی دراماتیک (مونودرام: نوعی شعر که در آن فرض می‌شود گوینده به شنوندگانی خاموش خطاب می‌کند) و خود‌گویه (که در آن گویی تنها صدای گوینده‌ی را می‌شنویم) است. بعضی نمایش‌نامه‌های مدرن که فقط دارای یک شخصیت است، مثل "آخرین نوار کراپ" (١٩۵٨م) اثر بکت، را مونودرام یا تک‌گویی می‌شناسند. در این داستان، تک‌گویی درونی، نمایش اندیشه‌های ناگفته شخصیت داستان است که گهگاه به صورت جریان سیال ذهن او عرضه می‌شود. گوینده‌ی تک‌گویی را مونولوگیست می‌نامند.

میانوند

علاوه بر پیشاوند و پساوند، الفاظی وجود دارد که در میان کلمه‌های مرکب می‌آید و به آن‌ها میانوند می‌گویند. مثلن در کلمه‌های مرکب زیر:
سراسر، لبالب، دمادم، کمابیش، بناگوش، پایاپای، سراپا و سراشیب الف میان‌وند است.

همچنین در کلمه‌ی مرکب جورواجور، وا میان‌وند است.
برخی از حروف اضافه نیز همچون میانوند به کار می‌روند:
به:  سربه‌سر
تا: سرتاسر
در: پی‌درپی

میس آن بیم

اصطلاحی است که نویسنده فرانسوی، آندره ژید، آن را در اشاره به تکرار درونی اثر یا بخشی از اثر، ساخته است. رمان خود ژید موسوم به "سکه سازان" نمونه‌ی شایان آن است. قهرمان این اثر، رمان نویسی است که در حال نگارش رمانی به نام سکه سازان است که سخت شبیه همین رمانی است که خود وی قهرمان آن است.

ناول novel

ناول یا نوول یک واژه‌ی فرانسوی است که با ناوّلا در زبان ایتالیایی مترادف است. این کلمه در حیات خود تحولات زیادی را از سر گذرانده است. در ابتدا به قصه‌های کوتاه هجوآمیز و هزل‌گونه‌ای گفته می‌شد که در قرون وسطا رواج داشت و مانند ناوّلا، قصه‌های دکامرون یا حکایت‌های کانتربری را در بر می‌گرفت.
بعدها با پیدایش رمان، ناول برای گزیده‌ی رمان‌هایی که در متون درسی نقل می‌شد به کار رفت. سپس هنری جیمز، نویسنده‌ی امریکایی از داستان‌های بلند خود تحت عنوان ناول نام برد. در زبان فارسی ناول معمولن برابر داستان کوتاه استفاده می‌شود.
از حیث ساختار، ناول داستانی را گویند که بر محور حادثه‌ای مرکزی و واحد قرار گرفته باشد و نقطه‌ی اوج داستان معمولن به طرزی دور از انتظار خواننده رخ می‌دهد.

ناول داستان کوتاهی است که نویسنده چند تن را در تلاش و کوشش یا مساله ی بغرنجی نشان می دهد و از آن نتیجه ای مشخص می گیرد. البته ناول شبیه رمان است اما مسایلی که در آن مطرح می شود، کوتاه تر و با شاخ و برگ کم تر بوده ولی دارای سبک و هدف محکمی است.

نسیب

نسیب در لغت غزل گفتن و شرح احوال عاشق و معشوق را بیان داشتن است.
نظم پردازی

نظم پردازی سه معنی متمایز دارد:
١-  عمل سرودن شعر یا هنر منظومه پردازی
٢-  قالب یک نوشته ی شاعرانه از لحاظ ساختار و وزن و بحر
۳-  بازسازی موزون یک متن منثور

نظیره سازی

هر نوع تقلید سخره‌آمیز ادبی، نظیره‌سازی محسوب می‌شود. در نظیره‌سازی ممکن است موضوع با اهمیتی را به شیوه‌ای سَبُک یا سخره‌آمیز بیان کنند. برخی از منتقدان غربی نظیره‌سازی را یک نوع ادبی می‌دانند که شامل نقیضه و سخره حماسه است. اما پاره‌ای دیگر، نقیضه و نظیره‌سازی را دو نوع مستقل ادبی به شمار می‌آورند و تنها تفاوت بین این دو را در آن می‌دانند که هدف نقیضه جواب به اثر مشخص و معینی است. حال آن‌که در نظیره یک طرز فکر یا نگرش خاص دستاویز اثر نویسنده و شاعر قرار می‌گیرد. برای نمونه، سروانتس، نویسنده‌ی اسپانیایی سده ی هفدهم میلادی در کتاب دُن کیشوت، سنت ادبی رمانس را به سخره و ریشخند می‌گیرد.

نقد فمینیستی

دیدگاه اصلی نقدهای فمینیستی آن است که: تمدن غرب تمدنی پدرسالار و مردمحور است و به گونه ای سازمان یافته است که در تمام مظاهر این تمدن از فلسفه تا کتاب مقدس یهودیان، زن نسبت به مرد همواره کم تر است و جایگاهی پست تر و منفی دارد. تفاوت جسمانی و قدرت جسمانی مردانه در کنار ویژگی های شخصیتی این جنس باعث شده است که بر طبق این نگاه مردانه، مردان موفق به اختراعات بزرگ، کارهای مهم  و ایجاد فرهنگ و تمدن بشوند. برعکس در طول تاریخ زنان را طوری تربیت کرده اند که این پدرسالاری را باور کرده اند و خود را دست کم گرفته اند.

نهاد مفعولی

نهاد مفعولی کلمه‌ای است که برای بخشی از جمله، نهاد و برای بخشی دیگر، مفعول باشد.  به عبارت دیگر: کلمه‌ای‌ است در جمله‌ی مرکب، که در یکی از جمله‌های پایه یا پیرو، نهاد است، و در دیگری، مفعول. مانند کتاب در دو جمله‌ی زیر:
کتابی خریده‌ام که خواندنی است.
کتابی که خریده‌ام خواندنی است.

واژه

واژه" اصطلاحی است در زبان شناسی به معنی "کلمه" اما تفاوت آن با "کلمه" در آنست که واژه یا قاموس می تواند کلماتی با شکل های متفاوت داشته باشد. در واقع واژه آن واحد انتزاعی است که در دل کلمه قرار دارد. برای مثال اگر چه کلمه "گذشت" در جمله "او از آنجا گذشت" و "انسان باید گذشت داشته باشد" یکی است، قاموس آنها تغییر کرده است بطوری که در دومی واژه ای متفاوت داریم.

وحدت زمان

اصطلاح وحدت زمان از اشاره ای سرچشمه می گیرد که ارسطو در کتاب فن شاعری دارد. وی می گوید: حوادث تراژدی باید در طول یک شبانه روز رخ دهد و یا حداقل از این حدود تجاوز نکند. نمایش نامه ی مطلوب آن است که مدت وقوع حادثه ی آن تقریبن برابر همان مدتی باشد که برای اجرا لازم است، زیرا جا دادن حادثه ی سال ها و قرن ها در یک نمایش سه چهار ساعته کاری طبیعی نیست و مغایر با اصل حقیقت نمایی است. موضوع "وحدت مکان" را نیز ماگی، منتقد ایتالیایی ، از وحدت زمان ارسطو نتیجه گرفت.

وحشی ارجمند

وحشی در لغت به کسی می گویند که از مواهب تمدّن بی بهره است و ارجمند در لغت به معنای با ارزش، بزرگوار، گرانمایه، شریف، اصیل، غنی است. "وحشی ارجمند" در اصطلاح اشاره به گرایشی دارد که در سده ی هفدهم و هجدهم میلادی در حیات فرهنگی و ادبی اروپا پدید آمد و بیانگر جستجویی است که غرض از آن احیای پاکی، شکوه، و غنای بکر و تمدّن نیافته اولیه است. اساس این گرایش بر این اعتقاد استوار است که در زمان های اولیه و شرایط آزاد بدوی، انسان های بیگناهی همچون آدم و حوا می زیسته اند.

وزن

ما با شنیدن هر یک ازمصراع های یک شعر موزون، آهنگ خاصی را حس می کنیم که آن را در یک جمله ی معمولی نمی یابیم .این آهنگ را که در همه ی مصراع ها یکسان است، « وزن شعر» می نامند.

وزنی که در هر یک ازمصراع ها احساس می شود، پیرو نظمی است که در چه گونگی قرارگرفتن واژه های آن مصراع وجود دارد، به گونه ای که اگر در هر مصراع واژه ای برداشته شود و یا جای آن وازه یا  واژه های شعر تغییر کند، آن آهنگ و  وزن نخستین احساس نخواهد شد. در هر شعر همه ی مصراع ها هم وزن اند، یعنی تعداد و ترتیب هجاها در هر دو مصراع یکی است.

علمی که درباره ی وزن شعر سخن می گوید عروض نامیده می شود.

وزن کامل

هر وزن که از تکرار پایه "متفاعلن" یا شاخه‌ها و زحاف‌های آن به دست آید، آن را وزن کامل گویند. وزن کامل بر دو گونه است: کامل سالم و کامل غیرسالم:
١- وزن کامل سالم
آن است که از تکرار پایه‌ی متفاعلن به وجود آمده باشد، مانند این بیت:
چه کند شمن، چو جدا شود شمن از صنم
به جز آن که روز و شبان نشسته بود به غم
٢- وزن کامل غیرسالم
وزنی است که از شاخه‌ها و زحاف‌های متفاعلن به وجود آمده باشد و زحاف‌های آن عبارتند از:
-  مقطوع
-
  موقوص
-
  مقطوف

وزن متقارب

هرگاه وزنی از تکرار پایه‌ی "فعولن" یا شاخه‌ها و زحاف‌های آن به وجود آید، آن را متقارب گویند. وزن متقارب بر دو گونه است: متقارب سالم و متقارب غیر سالم.

وزن متقارب سالم وزنی است که از "تکرار پایه‌ی فعولن" به دست بیاید.

وزن متقارب غیرسالم وزنی است که از "شاخه‌ها و زحاف‌های پایه‌ی فعولن" به وجود بیاید.

وزن های تک پایه در علم عروض

وزه های تک‌پایه عبارتند از:
١-  رمل با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "فاعلاتن"
٢- متقارب با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "فعولن"
۳-  رجز با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "مستفعلن"
٤-  هزج با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "مفاعیلن"
۵-  متدارک با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "فاعلن"
٦- وافر با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "مفاعلتن"
۷- کامل با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "متفاعلن"

 همنشینی مالوف

در معنی شناسی تمایل کلمات معین در همنشینی با یکدیگر را همنشینی مألوف کلمات گویند. برای نمونه، صفت "پاکیزه" با اسم هایی نظیر آسمان، جامه، انسان، دست و صورت قابلیت همنشینی دارد، اگر چه با هر یک از این کلمات معنی اندک متفاوتی را ممکن است القا کند.

کلمات مترادف (synonym) با وجود مطابقت دلالت نمی توانند با کلمات متفاوتی همنشین شوند. مثلن کلمات "عمیق" و "ژرف" هر دو می توانند با "همدردی" همنشین شوند، اما فقط "عمیق" با "چاه" همنشینی مألوف دارد.

 

دنباله دارد . . .