شاعرانی كه با آن ها گریستهام
شماره ی نوشته: ۴٦ / ۱۲
دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی
شاعرانی كه با آن ها گریستهام
(درباره ی فریدون مشیری)
وقتی به شعر معاصر نگاه میكنم، مخصوصن در این جا كه هیچ كتابی و جُنگی و سفینهای هم در اختیار من نیست، شاعران در برابرم در چند صف قرار میگیرند:
یك صف، صف شاعرانی است كه من با آن ها گریستهام ؛ مثل گلچین گیلانی، حمیدی شیرازی، شهریار، لاهوتی، عارف قزوینی و چند تن دیگر.
یك صف، صف گویندگانی است كه با آن ها شادمانی داشتهام و خندیدهام، نه بر آن ها كه با آن ها و بر زمانه و تاریخ و آدم های مسخره ی روزگار از سیاستمدار خائن تا زاهد ریاكار و همه ی نمایندگان ارتجاع و دشمنان انسانیت شاعرانی مثل سیداشرف، ایرج، عشقی، روحانی، و افراشته و بهروز و چند تن دیگر.
یك صف، صف شاعرانی است كه شعرشان مثل چتری است كه روی سرت میگیری تا از رگبار لجنی كه روزگار بر سر و روی آدمیزادان پشنگ میكند، خود را محافظت كنی، مثل شعرهای بهار و پروین و عقاب خانلری و شعر چند تن دیگر.
یك صف هم صف شاعرانی است كه به تحسین سر و وضع هنرشان یا بعضی لحظهها و تجربههای خصوصیشان میپردازی، مثل توللی (در بافت تاریخی «رها»)، سپهری (در حجم سبز)، فروغ (در تولدی دیگر)، و بعضی كارهای كوتاه و ژرف نیما .
یك صف هم صف شاعرانی است كه هر وقت نامشان را میشنوی یا دیوانشان را میبینی، با خودت میگویی: حیف از آن عمر كه در پای تو من سر كردم .
یك صف یك نفره هم هست كه ظاهرن در میان معاصران «دومی» ندارد و آن صف مهدیاخوانثالث است كه از بعضی شعرهایش در شگفت میشوی . من از شعر بسیاری ازین شاعران، كه نام بردم، لذت میبرم ولی در شگفت نمیشوم؛ جز از چند شعر اخوان، مثل «آنگاه پس از تندر»، « نماز»، و «سبز»، فریدون مشیری، در نظرمن، در همان صف شاعرانی است كه من با آن ها گریستهام. شاعرانی كه مستقیمن با عواطف آدمی سروكار دارند، من بارها با شعر گلچین گیلانی گریستهام، با شعر شهریار گریستهام. با شعر حمیدی گریستهام و با شعر مشیری نیز. شعری كه او در تصویر یاد كودكیهای خویش در مشهد سروده است و به جست و جوی اجزای تصویر مادر خویش است كه در آینههای كوچك و بی كران سقف حرم حضرت رضا تجزیه شده، و او پس از پنجاه سال و بیش تر به جست و جوی آن ذرههاست. همین الان هم كه بندهایی از آن شعر از حافظهام میگذرد، گریهام میگیرد؛ شعر یعنی همین ولاغیر.
از كاتارسیس Catharsis ارستویی تا Foregrounding صورت گرایان، همه همین حرف را خواستهاند بگویند. اگر بعضی از ناقدان وطنی نخواستهاند این را بفهمند خاك برسرشان!
فریدون در همه ی دوره های عمر شاعریاش، از نظرگاه من، در همین صف ایستاده است و هرگز نخواسته است صفش را عوض كند. اصلن چرا عوض كند؟ مگر نگفتهاند كه الذاتی لایعلل ولایغیر. یكی از نخستین شعرهایی كه از فریدون در نوجوانی خواندم و مرا به گریه واداشت، شعری بود كه عنوان آن را اكنون به یاد ندارم و بدین گونه آغاز میشد: ای همه گل های از سرما كبود / خندههاتان را كه از لبها ربود در "سخن" سال های ۳۵– ۱۳۳۴ به نظرم چاپ شده بود و این تاثیر و تاثر تا آخرین كارهای او، همچنان ادامه داشته است. نمیگویم: هر شعری كه از او خواندهام حتمن متاثر شدهام و حتمن گریستهام، ولی تاثیری كه بعضی از شعرهای او به خصوص شعرهای كوتاه او در طول سال ها، بر من داشته است، ازین گونه بوده است: عاطفی و ساده، بیپیرایه و مهربان. البته گاهی «ساختمان شعر» یا «زبان شعر» یا نوع «تصویرها» یا «رابطه ی حجم پیام و ظرفیت شعر» در تمام اجزا ممكن است با سلیقه ی كنونی من تطبیق نكند. به دَرَك كه نمیكند. مگر من كه هستم؟ دهها هزار نفر شعر او را میخوانند و با شعر او همدلی دارند. من درین میان نباشم چه خواهد شد؟ به قول عینالقضات همدانی: «از باغ امیر، گو خلالی كم گیر! »
یكی از امتیازهای فریدون بر بسیاری از شاعران عصر و همنسلان او در این است كه شعرش با گذشت زمان افت نكرده بلكه در دوره ی پس از ۱۳۵۷ تنوع و جلوه ی به تری یافته است و اگر بخواهید برگزیدهای از شعرهای او فراهم كنید، از همه ی دوره های شاعری او، به راحتی میتوان نمونه آورد، و همه ی نمونهها در رده ی كارهای او خوب و شاخص خواهند بود. متاسفانه شعر معاصر فارسی، در ربع قرن اخیر، لحظه ی دشواری را تجربه میكند. امیدوارم به زودی ما شاعران۲۰– ۳۰سالهای ( مثل اخوان و كسرایی و فروغ و مشیری چهل سال پیش) داشته باشیم كه بیایند و دنباله ی آن صفهای نامبرده در بالا را تكمیل كنند، نه این كه كار آن ها را تقلید كنند. نه. بلكه با كارهای بدیع و نوآیین خویش بر شمار آن گونه شاعران كه مورد نیاز تاریخ و جامعهاند بیافزایند.
شاعرانی كه با شعرشان مثل شعر گلچین گیلانی و شهریار و حمیدی و مشیری بتوان گریست و یا با شعرشان مثل شعر عشقی و ایرج و افراشته بتوان شاد شد و خندید و یا از آن ها كه مثل بهار و پروین با شعرشان در برابر حوادث اجتماعی و تاریخی و اخلاقی چتر محافظتی بر سر میهن خویش بگشایند و یا مثل فروغ و سپهری ما را به تحسین تجربههای شخصی خود وادارند و از همه بیش تر به امید این كه شاعران جوانی داشته باشیم كه بعضی از شعرهاشان مثل بعضی از شعرهای مهدی اخوان ثالث مایه ی شگفتی شعرشناسان شود.
اكنون نزدیك به نیم سده است كه شعردوستان ایرانی و فارسی زبانان بیرون از مرزهای ایران، با شعر مشیری زیستهاند و گریستهاند و شاد شدهاند و هنر او را – كه در گفتار و رفتار، یكی از نگاهبانان حرمت زبان پارسی و ارزش های ملی ماست – ستایش كردهاند. من نیز ازین راه دور به او و همه ی عاشقان ایران، سلام میفرستم.
- - -
از: تبیان