شعرها و چیزها (2)
شماره ی نوشته: ۳۹ / ۱۲
یحیی ذكاء : رییس موزهی مردم شناسی
محمد حسن سمسار : موزه دار موزه هنرهای تزیینی
شعرها و چیزها
(بخش دوم)
ت
تخته نرد:
آسمان تخته و انجم بودش مهره نرد / كعبتینش مه و خورشید و فلك نراد است
با چنین تخته و ایمن مهره و این كهنه حریف / چشم بردن بودت، عقل تو بیبنیاد است
بخت در آمد كارست، نه دانستن كار / طاس اگر نیك نشیند همه كس نراد است
تخته نرد:
گر كار جهان به زور بودی و نبرد / مرد از سر نامرد برآوردی گرد
این كار جهان چو كعبتین است، چو نرد / نامرد ز مرد میبد چتوان كرد
ترازو با جعبه رنگ و روغنی :
«عمل عبدالله فی سنه ۱۳۰۵ هـ .ق.»
ز الطاف پروردگار جهان / سپهری در این جعبه كردم نهان
چو صندوق عدل شهنشاه دین / بود مخزن در و لعل ثمین
كلیدش چه (چو) سیاره، قفلش نكو / مه و مهر و میزان و شاهین در او
(موزه ی هنرهای تزیینی)
ترازو با جعبه رنگ و روغنی گل و بوته:
- به پا كنند چو میزان عدل در محشر / هر آن كه راست به دل مهر حیدر و صفدر
- چون نامه جرم ماه به هم پیچیدند / بردند و به میزان عمل سنجیدند
بیش از همه كس گناه ما بود ولی / ما را به محبت علی بخشیدند
(موزه ی هنرهای تزیینی)
تركش:
هر تیر كه از پنجه تقدیر رها گشت / كی چاره آن تیر به تدبیر توان كرد
تفنگ:
در ظاهر من نگه كنی چون میلم / در روز مصاف صور اسرافیلم
گر نیم نظر ز گوشه چشم كنی / در بردن جان شریك عزراییلم
تفنگ:
یك میلم و صد ره از دور زنم / هنگام صدا دم ز دم صور زنم
در دست قضا آن قدر انداز منم / كاندر شب تار دیده مور زنم
تفنگ:
در معركه این تفنگ فریاد رس است / صید افكن و گرم خوی و آتش نفس است
محتاج اشارتی است در كشتن خصم / سویش نگهی ز گوشه چشم بس است
تفنگ:
این خوش قفا به گاه جدل اژدها دم است / هنگام رزم قاتل هر ببر و ضیقم است
غافل نشو به روز نبرد، كاین عدو گذار / از راه كین كشنده سهراب و رستم است
تفنگ:
حذر كن ای عدو از من، كه آتش در دهن دارم / ندارم باك از دشمن كه آهن پیرهن دارم
مخالف كی تواند در برابر بار صف هیجا / كه من از صولت «حاجی» دم لشگرشكن دارم
تفنگ:
ای برق شعله خیز رعد نهیب، عدو فكن / ریزد به گاه جنگ و ستیز آتش از دهن
چون غمزه بتان نكند تیر آن خطا / گشته به روزگار مسمی به صف شكن
تفنگ:
این طرفه تفنگ ساختم از وجه حسن / اژدر صفتی كه ریزد آتش ز دهن
مانند عصا و ید بیضای كلیم / لشگرشكن و عدو كش و صیدافكن
توپ مروارید:
توپ مروارید كه اینك در وسط باغ باشگاه افسران ارتش در تهران قرار گرفته، برخلاف آن چه شهرت یافته در ضمن جنگ های ایرانیان با پرتغالیان در خلیج فارس به غنیمت گرفته نشده و یا آن چنان كه اخیرن در كتاب تاریخ دبستانها نوشتهاند جزو غنایمی كه نادرشاه از هند آورده، نبوده است بلكه این توپ عظیم در عهد فتحعلیشاه توسط استاد اسمعیل اصفهانی به سال ۱۲۳۳ در ایران ریخته و سوار شده است. شعرها و ماده ی تاریخی كه از فتحعلی خان صبا به خط نستعلیق برجسته بر روی توپ نوشته شده و رقم استاد ریختهگر كه جداگانه در داخل ترنجی ثبت شده، خود دلیل صریحی بر این موضوع است. (برای آگاهی بیش تر نگاه کنید به مقالهی دانشمند محترم آقای سید محمد تقی مصطفوی در مجلهی تهران مصور شماره ی نوروز ۱۳۳۲).
شاه جمشید نشان فتحعلیشاه كه بود / انجم ملك جهانش همه در زیر نگین
آن كه در حضرت او ناصیهسای است ینال / آن كه بر درگه او خاك نشین است تكین
آن كه شد تیغ عدو افكن او ملجا ملك / آن كه شد عدل قوی پنجه او شحنه دین
آن سیاوشوش، دارادر، آفریدون فر / آن سكندر دل و كی موكب و جمشید آیین
داد فرمان كه همین توپ همایون پیكر / زیور درگه دارا بود و عرصه كین
شهرتش هوش ربا از سر قیصر در روم / هیبتش لرزه فكن بر تن خاقان در چین
در زمین بیخ برآورده ز هر سد سدید / زآسمان برچ فروریخت ز هر حصن حصین
توپ نه نعره او را اثر از صور نخست / توپ نه صیحه آن را خبر از روز پسین
الغرض طبع صبا از پی تاریخش گفت / «شاه توپ ملك روی زمین آمد این»
۱۲۳۳هـ .ق.
ج
جام مسی كندهكاری شده:
- آن كس كه به دست جام دارد / سلطانی جم مدام دارد
- چون به دستم داد ساقی جام را / برد صبر و طاقت و آرام را
آتشی بر جان مشتاقان فتاد / تا نمود آن چهره گلفام را
(مجموعه ی آقای خلیل رحیمی)
جام برنجی كندهكاری شده:
ایام گل است و شادمانی / ساقی بده آب زندگانی
در سبزه خوشست جام باده / با لاله رخان ارغوانی
حیف است كه بگذرد به غفلت / ایام شباب و نوجوانی
از عمر همین توان شمردن / یكدم كه به عیش بگذرانی
(مجموعه ی آقای خلیل رحیمی)
جام مسی كندهكاری شده ـ «مشق كمترین محمد حكاك»:
نوش كن جام شراب یك منی / تا بدان از بیخ دل، غم بركنی
چون ز جام بیخودی رطلی كنی / كی زنی در خویشتن لاف منی
دل گشادهدار چون جام شراب / سرگرفته چند چون خم دنی (۱)
(مجموعه ی آقای خلیل رحیمی)
جام:
- ما در پیاله عكس رخ یار دیدهایم / ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
- گرت هواست كه چون جم به سر غیب رسی / بیا و همدم جام جهان نما میباش
- پیاله در كفنم بنه تا سحرگه حشر / به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
جعبه آرایش خاتم صدفكاری شده:
ای صنعت اسكندر، ای آینه زر / ای عالم جان را رخ زیبای تو پیكر
ای عرش دلآویز كه از جسم مصفا / ظل ملك العرش، به صدر تو مصدر
ای مطلع آن نور كه از نور خداییست / خورشید ضمیرش ز ازل مطلع و مظهر
ای خاور آن مهر فروزنده كه باشد / بر خاك درش ناصیهسا، خسرو خاور
ای معدن آن گوهر رخشنده كه باشد / غارتگر دریا و در و معدن گوهر
(موزه ی هنرهای تزیینی)
جعبه آرایش:
هفت پیرایه شد به روی بتان / كه از آن باغ حسن سیراب است
وسعه و سرم و نگار و خچك / زرك و غازه و سفیداب است (۲)
جعبه آرایش روغنی، مصور: عمل ابوالحسن افشار
- دلدار به من گفت: چرا غمگینی / پابند كدام دلبر سیمینی؟
برجستم و آیینه به دستش دادم / گفتم: كه در آیینه كرا میبینی؟
- از شبنم عشق خاك آدم گل شد / صد فتنه شور در جهان حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند / یك قطره فرو چكید و نامش دل شد
- ای روی تو مهر عالم آرای همه / وصل تو شب و روز تمنای همه
گر بادگران به از منی، وای به من / گر با همه كسی همچو منی، وای همه
- زان سو همه طعنه رقیب پرگوست / زین سو همه تیغ ناز بیمهری اوست
حاصل به جهان عشق، كان عرصه ماست / گه كشته دشمنیم و گه كشته دوست
جعبه:
میرزا بابای شیرازی در یكی از تابلوهای خود كه به سال ۱۲۱۸ هـ .ق. ساخته، تصویر جعبهای را كشیده است كه روی آن این شعرها دیده میشود:
این پرده كه رشك لعبت زیبا شد / صد فتنه از آن به هر طرف برپا شد
تا زیور قصر پادشاهی باشد / زیبنده كلك میرزا بابا شد
(موزه ی كاخ گلستان)
جعبه آرایشی روغنی مصور:
در زمان خسرو مالك رقاب / سایه پروردگار اندر زمین
محیی دین محمد در جهان / مظهر الطاف رب العالمین
آن كه در عهدش سران و سركشان / بر تراب درگهش سوده جبین
آن كه كرده ایزدش از لطف خاص / چون سلیمان مملكت زیر نگین
آن كه اندر دل…………… / جا گرفته از كهین و از مهین
آن كه صیت جاهش اندر روزگار / رفته تا فوق سپهر هفتمین
تا برند فرمان او اهل جهان / آن كه باشد خانهاش سحر آفرین
زد رقم این جعبه را از امر شه / شایدش سرمشق نقاشان چین
جستم از پیر خرد تاریخ آن / آن كه باشد هر دمم یار و معین
گفت با روی كرم اندر جواب / باد بر كلكش هزاران آفرین
(۱۱۸۴) (موزه ی كاخ گلستان)
جعبه خاتم كاری، شیراز:
یا حبذا ز صنعت این چابك اوستاد / كین پیكر بدیع نوآیین بنا نهاد
یك بوستان شكوفه به هر گوشه نقش بست / یك آسمان ستاره (۳) به یك صفحه جای داد
از خون خشك (۴) این همه گل ها در او شكفت / طبع بهار داشت سر انگشت اوستاد (۵)
(از یك مجموعه ی خصوصی در تهران)
جلد چرمی ضربی:
عمل قاری صدیق ۱۳۰۹ هـ . ق.
- روی تو كه مهر بیزوال آمده است / آیینه حسن لایزال آمده است
هر جا كه ز نعلین تو مانده است نشان / محراب سجود اهل حال آمده است
- سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی / گفت باز آی، كه دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعه در ما كش كه ز سر ملكوت / پرتو جام جهان بین، دهدت آگاهی
- بضاعت نیاوردم الا امید / خدایا ز عفوم مكن ناامید
(موزه ی هنرهای تزیینی)
جلد :
بهتر ز كتاب در جهان یاری نیست / در غمكده زمانه غمخواری نیست
هر لحظه از او به گوشه تنهایی / صد راحت است و هرگز آزاری نیست.
جلد چرمی:
«عمل حاجی احمد شاه ابن شیخ علی قراتاش ۱۲۱۲ هـ . ق.»
پیشی طلبی و هیچ كس پیش مباش / چون مرهم و موم باش، چون نیش مباش
خواهی كه ز هیچ كس گزندت نرسد / بدگوی و بدآموز و بداندیش مباش
- ساده لوحان را نشاید تربیت كردن غنی / گشت چون آیینه روشن، شد به روشنگر طرف
نیك و بد را اعتباری نیست در بازار دهر / میشود در هر ترازو، سنگ با گوهر طرف
(مجموعه ی آقای كریمزاده)
جلد چرمی ضربی «۱۲۵۵ هـ .ق.»:
- در دل نتوان درخت اندوه نشاند / همواره كتاب خرمی باید خواند
- میباید خورد و كام دل باید راند / پیداست كه چند در جهان خواهی ماند.
- در كف نغز خط خوب رقم / رزق را طرفه كلیدیست قلم
(مجموعه ی آقای كریم زاده)
جلد روغنی مرقع:
«عهد ناصرالدین شاه در كارخانه سید محمد ۱۲۸۱ هـ .ق.»:
سحر بلبل حكایت با صبا كرد / كه عشق روی گل با ما چها كرد
من از بیگانگان هرگز ننالم / كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد
غلام همت این نازنینم / كه كار خیر بیریب و ریا كرد
(مجموعه ی آقای كریمزاده)
جلد كتاب:
این جلد كه هست همچو خوبان طراز / آراسته پیكری است پوشیده به ناز
گویی در جنت است كز عالم قدس / بر ناظر این كتاب میگردد باز
جلد:
دفتر صوفی سواد و حرف نیست / جز دل اسپید همچون برف نیست
جلد:
ماده ی تاریخ زیر را محمد صادق مروازی «هما» در تاریخ جلد دیوان فتحعلیشاه ساخته است:
شاه كیوان پاسبان فتحعلیشه آن كه هست / ز آستان بارگاهش قصر خضرا منفعل
خسروی كز جاه و دربان جلالش از جلال / گشت اسكندر خجل، گردید دارا منفعل
باشد از افراد آن سلمان و سعدی شرمسار / هست از هر بیت آن حسان داعی منفعل
جست پیرایه ز جلدی كز عجایب نقش آن / چشم آذر خیره گشت و كلك مانی منفعل
الغرض چون جست زیب و زرنگین و، سطح و آن / شد منقش سطح آن مینوی مینا منفعل
سال تاریخش «هما» پرسید از پیر خرد / گفت «مانی گشت از این جلد زیبا منفعل»
(۱۲۱۷هـ .ق.)
جلد:
جلد قرآن مذهب عالی، ماده ی تاریخ از سحاب اصفهانی:
از امر شهنشاه جهان فتحعلیشاه / شاهی كه بدو ختم بود معنی شاهی
سلطان قدر امر قضا نهی كه عدلش / آمر به اوامر شد. ناهی ز مناهی
الحق سزد این مصحف از اوراق نگارین / كو داده به اعجاز نگارنده گواهی
الفاظ روانبخش نمایان ز سوادش / چون آب حیاتی كه نماید ز سیاهی
القصه چو این جلد ضیاءبخش زراندود / كاسرار الهیست در آن درج كماهی
شد حافظ این گنج سحاب از پی تاریخ / گفتا كه «بود مخزن اسرار اللهی»
(۱۲۱۷ هـ .ق.)
جلد:
جلد قرآنی به خط میرزا شریف خوش نویس. تذهیب از میرزا حسن نقاش. ماده تاریخ از میرزا رشید:
حبذا این محكم تنزیل كز حسن خطش / احمد و یاقوت هر دو والهاند و مستهام
خط او از كلك سحار شریف آن كه بود / احمد و یاقوت پیش خط او كمتر غلام
هست تذهیبش از آن نقاشی مانی فن حسن / آن كه در صنعت بود از مانیش برتر تمام
الغرض مامور شد چون از پی تذهیب او / از شجاع الدوله آن یكتا امیر نیكنام
سرور عادل و كامل كه از فضل خدای / فیض جود هیئت او میرسد بر خاص و عام
زد رقم تاریخ اتمامش «رشید» نكته سنج / «حمدلله شد ز یوسف این كلام الله تمام»
(۱۲۸۳ ه. ق.)
چ
چوب تنو:
چوب تنوی رنگ و روغنی مصور «۱۲۷۱ هـ .ق.»
- این مهد كه پرده آب از مهر سپهر / چون دایه ببر گرفته ماهی از مهر
این مهد نه مهد، پس چو برجی است به چرخ / وین ماه نه ماه، پس چو مهریست به مهر
- این مهد كه زر و سیم پیرایه اوست / تابش به دل آفتاب از سایه اوست
از این ولدی كه آسمان دایه اوست / برتر ز مقام مهر و مه پایه اوست
(موزه ی هنرهای تزیینی)
خ
خنجر:
بید خنجر میكشد بر سایه خود هر زمان / من در این فكرم كه چون بیدست خنجر میكشد
خنجر فولاد طلاكوب با دستهی استخوانی ۱۲۰۴ هـ .ق.)
قبضه خنجرت جهانگیر است / گرچه یك مشت استخوان باشد
(موزه ی هنرهای تزیینی)
خنجر فولاد با دسته عام كندهكاری شده:
قبضه خنجرت جهانگیر است / گرچه یك مشت استخوان باشد
نرسد كار عالمی به نظام / تا كه پای تو در میان باشد
(موزه ی برن ـ سویس)
خنجر كج در كف شهزاده مالك رقاب / چون هلالی ماند او گویا به دست آفتاب
(۱۲۰۵ هـ .ق.)
(موزه ی برن سویس)
خنجر فولاد با دسته عاج كندهكاری شده مصور:
الا یا ایها الساقی ادركاسن وناولها / كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها
(موزه ی هنرهای تزیینی)
خنجر فولاد:
خنجر كج در كف شهزاده مالك رقاب / راست میماند هلالی را به دست آفتاب
(موزه ی جواهرات سلطنتی)
خنجر:
بمیر تا برهی چونكه عهد این دولت / به جای مفسده، نی جایگاه قاتل است
(موزه ی برن ـ سویس)
خنجر:
خنجر كین به كف آن شوخ ستمگر دارد / بهر خون ریز كسان باز چه در سر دارد
خنجر:
هرگاه كه خنجرت ز كین دم زده است / خونریزی او زمانه برهم زده است
از نازكی و صفای جوهر كه در اوست / ماننده برگ بید شبنم زده است
مصرع آخر بدین صورت نیز نوشته شده است:
خنجر نه كه برگ بید شبنم زده است.
خنجر:
خنجر بكش و دل بدر آور ز بر ما / تا در صف عشاق به بینی جگر ما
د
دایره:
چون دایره، ما ز پوست پوشان توایم / در دایره حلقه به گوش توایم
گر بنوازی ز دل خروشان توایم / ور ننوازی هم از خموشان توایم
دبهی باروت از پوست كرگدن «سید صادق دهكردی ۱۳۰۵»:
گشایش دل من از تفنگ در جنگ است / دلم سیاه، رخم زرد، سینهام تنگ است
(موزه ی هنزهای تزیینی)
در:
«فردی» از شاعران دورهی شاه عباس بزرگ، این ماده ی تاریخ را درباره در تقرهی حرمخانه شیخ صفیالدین در اردبیل ساخته است:
چون به دوران شه دین عباس /خواجه چوپانی از صدق و یقین
این در نقره نمودند چو نذر / بهر درگاه صفی قدوه، دین
یافت از تولیت شیخ ابدال / فیض اتمام چو آثار مبین
«فردی» اندیشه تاریخش كرد / گفت «باب سیم از خلد برین»
(۱۰۱۹ هـ .ق.)
در:
این ماده ی تاریخ برای در توحید خانهی آستان رضوی ساخته شده است:
زهی آستان تو كرسی نشان / كه چون لوح محفوظ عالیجناب
به تاریخ از آن یافتم «باب نذر» / كه نذرست این باب رضوان مآب
(۹۵۵ هـ .ق.)
در:
این قطعه نیز در مورد تاریخ اهدا در تقرهی مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی، از طرف ذوالفقار خان متولی مقبره، ساخته شده است:
به عهد معدلت پادشاه دین عباس / كه چرخ را ز نظیرش نبود و نیست نشان
به دور تولیت ذوالفقار خان كه بود / غلام خاصه این آستان عرش مكان
به اسب فكر ضمیرم دراز دستی كرد / درآمدم پی تاریخ او به گرد جهان
چو دید طبع رضا چرخ مایل تاریخ / ندار سید ز عیش كه «باب نقرهخان»
(۱۰۱۱ هـ .ق.)
ر
رحل:
این ماده ی تاریخ را فتحعلیخان صبا درباره ی رحل زیبایی كه پایههای آن بر دوش چهار ملك قرار داده شده ساخته است:
گشته پرداخته ز امرش این رحل / كش ز عرش آمده نظار ملك
رحل نه حامل تنزیل و بر آن / گشته زانروی پرستار ملك
صورت چار ملک پایه که یافت / یافت زان پایه بسیار ملک
زد صبا از پی تاریخ رقم / «حامل عرش نگر چار ملك»
(موزه ی قم)
ز
زیر پایی حنابندان ـ چوبی منبت مصور ـ «۱۲۲٦ هـ .ق.»
- وه چه پا، وه چه كف، وه چه حنا / حل شده بر ورق نقره طلا
- رنگ حنا بركف پای مباركت / یا خون عاشقست كه پامال كردهای
(مجموعه ی آقای كریم زاده)
زیرپایی حنابندان:
گل گل عرق به چهر پرخال كردهای / افشان نقره بر ورق آل كردهای
رنگ حنا ست بر كف پای مباركت / یا خون عاشق است كه پامال كردهای
(موزه ی مردمشناسی)
س
سرچسبدان:
پیكی كه ز یاران به سوی یاران است / در نامهی او مطالبی پنهانست
مطلب همگی نهان برچسب شده / سرچسب نهان به قاب سرچسبان است
سرچسب دان روغنی:
از خط سر به مهر تو بوی عبیر میوزد
(موزه ی هنرهای تزیینی)
سفره قلمكار:
برد عنقای قاف از سفرهات هرروزه قسمت را / كشی چون در بساط آفرینش خوان نعمت را
(موزه ی مردمشناسی)
سفره قلمكار بزرگ ـ «عمل محمد حسین ابن احمد»:
ای این بساط سفره جود تو برقرار / وی شرمسار خوان عطای تو روزگار
اندر كنار خوان تو خورشید قرص نان / وندر بساط بذل تو جمشید ریزهخوار
- ادیم زمین سفره عام اوست / بر این خوان یغما، چه دشمن چه دوست
(موزه ی هنرهای تزیینی)
سوزنی سلسهدوزی ـ عمل فرجالله كرمانی «۱۲۷۸ هـ .ق.»:
این سوزنی كه غیرت باغ ارم بود / شبهش كنون به عرصه آفاق كم بود
صد آفرین به خاطر طراح وی فرج / كان نقش تازهاش ز بنان و قلم بود
(موزه ی هنرهای تزیینی)
سه تار:
فتاد زمزمه عشق در حجاز و عراق / نوای بانگ غزلهای حافظ شیراز
برده از من دو چیز صبر و قرار / طره تار و تار طره یار
سینی مرمر مدور، كار مشهد:
به نام «ابوالمظفر ناصرالدینشاه ۱۳۱۱ هـ .ق.»
این مجمعه چیست مجمع فیض اله / سنگ است و شكسته قیمت گوهر ماه
از بنده شاه نایبالتولیه شد / تقدیم حضور اقدس ظلالله
(موزه ی كاخ گلستان)
سینی حلبی مدور بزرگ ـ «۱۳۱۵ هـ .ق.» ساخت روسیه.
- این ظرف مدام پر ز نعمت بادا / دایم به میان بزم صحبت بادا
هر كس كه خورد طعام گوید یقین / بر صاحب این طعام رحمت بادا
- وه وه چه عجب صورت دلكش دارد / طرز نگهش دل مرا خوش دارد
در محفل خاص همدم اهل نظر / گل های فرحبخش منقش دارد
- آن به ز پیاله لب تر بكنیم / از طعم خورش دهان معطر بكنیم
در عهد شهنشاه مظفر بیرون / غم از دل و خیال از سر بكنیم
(مجموعه ی آقای كریمزاده)
سینی طلای میناكاری شده ی مدور:
«حسبالامر نواب نایبالسلطنه العلیه العالیه صورت اتمام پذیرفت ـ كار غلام درگاه محمد امین»:
چیست آن لعبت پر نقش و نگار / قرص مه پیكر و خورشید عذار
گاه در مجلس خدام اسیر / گاه در مجلس سلطانش بار
گاه جای گیرد اندر كف دست / گه مكان جوید اندر دل یار
گه در آن شیری و گوریش به چنگ / گه در آن بازی كبكیش دچار
گشته دمساز در آن بلبل و گل / شده همراز در آن گلبن و خار
در بر هر كه چو جانست عزیز / نزد شه لیك ز بسیاری خار (خوار)
آشكار آن طبق و زین است / و آن شگفت از هنر مینا كار
زینت بزم شه فرخ پی / معنی خسروی و كوه وقار
نایبالسلطنه دارای جهان / شاه عباس (٦) خدیو قاجار
آن كه چون جا به سر تخت گرفت / حق در مركز بگرفت قرار
آن كه بنهاد چو در میدان رو / رفت از میان تا چرخ غبار
تا بود خار (خوار) مس سیم اندود / تا عزیز است زر پاك عیار
عزت دوستش افزون ز قیاس / خواری خصمش بیرون ز شمار
خسرو ابر كف دریا دل / داور دادگر شیر شكار
(موزه ی جواهرات سلطنتی)
(پایان بخش دوم)
خوانندگان ارجمند من می توانند بخش سوم این گفتار را در این جا بخوانند. با سپاس آریا ادیب
پی نوشت ها:
(۱)- ازمصدر دنیدن به معنی از خشم و قهر جوشیدن . آنندراج.
(۲)- خال.
(۳)- اشاره به گل های خاتم.
(۴)- چوب خشک نیز به جای خون خشک دیده شده و مراد از خون خشک باید استخوان باشد که در خاتم بندی به کار می رود.
(۵)- این قطعه بر قلمدان های خاتم نیز نقش شده است.
(٦)- منظور عباس میرزای نایب السلطنه است.
از: دوره ی ۳- ۴ مجله ی هنر و مردم، شماره های ۳۹ و ۴۰ (دی و بهمن ۱۳۴۴)