افسانهها و استورهها منبع الهام هنر و ادبیات
شمارهی نوشته:٢٠/١٨
پروفسور الول ساتن L.P. Elwell Sutton
برگردان: مجید مصطفوی
افسانهها و استورهها منبع الهام هنر و ادبیات
ایران، با تاریخ هزاران سالهاش، همواره یكی از منابع غنی ادبیات مردمی و افسانههای عامیانه بوده است. همچنین جایگاهی برای ادبیات نوشتههای كهن و بسیار گسترده بوده است كه در دورانهایی بهشدت زیر نفوذ و تاثیر این منابع مردمی و تودهای و در زمانهایی دیگر در اختیار اقلیت روشنفكر و طبقهی اشراف بوده است. طی ۵٠ سال گذشته دگرگونیهای سریع و گستردهای در شئون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران روی داده است. از اینرو، فرصت مغتنمی است تا اثرات متقابل ادبیات نوشتاری و مردمی و شیوههایی را كه نویسندگان معاصر در برابر دگرگونیهای اجتماعی در پیش گرفته اند، مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم.
باید گفت كه بهرهبرداری از داستانهای عامیانه و مضمونهای آن مطلب تازهای نیست. در واقع برخی از آثار نظم و نثر اولیهی دوران «زبان فارسی جدید» اسلامی كه به سدهی نهم میلادی بازمیگردد، از مجموعه قصههای عامیانه تشكیل میشود. از جملهی این آثار، كتاب مشهور «كلیله و دمنه» است كه اصلن از كتاب «پانچاتانترا»ی هندیان اقتباس شده و در آن، هم از نظم و هم از نثر استفاده شده است. متنهای دیگری كه اصلیت ایرانی داشتهاند، عبارتند از: مرزبان نامه، سندبادنامه، طوطینامه و بختیارنامه. مجموعههایی مانند این آثار در وهلهی نخست برای سرگرمی و آموزشهای اخلاقی شاه زادگان گرد آورده شدند و گرچه به شكلی فراگیر مطالعه شدند، ولی در آغاز تنها قشر باسواد جامعه بود كه به آنها توجه نشان داد. این امر در مورد متنهای پیچیدهتر افسانههای سنتی و باستانی نیز صدق میكند، آثاری مانند «شاهنامه» از سدهی دهم میلادی، شمهای از تاریخ افسانههای ایران، یا داستانهایی منظوم عاشقانه نظامی در سدهی دوازدهم میلادی، مانند «لیلی و مجنون»، «خسرو و شیرین»، «اسكندرنامه» و مانند آنها... و همچنین «گلستان» سعدی، كه در سدهی سیزدهم نوشته شده است.
مورد دیگر، بهرهبرداری صوفیان از قصههای عامیانه برای ابراز عقاید عارفانه است كه بارزترین نمونهی آن كتاب مفصل «مثنوی» اثر جلالالدین رومی در سدهی سیزدهم است.
اما چیزی نگذشت كه شكل و محتوا رفتهرفته در قالبهای معینی جای گرفت و شیوههای خاصی پدید آمد و هنر نویسندگی بهجای پرداختن به ظریفهسازی و تنوع و دگرگونی در مضمونها، به قیدوبند دچار شد. نمونهی مشخص این دگرگونی، موضوع كتاب «كلیله و دمنه» است كه در سدهی پانزدهم در كتاب «انوار سهیلی» حسین واعظ كاشفی به زبانی بس مغلق و مطنطن تبدیل شده است. بنابراین بههیچروی نمیتوان گفت كه ادبیات عامیانه پس از سدهی سیزدهم یا چهاردهم نفوذی موثر و روحافزا در ادبیات كلاسیك فارسی داشته و اگر درصدد باشیم آغازی برای نظریات تازهی نویسندگان ایرانی بیابیم، باید به دوران معاصر برگردیم.
دگرگونی در ادبیات فارسی طی سدهی نوزدهم با نفوذ فرهنگ اروپایی در ایران و بهویژه با ورود صنعت چاپ، گسترش آموزش و پرورش و رشد طبقهی باسواد آغاز شد. مخاطب نویسندگان دیگر درباریان نبودند و آثاری كه مسایل اجتماعی و فرهنگی را در ارتباط با تلاقی آرای جدید و بیگانه مطرح ساختند و به زبانی قابل فهم برای خوانندگان عادی نوشته شدند، با استقبال روزافزون روبهرو شدند. به نظر میرسد نخستین نویسندگان این «موج نو»، برای یافتن جای پایی مستحكم با مشكلات فراوانی روبهرو بودهاند. «قاآنی» شاعر درباری (۵٤-١٨٠٨) كتاب «پریشان» را با شیوهای طنزآلود با الهام از گلستان سعدی نوشت و همچون سلف خود از لطیفهها و قصههای عامیانه، اما به سبكی نو، استفاده كرد. «میرزا ملكمخان» (١٩٠٨- ١٨٣٣) پیشرو این جنبش، رسالههای سیاسی متعددی به زبان بسیار ساده و شیوهای محاورهای نوشت كه یادآور آثار منثور اولیه در سدههای دهم و یازدهم بود. او همچنین به دلیل طرحهای نمایشی بسیاری كه میتوانست مورد استفادهی گروههای بازیگر سیار قرار بگیرد، شهرت دارد. در مورد برخی از نویسندگان جدید نیز نباید از تاثیر و نفوذ آثار ترجمه شده و الهام گرفته از ادبیات اروپایی، بهویژه فرانسه، غافل بود؛ نویسندگانی مانند مولیر، دوما، ژول ورن، برناردن دوستپیر و ویكتور هوگو.
با آغاز سدهی بیستم، نویسندگان ایرانی به سرزمین خود توجه نشان دادند و این مصادف است با دوران مشروطیت و بیداری و آگاهی نویسندگان به مسایل سیاسی و اجتماعی. گروهی از آنان خود را وقف داستانهای تاریخی كردند تا بدین وسیله به تقویت غرور ملی و احساسات میهنپرستانه یاری نمایند. دستمایههای این گروه نویسندگان از فتوحات و افتخارات پادشاهان سلسلهی هخامنشی در سدهی ششم پیش از میلاد تا كشورگشاییهای نادرشاه، فاتح هندوستان، را در بر میگرفت. بیشتر مضمونهای تاریخی مورد اشارهی این آثار را باید در ردیف افسانهها بهشمار آورد و در حقیقت در داستانهای نویسندگانی مانند «صنعتیزاده كرمانی»، «محمدباقر خسروی» و «حسن بدیع» مرزی مشخص میان واقعیت و افسانه دیده نمیشود. گذشته از این، نقطهضعف همهی این آثار در تمایل و شیفتگی آنان به فرهنگ اروپایی و غفلت از آداب و رسوم و سنتهای ملی است. در برخی موارد، به عنوان نمونه در آثار «شیخ موسی نثری» نویسنده بهجای بهرهگیری از نامهای تاریخی فارسی، ترجیح داده نامهای لاتین را برای شخصیتهای داستانش انتخاب كند.
پیشرفت شعر اندكی كندتر از نثر بود. در آن برهه از زمان، مسایل اجتماعی و سیاسی بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته بود، ولی شعرهایی كه در این زمینهها سروده میشد، بیشتر به محاورههای روشنفكری كه در قالبی خشك و آموزشی، تودهها را مخاطب قرار میداد، شباهت داشت. تنها شاعری كه به نظر میرسید اصالتن از شعرها و ترانههای عامیانه و مردمی الهام میگیرد «عارف قزوینی» بود كه یكی از مورخان ادبی او را «ویون ایرانی» نامیده است. شعرهای این شاعر جمهوریخواه و میهنپرست پرشور، الهامبخش جنبشی انقلابی بوده است. شاعر دیگری به نام «عشقی» با الهام از افسانههای تاریخی ایران، شور و شوقی تازه به هممیهناناش بخشید و در اپراهایی مانند «رستاخیز ایران»، پادشاهان و قهرمانان استورهای را بار دیگر زنده كرد تا به واسطهی آنها به شرح و تفسیر اوضاع آن زمان كشور بپردازد.
نخستین نثرنویسی كه در آثار خود از محاورهها و قصههای عامیانه بهره جست، «محمدعلی جمالزاده» بود كه نخستین (و تا ٢٠سال بعد، تنها) جلد از مجموعه داستانهایش را در سال ١٩٢١چاپ كرد. قابلتوجه آنکه او برای نام كتابش از یك عنوان ایرانی، «یكی بود یكی نبود»، كه سرآغازی سنتی برای داستانها و قصههای مردم بود، استفاده كرد. سبك جمالزاده كه در دوران فعالیتهای ادبیاش از دههی ٤٠ به بعد نیز آن را پیگرفت، بهرهگیری آزادانه از اصطلاحها و ضربالمثلها به منظور محاورهای و خودمانیتر كردن زبان آثارش بود. نتیجهی كار، گرچه بدون تردید باعث پدید آمدن سبك ادبی جدیدی شد و تاثیر عمیقی بر آثار بعدی ادبیات فارسی گذاشت، اما بهزودی آشكار شد كه جمالزاده چنان که باید و شاید با وزن و آهنگ و ویژگیهای زبان محاورهای فارسی آشنایی ندارد و از آن جایی كه او این اصطلاحها و محاورهها را از میان فیشهای راهنما و فهرستهای آماده برمیگزید، حالتی تصنعی و جانیفتاده در اینگونه عبارتها احساس میشد. در ارتباط با این امر باید یادآور شد كه جمالزاده سالهای عمدهای از عمرش را در خارج از ایران به سر برده و از اینرو آگاهی و دانش او از جامعهی ایرانی، به قول معروف، دست دوم است.
با اینهمه، داستانهای كوتاه و نوولهای او را میتوان از موفقترین و معتبرترین آثار در این زمینه دانست. برخی از طرحهای داستانی او بر اساس موضوع قصههای عامیانه پرداخته شده است، از جمله «دوستی خاله خرسه»، كه در آن قصهی پندآمیز مردی كه با خرسی پیمان دوستی بسته و عاقبت نیز جانش را در این راه از دست میدهد، به داستان طنزآلود دوستی میان كارگر خوشقلب قهوهخانهای با یك سرباز خیانتكار روس تبدیل شده است.
جدا از مسالهی زبانشناسی، تفاوت بارز دیگری میان سبك نویسندگی جمالزاده و شیوهی نویسندگی تاریخی دیده میشود. سبك داستانسرایی تاریخی با هدف آگاهی و بیداری غرور ملی پدید آمده و با وجودی كه این نویسندگان هر از گاهی هم به انتقاد و محكومسازی پرداختهاند، اما بهطور كلی لحنی ستایشآمیز و حماسی داشتهاند. رویدادها و افسانههایی كه آنان بدان پرداختهاند، حوادث و رویدادهای بزرگ تاریخ ایران است. اما شیوهی نویسندگی جمالزاده، در وهلهی نخست حتا بیش از اخلاقش، طنزآلود و هجوآمیز است. هدف او نهتنها پنهانسازی نیست، بلكه افشای ضعفها، نقصها و سادهلوحیهای هممیهنانش است.
صادق هدایت، نویسندهی برجستهی سدهی بیستم ایران، در مسیر راهی كه جمالزاده گشوده بود، گامهای بلندی برداشته و به مقام پیشگامی رسید. جالب آن که طی مدتی كه جمالزاده در دوران ٢٠ ساله حكومت مستبدانهی رضاشاه در سكوت باقی مانده بود، پیروان دیگر این سبك نویسندگی طبیعت گرایانه، بهویژه هدایت و دوستش «بزرگ علوی»، در همین دوران بود كه به شهرت رسیدند. هدایت حتا خیلی بیش از سلفش زیر تاثیر ادبیات عامیانه بود. او حتا پیش از آن که داستاننویسی را آغاز كند، در این زمینه پژوهش میكرد و شماری از آثارش نیز به همین موضوع اختصاص دارد. اهمیت كار او بهویژه به دلیل نگارش «نیرنگستان»، نخستین كتاب جدی دربارهی فولكلور ایران به زبان فارسی در سال ١٩٣٣ است؛ زمانیكه بیشتر روشنفكران ایرانی نسبت به ادبیات عامیانه بیتوجه بوده و اهمیت چندانی برای آن قایل نبودند. علاوه بر آن، این كتاب به محض انتشار در ایران توقیف شد و تا سال ١٩۵٦ اجازهی انتشار و چاپ دوباره نیافت.
هدایت، افزون بر فولكلور رایج، به غور و بررسی در گذشتهها نیز پرداخت. او، مانند برخی از گذشتگانش در زمینهی داستانهای تاریخی، از تاثیرات مخربی كه به باور او در نتیجهی فتح ایران توسط عربها در سدهی هفتم و تهاجم مغول در سدهی سیزدهم ناشی شده بود، رنج میبرد. بسیاری از داستانها و نمایشنامههای او به این رویدادها یا افسانههای قهرمانی نتیجهشده از آنها، میپردازد: «پروین، دختر ساسان» (١٩٣٠)، «سایه مغول» (١٩٣١)، «مازیار» (١٩٣٣). او سپس زبان پهلوی را فراگرفت و تعداد زیادی كتاب كه به تاریخ و سنتهای افسانههای كشور مربوط میشد به فارسی ترجمه كرد. تمام این تاثیرات را در آثار خلاقهی وی میتوان یافت. او، مانند جمالزاده، طرحهای داستانهایش را اغلب از ادبیات عامیانه الهام میگرفت. «مردهخورها» نمونهای است از نخستین مجموعه داستانهای كوتاهش، كه داستان مردی است كه در اثر یك اشتباه، زنده دفن میشود و پس از بیرون آمدن از گور و بازگشت به خانه، شاهد نزاع و زد و خورد زنهایش بر سر ماترك خود میشود. در اینجا آمیختگی حالت خوفناك و درعینحال طنزآمیزی كه از ویژگیهای قصههای عامیانهی ایرانی است، بهخوبی آشكار میشود.
كتاب كوچك «وغوغ ساهاب» كه هدایت با همكاری یكی از دوستانش، «مسعود فرزاد»، نوشت، نمایشگر جنبهای دیگر از این تاثیرات است. این كتاب مجموعهای است از طرحهای طنزآمیز كه به شیوهی نقالان و قصهگویان دورهگرد حماسههای منظوم عامیانه سروده شده، ولی برخلاف آنها به موضوعها و مسایل دوران معاصر كه با هنر در ارتباط هستند- مانند تئاتر، سینما و امثال آنها- پرداخته است. این تلاش عامدانه و سنجیده در تنزل گفتوشنود و مناظره دربارهی مباحث فرهنگی به سطح شنوندگان بیسواد قهوهخانهها، بسیاری از تحصیلكردههای آن زمان را شگفتزده ساخت.
«بوف كور»، مشهورترین نوول هدایت، تكگویی درونی خارقالعادهای كه چنان که باید در خارج از كشور مورد توجه قرار نگرفته، در واقع دریایی از مایههای فولكلوریك و استورهای است. عنوان كتاب نیز اشارهای طنزآمیز به هزاردستان شعرهای سنتی فارسی دارد. پس از كنارهگیری رضاشاه و بازگشت دموكراسی و آزادی اندیشه، هدایت جزوهای به نام «آب زندگی» نوشت. این كتاب در قالب قصههای عامیانه و بر اساس افسانههای سنتی، هجو گزندهای از جامعهی ایرانی به دست میدهد، اما در فضای سیاسی و اجتماعی جدید تفاوت عمدهای دیده میشود- بدبینی ذاتی و ویژهی هدایت برای یك بار هم كه شده با پیروزی انسانیت و بشردوستی بر ظلم و استبداد و حرص و آز جای خود را به سرانجامی خوشبینانه میدهد.
قدرت هدایت در بهرهگیری از محاورههای عامیانه خیلی بیشتر از جمالزاده بود. با تمام اینها نثر او، در بازگویی مكالمهها و محاورهها، ساده و در عین حال ادبی بود، گرچه گاهگاهی تلاش میكرد تا تركیبهای محاورههای روزمره را بازسازی كند. دو نفر از پیروانش به توسعهی این جنبه از كارش همت گماردند.
«صادق چوبك» یكی از نویسندگان دوران پس از رضاشاه است. او نخستین مجموعه داستانهای كوتاهش، «خیمهشب بازی» را در سال ١٩٤۵ چاپ كرد، ولی طی چهارسال پیش از این تاریخ با نوول و دو مجموعه داستان كوتاه پرثمرترین دوران كارش را پشتسر گذاشته بود. شخصیتهای داستانهای چوبك را روستاییان و كارگران تشكیل میدهند و او با دشواری هرچه تمامتر محاورههای آنان را بازسازی میكند، بهحدی كه واقعگرایی آن بسیاری از خوانندگان را میآزارد. آخرین كتاب او، «سنگ صبور» (عنوان كتاب از یكی از قصههای عامیانه مشهور به سبك سیندرلا گرفته شده و بهروشنی موضوع كتاب را میرساند، داستان رنج و ناراحتیهای زن جوانی كه به دلیل نگهداری از فرزندش تن به ازدواجهای متعدد میدهد)، همگی به زبان محاورهای نوشته شده و آمیزهای است غریب از واقعگرایی زندگیهای محقرانه، قطعات فولكلوریك، عبارتها و نقلقولهای نمایشی كه از شخصیتهای افسانهای و اساتیری سخن میگوید و حتا نقلقولی طولانی از شاهنامه فردوسی دارد.
جلال آل احمد یكی دیگر از نویسندگانی است كه عمیقن به فولكلور و انسانشناسی اجتماعی علاقه نشان میداد و چند تحقیق پژوهشگرانه و فاضلانه از زندگی روستایی نقاط مختلف ایران چاپ كرده است. او، مانند چوبك، مكالمهها و محاورههای روزمره را آزادانه به كار میبرد و همچنین از قالب قصههای عامیانه بهعنوان وسیلهای برای انتقادهای اجتماعیاش بهره میجوید. دو نمونهی برجسته در این زمینه، یكی «نون والقلم» (سر آغاز سورهای از قرآن) و دیگری «سرگذشت كندوها»ست. كتاب اخیر كه در آن ساكنان كندوها مسایل جامعه امروزی ایران را به شیوهای هجایی و طنزآمیز به نمایش در میآورند، بدون لحظهای درنگ «نمایش حشره» اثر «كارل چابك» را به یاد میآورد، ولی هم در سبك نگارش و هم در مفهوم كاملن ایرانی است و جدا از خلاقیت خود نویسنده، بهرهگیری از قصههای عامیانه سهم عمدهای در آن دارد.
پیش از پرداختن به جدیدترین «موج» نویسندگان، باید اشارهای كرد به نویسندهای كه شهرت بسیاری به عنوان گردآورنده قصههای عامیانه به دست آورده است. «صبحی» پس از طی یك مرحله بهنسبت پرآشوب، كه بیشتر به دلیل آن بود كه در آغاز به تبلیغ بهاییت پرداخته و سپس به یك ضد بهایی دو آتشه تبدیل شده بود، سرانجام به عنوان گویندهی برنامههایی برای كودكان در رادیو تهران مشغول به كار شد و با یاری شنوندگان جوانش به گردآوری قصههای عامیانهی سرتاسر ایران پرداخت. طرفداران فرهنگ عامه صبحی را به دلیل آن که این قصهها را به شكلی ادبی از رادیو اجرا میكرد، بهشدت مورد انتقاد قرار دادند و بهراستی هم كه مجموعه او از نظر علمی قانعكننده و رضایتبخش نیست. بههرحال، او کوشش فراوانی كرد تا قصههای عامیانه را در قالبی ادبی پیاده كند ولی تلاش او در بهرهگیری از تكنیك قصههای عامیانه در نوولی به نام «حاجی ملازلفعلی»، كه ماجرای دو روستایی جوان را بازگو میكند، چندان موفقیتآمیز نیست.
این گروه از نویسندگان طی یك دوران «دموكراتیك»، كه از زمان كنارهگیری رضاشاه به سال ١٩٤١ تا سقوط حكومت دكتر مصدق در سال ١٩۵٣ بهطول انجامید، شكفته شده و به ثمر رسیدند. پس از آن نویسندگان دریافتند كه رژیم پدرسالارانهی جدید كه چندان علاقهای به استقلال و آزادی مردم ندارد، آنان را رفتهرفته از انتقادهای اجتماعی بیپرده و صریح منع میكند. در این زمان است كه تازهترین مرحلهی ادبیات فارسی با دگرگونی در روال نظم و نثر شكل میگیرد. شاعران امروز، كه آثار خود را در قالب «شعر آزاد» میسرایند و تاحدی میتوان آن را بهنوعی انحراف از قالبهای (و نه ورنهای) اشعار كلاسیك فارسی تعبیر كرد، بیشتر دنبالهرو شاعر باتجربهی مازندرانی «نیمایوشیج» (١٩٦٠- ١٨٩٧) هستند. همین نام مستعار- بخش اول آن نام یك شاهزادهی قدیمی مازندران و بخش دوم آن گویش محلی زادگاه اوست- نشانگر علاقهی او به ایران پیش از اسلام است. او با سرودن شعرهای پراحساس و عاشقانه آغاز كرد و سپس به نوعی واقعگرایی مطلق روی آورد و بیشتر شعرهایش را به گویش مازندرانی سرود؛ اما در واپسین سالهای عمر دست به تجربیاتی در زمینهی «واژهی آهنگین» زد تا آن را جانشین وزنهای قراردادی شعرهای گذشته نماید و این تجربیات باعث شد تا شعرهایش از ابهام بیشتری برخوردار شود.
- - -
مطلب بالا،ترجمهی متن سخنرانی پروفسور الول ساتن در سی و پنجمین كنگرهی بینالمللی «قلم» p.e.n بود كه در شهر «آبیجان» ساحل عاج زیر عنوان كلی «افسانهها و استورهها به مثابه منبع الهام هنر و ادبیات» برگزار شد و از كتاب «ایران و اسلام: یادنامهی مرحوم ولادیمیر مینورسكی» برداشته شده است.
از: دیباچه