به کارگیری عدد در ادبیات فارسی
شماره ی نوشته: ۱۸ / ۴
دکتر ریحانه افسر
استاد دانشگاه کراچی
به کارگیری عدد در ادبیات فارسی
«عدد» كلمه ای است كه برای شمردن اشیاء و اشخاص به كار می رود و شماره ی آن ها را بیان كند. آن چه با عدد شمرده می شود، «معدود» نام دارد. مانند: چهار درخت، پنج كتاب، هفت دانش جو
در مثال های بالا چهار، پنج و هفت را «عدد» و درخت، كتاب و دانش جو را «معدود» می گویند.
عدد چهار گونه است:
۱- عدد اصلی
۲- عدد ترتیبی (وصفی)
۳- عدد كسری
۴- عدد توزیعی
۱ـ عدد اصلی
عددهای اصلی ساده بیست كلمه است از این قرار:
یك(۱)، دو(۲)، سه(۳)، چهار(۴)، پنج(۵)، شش(٦)، هفت(۷)، هشت(۸)، نه(۹)، ده(۱۰)، بیست(۲۰)، سی(۳۰)، چهل(۴۰)، پنجاه(۵۰)، شصت(٦۰)، هفتاد(۷۰)، هشتاد(۸۰)، نود(۹۰)، صد(۱۰۰)، هزار (۱۰۰۰).
(عددهایی مانند پنجاه و هفتاد و هشتاد در اصل مركب بوده اند، ولی اكنون حالت تركیب خود را از دست داده اند) كه عددهای دیگر از تركیب آن ها به وجود می آید.
قاعده:
- از یازده تا نوزده، عدد كوچك تر را پیش از عدد بزرگ تر می خوانند مانند: دوازده (دو،ده)، پانزده (پنج،ده)، هفده (هفت،ده)، هیجده (هشت،ده)، نوزده (نو،ده) و غیره. فقط گاهی به ضرورت شعر عدد بزرگ تر مقدم آورده شود، مانند:
ده و دو هزار آنكه خویش من اند شب و روز بر پای پیش من اند «فردوسی»
گزین كرد هم در زمان پهلوان ده و دو هزار از دلاور گوان «اسدی»
- از بیست تا صد، نخست عدد بزرگ تر را می آورند و پس از واو عطف، عدد كوچك تر را می گویند. مانند: بیست و چهار، هفتاد و سه، نود و نه.
سی و پنج سال از سرای سپنج بسی رنج بردم به امید گنج «فردوسی»
بدان كه بُد سال پنجاه و هشت جوان بودم و چون جوانی گذشت «فردوسی»
گاهی نیز نخست عدد كوچك تر می آید. مانند: سه و بیست به جای بیست و سه
سه و بیست سال از دربارگاه پراكنده گشتند یكسر سپاه «فردوسی»
- و از صد به بالا عدد كوچك تر را مقدم می سازند. مانند: سیصد (سه صد)، هفتصد، هشتصد، صد هزار
بود سالیان هفتصد، هشتصد كه تا اوست محبوس در منظری «منوچهری»
- به طور كلی در عددهای مركب بدون واو عطف، عدد كوچك جلو عدد بزرگ قرار می گیرد. به جای دویست (۲۰۰) دو صد و به جای سیصد، تیرست هم گفته اند: مثال:
عمرت چه دو صد بود چه سیصد چه هزار زین كهنه سرا برون بردنت ناچار «خیام»
سه گوش تیرست هر یك به بند پلنگان آمخته هشتاد و اند «اسدی»
- در صورتی كه عدد چند رقمی باشد به ترتیب از راست به چپ، نخست عدد بزرگ، سپس كوچك و پس از آن كوچك تر می آید و «واو» عطف در میانشان قرار می گیرد مانند: هزار و نهصد و نود و سه (۱۹۹۳)، هزار سیصد و هفتاد و دو (۱۳٧۲).
یادآوری:
الف: اسمی كه پس از عدد آید معدود نامیده شود، مانند: چهار دختر، ده كتاب:
دارد دو سراین رشته، یكی عجز و یكی ناز / زین سو همه عجز آمد و زان سو همه ناز
«نظامی»
زلفت هزار دل به یكی تار مو ببست راه هزار چاره گر از چار سو ببست «حافظ»
واژه های: دختر، كتاب، سر، دل، تارمو، چاره، سو معدوداند.
گاهی به ضرورت شعری معدود پیش از عدد آید مانند:
مرا سالیان شصت بر سر گذشت كه با نامداران برفتم به دشت
بیاورد پس خسرو خسته دل پرستنده سیصد، عماری چهل «فردوسی»
ب: امروزه معدود عدد اصلی را همیشه مفرد و پس از عدد آورند و در صورتی كه جان دار باشد فعل آن هم جمع آورده شود: دیروز هشت نفر دانشجو به دانشكده آمدند.
پ: نویسندگان قدیم گاهی معدود را جمع آورده اند، به ویژه در واژه های مركب از عدد و معدود مانند: چهار پسران (چهار پسر)، چهار اركان (چهار ركن)، شش جهات (شش جهت)، هفت مردان (هفت مرد) و غیره
كرد رها در حرم كاینات هفت خط و چار حد و شش جهات «نظامی»
فعل عدد را اغلب مفرد می آورده اند و فقط به ضرورت شعر، جمع:
در آن خانه سیصد پرستنده بود همه با رباب و نبید و سرود «فردوسی»
که فعل بود در آن مفرد است
چار طبع مخالف سركش چند روزی بوَند با هم خوش «سعدی»
که فعل بوَند برای چار طبع جمع آورده شده است.
ت: شاعران گاهی به جای عدد، نصف آن را با ذكر «دو بار» یا «دو ره » آورده اند (۱) و گاهی بخشی از آن را با مضربش (به طوری كه حاصل ضرب، عدد منظور گردد):
ز ابیات غرا دو ره سی هزار مران جمله در شیوه كار زار «فردوسی»
دو ره سی هزار = شصت هزار
ث: واژه ی «چند» (۲) عدد نامعلوم را می رساند. مانند: چند مرد را دیدم كه در باغ گردش می كردند.
چند كس همچون فدایی تاختند خویشتن را پیش او انداختند «مولوی»
«چندان» و «چندین» هم در مقدار غیر معین به كار رود:
گل بیند چندان و سخن بیند چندان چندان كه به گلزار ندیده است سخن زار «منوچهری»
واژه «اند» نیز (۳) عددی مبهم است كه از سه تا نه را رساند، مانند:
اكنون سی و اند سال از آن تاریخ می گذرد یعنی در حدود سی و سه تا سی و نه سال از آن تاریخ می گذرد.
از پس خویشم كشیدی بر امید سالیان پنجاه یا پنجاه و اند «ناصر خسرو»
با افزودن پسوند تصغیر «ك» به آخر واژه ی «اند» صفت مطلق اندك ساخته می شود:
بیا و حال اهل درد بشنو به لفظ اندك و معنی بسیار «حافظ»
ج: هر گاه معدود نكره باشد می توان آن را پیش از عدد آورد، مانند:
تنی چند از یاران به مسافرت رفتند.
بگرفت عصا چو ناتوانان برداشت تنی دو از جوانان «نظامی»
به من داد باید سواری هزار گزین من اندر خود كار زار «فردوسی»
ولی چنان چه «ی» نكره به عدد «یك» اضافه شود دو حالت دارد یا «ی» تنها به عدد متصل می شود. مانند: یكی مرد، یكی كودك. مثال:
یكی مشت زن بخت و روزی نداشت نه اسباب شامش مهیا نه چاشت «سعدی»
و یا به عدد و معدود هر دو پیوسته گردد مانند: یكی دختری، كه «ی» نكره هم به آخر یك (عدد) و هم به آخر «دختر (معدود) درآمده است، مثال:
یكی دختری داشت خاقان چو ماه كجا ماه دارد دو زلف سیاه "فردوسی"
اگر یای نكره به معدود اضافه نشده باشد، می تواند معدود را بر عدد مقدم داشت، مانند: سال سی به جای سی سال و روز بیست به جای بیست روز، مثال:
بسی رنج بردم درین سال سی عجم زنده كردم بدین پارسی «فردوسی»
چ: اگر دو عدد در مورد تردید ذكر شوند، نباید آن ها را با واو به یكدیگر عطف كرد، بلكه تنها معدود در آخر ذكر می شود: مانند دو سه مرد آمدند، هفت هشت كتاب خریدم. مثال:
من مست و تو دیوانه ما را كه برد خانه؟ صد بار ترا گفتم كم خور دو سه پیمانه
«مولوی»
خواست كه بر خستگی آرد شكست یك دو سه ساعت كشد از كار دست
«ایرج میرزا: زهره و منوچهر»
چنان چه دو عدد از یك طبقه نباشند، باید معدود را در آخر هر یك ذكر كرد، مثلن عبارت: نُه ده پسر آمد، درست نیست، بلكه باید گفت: نُه پسر ده پسر آمدند. زیرا نُه از طبقه ی (یكان) و ده از طبقه ی (دهگان) است.
ح: معدود را گاهی با حرف «از» به كار برند: مثال:
دگر صد هزار از گهر دار تیغ ز پیش و پس خود همی تاخت میغ
هزار اسب دود از فسیله گزید دو ره ده هزار از بره سر برید «اسدی»
خ: هر گاه عدد بیش از یك و معدود لفظی عام باشد آن را توضیح می دهند: مثال:
مرا بهره دو چیز آمد ز گیتی دل داد و زبان مدح گستر
گاهی نیز با الفاظ «یكی» و «دیگری» عدد را تفسیر می كنند مانند:
ز دو چیز گیرند مر مملكت را یكی پرنیانی یكی زعفرانی
یكی زر نام ملك بر نبشته دگر آهن آبداده یمانی «دقیقی»
د: هرگاه بخواهند مقدار چیزی را معین كنند لفظی را كه بر مقدار دلالت كند پس از عدد آورند، مانند: دو من قند، سه خروار شكر، چهار سیر نبات، دو مثقال چای. گاه پس از عدد لفظی متناسب معدود آورند، بدین قرار:
«تن» برای انسان «نفر» برای انسان و شتر، «راس» برای گاو و گوسفند، «قبضه» برای شمشیر و تفنگ، «عراده» برای توپ و تانك، «قطار» برای دسته های شتر، «فروند» برای هواپیما و كشتی، «زنجیر» برای فیل، «حلقه» برای انگشتری و چاه، «رشته» برای مروارید و قنات، «قلاده» برای سگ و ببر و شیر و پلنگ، «طاقه» برای شال، «قواره» برای پارچه لباس، «عدد» برای ظرف، «دست» برای هر شش عدد ظرف هم جنس، «نیم دست» برای هر سه عدد ظرف هم جنس، «جفت» برای كفش و جوراب و دستكش، «دوجین» برا ی هر بسته دوازده تایی، «استكان و فنجان» برای چای و شیر و قهوه، «جلد» برای كتاب، «قطعه» برای زمین، «دست» برای لباس دوخته، «قرص» برای نان گرد، «دستگاه» برای اتومبیل و كارخانه، «پارچه» برای ده و آبادی، «عدل» برای بسته های پنبه و پارچه، «باب» برای خانه و دكان، «دانگ» در مورد تقسیم بندی ملك، «تخته» برای فرش و تشك و لحاف و پتو، «اصله» برای درخت و تیر و چوب، «بقچه» برای نخ، «كلاف» برای ریسمان و نخ های بافتنی، «كیلو، تن، من، سیر، مثقال، قیراط، خروار، گرم و غیره» برای توزین اجناس، «فرسنگ، كیلومتر، میل» برای مسافت.
همچنین كلمه های دیگر نیز، در مورد اشیای مختلف به كار می رود، مانند: پنج ورق كاغذ، ده كیسه گونی، چهار عدل برنج، دو گیروانگه چای، هفت قلم آرایش، دو بدره اشرفی، یك دسته گل، یك دسته پاكت.
برخی از كلمه ها دارای معنای عددی هستند، مانند: بیور، لك، كرور كه به معانی: ده هزار، صد هزار و پانصد هزار است، البته این كلمه ها امروز به كار نمی رود.
در پارسی مصطلح امروز اغلب متمم اعداد اصلی را در مورد اشخاص: نفر، تن، تا، و در مورد اشیاء تا و دانه می آورند، مانند، دو نفر مرد، چهار تن سرباز، پنج تا كارگر، شش تا مداد، یك دانه سیب، ده دانه گردو و غیره مانند:
زان دو تا زلف كه چون قد بنفشه است مرا پشت چون لاله دو تا جامه چو گل یكتا من
«نظامی گنجوی»
ذ: هر گاه كلمه ی «بار» با عدد اصلی ذكر شود افاده ی تكرار می كند و آن را به عربی «مره» گویند، مانند: یك بار گفتم نشنیدند، ده بار رفتم خانه نبود، گاهی عدد به جای بار با متمم دفعه و مرتبه كه دو كلمه ی عربی است به كار می رود، مانند: چهار دفعه، شش مرتبه.
ر: كلمه ی «وَی» به فتح واو به معنی «مقدار» است كه با عدد ذكر شود، و مساوی با لفظ «برابر» است. چنان كه اگر از زمینی مزروع، ده برابر آن چه كاشته باشند، حاصل شده باشد، گویند: «ده وَی» شده است، و اگر صد برابر: «صد وَی» و غیره. نزاری قهستانی در این معنی گفته است:
گر صالح و گر فاسق، بر فطرت خویشم من تخم نكو بفشان، از ما بستان ده وی (۴)
امروز لفظ «وَی» به معنی مقدار کاربرد ندارد.
ز: اعداد ده، صد، هزار، ده هزار، صد هزار، میلیون را می توان جمع بست: ده ها، صدها، هزارها (هزاران) ده ها هزار (ده هزاران) صدها هزار (صد هزاران) ، میلیون ها.
از یك تا نه را یكان (آحاد)، از ده تا نوزده دهگان (عشرات) از صد تا نهصد و نود و نه را صدگان (مآت) و از هزار تا نهصد و نود و نه هزار را هزارگان (الوف) می نامند.
س: قدما در ماده ی تاریخ ها از "حروف جمل" استفاده می كرده اند، الفبای عربی دارای دو نوع نظم و ترتیب است. بخشی را كه به ترتیب ا.ب.ت.ث است، الفبای «ابتثی» و بخشی كه به ترتیب ا.ب.ج.د است، الفبای «ابجدی» می نامند. پیشینیان حروف ابجد را به جای عدد اصلی به كار برده و در ماده تاریخ از آن استفاده می كرده اند. بدین ترتیب:
«ابجد، هوز، حطی» نماینده ی یكان (از یك تا ده):
الف(۱)، ب(۲)، ج(۳)، د(۴)، ه(۵)، و(٦)، ز(٧)، ح(۸)، ط(۹)، ی(۱۰).
«كلمن، سعفص، قرشت» نماینده ی دهگان (از ده تا نود) ك(۲۰)، ل(۳۰)، م(۴۰)، ن(۵۰)، س(٦۰)، ع(٧۰)، ف(۸۰)، ص(۹۰).
«قرشت، ثخذ، ضظغ» نماینده ی صدگان (از صد تا هزار) ق(۱۰۰)، ر(۲۰۰)، ش(۳۰۰)، ت(۴۰۰)، ث(۵۰۰)، خ(٦۰۰)، ذ(٧۰۰)، ض(۸۰۰)، ظ(۹۰۰)، غ(۱۰۰۰).
ساختن ماده ی تاریخ بدین صورت است كه نویسنده جمله یا عبارتی با معنی می سازد كه مجموع عددهای آن جمله یا عبارت برابر تاریخ مورد نظر درآید مانند: «عدل مظفر» كه برابر است با سال ۱۳۲۴ق سال پیدایش مشروطه و «مذهبنا حق» كه برابر است با ۹۰٦ ق سال بر تخت نشستن صفویان. سال تاریخ مرگ خواجه ی شیراز را شاعری چنین سروده است:
به سال «با» و «صاد» و «ذال» ابجد ز روز هجرت میمون احمد
كه برابر است با سال ۷۹۲ ه ق.
ش: عددها را از چپ به راست می نویسند ولی در فارسی نویسی آن ها را از راست به چپ می نویسند، مانند ۴۱۸۱۷۳ كه نوشته می شود: چهارصد و هجده هزار و صد و هفتاد و سه و برای هر مرتبه ی خالی، نقطه ای به نام صفر«۰» می گذارند، مثلن: ۱۰۵: صد و پنج، ۲۰۰۳۰: بیست هزار و سی.
ص: متمم هایی كه با عدد در چهار عمل اصلی حساب به كار می رود از این قرار است:
با، در جمع: چهار با دو = شش ٦=۲+۴
منها، در تفریق: ده منهای چهار = شش ٦=۴-۱۰
از: در تفریق: پنج از شش = یك ۱=۵-٦
تا، در ضرب دو عدد غیر مكرر: دو دو تا = چهار تا ۴ = ۲*۲
و همچنین در ضرب دو عدد غیر مكرر: پنج سه تا = پانزده تا ۱۵=۳*۵
بر، در تقسیم: چهارده تقسیم بر دو = هفت ۷=۲÷۱۴
گاهی عددهای كوچك به صورت قید قلت و عددهای بزرگ به صورت قید كثرت به كار می روند، و دیگر معنی ندارند، مانند: در پیش من یك پول سیاه ارزش ندارد، هزار بار گفتم كه این كار را نكن:
جهان و كار جهان جمله هیچ بر هیچست هزار بار من این نكته كرده ام تحقیق (۵) «حافظ»
۲- عدد ترتیبی (وصفی)
عدد وصفی یا ترتیبی آن است كه مرتبه ی معدود را بیان كند. برای ساختن عدد ترتیبی به پایان عدد اصلی «م» ما قبل مضموم (= ام) می افزایند. مانند: دوم، پنجم، هفتم و غالبن در عددهای وصفی یا ترتیبی كه به شیوه ی بالا ساخته می شود «ین» نیز اضافه كرده، نوعی دیگر از عددهای ترتیبی پدید می آورند، مانند: دوم: دومین، دهم: دهمین، صدم: صدمین، هزارم: هزارمین، و مانند آن ها:
یكم قول دانا نپذ رفتمی همه در پی كام خود رفتمی «منسوب به فردوسی»
این حكایت گر نشد آن جا تمام چارمین جلد است آرش در نظام «مولوی بلخی»
یادآوری
الف: در عددهای ترتیبی نیز گاهی عدد بر معدوم مقدم گردد، مانند:
دوم نفر، چارم كشور به جای نفر دوم و كشور چارم (چهارم )
برده ست سبق بدولت خاك چارم كشور ز هفتم افلاك «خاقانی»
روشنی بر دفتر چارم بریز كافتاب از چرخ چارم كرد خیز «مولوی»
ب) گاهی معدود به قرینه حذف می گردد مانند:
كز و كودكان داشت خرد غم خرد را خرد نتوان شمرد «فردوسی»
پ) به جای كلمه «یكم» الفاظ: نخست و نخستین را به كار می برند كه بزرابر "اول" عربی است: مثال:
نخست موعظه پیر می فروش این است كه از مصاحب ناجنس احتراز كنید «حافظ»
ت) شاعران و نویسندگان نخست و نخستین را به جای یكم و دیگر و دو دیگر و سه دیگر را به جای دوم و سوم به كار برده اند:
نخستین باده كاندر جام كردند ز چشم مست ساقی وام كردند «عراقی»
دو دیگر كه گنجم وفادار نیست همان رنج را كس خریدار نیست «فردوسی»
سه دیگر منازی به ننگ و نبرد كه ننگ و نبرد آورد رنج و درد «فردوسی»
ث) عدد ترتیبی سی را، سی ام می نویسند تا با سیم مشتبه نگردد. باید دانست كه دویم و سیوم نوشتن درست نیست و باید دوم و سوم بدون تشدید نوشت.
۳- عدد كسری
آن است كه پاره ای از عدد صحیح را برساند و آن سماعی است، مانند: نیم: نیمه، نصف: نصفه. و یا قیاسی هستند، مانند: سه یك، چهار یك. عدد كسری قیاسی: آن است كه عدد اصلی را با متمم یك بیان كند، مانند: سه یك، چهار یك (چارك)، ده یك، صد یك.
هزار یك زان كو یافت از عطای ملوك به من دهی سخن آید هزار چندانم «معروفی»
نه صد یك از آن سیم در هیچ كوه نه ده یك از آن زر در هیچ كان «فرخی سیستانی»
در زبان فارسی امروز متمم را مقدم داشته عدد اصلی را به صورت ترتیبی به كار می برند، مانند: یك سوم، یك چهارم، یك دهم، یك دوازدهم، یك صدم
یادآوری
الف) در كسر اعشاری (دهدهی)، میان عدد كسری و عدد درست، این نشانه «/» كه ممیز نامیده شود، آید مانند: ۰۰۱/۰ (یك هزارم)
در كسر متعارفی، میان صورت و مخرج كسر این نشانه «-» آورده شود كه علامت کسر است و صورت و مخرج را از یكدیگر جدا می كند: ۵-۲ (دو پنجم)، ۸-٦ (شش هشتم)،
ب) گاهی به جای یك دوم (۲/۱) و یك سوم (۳/۱) ... یك دهم (۱۰/۱)، واژه های عربی: نصف، ثلث، ربع، خمس، سدس، سبع، ثمن، تسع و عشر را می آورند. مانند:
زین سحر سر گهی كه دانم مجموعه هفت سبع (٦) خوانم
ج) نیم، نصف عدد درست را بیان می كند و گاه نیز به آخر آن «ها» ی غیر ملفوظ نیز افزوده گردد:
بهوش باش كه هنگام باد استغنا هزار خرمن طاعت به نیم جو نخرند «حافظ»
همچو گاوی نیمه جلدش سیاه نیمه دیگر سپیده همچو ماه «مولوی»
۴- عدد توزیعی
آن است كه معدود را به مقدار متساوی تقسیم كند، مانند:
نیم نیم، نیمه نیمه، یك یك، دوتا دوتا، چهار چهار، صد صد، هزار هزار.
در عدد توزیعی گاهی بای اضافه به عدد دوم می اقزایند، مانند: سه به سه، چهار به چهار، یعنی سه در برابر سه، چهار در برابر چهار، گاهی این باء، دلالت به نوبت و تناوب كند، مانند: هفت ساعت به هفت ساعت. گاهی با اضافه ی (یای وحدت) عدد را به نسبت معینی تقسیم كنند، مانند: صدی چهار، ده بار و اندی.
گاهی به پایان عدد اصلی پساوند «-گان» و «- گانه» افزوده، عدد توزیعی می سازند، مانند: یكان (یگان)، دهگان، صدگان، هزارگان، كه همان آحاد، عشرات، مآت و الوف عرب باشد، مثال:
دو گانه ای برای یگانه گزاردم
ز هر سو گوان سر برافراختند یگان و دوگان سوی او تاختند «فردوسی»
پی نوشت ها:
۱- دستور زبان فارسی، تالیف دكتر طلعت بصاری، چاپ تهران، ۱۳۴۵ ش، برگ ۲۹٧ تا ۲۹۹.
۲- دستور زبان فارسی، تالیف دكتر اسماعیل حاكمی، چاپ تهران، ۱۳۳۹ش ، جلد ۲ .
۳- دستور زبان فارسی، تالیف دكتر طلعت بصاری، چاپ تهران، ۱۳۴۵ش.
۴- دستور نامه در صرف و نحو زبان پارسی، دكتر محمد جواد مشكور، چاپ تهران، ۱۳۴۹ ش، برگ ٦۸.
۵- دستور نامه در صرف و نحو زبان پارسی، برگ های ٦۸-٦۹.
٦- هفت سبع، قرآن مجید است كه آن را به هفت پاره تقسیم كرده هر هفته یك بار ختم قرآن می كنند.
منابع و مآخذ:
- اصول دستور زبان فارسی، تالیف: سید كمال طالقانی، چاپ تهران، ۱۳۴۹ ش.
- دستور امروز، تالیف: دكتر خسرو فرشیدورد، چاپ دانشگاه تهران.
- دستور پارسی در صرف و نحو و املای فارسی، تالیف: ر- ذوالنور، چاپ تهران، ۱۳۴۳ ش.
- دستور زبان فارسی، تالیف: عبدالرحیم همایون فرخ، چاپ تهران، ۱۳۳۸ ش.
- دستور زبان فارسی، تالیف: دكتر طلعت بصاری، چاپ تهران، ۱۳۴۵ ش.
از: بنیاد اندیشه
پست الکترونیکی: aryaadib2@gmail.com